جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳ - ۲۳:۱۷
نغمه های پیروزی مردم اصفهان هم‌صدا با دل‌های غزه نواخته شد

در روز جمعه، هزاران نفر از مردم اصفهان بعد از برپایی نماز جمعه در قلب شهر تجمع کردند تا با صدای واحد خود، پیروزی و مقاومت مردم غزه را جشن بگیرند.

به گزارش خبرگزاری حوزه از اصفهان، امروز، بیست و هشتمین روز از دی‌ماه، در سوز سرمای زمستان، جمعه‌ای که در آن خشم و امید، و شادی از پیروزی در ایمان و اتحاد، همچون تار و پودی در هم تنیده شد پس از اقامه نماز جمعه در مصلی، دریایی از جمعیت از نمازگزاران و دیگر افرادی که خود را به این تجمع رساندند همه با هم همگام شدیم ، گویی رودی از انسان‌ها، با گام‌هایی استوار و دل‌هایی سرشار از امید، در رگ‌های اصفهان جاری شد.

بعد از نماز خیابان‌ مصلی ، گویی جامه‌ای از انسان بر تن کرد . قدم هایمان را در مسیر بسمت چهار راه فرایبورگ برمی‌داشتیم. هر قدم ما ضربانی بود بر قلب شهر، ضربانی به نشانه حمایت از مردم غزه و جشن رفتن خشم و انزجار.

اما با ایمان به وعده الهی «سننتصر» و امید به پیروزی جبهه مقاومت، پیروز شد . گویی این خشم، نیرویی محرک برای پیروزی انها شده بود که با حرکت و اتحاد بدست آمد.امروز مردم پیروز غزه همان مردم مستضعف بدون سلاح بودند که نتنها دعا کردند بلکه ایستادند و جنگیدند و مقاومت و پایمردی کردند.

نغمه های پیروزی مردم اصفهان هم‌صدا با دل‌های غزه نواخته شد

و اینجا در میان خیل جمعیت، پرچم‌های مقدس جمهوری اسلامی ایران، همچون بال‌های پرنده‌ای باشکوه، در باد می‌رقصید پرچم‌های حزب‌الله و جبهه مقاومت نیز با آنها هم‌نوا شده بود، گویی این پرچم‌ها، زبان گویای اتحاد و همبستگی ملت است. . شعارهای «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر اسرائیل» و «سننتصر» همچون رعدی در آسمان خیابان‌ها می‌پیچید و قلب‌ها را از شور و حرارت لبریز می‌ساخت. چهره‌ها، مصمم و امیدوار، گویی هر یک مشعلی بودند که نور امید را به اطراف پراکنده می‌کردند.

در این میان چیزی که برایم جذابیت داشت در کنار افراد مسن و جوان مرد و زن و قشرهای مختلف و مسئولین و روحانیون که حضور داشتند حضور کودکان و جوانان، بود حضوری با شور و هیجانی وصف‌ناپذیر، در این جشن و راهپیمایی باشکوه کودکان زیادی را دیدم که همراه با بزرگترهایشان شده بودند که تعدادشان کم نبود و انرژی و سرزندگی‌شان، همچون نسیمی جان‌بخش، به این تجمع جان بخشیده بود.

نغمه های پیروزی مردم اصفهان هم‌صدا با دل‌های غزه نواخته شد

در آن لحظات، غرور و افتخار، همچون موجی سهمگین، تمام وجودم را فرا گرفت. من، به عنوان یک ایرانی، در این جشن پیروزی، در کنار هموطنانم ایستاده بودم و این لحظات، همچون نگینی درخشان، برای همیشه در قلبم حک می‌شد احساس همبستگی عمیقی با مردم داشتم و می‌دانستم که ما، با اتحاد و همدلی، می‌توانیم بر هر دشمنی غلبه کنیم.

موسیقی حماسی و انقلابی، همچون نوایی آسمانی، بر شور و هیجان جمعیت می‌افزود و حس پیروزی و موفقیت را در فضا جاری می‌کرد. هر قدمی که برمی‌داشتم، صدای پای میلیون‌ها نفر را می‌شنیدم که با عزمی راسخ، گام برمی‌داشتند.

این راهپیمایی، تنها یک گردهمایی ساده نبود؛ این یک جشن پیروزی بود. جشنی برای پیروزی مقاومت و شکست اسرائیل، جشنی برای پیروزی حق بر باطل. در آن لحظات، یقین داشتم که سرنوشت محتوم دشمن، سقوط در دره نیستی است و «سننتصر»، وعده‌ای قطعی از جانب خداوند است که تحقق خواهد یافت. این تقدیر الهی است که جهان، بوی اسلام بگیرد و ما، به عنوان سربازان این مسیر، در این سرنوشت، نقشی اساسی خواهیم داشت.

در آن لحظه، با تمام وجود، رهایی را حس می‌کردم؛ رهایی از بند ظلم و ستم، رهایی از ترس و ناامیدی، و رهایی به سوی امید و پیروزی. این لحظات، برای همیشه در قلبم جاودانه خواهند ماند.

