پنجشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۴
چگونه بهلول با یک کلوخ، سه شبهه را پاسخ داد؟

حوزه/ گاهی یک کلوخ می‌تواند معلم خوبی باشد! روایت جالب مواجهه بهلول با استادی که ادعای دانایی داشت.

به گزارش خبرگزاری حوزه، روزی بهلول از کوچه‌ای می‌گذشت شنید که استادی به شاگردهایش می‌گوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم!!

اول این که می‌گوید: خدا دیده نمی شود. پس اگر دیده نمی‌شود وجود هم ندارد.

دوم خدا شیطان را در آتش جهنم می‌سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.

سوم هم، انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می‌دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می‌دهد پس سزاوار مکافات نیست.

بهلول از آن حوالی می گذشت؛ فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد قاضی آوردند.

قاضی گفت: ماجرا چیست؟

استاد گفت: من به دانش آموزان درس می‌دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد ...

بهلول پرسید: آیا تو درد را می‌بینی؟ گفت: نه. بهلول گفت: پس دردی وجود ندارد.

ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک است پس در تو تأثیری ندارد.

ثالثا مگر نمی‌گویی انسانها از خود اختیار ندارند؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.

استاد که پاسخ های منطقی و برهانی بهلول را شنید نزد قاضی خجل شد و از جای برخاست و رفت...

منبع: داستان راستان

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha