پنجشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۳ |۱۸ محرم ۱۴۴۶ | Jul 25, 2024
کد خبر: 1172136
۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۰
مسلم بن عوسجه

حوزه/ مسلم بن عوسجه شخصیت‌ بانفوذ و سرشناس کوفه از جمله کسانی بود که برای امام حسین (ع) نامه نوشت و به کوفه دعوت کرد. او تا پای جان بر آن دعوت ایستادگی کرد و هنگامی که مسلم به کوفه آمد با او بیعت کرد و از مردم کوفه نیز برای آن حضرت بیعت گرفت.

به گزارش خبرگزاری حوزه، پرونده اصحاب الحسین، به مناسبت ایام محرم به بررسی شخصیت های اصحاب امام حسین علیه السلام در عاشورا می‌پردازد که در این شماره به معرفی شخصیت «جناب مسلم بن عوسجه اسدی رضوان الله تعالی علیه» خواهیم پرداخت.

زندگینامه

مسلم بن عوسجه اسدی، کنیه‌اش ابوحجل از بزرگان و اشراف کوفه و از مردان عابد و زاهد و پارسای زمان خود بود. او در شجاعت و دلاوری زبانزد مردم بود و در فتوحات اسلامی نقش مؤثری داشت.

وی در سال بیست در جنگ آذربایجان به فرماندهی حذیفة بن یمان، شجاعت بی‌نظیری از خود نشان داد و در آن جنگ، جمعی از نیروهای سپاه دشمن را از پای درآورد و سرانجام این جنگ به فتح و پیروزی مسلمانان به پایان رسید.

ز زندگانی مسلم بن عوسجه تا سال شصته‍.ق که مردم کوفه از امام حسین (ع) برای زعامت بر کوفه دعوت به عمل آورده‌اند، هیچ خبری در دست نیست، به جز آنچه ذکر شد و تاریخ از شرح حال او ساکت است.

حمایت ابن عوسجه از مسلم بن عقیل

مسلم بن عوسجه از شخصیت‌های بانفوذ و سرشناس کوفه بود؛ لذا از جمله کسانی بود که برای امام حسین (ع) نامه نوشت و برای آمدن حضرت به کوفه دعوت به عمل آورد. او تا پای جان بر آن دعوت ایستادگی کرد و هنگامی که مسلم بن عقیل نماینده امام (ع) به کوفه وارد شد با او بیعت کرد و حمایت آشکار و پنهان خود را از مسلم بن عقیل دریغ ننمود و از مردم کوفه نیز برای آن حضرت بیعت گرفت.

ابن عوسجه جزء یاران خاص و محرم اسرار حضرت مسلم بود و هنگامی که مسلم در منزل هانی بن عروه مخفی شد. ابن عوسجه از جمله اندک کسانی بود که به این امر واقف بود و مخفیانه به دیدار آن حضرت می‌رفت.


ملاقات جاسوس ابن زیاد با مسلم بن عوسجه

وقتی عبیدالله بن زیاد وارد کوفه شد، با سخنان تهدیدآمیزی مردم کوفه را مرعوب ساخت و با دستور او شیعیان را دستگیر نمودند. مسلم بن عقیل برای آنکه دستگیر نشود، مخفیانه از خانه مختار خارج شد و به خانه «هانی بن عروه» رفت و در آنجا تنها عده‌ای از یاران نزدیک با او دیدار داشتند.

ابن زیاد برای آنکه از مخفیگاه مسلم اطلاع پیدا کند، دست به حیله و تزویر زد و بدین منظور «معقل» غلام خود را مأمور ملاقات با شیعیان و یاران مسلم بن عقیل نمود.

معقل به دستور ابن زیاد در شهر کوفه به جست و جو پرداخت تا در مسجد کوفه به بهانه پرداخت وجوهات و کمک مالی به مسلم بن عقیل و یارانش، با مسلم بن عوسجه نزدیک شد.

مسلم بن عوسجه که گمان می‌کرد او از روی صداقت و صفا چنین می‌گوید به او اعتماد کرد و ضمن دعا و طلب خیر، معقل را نزد مسلم بن عقیل (ع) برد، او با حضرت بیعت کرد و آن مال را هم به حضرت تحویل داد.


فرماندهی ابن عوسجه در محاصره قصر ابن زیاد

عبیدالله بن زیاد پس از بازداشت هانی بن عروه و متفرق شدن یارانش، برای تسلط بیشتر بر اوضاع شهر، در مسجد سخنرانی بسیار تند و تهدیدآمیزی کرد و سپس به دارالاماره بازگشت!

«عبدالله بن حازم» که از طرف حضرت مسلم مأمور بررسی اوضاع دارالاماره بود، چون اوضاع را نابسامان و خطرناک دید، فوراً خدمت حضرت مسلم آمد و اوضاع را برای ایشان شرح داد. حضرت برای آنکه غافل‌گیر نشود، به ابن حازم دستور داد تا نیروهای ذخیره آماده شوند، در اندک زمانی، چهار هزار مرد مسلح آماده شدند.

حضرت مسلم فرماندهی مذحج و اسد را به مسلم بن عوسجه داد و فرماندهی تمیم و همدان را به ابو ثمامه صائدی و کنده و ربیعه را به عبیدالله بن عمرو بن عزیز کندی و فرماندهی سایر گروه‌ها را به عباس بن جعده جلالی سپرد و فرماندهی کل نیروها را خود عهده دار شد.

در مدت کوتاهی قصر دارالاماره ابن زیاد را محاصره کردند. شخصیت و منزلت مسلم بن عوسجه در این حادثه به خوبی آشکار است که او مورد عنایت حضرت مسلم (ع) بود و حاضر بود تا پای جان از نماینده امام حسین (ع) حمایت نماید.


پیوستن مسلم بن عوسجه به کاروان امام (ع)

پس از آنکه مخفیگاه مسلم بن عقیل توسط معقل، غلام ابن زیاد آشکار شد و گزارش‌های روزانه دیدارهای یاران آن حضرت، سبب شد ابن زیاد بر اوضاع بیشتر مسلط شود و یاران حضرت را شناسایی و دستگیر کند و سرانجام مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را به شهادت رساند و لذا تمامی آن افرادی که به امام (ع) نامه نوشته و اعلان وفاداری کرده بودند، یا مخفی شدند و یا به زندان افتادند و یا فراری گشتند.

در این میان مسلم بن عوسجه در مخفیگاه ماند تا آنکه باخبر شد امام حسین (ع) به کربلا آمده است؛ با زن و فرزندش، مخفیانه از کوفه خارج شد و در کربلا به آن حضرت پیوست و جانش را فدای امام (ع) کرد.

اعلام وفاداری ابن عوسجه در شب عاشورا

میزان شخصیت و ایمان انسان‌ها در کشاکش حوادث و سختی‌ها معلوم می‌شود.

چه بسا افرادی که در شرایط عادی، بسیار خوب جلوه می‌کنند، اما به محض روبه رو شدن با سختی و گرفتاری ناله‌ها سر می‌دهند و ضعف و ناتوانی و بی‌تقوایی خود را آشکار می‌سازند، اما افراد با فضیلت هر چه شرایط سخت‌تر شود، صلابت و استقامت آنان بیشتر و هر چه روزگار تیره‌تر گردد درخشندگی آنها افزون می‌شود. اصحاب امام حسین (ع) به راستی که چنین بودند.

شب عاشورا در پی وفاداری اصحاب نسبت به امام حسین (ع)، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: "آیا ما دست از تو برداریم در حالی که هیچ بهانه‌ای در ادای حقت در پیشگاه خدا که تو را تنها گذاریم، نداریم.

هان، به خدا سوگند! تا این نیزه را در سینه آنها فرو نشکنم و تا قبضه این شمشیر در دست من است بر آنها حمله نکنم از تو جدا نمی‌شوم، و اگر سلاح جنگی نداشته باشم که با آنها بجنگم، سنگ برداشته و به طرف آنها پرتاب می‌کنم و به جنگ ادامه می‌دهم تا پیش پایت بمیرم!"؛

ارشاد مفید در ادامه حدیث می‌افزاید: مسلم بن عوسجه گفت: "ای پسر فاطمه، به خدا قسم ما تو را رها نمی‌کنیم تا خدا بداند که حرمت پیامبر (ص) را در غیبت او درباره تو رعایت کردیم. به خدا سوگند! اگر بدانم که کشته می‌شوم و بعد زنده می‌شوم و سپس مرا می‌سوزانند و دیگر بار زنده می‌شوم و بعد خاکسترم را بر باد دهند و تا هفتاد بار این کار را در حق من کنند، هرگز از تو جداا نشوم تا در برابر دیدگانت جام مرگ را بیاشامم؛ پس چرا چنین فداکاری نکنم و دست از یاریت بردارم، در حالی که کشته شدن یک بار است و در پی آن کرامتی است که پایانی ندارد!".