در میان هیاهوی جمعیت، نگاهم به بانویی افتاد که کودکش را، چون غنچه‌ای در میان شال و کلاهی پشمین، در آغوش گرفته بود. هوا، سوز سرمای زمستان را به رخ می‌کشید، اما گرمای امید و ایمان، در چشمان مادر می‌درخشید. با کنجکاوی و احترامی آمیخته با تحسین، پرسیدم: در این شرایط سخت، چرا قدم به این میدان گذاشته‌اید؟

نغمه های پیروزی مردم اصفهان هم‌صدا با دل‌های غزه نواخته شد

لبخندی زد و گفت: ما فقط قدم کوچکی در این راه برمی‌داریم. قدمی برای تبریک پیروزی مردم غزه، که امیدوارم به نابودی کامل اسرائیل ختم شود. سرمایی که الان ما تحمل می‌کنیم و برای تبریک پیروزی امده ایم در برابر رنج‌هایی که کودکان غزه در جنگ و غم و ماتم تحمل کرده‌اند، رنج‌هایی که در سرمای زمستان جانشان را می‌ستاند، کاری نکردیم. ما فقط اینجا هستیم تا بگوییم فراموششان نکردیم، تا مرهمی باشیم بر قلب‌های داغدارشان، تا بگوییم تنهایشان نمی‌گذاریم و بخاطر پیروزی‌های شادمانیم.

همچنان که در میان خیل جمعیت پیش می‌رفتیم، مادری دیگر، با چهره‌ای مصمم و نگاهی نافذ، که دست کودک خردسالش را به گرمی گرفته بود، به ما نزدیک شد. گویی کلامش در ادامه صحبت‌های ما بود. چند لحظه‌ای در حرکتی همگام، با هم گفتگو کردیم.
او گفت: امروز، درست همان‌طور که حجت‌الاسلام میردامادی در خطبه‌های نماز جمعه فرمودند، دشمنانمان، در کمین فرزندان ما نشسته‌اند. آن‌ها می‌خواهند با ترویج آزادی‌های جنسی بی‌بند و بار، روح و روان فرزندان ما را تسخیر کنند، به آنها القا کنند که ارزش‌های ما، دیگر کهنه و بی‌اهمیت شده است.

اما ما، مادران این سرزمین، نباید اجازه دهیم نقشه‌های شوم آن‌ها به ثمر بنشیند. ما باید فرزندانمان را چنان تربیت کنیم که در هر اداره و مقامی که مشغول شدند، مردم را چون فرزندان خود بدانند و با آن‌ها با مهربانی و دلسوزی رفتار کنند. ما باید به آن‌ها بیاموزیم که خدمت به خلق، بالاترین عبادت است.

نغمه های پیروزی مردم اصفهان هم‌صدا با دل‌های غزه نواخته شد


این وظیفه ماست. و من… من باید فرزندم را با آوردن به این جشن‌ها، با نشان دادن این همبستگی‌ها، این پیروزی‌ها و تجمع‌ها، دشمن را به او بشناسانم؛ من باید به او یاد بدهم که امروز، او در کدام جبهه ایستاده و در کدام راه قدم برمی‌دارد. من باید به او یاد بدهم که دشمن، نه تنها در آن سوی مرزها، بلکه در درون خودمان هم می‌تواند رخنه کند.

کلامش همچون نقشی بود که بر بوم قلبم نقش بست سخنانش نشان دهنده صدای زنی بود که تمام قد، در برابر امواج بیگانگی ایستاده است. زنی که با تمام وجود، از هویت و اصالت فرزندش محافظت می‌کند.

در این میان، کودک خردسال، با چشمان معصومش، به ما نگاه کرد. گویی او نیز، ناخودآگاه درک کرد که در چه مکانی ایستاده است، که در کدام مسیر گام برمی‌دارد. او، همچون نهالی نورس، در میان بادهای سهمگین، به ریشه و اصل خود می‌چسبید و در انتظار روزهای روشن، قد می‌کشد

ما همچنان پیش می‌رفتیم، در دریایی از جمعیت، در موجی از شور و همبستگی و فریادهایمان برای رهایی از ظلم، بلند تر طنین انداز می‌کردیم فریادی برای آزادی از بناهای ظلم و استبداد.

ای مردم غزه!، این حس رهایی که اینک مردمان شما آن را احساس می‌کنند ما نیز آن را حس کردیم
درین حس شما تنها نبودند، بلکه میلیون‌ها انسان آزاده در سراسر جهان، با ما هم‌، همصدا بودیم، هر جا که دلی برای رهایی می‌تپید، هر جا که دستی برای آزادی و رهایی از ظلم بلند بود، آنجا ما را در کنار خودتان ببینید، و اکنون نیز در کنار شما، ما نیز احساس رهایی کردیم.

و این جمعه، جمعه‌ای معمولی نبود. این جمعه، جمعه نصر بود، جمعه‌ای که در تاریخ ثبت شد، جمعه‌ای که در آن، طعم شیرین رهایی از ظلم را چشیدیم، جمعه‌ای که در آن، ما را به یک دنیا آزادی و عدالت نزدیک‌تر کرد.
و ما با این احساس رهایی به امید فردایی می‌رویم که در آن ظلم و ستم برای همیشه ساقط خواهد شد که وعده خدا حق است و عدالت برتمام جهان حاکم خواهد شد.

و اما پایان این راه ظاهرا خیابانی بنام چهارراه فرایبورگ بود اما در حقیقت پابان این راه یک آغاز جدید بود، آغازی بر رهایی، امید و همدردی. این جمع عظیم، با گرما و عشق خود، نشانه‌ای از روشنایی در یک دنیای تاریک بود، و همواره یادآور این حقیقت بود که آری انسانیت، چیزی فراتر از مرزها و تفاوت‌هاست.

گزارش: سمیرا گلکار

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha