به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمود لطیفی در مطلبی با عنوان «پرچم اسلام، سرود ملی مسلمانان» به بررسی این مطلب در چهار بخش پرداخت که بخش اول و دوم آن تقدیم شما فرهیختگان خواهد شد:
بخش اول - پرچم اسلام، سرود ملی مسلمانان
ایام ماه رجب و شعبان ماه تمرین عبودیت و آمادگی برای ضیافت الهی در ماه مبارک رمضان است. فرصت خوبی است تا نگاهی به یکی از موضوعات مهم تمرینی در باب عبادت داشته باشیم.
اصرار ادیان توحیدی بر این است که به زندگی انسان معنی دهد. انسان را از بیخیالی و لاابالیگری و زندگی طبیعی حیوانی نجات داده در بند آگاهی و انتخاب و اراده قرار دهد. «انبیاء علیهم السلام آمدند، قانونها آوردند و کتابهای آسمانی بر آنها نازل شد که جلوگیری از اطلاق و زیاده روی طبیعت کنند و نفس انسانی را در تحت قانون عقل و شرع در آورند و آن را مرتاض و مؤدب کنند که خارج از میزان عقل و شرع رفتار نکند.»[۱]
قرار بر این است تا ما با انتخاب خود و با چشم باز و آزادی و اختیار به زندگی مادی حیوانی زمینی، رنگ الهی و معنوی و عقلایی بدهیم. «و من احسن من الله صبغة ...» (بقره:۱۳۸) رفتار روزانه و طبیعی و حیوانی خود را، رنگ انسانی بدهیم، ارزش بدهیم، خردمندانه کنیم. قرار است همین زندگی معمولی رها شده و تکراری و عرفی را، الهی، ارزشمند، غیرتکراری، دوستداشتنی و عارفانه نموده در قالب حساب و کتاب و ارزش و اعتبار بگنجانیم. قرار نیست ما در بند طبیعت و اسیر روزمرگی باشیم؛ قرار است طبیعت و روزمرگی را در جام بلورین عقلانیت و خرد انسانی، تصویری انسانگونه و بلکه خداگونه ببخشیم.
قرار نیست عمر تمام شدنی و گذرا را بیهوده سپری کرده، تابع هواها و هوسهای طبیعی و حیوانی خود یا دیگران سازیم؛ قرار است نقد عمر را که همچون یخ در حال آب شدن است، به بهترین قیمت هزینه کنیم تا جگر تشنهای را سیراب یا قلب سوختهای را شاداب سازد. انسان سفیه کسی است که در هرم تیر و مرداد بنشیند و از آهنگ قطرههای یخی که آب میشود و بر زمین میچکد لذت ببرد و انسان عاقل کسی است که همین قطرات را بر ریشه درختی تشنهکام یا کامی سوخته بریزد و از بالندگی و جان گرفتن آن به پرواز درآید و چقدر فاصله است بین این دو لذت؟ فاصله سفاهت تا حکمت!
قرار نیست نهال عمر را در مزرعهای رها سازیم و هدر دهیم، قرار است زندگی ما چون درختی شاداب و پر ثمر باشد و هوشمندانه آبیاری شود و میوههای او هستی انسانی ما را ابدی سازد. ادیان الهی نیامدهاند آسمان را زمینی کنند و دین الهی را در بند عرف فروکشند، آمدهاند تا زمین را آسمانی کنند و طبیعت را خلعت خرد پوشند و عرف را جهت عقلانی و الهی بدهند. میخواهند هوس و خیال و وهم را از رهبری عرف منعزل سازند و رهبری را به عقل و منطق و برهان بدهند و عرف بشری را تا اوج وحی الهی عروج دهند.
نماز عبادتی اجتماعی
اصرار قرآن کریم بر این است که به زندگی انسان خودآگاه مختار جهت الهی بدهد و انسان طبیعی زمینی خاکی را الهی و آسمانی نماید و مهمترین میدان تمرین و آموزش در این هدف گذاری نماز است. در آموزشگاه نماز انسان تمرین می کند تا به تمام گفتهها و خواستهها و نشست و برخاستها و نگاه و گویش و نگرشهایش رنگ خدایی بدهد، به همه حرکات و سکناتش صبغه عبادت و عبودیت بدهد و همه را به قصد قرب الهی انجام دهد.