مسلم بن عوسجه اولین شهید کارزار کربلا

در روز عاشورا، موقعی که آتش جنگ آغاز شد، عمرو بن حجاج که در میسره لشکر سعد قرار گرفته بود، بر میمنه سپاه امام (ع) که زهیر بن قین، فرماندهی آن را برعهده داشت، یورش آورد و این حمله در کنار فرات صورت گرفت، و این زد و خورد تا ساعتی به طول انجامید و در این مبارزه، مسلم بن عوسجه چون شیر بیشه شجاعت، جنگ سختی کرد و برای دور کردن دشمن تلاش بسیار نمود و در حین مبارزه این رجز را می‌خواند:

"إنْ تسألُوا عنّی فإنّی ذو لَبدْ منْ فرعِ قومٍ منْ ذُرَی بنیْ أسَدْ"

"فمَنْ بغانَا حائدٌ عنْ الرَّشدْ وکافرٌ بدینِ جبّارٍ صَمدْ"؛

اگر از من سؤال کنید، من پهلوانی‌ام از گروه برگزیدگان بنی اسد، پس کسی که به من ستم کند از سعادت منحرف و به دین خدای جبار و بی‌نیاز، کافر است.

سپس مسلم مردانه و دلاورانه شمشیر زد و بی‌مهابا به قلب سپاه دشمن تاخت. دو نفر از نیروهای دشمن به نام‌های مسلم بن عبدالله ضبابی و عبدالرحمن بن ابی خشکاره بجلی به سوی مسلم شتافتند و برای کشتن او همت گماردند و با شمشیر بر او زدند. همین که گرد و غبار میدان جنگ و فروکش فروکش کرد، دیدند مسلم روی زمین افتاده و آخرین لحظات حیات را می‌گذراند.


امام (ع) بر بالین ابن عوسجه

در آخرین لحظات عمر مسلم بود که امام حسین (ع) بر بالین او آمد. مسلم هنوز نیم جانی داشت. امام (ع) فرمود: خدا تو را رحمت کند ای مسلم بن عوسجه و این آیه را تلاوت کرد: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا».

پس از لحظه‌ای حبیب نزدیک آمد گفت: ای مسلم، شهادت تو بر من سخت و گران است. «تو را به بهشت بشارت باد!»؛ مسلم با صدای نحیف گفت: «خدا تو را به خیر بشارت دهد!»

حبیب به او گفت: «اگر قرار نبود که من هم به همین زودی تا ساعتی دیگر به تو ملحق شوم، دوست داشتم که به وصیت‌های مهم تو عمل کنم؛ آن‌گونه که پیوند خویشی و ایمانی ما می‌طلبد»؛ در برخی از اسناد آمده که مسلم گفت: «تو را به این آقا وصیت می‌کنم با دست اشاره به امام (ع) کرد که جانت را فدای او کنی!»، حبیب گفت: «به خدای کعبه چنین خواهم کرد!»

پس از این سخن، مسلم چیزی نگفت و در حالی که سر در بالین امام و پیشوای خود داشت، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
اندوه دوست و شادی دشمن در شهادت مسلم

وقتی مسلم بن عوسجه روی زمین افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد، یاران امام (ع) سخت محزون شدند و کنیز مسلم، فریاد کشید: «ای پسر عوسجه، ای آقای من!».

هنگامی که صدای شیون بلند شد، یاران عمرو بن حجاج، در سپاه عمرسعد، دانستند او شهید شده؛ لذا به یکدیگر بشارت دادند و هلهله برآوردند که ما مسلم بن عوسجه را کشتیم.

شبث بن ربعی با اینکه در سپاه عمرسعد بود به بعضی از یارانش که در کنارش بودند اعتراض کرد و گفت: مادرانتان در عزایتان بگریند! شما خود را به دست خود می‌کشید و موجبات ذلت و خواری خود را فراهم می‌کنید، در حالی که خرسندید که شخصیتی مثل مسلم بن عوسجه را کشته‌اید!.

هان به خدا سوگند! او در میان مسلمانان از جایگاهی کریم برخوردار بود. یادم نمی‌رود که او را در دشت آذربایجان در جبهه جنگ مشاهده کردم که قبل از آمدن تمامی سواران اسلام، برای نبرد با مشرکان، شش نفر از مشرکین را کشت. آیا شماها بر کشتن مثل چنین فردی خوشحالی می‌کنید!.

زیارت‌نامه

در زیارت ناحیه مقدسه غیرمعروفه به او درود فرستاده شده است. همچنین او را نخستین شهید کربلا دانسته‌اند که امام حسین سوگند یاد کرده که از رستگاران است. همچنین کسانی که در قتل او شرکت داشته‌اند، مورد لعن امام قرار گرفته‌اند.[۲۶] در زیارت امام حسین(ع) در نیمه شعبان و غیر آن نیز نام وی آمده است.

در زیارت ناحیه غیر معروفه چنین بر او سلام داده شده است:


«اَلسَّلَامُ عَلَی مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الْأَسَدِی الْقَائِلِ لِلْحُسَینِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِی الِانْصِرَافِ أَ نَحْنُ نُخَلِّی عَنْکَ وَ بِمَ نَعْتَذِرُ إِلَی الله مِنْ أَدَاءِ حَقِّکَ وَ لاوَ اللهِ حَتَّی أَکْسِرَ فِی صُدُورِهِمْ رُمْحِی وَ أَضْرِبَهُمْ بِسَیفِی مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِی یدِی وَ لاأُفَارِقُکَ وَ لَوْ لَمْ یکُنْ مَعِی سِلَاحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ ثُمَّ لَمْ أُفَارِقْکَ حَتَّی أَمُوتَ مَعَکَ وَ کُنْتَ أَوَّلَ مَنْ شَرَی نَفْسَهُ وَ أَوَّلَ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ الله قَضَی نَحْبَهُ فَفُزْتَ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ شَکَرَ اللَّهُ لَکَ اسْتِقْدَامَکَ وَ مُوَاسَاتَکَ إِمَامَکَ إِذْ مَشَی إِلَیکَ وَ أَنْتَ صَرِیعٌ فَقَالَ یرْحَمُکَ اللَه یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ وَ قَرَأَ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا لَعَنَ الله الْمُشْتَرِکِینَ فِی قَتْلِکَ عَبْدَ اللهِ الضَّبَابِی وَ عَبْدَ اللهِ بْنَ خَشْکَارَةَ الْبَجَلِی».

«سلام بر مسلم بن عوسجه اسدی، که وقتی حسین به او اجازۀ بازگشت از صحنۀ کربلا را داد، خطاب به امام گفت: آیا ما ترا تنها بگذاریم!؟ آنگاه در این باره که حق تو را بجای نیاورده ایم چه عذری در پیشگاه خدا بیاوریم، نه، به خدا سوگند ترا تنها نخواهیم گذاشت.

آنقدر با آنان خواهم جنگید تا نیزۀ خود را در سینۀ آنان بشکنم و تا بدان هنگام که قبضۀ شمشیر در دست من است بر آنان خواهم تاخت و اگر دیگر اسلحه‌ای در دستم باقی نماند، با سنگ خواهم جنگید و هرگز از تو جدا نخواهم شد تا آنکه همراه تو (بجنگم تا) بمیرم.

تو ای مسلم بن عوسجه، اولین کسی هستی که جانش را در راه خدا عرضه کرد و نخستین شهید از شهیدان راه خدایی، که پیمان خویش را به انجام رسانید.

به خدای کعبه سوگند که رستگار شدی، در این پیشگامی خود در جهاد با کافران و یاری کردن امام سپاس و پاداش تو با خدا باد. آن هنگام که امام پیش آمد و تو افتاده بودی.

امام فرمود: خدا ترا رحمت کند ای مسلم بن عوسجه و این آیه را خواند: فَمِنْهُمْ مَن قَضیٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبدیلاً (گروهی از آنان پیمان خویش را به انجام رسانیدند و گروهی دیگر در انتظار هستند.) لعنت خدا بر عبدالله ضبابی و عبدالله بن خشکارۀ بجلی که در کشتن تو شرکت کردند».

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha