شنبه ۶ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۵:۰۰
خاطرات شهدا | اینجا دست بریده علمدار شفا می‌دهد

حوزه/ نگاهی به مهر انداخت و پرسید: «این عکس دست چیه؟» گفتم: «یادگار حضرت ابوالفضل.» تعجب کرد و پرسید: «جدی؟» گفتم: «می‌خوای برات بگم؟» اشک‌هایش جاری شد و صدایش بلندتر شد. داستان را گفتم و او گریه‌کنان جان گرفت. بلند شد و گفت: «می‌رم جمکران.»

به گزارش خبرگزاری حوزه، در احوالات شهید حجت الاسلام والمسلمین مصطفی ردانی پور به نقل از دوستان همرزم این شهید والامقام چنین آمده است:

مریض شده بود؛ می خندید.

می گفتند اگر گریه کند خوب می شود.

نمازم را خواندم و مهر را گذاشتم کنارم.

نگاهش می کردم؛ حال نداشت و صدایش در نمی آمد.

یک نگاه به مهر انداخت و گفت: «مرتضی، چرا عکس دست روی مهره؟»

گفتم: «این یادگار دست حضرت ابوالفضله که تو راه خدا داده».

گفت: « جدی میگی؟»

گفتم: « آره؛ میخوای از حضرت ابوالفضل برات بگم؟»

حالش عوض شد، اشکش در آمد.

من می گفتم، او گریه می کرد و صدایش بلند شد.

زار زار گریه می کرد و جان گرفت انگار.

بلند شد، لباس هایش را پوشید و گفت: «میرم جمکران.»

گفتم «بذار باهات بیام»؛ گفت «نمی خواد؛ خودم میرم».

به راننده گفته بود: «پول ندارم، اگر پول های مسافرها جمع کنم، تا جمکران منو می رسونی؟»

منبع: کتاب یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص ۱۵

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha