به گزارش خبرگزاری حوزه، یکی از خصوصیات اخلاقی علمای بزرگوار شیعه، خوشرویی و استفاده از نکات و داستان های همراه با شوخی و طنز برای تنوعبخشی به جلسات مذهبی است.
مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی در حد بالایی از این روش در منبر و کلاس های آموزشی خود بهره میبُرد که در ادامه به برخی از این داستانها و نکات طنزآمیز اشاره میکنیم.
درخت گردو
شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و میگفت: «خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمیفهمم چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار دادهای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بتههای کوچک! » همینطور که داشت با خدا درددل میکرد، ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و از بینیاش خون آمد. او به خودش آمد و گفت: «خدایا! کارت درست است. اگر یک هندوانه بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم میآمد!»
حلالم کن
یکی از علما چند شب در هیأتی منبر رفت.
شب آخر، پاکت چند شبی را که منبر رفته بود از صاحب مجلس گرفت.
شخصی جلوی عالم را گرفت و گفت: «حاج آقا! بیزحمت یک دعا در گوش من بخوانید». آن عالم دعا را خواند. بعد آن شخص گفت: «آقا! من را حلال کنید». حاج آقا گفت: «حلالت کردم».
چند دقیقه بعد آن عالم رفت تا برای خانهاش خرید کند. وقتی خواست پول اجناس را به صاحب مغازه بدهد، دست کرد داخل جیبش و دید ای داد بیداد! خبری از پول و پاکت نیست.
عالم به لهجه ترکی گفت: «ددم وای! حلالش هم کردهام».
قاطر و آسیاب
شخصی وارد یک آسیاب گندم شد. دید به جای اینکه یک انسان گندمها را آسیاب کند، چوب آسیاب به گردن یک قاطر بسته شده. قاطر میچرخید و آسیاب کار میکرد اما به گردن قاطر یک زنگوله آویزان بود.
از صاحب آسیاب پرسید: «برای چه به گردن قاطرت زنگوله بستهای!»
آسیابان گفت: «برای اینکه اگر ایستاد بفهمم و متوجه شوم که آسیاب کار نمیکند».
آن شخص دوباره پرسید: «خب! اگر قاطر ایستاد و سرش را تکان داد، از کجا میفهمی؟»
آسیابان گفت: «برو این پدر سوختهبازیها را به قاطر من یاد نده!»
آیههای سجدهدار
علامه حلی در سنین کودکی پیش داییاش که محقق بود میرفت و درس میخواند.
وقتی درسی را یاد نمیگرفت یا شیطنت میکرد، دایی دنبالش میکرد تا تنبیهش کند.
علامه کوچک اما سریع یک آیه سجدهدار میخواند و داییاش به سجده میرفت، آن وقت خودش پا به فرار میگذاشت و فرار میکرد.
نظر شما