به گزارش خبرگزاری حوزه، نهم مرداد در تقویم جمهوری اسلامی ایران سالروز شهادت شیخ فضل الله نوری از مجتهدان طراز اول تهران و از پیشروان جنبش مشروطه است که متن زیر بیانگر آخرین احوالات محکومیت و شهادت اوست که تقدیم شما فرهیختگان میشود.
آخرین روزها
مشروطه خواهان پس از برقراری حکومت به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرفداران استبداد یعنی شاه و درباریان وحشت زده هرکدام به جایی پناه بردند امّا مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضل الله چون کوه مقاوم و استوار بودند.
پیشنهادهای مختلفی به شیخ فضل الله رسید تا به جایی پناهنده شود. سعدالدوله برای او پیام فرستاد که با وزیر مختار روس و انگلیس گفتگو کردم و برای شما جای مناسبی در سفارتخانه تهیه کرده ام تا از خطر محفوظ باشید.
یاران شیخ فضل الله خوشحال شدند امّا شیخ بدون عکس العمل در مقابل این پیام «لاحول و لاقوة الاّ بالله» می گفت. پیشنهاد شد که اجازه بدهید پرچم هلند را که کشور بی طرفی است بر بام خانه نصب کنیم تا در امان باشید. شیخ با تبسمی استهزا گونه فرمودند: باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب کنند.
چطور ممکن است که صاحب شریعت به من که از مبلغین احکام هستم اجازه فرماید، پناهنده به خارج از شریعت شوم.
وی در پاسخ پیشنهاد دیگری اینچنین فرمود:
آیا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده ام حالا بیایم و زیر پرچم بیگانه بروم!
سرانجام مشروطه طلبان برای انتقام از شیخ فضل الله به منزل وی حمله کردند و شیخ را به شهربانی بردند. شیخ فضل الله چند روزی در شهربانی بود و در روز سیزدهم رجب برای محاکمه او را به عمارت گلستان بردند.
نحوه شهادت
میدان توپخانه از جمعیت موج می زد. نیروهای دولتی مردم را کنار می زدند تا راه باز شود. در این لحظه آقا به عقب برگشت و در میان جمعیت خادم باوفایش را دید و گفت نادعلی! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند.
مردم همه سراپا گوش بودند. می خواستند بدانند او در لحظه آخر چه کاری دارد. در این وقت آقا دست در جیب کرد و کیسه ای بیرون آورد و به نادعلی داد و گفت این مُهرها را خُرد کن. او در این لحظه حساس هم دوراندیش و تیزهوش است و برای اینکه پس از مرگش مشروطه طلبان سند سازی نکنند و از مهرها سوء استفاده نکنند، دستور خُرد کردن آنها را داده است. پس از آن آقا را روی چهار پایه قرار دادند و او از آنجا آخرین سخنان خویش را بیان کرد.
سخنان او تأکیدی بر موضع اصولی و مکتبی گذشته اش بود. وی خطاب به جمعیت تماشاچی فرمود : خدایا! تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم.
خدایا! تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم می گویم که مؤسسان این اساس بی دین هستند و مردم را فریب داده اند.
این اساس مخالف اسلام است. محاکمه من و شما بماند پیش پیغمبر اسلام. او با وجود ضعف و پیری و بیماری آخرین سخنان خویش را با شجاعت و شهامت کم نظیری بیان کرد و تنها ایمان و عشق به یک هدف مقدس است که موجب می شود شخصی اینچنین در مقابل مرگ و شهادت ایستادگی کند.
او در پای دار چنان شجاع بود که گویی دار از هیبت و عظمت او می لرزید.
قبل از اینکه ریسمان دار را به گردن وی بیندازند یکی از مشروطه خواهان برای او پیغام آورد که شما مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن رها سازید! شیخ فضل الله گفت: من دیشب پیامبر (صلی الله علیه وآله) را در خواب دیدم و به من فرمود که فردا شب مهمان من هستی و من چنین امضایی نخواهم کرد و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداختند و چهار پایه را از زیر پای وی عقب راندند و طناب را بالا کشیدند.
پس از شهادت
پس از اعدام جسد شیخ شهید را به حیاط شهربانی منتقل کردند و در وسط حیاط بر روی یک نیمکت قرار دادند. مشروطه طلبان و دیگر افرادی که نسبت به دین کینه و عداوت داشتند به جسد نیز حمله کردند. نیروهای مسلح با قنداق تفنگ، دیگران با لگد و... به طوری که خونابه از جسد سرازیر شد.
ابتدا از تحویل جسد به خانواده شیخ جلوگیری کردند و بعد از مدّتی جسد را تحویل خانواده وی دادند. آنان نیز جسد را در خانه مخفی کرده، پس از حدود هیجده ماه آن را به قم بردند و در یکی از اتاقهای صحن مطهر حرم حضرت معصومه (علیها السلام) به خاک سپردند.
اعدام شیخ شهید نقاب از چهره مدعیان دروغین آزادی و عدالت برداشت و مردم فهمیدند که مشروطیت سرابی بیش نبوده است. کم کم روحانیان دیگر نیز از مجلس و دولت کنار گذاشته شدند و زمینه جدایی دین از سیاست فراهم شد.
آیات عظام نایینی، آخوند خراسانی، طباطبایی، بهبهانی و طباطبایی یزدی همگی از شهادت شیخ فضل الله متأثر شدند و دریافتند که واقعیتهای تلخی در پشت ظواهر فریبنده پنهان بوده است؛ امّا دیگر دیر شده بود.
سایت فرهیختگان تمدن شیعی