اشاره؛
در روزگاری که جنایت و وحشیگری از سوی انساننماهایی به نام اسرائیلیها به یک أمر عادی در جهان تبدیل شده است، با مرتضی یگانه امیری از کارشناسان یهود و صهیونیسمشناسی به گفتوگو نشستیم تا کمی پیرامون تاریخچه این قوم و اتفاقاتی که این روزها در دنیا در حال وقوع است، بیشتر بدانیم.
* در ابتدا درباره اصل موجودیت یهود توضیحی بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
قوم یهود قومی است که برای خودش ۳۵۰۰ سال قدمت و بلکه در یک نظریه دیگر، بیش از ۵۷۸۰ سال قدمت برای خود قائل است و آباء و اجداد خود را به ابتدای خلقت بر می گرداند و در بعضی از منابع آمده است که تاریخ خودش را از حضرت آدم علیهالسلام شروع میکند.
شاید در فرصت کوتاه نگنجد، ولی مسائلی هست که برای شناخت بهتر آنها و نسبت به بعضی از موضوعات یا واژههای پیرامون آن میتوانیم در این فرصت در موردش صحبت کنیم تا نوع نگاهمان درست باشد.
چند دوگانه واژهای وجود دارد که اگر حل نشوند، در شناخت با مشکل مواجه می شویم؛ مثل “بنی اسرائیل”، "یهود" یا "یهود" و "صهیونیسم" و شناخت ارتباط و نسبت این واژه ها با هم که ضروری است.
قرآن و تورات از هر دو واژه بنی اسرائیل و یهود استفاده کرده است.
ماجرای بنی اسرائیل به ماجرایی در “سفر پیدایش” تورات برمیگردد، یعنی اولین نوشته از “عهد عتیق” البته یهودیها عهد عتیق را قبول ندارند و از آن به عهد، تورات یا تنخ تعبیر میکنند و عهد جدید را نمی پذیرند.
اگر کتاب خودشان را عهد عتیق بخوانند، در ضمن آن به عهد جدید اعتراف کردهاند؛ در صورتی که حضرت عیسی علیهالسلام را قبول ندارند و متأسفانه نسبت ناروایی در “تلمود” به حضرت مریم (س) و حضرت عیسی (ع) دادهاند، لذا اصلا قبول ندارند.
در یکی از نوشتههای یهودیان به نام “شموت ربا” بخش پادشاهان و جنگها توصیه میشود که "مسیحیان را بکشید، اگر این کار را نکنی گناه کردی و اگر نمیتوانی بکشی زمینه مرگش را فراهم کن، الا برای تزویر بخواهی او را زنده نگه دارد."
در ادبیات دینی یهود یک گارد خیلی بسته و بدی نسبت به مسیحیت وجود دارد؛ لذا به کتاب خودشان میگویند “عهد عتیق”، چون نمیخواهند به عهد جدید رسمیت ببخشند.
یهودی ها معتقدند که تنها یک عهد با بشر بسته شده است و در فرزندان آدم تنها یک شریعت وجود دارد که آن شریعت حضرت موسی علیهالسلام است، حتی قبل از آن هم به وجود شریعتی قائل نیستند.
توضیح مطلب این است که یهودیت به شریعت حضرت نوح علیهالسلام قائل نیستند و میگویند “عهد نوح”، هفت پیمانی است که خدا با نوح گرفت یا “عهد ابراهیم” که همان “ختنه” یا “بریتمیلا” در یهودیت است.
ماجرای بنی اسرائیل به “پیدایش”، یعنی به داستان حضرت اسحاق علیهالسلام برمیگردد که اواخر عمرشان بود و ایشان نابینا بودند.
حضرت اسحاق علیهالسلام به نخستزاده یعنی اول زاد ذکور خودش “عیسو” میگوید که برو به صحرا و حیوانی را شکار کن، غذایی را آماده کن تا بخورم و جانم قوت پیدا کند تا برکت (نبوت) را به تو منتقل کنم.
داستان اینطور نقل میشود که همسر حضرت اسحاق علیهالسلام دلش با پسر کوچک یعنی یعقوب بود و در غیاب پسر بزرگتر، برّه یا بزی را سر میبرد و به یعقوب علیهالسلام میدهد و میگوید برو پیش پدر و این برکت را از او بگیر و طبق نقل تورات همین اتفاق میافتد.
البته مباحث مختلفی در اینجا مطرح میشود که اگر حضرت اسحاق (ع) نابینا بودند، خدای حضرت که اینطور نبودند. آیا ممکن است که این برکت دزدیده شود و به این شکل منتقل شود؟
وقتی از نظر لغوی و اصطلاحی این برکت را پژوهش میکنیم، متوجه میشویم که نمیتوانست چنین اتفاقی بیفتد.
بعضیها از برکت به ودیعه الهی تعبیر میکنند و این ودیعه الهی نمیتوانست دزدیده شود و باید با فرمان الهی به فرد مشخص منتقل میشد.
وقتی حضرت اسحاق علیهالسلام متوجه میشود که پسرش این کار را انجام داده است، به ایشان نمیگوید که چرا این کار را کردهای؟ بلکه به او میگوید از اینجا نزد “لابان”، دایی خودت فرار کن؛ وگرنه برادرت تو را خواهد کشت.
حضرت یعقوب علیهالسلام نزد دایی خود میرود و با دو دختر او ازدواج میکند و سالها بعد با تمام اهل و عیالش به کنعان برمیگردد؛ “عیسو” باخبر میشود و با چهارصد سوار به سراغ یعقوب میرود تا انتقام بگیرد.
یک نفر به حضرت یعقوب (ع) پیشنهاد میدهد که مقداری از اموال و غلامانت را به عنوان پیشکش برای “عیسو” بفرست تا دل او نرم شود و همین اتفاق میافتد.
در ادامه پیشنهاد میدهند که شما تنها بمان و وارد کنعان نشو و بقیه اهل و عیال بروند. وقتی برادر بزرگ حضرت یعقوب، یعنی عیسو اهل و عیال حضرت یعقوب را میبیند، دلش نرم میشود و از انتقام منصرف میشود و مشتاق ملاقات حضرت یعقوب علیهالسلام میگردد.
آن شبی که حضرت یعقوب(ع) در مرزهای کنعان تنها مانده بود، تا صبح با خدا کشتی گرفت؛ هر چند بعدها “موسی بن میمون اندولسی” که تحت تأثیر مکتب ابن رشد و اسلام در اسپانیا بود، عقلا نفی میکند که یعقوب با خدا کشتی گرفته باشد. اما قبل از آن در منابع و موعظهها و خوانشهای تورات، “اسرائیل” پیروز شده بر خدا معنا میشد و لقب اسرائیل، یعنی پیروز شده بر خدا معنا گرفت، البته لازم به ذکر است که در منابع ما اسرائیل به معنای عبدالله آمده است نه پیروز شده بر خدا.
وقتی حضرت یعقوب(ع) اسرائیل نام گرفت، فرزندانش شدند "بنیاسرائیل"، ۱۲ پسر و یک دختر به نام “دینه” که دختر را در اسباط بنی اسرائیل نمیآورند و فقط پسر را ادامه دهنده نسل میدانند و ۱۲ پسر حضرت یعقوب بنی اسرائیل شدند.
یهودا یکی از ۱۲پسر حضرت یعقوب است که نوادگانش بعدها بخشی از سرزمین فلسطین امروزی را به عنوان قلمرو خودشان "کشور یهودا" نامگذاری کردند. “بخت النصر” به خاطر بدعهدی این قوم، سال ۵۸۶ قبل از میلاد به سبط یهودا حمله میکند و آنها را که بزرگترین قوم از ۱۲ قوم بنی اسرائیل بودن به اسارت می برد. و از آنجا قوم یهود تأسیس شد و بخاطر سبط و قوم یهود این نامگذاری اتفاق افتاد، البته نامهای دیگری هم به یهودیان گفته اند، مثل کلمه جهود، هر چند یهود کلمه جهود را توهین تلقی میکند.
وقتی لغت جهود را مورد بررسی قرار میدهید میبینید که جهود با حرف (ه) به معنای پرتلاش است، اما کلمه جحود برگرفته از قرآن کریم با حرف (ح) به معنای کافر و کسی که در باطن چیزی برایش اثبات شده اما در ظاهر انکارش میکند، شناخته میشود.
مصادیق این مسئله در قرآن اینطور بیان شده است که یهودیها باور دارند:”یعرفونه کما یعرفون ابنائهم” و رسول الله را اینگونه میشناختند: “الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِیلِ”؛ امّی یک کلمه عبری است نه عربی و این کلمه به معنای غیربنی اسرائیلی است.
آنها میدانستند که رسول الله به حق است، حتی در تاریخ آمده است که یهودیان خدمت جناب عبدالله رفتند و گفتند ما بهترین، زیباترین و باکمالاتترین دخترمان را میخواهیم به ازدواج تو دربیاوریم؛ چون میخواستند رسول الله را تصاحب کنند، یعنی در این حد رسول الله را میشناختند و میدانستند پدرش کیست و جناب عبدالله را قبل از ازدواج میشناختند.
این هم به یک اعتقاد یهود برمیگردد که تا قرن نوزدهم میلادی، تنها مقوله اثبات هویت یهودی بودن یک فرد این بود که از رحِم یک زن یهودی متولد شود و میخواستند اینگونه رسول الله را تصاحب کنند که حداقل حضرت رسول از یک مادر یهودی متولد شود و در اعتقاد خودشان به قوم یهود ملحق گردد.
لذا در اصل لغت جحود، با (ه) نیست و بعدها لغت نویسان یهودی آن را با (ه) می نویسند.
* چه نسبتی بین یهود و صهیونیسم وجود دارد؟
کلمه یهود را بررسی کردیم که این نام از کجا پیدا شد، اما صهیونیسم، “صهیون” یا “صیون” در لغت به معنای پرآفتاب و پرنور است. صهیون نام تپهای در اورشلیم است که خورشید از طلوع تا غروب بر آن میتابید که گفته اند حضرت داوود علیهالسلام هم کاخ خود را بر روی این تپه بنا گذاشت.
اما در اصطلاح اگر کوتاهترین معنای اصطلاحی صهیونیسم را بخواهم عرض کنم، باید بگویم صهیونیسم یک مکتب است، به معنی "مکتب اعتلای قوم یهود."
به تعبیر دیگر صهیون تفکر و مکتبی است که به دنبال بالا بردن پرچم قوم یهود است.
مکتب صهیونیسم تقسیم بندی های مختلفی دارد: به عنوان مثال می توانیم به صهیونیسم دینی، صهیونیسم فرهنگی، صهیونیسم اقتصادی، صهیونیسم سیاسی و شکل های دیگر از صهیونیسم اشاره کنیم. همچنین صهیونیسم بین الملل که رهبری بارها در سخنانشان به آن اشاره فرموده و بسیاری از شرور این عالم را به آنها نسبت دادهاند.
یهودیانِ معتقد به صهیونیسم دینی، حرفشان این است که شریعت حضرت موسی علیهالسلام برترین، تنهاترین و بالاترین شریعت است.
صهیونیسم فرهنگی به قوم گرایی میپردازد، یعنی در مورد این قوم نگاه ویژهگرایانه دارد و میگوید قوم یهود، زبانش و آدابش بالاترین و برترین است.
صهیونیسم اقتصادی میگوید: یهود باید در اقتصاد دست برتر را داشته باشد؛ چون در بخشی از “سفر تثنیه” میگوید قرض به غیر بنی اسرائیلی باید قرض ربوی باشد، فقط به بنی اسرائیل میتوانی قرض غیر ربوی و قرضالحسنه بدهی یا در بخشی از “تلمود” است که آنقدر به غیر بنی اسرائیلی قرض ربوی بدهید تا او فقیر شود، یعنی دست برتر را داشته باشید.
* یعنی اصل ربا و سیستم آن را صهیونیسم اقتصادی وارد ایران کردند؟
در حقیقت این یک نوع معامله شرعی یهودی است؛ قرض ربوی یا معاملات ربوی، به خاطر این است که آنها بر اساس احکام خودشان چه بر اساس “احکام ششصد و سیزده گانه تورات” و چه بر اساس گذارههای “تلمود"، نمیتوانند معامله غیر ربوی با غیرخودشان داشته باشند و بر اساس دیدگاه آنها این یک دستور الهی است.
