به گزارش خبرگزاری حوزه، محمدحسین ملکیان شاعر جوان اصفهانی در شعر تازهای به مسأله غدیر و ولایت امیرالمومنین علی (ع) پرداخته است.
در ادامه متن مشروح این چهارپاره را میخوانید؛
*
میهمان داشتم شبی که گذشت
نمک سفرهمان محبت بود
تا سحر بحث و گفتگو کردیم
بحث درباره ولایت بود
*
وارد خطبه غدیر شدیم
بحث بالا گرفت روی «ولی»
من به معنای «پیشوا» دیدم
او به معنای «دوستی» علی
*
گفتم: اصلاً بیا مرور کنیم!
همه را جمع کرد پیغمبر
بعد هم آن همه جهاز شتر
روی هم ریختند و شد منبر
*
با علی رفت روی منبر و گفت:
«این علی است و من پیمبر دین
پس اگر دوستدار من هستید
با علی دوستی کنید!» همین؟!
*
خسته بودیم هر دو، از طرفی
آن همه بحث هم نتیجه نداد
میهمانم که راه دوری داشت
صبح، بعد از نماز، راه افتاد
*
صبر کردم، دو ساعتی که گذشت
خواستم از میانه جاده
بازگردد به سمت من، گفتم:
اتفاق مهمی افتاده
*
هرچه اصرار کرد من گفتم
با تو یک صحبت مهم دارم
تا که برگشت گفت: جریان چیست؟
گفتم این است: «دوستت دارم»!
*
گفت با خشم: «از میانه راه
بازگرداندیام برای همین؟!
نکند واقعا زده به سرت؟!»
گفتم: آرام! لحظهای بنشین
*
خواستم این قرار بیهوده
به تو ثابت کند رسول الله
حاجیان را برای گفتن این
برنگرداند از میانه راه!
*
تازه گیرم که گفته پیغمبر
با علی دوستی کنید، ولی
برو تاریخ را بخوان و ببین
چه گذشته است بعد او به علی!
*
این که بعدش چه شد نپرس از من
ماجرا جانگداز خواهد شد
سفره دل اگر که باز کنم
سفره روضه باز خواهد شد
*
حال دیگر برو برادرجان
راه دور است و جاده ناهموار
باز اگر آمدی علیآباد
قدمی هم به چشم ما بگذار
*
برو دست خدا به همراهت
راستی! قبر حضرت زهرا
بعد عمری هنوز هم مخفی است
از بزرگانتان بپرس چرا؟!
نظر شما