یک صهیونیسم هم داریم به اسم صهیونیسم سیاسی؛ یعنی یهودیای که معتقد است یهود باید دولت و پرچم برافراشته داشته باشد و البته تبلور یهودیت سیاسی به معنای تشکیل حکومت است.
* تشکیل حکومت در تاریخ بنی اسرائیل و یهود
در تاریخ بنی اسرائیل و یهود، دو تشکیل حکومت اتفاق افتاده است که یقینی است و یقینا میتوانیم بگوییم که تاریخ این مسئله را در هر جا نقل کند، نقل درستی بوده است.
اولین تشکیل حکومت، دولتخواهی اول است که در زمان “سموئیل نبی” اتفاق میافتد و بر اساس کتاب تورات که میگوید: “بنی اسرائیل از سموئیل نبی خواستهاند که از طرف خدا پادشاهی را معرفی کند که مسح شده باشد”، یعنی خدا لمسش کرده باشد و انتخاب خدا باشد.
سموئیل نبی طالوت را معرفی میکند، قرآن هم به همین داستان اشاره میکند و میگوید که بنی اسرائیل چنین درخواستی داشتند و ما طالوت را معرفی کردیم و آنها به انتخاب خدای متعال هم خرده گرفتند.
این یک دولتخواهی است که ما میتوانیم بگوییم یقیناً اتفاق افتاد؛ به خاطر اینکه آیات قرآن تایید کننده این مطلب است.
دولتخواهی دوم که یقیناً میتوانیم بگوییم اتفاق افتاد، همین رژیم صهیونیستی است که ما الان میبینیم.
اگر بعدا در تاریخ حتی منکر این مسئله شوند، خصوصا در ایامی که انشاءالله اسرائیلی در کار نباشد، یقینا می توانیم بگوییم این دولتخواهی دوم اتفاق افتاده است.
عواملی مثل منابع خبری، قتل و جنایات متعدد، قطعنامههای متعدد سازمان ملل، نامههای متعدد برای تلاش رژیم پلید و نشست های هرتزلیا و هزاران مدرک دیگر نشانگر این است که کسی اصلا جرأت انکار دولتخواهی بودن اسرائیل را ندارد.
اما توجه به این نکته ضروری است که بین آن دولتخواهی در بنی اسرائیل با دولتخواهی کنونی یک تفاوت فاحشی وجود دارد.
در دولتخواهی اول که عرض کردم در زمان سموئیل نبی و یا بگوییم در زمان طالوت، بنی اسرائیل به دنبال حکومت و کشوری بود تا بتواند کار خودش را انجام بدهد و بتواند زیر یوغ امپراطورهای دیگری نباشد.
سرزمین فلسطین زیر نظر امپراطوریهای مختلف مثل امپراطوری مصر، رم، آشور، بابل، یونانیها، هخامنشیان و دیگر امپراطوریان بود. فلسطین دو بار دست مصریها افتاد و در زیر سلطه ظالمانه امپراطوری آشور بود.
این قطعه از کره خاکی یک کریدور خوب برای رفت و آمد بین دو طرف دریای مدیترانه بود تا بتوانند در شمال و جنوب این دریا دسترسی داشته باشند، لذا همیشه مورد طمع بوده است.
دولتخواهی اول به این موضوع میپردازد که ما یک چیزی میخواهیم که زیر یوغ دیگران نباشیم، اما دولتخواهی دوم دقیقا برعکس دولتخواهی اول و متفاوت از آن است.
* در توضیحات خود بیان کردید که یهودا در بخشی از فلسطین مستقر بوده است؛ آیا آنها از این منطقه به طور کامل مهاجرت کرده بودند که نسلهای بعدی آنان مجدد بخواهند برگردند؟
اگه بخواهیم سابقه فلسطین امروزی را مورد بررسی قرار دهیم، فلسطینیها یکی از اقوام غیرعربی بودند که به این سرزمین آمدند و با عربها ازدواج کرده و ازدیاد نسل داشتند، طوری که به نوعی عرب خوانده شدند و بلکه آرامیها و کنعانیها که از عربها بودند، آنها هم در این سرزمین بودند و این اختلاط اتفاق افتاد.
فنیقیها و عمونیها و دیگر گروها، هر کدام یک بخش از آن را در دست داشتند. اینطور نبود که این سرزمین از اول متعلق به این قوم بنی اسرائیل بوده باشد و یا خدای متعال سند زده باشد که این سرزمین مال شماست؛ نخیر.
در باب ۲۸ “سفر تثنیه” گفته شده است که این سرزمین مشروط به دست بنی اسرائیل سپرده شد که اگر متدین باشید، اگر از من اطاعت کنید، شما مالک این سرزمین مقدس خواهید بود؛ البته یک دروغی هم در مورد نیل تا فرات می گویند که بر اساس باب ۳۴ تثنیه قابل رد است و منتقدین کتاب مقدس قائلند که اساسا آموزه قوم و سرزمین از حدود ۵ قبل میلاد و توسط عزرای کاتب وارد این ادبیات شده است.
اگر به بازوی لباس سربازان اسرائیلی نگاه کنید، یک نقشهای وجود دارد که نوشته شده: “ارض موعود اسرائیل” و در بعضی از نقشهها بخشی از بوشهر ما را هم به ارض موعود خودشان اضافه کردهاند.
نقد مستند ادعای یهود بر فلسطین از منظر تورات
حال سؤال اینجاست که اگر از نیل تا فرات مال شماست، چرا شما قائل به سرگردانی هستید؟ چرا در باب ۲۸ تثنیه که مشروط به اطاعت از خدا شدهاید و در همین کتاب تصریح شده که فرمان نبردید (حزقیال ۲) و عصیان خدا کردهاید.
کتاب حزقیال نبی جزو عهد عتیق و کتاب تورات است و در باب ۲ چندین بار با یک دورنمایی خاصی هم به گذشتگان و هم به آیندگان این قوم میپردازد و صراحتا میگوید که آنها متمرد هستند؛ یعنی حتی بر اساس تورات تحریف شده، اینها متمرد هستند و نمیتوانند مالک آن سرزمین باشند.
در هر حال آنها ساکن اولیه و اصلی و همیشگی نبودند؛ وقتی ابراهیم از “عور” به سمت “کنعان” حرکت میکند، بین النهرین را به سمت بالا میرود و از لبنان وارد فلسطین شده و نهایتاً در الخلیل ساکن میشود؛ در حقیقت ساکن فلسطین نبودند، بلکه به آنجا مهاجرت کردند و بعدا آنجا را ترک میکنند و به مصر میروند.
بعد از اینکه از مصر خارج میشوند و مأموریت نجات بنی اسرائیل شکل میگیرد، در ادامه دوباره بعد از نجات و شکافتن دریا، خدای متعال را عصیان میکنند.
اگر بخواهیم از منابع خودشان نقل کنیم، طبق نقل تورات، هولوکاست بارها توسط بنیاسرائیل و یهود اتفاق افتاده است.
تصرف فلسطین با یک هولوکاست بزرگ از “عمالقه” و “فلسطینیها” بود. در کتاب “سموئیل نبی” آمده که داوود بعد از اینکه به قدرت رسید، دست و پای عمالقه و فلسطینیها را برید و در کورههای آجرپزی سوزاند.
اگر بگوییم که هولوکاست یهودی در عالم حقیقت دارد که ندارد، باید بگوییم که شما یک بار این کار را در عالم انجام دادهاید و خدای متعال یک بار تقاص کار شما را پس گرفت؛ البته هولوکاست دروغ است و ما باور نداریم که داوود علیهالسلام چنین کاری کرده باشد و متأسفانه در مورد حضرت داوود(ع) نسبتهای ناروایی دارند.
* پس از دولتخواهی دوم از سوی یهودیان، صهیونیستها با چه شگردی، یهودیهای کشورهای دیگر را به سرزمین فلسطین آورند؟
بنده در پاسخ به این سوال، تاکید میکنم که حتماً باید به این توصیه حضرت آقا گوش دهیم و متن “پروتکلهای صهیون” را بخوانیم.
درباره ریشه این جریان، به موفقیت دفاع از شخصی یهودی به نام “آلفرد دریفوس” فرانسوی برمیگردد.
“آلفرد دریفوس” یک افسر یهودی در ارتش فرانسه بود و بالاترین جایگاه اجتماعی را داشت.
جنگ سردی بین آلمان و فرانسه اتفاق افتاده بود. دولت فرانسه یا رکن دوم ارتش فرانسه که اطلاعات ارتش بود، یک خانمی را به عنوان خدمتکار در سفارت آلمان در فرانسه به کار میگیرد که این خانم وقتی میخواست زبالههای اتاق سفیر و بعضی از کارکنانی را که به اطلاعات خاص دسترسی داشتند، تخلیه کند، زبالهها را در یک کیسهای به اطلاعات ارتش فرانسه تحویل میداد.
در این زباله ها یادداشتی پیدا میشود که در آن مختصات یک منطقه سری نظامی فرانسه را نشان میدهد.
آلفرد دریفوس
این سازمان از روی دست خط آنها به دو نفر میرسند که اولی افسر ارتشی فرانسوی و مسیحی و نفر دوم هم “آلفرد دریفوس” است. در اینجا به هر دلیلی مقام ارشد فرانسوی را متهم نکردند و “آلفرد دریفوس” متهم به جاسوسی شد.
“آلفرد دریفوس” دستگیر، محاکمه و خلع درجه شد و به یکی از بد آب و هواترین جزایر تحت مالکیت فرانسه تبعید شد و البته در تاریخ فرانسه، این فرد را یک وطن پرست و ملیگرا میخوانند.
در همین ایام، شخصی به نام “تئودور هرتسل” با چند یهودی دیگر همراه میشود و با قدرت رسانه کاری میکنند که ارتش فرانسه به سمت بیآبرویی پیش میرود.
در نهایت موفق شدند آلفرد دریفوس را به ارتش برگردانند و طرف دوم را متهم میکنند که او هم فرار کرده و به آلمان پناهنده میشود؛ لذا “تئودور هرتسل” بر اساس این تجربه خود، توصیه میکند که سرمایه، رسانه و افکار عمومی را در دست داشته باشید و آقایی کنید.
تفکر داشتن یک سرزمین قبل از “تئودور هرتسل” وجود داشت؛ مثل “موسی هس” و دیگران که این تئوری را پرورش میدادند و “تئودور هرتسل” تلاش میکند که آن را عملی کند. قبل از او و نوشتن کتاب “دولت یهود”، کتابی توسط “تئودور هرتزکا” نوشته شد که در آن کتاب مدینه فاضلهای را تشریح میکند که دست نیافتنی است.
“تئودور هرتسل” کتاب دولت یهود خود را مینویسد، و این کتاب مبنای اجرای طرح تشکیل دولت جعلی یهود می شود.
کتاب “دولت یهود، تئودور هرتسل” را آقای “ناصر حسنپور” ترجمه کرده و حدود ۹۰ صفحه است که توصیه میکنم این کتاب چند بار با دقت خوانده شود.
تئودور هرتسل
“تئودور هرتسل”، تلاش عملی خود را برای تشکیل حکومت شروع میکند و به پادشاه عثمانی، “عبدالحمید دوم” نامه مینویسد که شما اجازه دهید فلسطین مال ما باشد و در عوض ما به شما در حکومت کمک میکنیم؛ یعنی غیر یهودیها از فلسطین خارج شوند و فلسطین مال یهودیها شود.
در آن زمان حدود دو درصد از فلسطین، یهودی بود و “تئودور هرتسل” متقاضی این بود که بیش از ۹۰ درصد از مسلمانان و مسیحیان اخراج شوند و به جاهای دیگر از حکومت دولت عثمانی بروند و در عوض یهودیها جای آنها را بگیرند.
در سال ۱۸۹۶ “عبدالحمید دوم” جواب میدهد که من نمیتوانم یک موجود زنده را کالبدشکافی کنم که منظور از موجود زنده همان دولت عثمانی بود؛ بعد از جواب “عبدالحمید دوم”، “تئودور هرتسل” که در حال نوشتن کتاب “دولت یهود” بود، به این موضوع اشاره میکند و میگوید اگر شاه عثمانی موافقت میکرد که فلسطین به ما برسد، ما در مسائل مالی به او کمک میکردیم.
این اتفاق طور دیگر رقم میخورد؛ یعنی “تئودور هرتسل” کار عملی خود را با نشست اول هرتسلیها شروع میکند و میگویند حدود ۱۶۰ گروه یهودی در نشست اول آن شرکت کرده بودند.
ترکیبی که “تئودور هرتسل” برای این نشست اول انتخاب کرده بود، ترکیبی از خاخامها، حقوقدانها و تاجران است. تاجرانی که در رأس آنها “ناتان اشترادوس” است که شهر “ناتانیا”، واقع در شمال “حیفا” را با پول این تاجر ساختهاند.
اولین کنگره صهیونیسم، اوت ۱۸۹۷
این ترکیب، ترکیب غالب دعوت شدهها در نشست اول هرتسلیها در بازل سوئیس بود. تعداد زیادی از افراد دعوت شده از روسیه و اوکراین امروزی بودند. تزار روس حساس میشود و ۱۰ مامور امنیتی را برای تحقیق درباره علت رفتن آنها به سوئیس میفرستد.
نتیجه اعزام گروه امنیتی روسیه این میشود که سندی را با درگیری مسلحانه به دست میآورند و به تزار روس تحویل میدهند.
این سند در سال ۱۹۰۳ در روزنامهای چاپ میشود و در سال ۱۹۰۵ به یک کتاب تبدیل میشود که به “پروتکلهای صهیون” معروف شد که بعضیها به ۲۴ بند و بعضی به ۲۷ بند تقسیم میکنند و تقریبا ۱۲۱ سال پیش این سند چاپ میشود.
وقتی این سند را بخوانید فکر میکنید که یک نفر ۱۲۱ سال پیش وضع کنونی دنیا را پیشگویی کرده است که دنیا باید چه وضعی داشته باشد؟
فرهنگها تا کجا باید انحراف پیدا کنند؟ بانک جهانی باید تاسیس شود؟ در این سند تصریح میشود که باید به حکومتها قرض بدهیم و اقتصاد را به هم بریزیم، مردم را نسبت به حکومتهایشان ناراضی کنیم تا علیه حکومتها قیام کنند و در این بینظمی باید یک حکومت تشکیل شود و آن حکومت زیر پرچم یهود باشد.
سند پروتکلهای صهیون
این همان تفاوت دو دولتخواهی است که عرض کردم. یعنی دولت کنونی این تفکر را دارد که “من باید حاکم بر دنیا باشم و بقیه زیر مجموعه من باشند”.
در عرفان یهودی به این اذعان دارند که ما در کنار نجات فردی باید نجات جمعی و انسانی را داشته باشیم و نجات انسانی محقق نمیشود الا با شریعت یهود و این شریعت یهود و یهودیها هستند که تعیین کننده وضع دنیا هستند.
شریعت یهود و یهودیها وضع آخرالزمانی و بهشتی دنیا را رقم خواهد زد.
* این سطح از جنایات صهیونیستها که با آن مواجه هستیم، به خاطر دستیابی به اهداف آموزههای یهودی است؟
بنده برای پاسخ به این سؤال یک کتابی معرفی میکنم و یک جمله از نویسنده آن کتاب میگویم.
“اسرائیل شاهاک”، یهودی صهیونیست داخل سرزمین اسرائیل است و در یک کتابی به نام “تاریخ یهود-مذهب یهود، باورهای سنگین سههزار ساله” نوشته است.
“اسرائیل شاهاک” در مقدمه این کتاب میگوید: “اگر این رژیم تأسیس شد، برگرفته از باورهای یهودی است؛ همان باورهایی که غیر یهودی و غیر بنی اسرائیلی در آن شأنی ندارند”.
روز شنبه ای یک عرب غیر یهودی که سکته کرده و اسرائیل شاهاک شاهد این ماجرا بود، بر اساس شریعت یهود کسی به آمبولانس زنگ نمیزنند و این چیزی است که “اسرائیل شاهاک” به چشم میبیند و بعد از آن شروع به نوشتن کتاب میکند.
در حقیقت میتوانیم بگوییم رژیم صهیونیستی از بنمایهها یا باور به اساطیر و اعتقادات دینی یهود تشکیل شده است و غیر از این نیست، کما اینکه اگر شما نگاه کنید، بعد از به قدرت رسیدن نتانیاهو تقریبا ۷ ماه در رژیم صهیونیستی درگیری بود.
نتانیاهو از حزب “لیکود” و راستگراست و این حزب به دنبال این هستند که تورات را پیاده کنند. درگیری به خاطر این بود که رژیم صهیونیستی حساسیت آن دسته از یهودیهایی را که اصلاح طلب بودند و بعد از ماجرای رنسانس شریعت را تعطیل کردند، برانگیخت.
* جنابعالی در توضیحات خود یک تقسیمبندی کلی از صهیونیستها بیان کردید؛ اسرائیل کنونی از کدام قسم از این صهیونیستها تشکیل شده است؟
وقتی ما تشکیل رژیم صهیونیستی را مورد بررسی قرار میدهیم، میبینیم که مجمع جهانی یهود حدود ۱۰۰ سال پیش در آلمان تشکیل میشود که بعدها این قدرت به آمریکا منتقل میشود و به عنوان مجمع بینالمللی صهیونیسم شناخته میشود.
این مجمع بعد از تشکیل اسرائیل به خود اسرائیل نقل مکان نمیکند، چون بزرگتر از اسرائیل است. یعنی یکی از دو هدف بزرگ این مجمع تشکیل یک کشور بود؛ هدف دیگر این مجمع نفوذ یهود و به قدرت رساندن آن در دنیا بود.
وقتی ما “پروتکلهای صهیون” را میخوانیم، متوجه میشویم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است و صهیونیست بین الملل چه کار میکند و چه شئوناتی را در این عالم در دست خودش دارد.
شاید در نشستهای اول کسی فکر نمیکرد که واقعاً صهیونیست سیاسی بتوانند تشکیل حکومت دهد.
اینجا نقش نخبههای یهودی روشنتر میشود و این نخبه ها در قالب انجمنهای سرّی مأمور نزدیک شدن به افراد مختلف بودند.
این افراد صهیونیست، نخبههای یهودی را جذب کردند و آنها را به شخصیتهای تاثیرگذار آمریکایی نزدیک کردند و از آنجا قدرت خریدند. اقتصاد سکولار آمریکا باعث شد که این صهیونیست ها به دنبال ثروت و پیاده سازی اهداف خود باشند.
علاوه بر این بورس، بانکداری غیررسمی، بردهداری، تجارت سلاح و دیگر امور اقتصاد کشور را در دست گرفتند و نبض اقتصاد دنیا را کنترل کردند تا بتوانند با آن ثروت، رؤیاهایشان را تحقق ببخشند، البته در تشکیل رژیم صهیونیستی ناموفق هم نبودند.
با شروع جنگ جهانی اول، انگلیس وارد جنگ و درگیری میشوند.
دلیل ورود انگلیس به جنگ هم این بود که بتواند سهم خودش را از عثمانیها بردارد؛ سهمی که تماما در “اعلامیه ۱۹۱۷ بالفور” و “اعلامیه بالفور آمریکایی در کنگره آمریکا ۱۹۲۲” وعده داده شد.
“بنجامین دیزرائیلی یهودی”، نخست وزیر وقت انگلستان، کانال سوئز را با پول “روتشیلدها” خریده و این وعده را میدهد که ما فلسطین را در اختیار شما صهیونیستها میگذاریم.
آنقدر این انجمن قدرتمند عمل میکند که “وودرو ویلسون”، بیست و هشتمین رئیس جمهور آمریکا را که با شعار “نه به جنگ” آمده بود، وارد جنگ میکنند.
“وودرو ویلسون” از بریتانیا یا انگلستان حمایت میکند تا بتوانند حکومت عثمانی را نابود کنند.
آمریکا بیش از ۲۸۰ هزار کشته داد و بیش از ۱۰ هزار زندانی مخالف جنگ داشت و همه اینها به خاطر این بود که بتوانند فلسطین را جدا کنند.
پیمان سری “سایکس-پیکو” بین فرانسه و انگلستان است که انگلستان سهم خواهی خودش را میکند و در نهایت با از بین بردن دولت عثمانی، فلسطین را تصاحب میکند.
اما انگلستان راحت فلسطین را به یهودیها تحویل نداد.
انگلستان صبر کرد و برای استقرار یهودیان در فلسطین عجله نکرد.
بنده به دو دلیل معتقدم که انگلستان در این امر عجله نکرد. انگلستان برای آماده سازی زمینه فکری و عملی جامعه بین الملل در پذیرش یهود تلاش کرد، و از طرفی میدانست و متوجه بود که نمیتوان این همه مسلمان را به راحتی حذف کرد؛ چراکه یقینا برای حذف آن ها سفاکی و خونریزی میخواهد.
“ژنرال آلنبی” که یهودی انگلیسی بود در زمان استعمار فلسطین توسط انگلستان بر فلسطین مسلط شد. یهودیها به دروغ میگویند که ما زمینها را از فلسطین خریدیم، در حالی که بالاترین درصد از خرید زمین ها ۷ درصد است و ۹۳ درصد دیگر را غصب کردهاند.
عثمانیها حساس بودند و اجازه نمیدادند هیچ یهودی به فلسطین نقل مکان کند. علمای ما هم به این نقل و انتقال حساس بودند مثلا “شیخ محمدحسین کاشفالغطاء” در این خصوص، فتوای جهاد دارد و به علمای فلسطین نامه نوشت که این همه یهودی به چه حقی به فلسطین مهاجرت میکنند.
انگلستان زمینه را برای این انتقال مهیا کرد و ژستهای خاصی گرفت، مخصوصا آخرین کشتی که شش ماه قبل از تشکیل رژیم صهیونیستی وارد فلسطین میشود را چند وقت روی آب سرگردان نگه میدارد.
اینکه به انگلستان روباه پیر میگویند، واقعا حقیقت دارد؛ انگلستان صبر کرد و فلسطین را تحویل نداد تا زمینه زندگی یهود در آنجا آماده شود و حتی انگلیسی ها بدون سلاح از فلسطین خارج میشوند و از طرفی نمیخواستند متهم به نسل کشی شود و چهره ی خودشان را مخدوش کنند.
* برخیها معتقدند که اسرائیل از نیروهای ماورایی مثل اجنه در امور اطلاعاتی و برنامهریزی عملیات جنگی استفاده میکند؛ آیا این مسئله حقیقت دارد؟
مقام معظم رهبری چند سال قبل در پیامهای نوروزیشان، یک جمله ای فرمودند که متأسفانه از طرف برخی از داخلی ها مورد طعنه قرار گرفت؛ در حالی که خود یهودیها این کار را نکردند.
ایشان فرمودند: “صهیونیست با لشکر جن و انس به جنگ ما آمده است”. شاید دقیقترین تعبیری است که میتواند مؤید این ادعا باشد و در فرهنگ یهود چنین چیزی است و چنین استفادهای دارند.
مسلم است که در “قبالا” یا “کابالا” چنین ریشهای را در یهود می بینیم و حتی علم اعدادی را که آنها در به دست آوردن قدرت ماورایی استفاده میکنند، نشان از همین مسئله دارد.
نمونه بارز این کار در فیلمهای هالیوودی است که داستانهای اساطیری آنها بر این اساس بنا شده و فیلم و سینمای آنها برگرفته از داستانها و کتابهای تورات تحریف شده است و در این جا این ادعای ما را برای ما مسلم و قطعی میکند؛ غیر از آنکه اسامی مثل دیبوک، شدیم یا مازیکیم در منابع یهودی به وضوح به چشم می خورد.
یا توجه به این مسئله، با اینکه سازمان ملل میگوید: باید برای هر سدی مجوز بگیرید، ولی ترکیه که بدون مجوز این کار را میکند، مورد سؤال و اشکال قرار نگرفت و این کار آنان به خاطر این بود که آب این دو رودخانه پایین بیاید.
یک زمانی در بین النهرین خصوصا زمان “بخت النصر” اسرایی از همه اقوام، علما، دانشمندان و روحانیان آورده بودند. این افراد معتقد بودند که به طلسم و امور ماورایی دسترسی داشتند و متوجه شدند که شهرهای باستانی زیر دجله و فرات است و این آب باید پایین بیاید تا آن شهرها هویدا شوند و تصاویر این ماجرا هم موجود است.
در سال گذشته دو شهر پیدا شد و هدف صهیونیست ها از این کار این نیست که به دنبال گنج و طلا باشند، بلکه به دنبال کلید و نوشتههای هستند که باعث دستیابی به ماورا و هدایت و قدرت شیطانی بیشتری شود و در فرهنگ “قبالا” استفاده این امور رایج است.
* مردم فعلی اسرائیل موافق جنایت های رژیم صهیونیستی هستند یا مخالف؟
بعد از تشکیل اسرائیل، “بنگورین” به عنوان تئوریسین امنیتی اسرائیل دو اصل را در این کشور پایه گذاری کرد و گفت که نباید در خانه خود درگیر جنگ شویم و باید جنگ و درگیری ما در خانه حریف باشد و دوم اینکه درگیریهای ما باید کوتاه مدت باشد.
غیر از این دو اصل، اسرائیل عمق راهبردی ندارد؛ منظور از اینکه عمق راهبردی ندارد، این است که در صورت حمله، نمیتوانند عقب نشینی کنند و بگویند که بعدا میآییم و این قسمت را پس میگیریم، در این صورت باید به دریا برگردند و به همین خاطر است که در صدد ترسیم خطوط امنیتی شدند.
آنها خطالرأس قبرس در دریا را خط قرمز خود قرار دادند و گفتند که هر تهدیدی از طرف رودخانه بالای لبنان باشد را خواهیم زد.
علاوه بر این در مورد مرز اردن و عراق گفتند که این مرز امنیتی ماست و هر تحرکی ببینیم میزنیم. صهیونیستها اردن را عملا از خودشان میدانند و اردن را به عنوان سرباز حرف گوش کن اسرائیل قلمداد میکنند و همچنین یک سوم صحرای سینا در محدوده کنترل صهیونیستهاست.
کشوری که تا این حد مشکل امنیتی دارد و اینطور مرزها را برای خودش تعیین میکند، در سیستم خودشان عملا امنیتی ترین کشور دنیاست.
در اسرائیل بین خود یهودیها نظام طبقاتی وجود دارد و این کشور طبقاتی ترین کشور دنیاست.
“اشکنازیها”، “سفاردیها” و “بتا اسرائیلیها” که پستترین طبقه یهودیها همین بتا اسرائیلی ها هستند. چیزی که مهم است این است که اسرائیل یک تشکیلات نظامی است و هیچ وقت از حالت نظامی خود خارج نشده است و همه مردان و زنان این کشور در این مسیر خدمت میکنند.
مردان در اسرائیل بالای سی ماه و زنان هم بالای بیست سال خدمت میکنند و حتی دعوا دارند سر اینکه گروه “حریدیمها” که معاف از خدمت بودند، به خدمت اعزام شوند.
بر اساس “تلمود”، یهودیها باید از ۵ سالگی داستانهای تورات که در مورد برتری اقوام است را یاد بگیرند، یعنی دقیقا از پنج سالگی یاد میگیرد که از دیگران برتر بوده و ویژه هستند.
کم سن و سالهای یهودی بر روی بمبها مینویسند که “ما با کشتن شما، به شما لطف میکنیم و شما نباید مثل پدرانتان منحرف شوید”. در دل این آموزش که به بچه ها می گوید، شما ویژه هستید و برتر از دیگرانید، امنیت وجود دارد؛ یعنی یاد میدهند که تو نباید با دیگران قاطی باشی و این حریم را باید حفظ کنی.
ما نمیتوانیم بگوییم که شهروندان اسرائیل عادی هستند. شهروندان اسرائیلی دانسته و عالمانه در این کشور زندگی میکنند و میدانند که در ملک دیگران خانه میسازند و این چیز پنهانی نبوده است.
در ایران هم تحرکات یهودیان برای تشکیل صهیونیست منطقهای وجود داشت. در تاریخ ما در مورد یهودیان ایرانی مثل “مسیوحیم” داریم که درصدد کودتا بر علیه رژیم پهلوی بودند و همراه با بهائیها میخواستند کودتا کنند که پهلوی اول او را تیرباران کرد.
“مسیوحیم” کلی تلاش میکند که صهیونیست سیاسی و داشتن یک کشور را تحت نهضت “تئودور هرتسل” در ایران پیاده کند و اسناد مهاجرت تعداد زیادی از ایرانیان موجود است و ما کتابی به نام “اسناد مهاجرت یهودیان ایرانی به فلسطین” را داریم، البته هیچ کدام از یهودیان اسرائیلی اصالتا ایرانی نیستند.
با توجه به این مطالب، عملا شهروندان اسرائیلی با دستگاه صهیونیست ها همراه هستند، مگر در برخی از فرقه های مختلف مثل “حسیدیم ها” و برخی از فرقهها که ادعا دارند ما سیاسی نیستیم و عبادات و کشف و شهود خودمان را داریم. هر چند این فرقه ها، بیشتر در طریق عرفان و شهود یهودی بودند، ولی با توجه به منافع خود به تدریج با دستگاه صهیونیست سیاسی همراه شدند.
برخی از اقوام صهیونیستها مثل “ناتوریکارتا” هیچ وقت با صهیونیستها کنار نیامدند؛ چون به صورت قاطع معتقد هستند که این حکومت بر اساس تلمود باطل است و زمان تشکیل حکومت الان نیست.
ناتوریکارتا نمیگویند که صهیونیست سیاسی باطل است، بلکه اعتقاد دارند تا وقتی مسیحای ما نیامد، تشکیل حکومت باطل است؛ و الا این قوم آنقدر به تورات و تلموت اعتقاد دارد که حاضر نیست شخص ماشیح را به دوران مسیحایی تفسیر کند لذا اگر معتقد شود مسیحا آمده، صهیونیسم سیاسی یا همان دولتخواهی را نیز می پذیرد.
* برخیها قائل به دو دولتی شدن فلسطین هستند؛ بالفرض اگر چیزی مورد قبول واقع شود، آیا اسرائیل این امر را قبول میکند؟
اگر بخواهیم دو دولتی بگوییم در حال حاضر هم دو دولتی هست و محمود عباس خائن رئیس این دولت است و صهیونیستها یکی مثل محمود عباس را برای رأس حکومت میخواهند تا بتوانند به اهداف بعدی خودشان برسند.
اولاً طرح دو دولتی یک طرح اشتباهی است، مگر این بلاد، بلاد کفر بوده که ما بخواهیم ببخشیم.
یک زمانی بحرین، آرارات، قفقاز و بقیه را دادیم؛ در حالی که جریان دفاع از این سرزمین حساستر از بقیه بلاد است.
بحرین، آرارات، قفقاز و بقیه جزو وطن ملی ما بودهاند، در حالی که سرزمین مقدس فلسطین جزو بلاد دینی ماست و دلیل فتوای شیخ محمد حسین کاشف الغطا در دفاع از فلسطین، همین امر دفاع از بلاد اسلامی بوده است؛ بنابراین دو دولتی اصلاً معنا ندارد.
ما وقتی دزد را میگیریم، به عنوان یک غاصب علاوه بر اینکه او را زندانی میکنیم اموال خود را پس میگیریم و درخواست خسارت هم از او میکنیم و در این مسئله ما از یهود طلبکار هستیم، نه اینکه باید این سرزمین مقدس را بین یهودیها و فلسطینیها تقسیم کنیم.
ما از تمام صهیونیستهای بینالمللی و افرادی که آنها را حمایت کردند طلبکاریم. اگر تعریف صهیونیست به معنای تفکر و مذهبی که به دنبال اعتلای صهیونیست باشد، باید بگوییم که هر مسلمانی که حتی به اندازه یک توییت زدن از صهیونیستها دفاع کند، در جرم آنها شریک است.
همانگونه که گفته شد همه یهودیها صهیونیست هستند، اما همه صهیونیستها یهودی نیستند؛ افرادی مثل رجب طیب اردوغان و بن سلمان و یا خیلیهای دیگر در زمره صهیونیستها قرار دارند، هرچند به ظاهر یهودی نیستند؛ چون عملا در میدان منافع آنها بازی میکنند.
منظور اسرائیل از دو دولتی بودن این سرزمین یعنی فردی مثل محمود عباس در رأس فلسطینیان باشد تا تمام کرانه باختری را خلع سلاح کند و اهداف یهودیان و صهیونیستها با این حماقتها دنبال شود.
در این چند سال محمود عباس با توصیه صهیونیست ها گروههای مقاومت خود را زندانی کرده و یا تحویل صهیونیستها داده است.
در حقیقت در تاریخ دیدهایم که وقتی اسرائیل افراد مهم و راهبردی گروههای مقاومتی را از محمود عباس خواست، او به صورت ذلیلانه در اختیار صهیونیستها گذاشت.
* در پایان چه سناریویی را برای رژیم صهیونیستی پیش بینی میکنید و داستان این رژیم غاصب چه خواهد شد؟
انشاءالله با پایان این جنگ، اسرائیلی وجود نخواهد داشت و این آرزوی قلبی و باور دینی ماست.
وقتی حضرت آقا چند سال قبل فرمودند: در ۲۵ سال آینده اسرائیلی وجود نخواهد داشت، این دیدگاه ناشی از بینش عمیق و اشراف ایشان به شکافهای متعدد و وسیع دستگاه صهیونیستی است که برخی از شکاف ها، آنقدر عمیق است که نتانیاهو نتوانست تشکیل دولت بدهد.
اسرائیل پس از پایان جنگ با چندین مشکل روبروست یکی از بزرگترین مشکلات اسرائیل که به دوران قبل از ۷ اکتبر برمیگردد مهاجرت معکوس جمعیت یهودیهاست.
“ادلسونها” نصف پول خیریه خود را خرج جوانان اسرائیلی میکنند تا بتوانند آنها را با خود اسرائیل آشنا کنند. در حال حاضر افرادی هستند که از این کشور فرار میکنند، اما بخش زیادی از جمعیت اسرائیلی ها که ماندهاند، افرادی هستند که خانوادهها و فامیلهای آنها در جنگ شرکت کردهاند و طبیعتاً مجبورند که به خاطر آنها در این کشور بمانند.
برخی از افراد این کشور هم هستند که فرصت و امکان مهاجرت به کشورهای دیگر را ندارند.
* سه سناریو برای رژیم صهیونیستی
بنده به ذهنم میرسد که سه سناریو اتفاق خواهد افتاد.
سناریوی اول این است که نتانیاهو همانند “اسحاق رابین” به دست خود صهیونیستها ترور میشود.
صهیونیستها در جریان ترور اسحاق رابین اظهار داشتند که ترور او به دست یهودیهای افراطی اتفاق افتاده است و این به خاطر این بود که ثابت کنند که در دستگاه امنیتی آنها غیرقابل نفوذ است، بنابراین به نظر من نتانیاهو هم همانند رابین در این سناریوی اول کشته میشود.
سناریو دوم این است که احتمالاً شخصی را همانند “وودرو ویلسون”، رئیس جمهور پیشین آمریکا که با شعارهای صلح به میدان آورده و نتانیاهو را با رای عدم کفایت توسط منست اسرائیل از میدان خارج میکنند و با استفاده از پولهای مالیات دهندگان آمریکایی و اروپایی کشور خود را دوباره سامان دهند.
سناریوی سوم این است که اگر سناریوهای اول و دوم جواب نداد، شخصی را همانند سلیمان بن داوود ملقب به “یانوکا” به عنوان “ماشیح” معرفی میکنند.
دلیل این ادعای من این است که شخصی ملقب به “یانوکا” سه ماه پیش در ترور آلارم معرفی شد و گفته شده که شفا میدهد.
یکی از نشانههای “ماشیح” این است که شفا میدهد، البته مسیح علیه السلام هم شفا میداد، ولی چون با علمای یهود مخالفت کرد، او را به عنوان مسیحا قبول نکردند.
صهیونیست ها، مسیحایی را میخواهند که سفاکی و برتر بودن قوم آنها را مورد تایید قرار داده و بر طبق منافع آنها رأی دهد.
نشانه دیگر ماشیح این است که معبد را بسازد، نقشه ساخت معبد هم این است که قدس را خراب کنند و با آمدن ماشیح همه در اسرائیل جمع میشوند که خب، قطعات معبد هم در اسرائیل موجود است و از قبل از آمریکا وارده شده.
و با این سناریوی احتمالی سوم به دنبال این هستند که با نام مسیحا از موجودیت کشور جعلی اسرائیل محافظت کند که البته برای یهودیان و سران رژیم صهیونیستی مشکلاتی هم به همراه خواهد داشت.
گفتوگو و تنظیم: محمد رسول صفری عربی، حسین پاشائی