در این کلاس آموزش، به او یادآوری میشود که مسیر زندگی انسانی و عروج و تعالی به تنهایی ممکن نیست؛ باید همراه جمع باشد و همگام با مردم باشد و البته نه همه مردم! بلکه با آنان که باور او را دارند و در مسیر مستقیم الهی قصد آن دارند که همانند او به زندگی خود رنگ خدایی بدهند. «صراط الذین انعمت علیهم ...» به او گفته میشود «که برای برداشتن موانع و جستن از بندها، میبایست حرکت با نیروی اجتماع باشد؛ زیرا مجموع مرکب قدرت چند تن، بیش از حاصل جمع قدرت فرد فرد همان چند تن است – افزایش مضاعف ثواب جماعت بحسب افزایش عدد افراد، روی همین قاعده است – به همین جهت اصل تشریع نمازهای یومیه به جماعت بوده و فرادا رخصت است. در نماز انفرادی گرچه ممکن است توجه به مبدء بیشتر و معارضههای نفسانی کمتر باشد ولی به همان اندازه قدرت مقاومت و حرکت کمتر است؛ چون بندهای بندگی غیر خدا و جاذبههای مخالف کمال، بسیار نیرومند است، بریدن آنها و جستن از این دامها جز با تمرکز قدرت در یک جهت و توحید قوا و کمک خواستن و جلب نیروهای مضاعف – که از دو جمله ایاک نعبد و ایاک نستعین فهمیده میشود – چارهای نیست ... پس بنده خود را آماده میسازد و قدرت خود را در ضمن دیگران یکجا به سوی او میگرداند.»[۲]
نمازی که قرآن به آن فرا میخواند و پیامبر گرامی به آن عشق میورزید و هیچگاه آن را فرادا به جای نیاورد این نماز است. آنچه امروز ما فرادا می خوانیم – و با جماعت اقامه نمیکنیم! – آموزهای است که از پیشینیان به ارث رسیده است؛ از همانان که سالها در گوششان خوانده بودند که خدای یکتا در آسمان است و ما تا در زمین و با زمینیان هستیم از خدا دوریم و به درگاه او راهی نداریم. و نیز ازآنان که وقتی حکومت اسلامی و دین را در تیول بنی امیه دیدند و دیدند که دین نه در متن زندگی که ابزاری برای استبداد جاهلی قرار گرفته است، به تدریج باور کردند که خدای آسمان را جز در خلوت وهمانند گوشهنشینان منزوی نمیتوان یافت و برای انس با خدا نماز را هم باید در تنهایی و خلوت خواند و از مردم گریزان بود و از جامعه پنهان ماند و این گونه شد که دین مخصوص مساجد شد و نماز مراسمی فردی و مناسکی برای آرامش روح زاویهنشینان و تکلیفی زاید که باید در لابلای کارهای ضروری روزمره آن را خواند و از دغدغه آن رهایی یافت!
با بیان این مقدمه بر آن هستیم تا به یاری خدا مطالبی پیرامون اقامه نماز جماعت معروض داریم که اتفاقا بین ما شیعیان تا پیش از انقلاب اسلامی اعتباری نداشت و یک امر اضافی و غیرلازم و مناسب افراد بیکار و یا پیرمردان و پیرزنان بازنشسته و از کار افتادهای بود که از خانه نشینی به ستوه آمده و برای تحرک و قدمزنی تا مسجد میرفتند و با همسالان خود گپ و گفتی داشتند و اگر امام جماعتی همانند خودشان بود نماز جماعتی میخواندند و برمیگشتند. میخواهیم به اختصار و نه به تفصیل به جایگاه این اصل بسیار مهم دینی در احادیث و نصوص اسلامی بپردازیم و باور کنیم که برای تحقق اهداف متعالی اسلام باید چشمها را شست ونگاه ها را نور الهی بخشید و جهاد کرد و مبارزه نمود.
نماز جماعت آموزشگاه زندگی اجتماعی
یکی از فلاسفه و دانشمندان نامدار و کم نظیر تاریخ ایران و اسلام ابوعلی احمد بن محمد مسکویه رازی (۳۲۵-۴۲۱) معاصر آل بویه، صاحب بن عباد و ابوعلی سینا و شیخ صدوق و شیخ مفید و ... است. کتاب طهاره الاعراق و تهذیب الاخلاق او قرن ها کتاب درسی حوزه ها بوده و خواجه نصیرالدین طوسی آن را ترجمه کرده است. او در این کتاب در مورد نیاز انسان به یکدیگر و لزوم انس طبیعی بین انسانها معتقد است که باید این انس و محبت و مودت پرورش یابد و هر چه بیشتر رشد کند و در بین انسانها ظهور و بروز یابد. زیرا این انس مبدء محبت انسانها به یکدیگر و نمادی از محبت و مهر الهی است و بسیاری از دستورات شرعی و آداب و رسوم اجتماعی برای تقویت و ریشهدار و ماندگار ساختن همین انس تشریع شده است. اینکه در شریعت اسلامی اجتماع پنج وعده در مساجد مقرر شده و نماز جماعت از فرادا برتر شمرده شده است برای فعلیت بخشیدن به همین استعداد است و تایید بر این مطلب وجوب حضور هفتگی تمام مردم شهر در روز مشخص در مسجدی بزرگ – برای نماز جمعه – و نیزحضور سالیانه مردم شهر و روستاهای اطراف در دو نماز عید فطر و اضحی و در مصلایی بزرگ برای تجدید انس و محبتی است که آنان را به تشکل و نظم دعوت میکند و بالاخره وجوب اجتماع مسلمانان شهرهای دوردست در سرزمین مکه برای یک بار در طول عمر هر شخص، برای آن است تا در پوشش این تجمعات، بر انس و محبت آنان و خوشبختی و سعادتشان در روز و هفته و سال و عمر بیافزاید و به خیرات و کمالات مشترک دست یابند و محبت الهی در دل آنان فزونی یابد و سپاس و تکبیر حق گویند.
ابوعلی مسکویه در ادامه سخنش تاکید میکند: «و القائم بحفظ هذه السنة و غیرها من وظائف الشرع حتی لاتزول عن اوضاعها هو الامام، و صناعته هی صناعة الملک. و الاوائل لایسمون بالملک الا من حرس الدین و قام بحفظ مراتبه و اوامره و زواجره و اما من اعرض عن ذلک فیسمّونه متغلبا و لا یؤهلونه لاسم الملک، و ذلک ان الدین هو وضع الهی یسوق الناس باختیارهم الی السعادة القصوی و الملک هو حارس هذا الوضع الالهی حافظ علی الناس ما اخذوا به.» کسی که باید حافظ این سنت و دیگر وظایف شرعی باشد تا بر زمین نمانند و از مسیر خود خارج نشوند، امام است؛ همان که متولی امور کشور و مسئول مملکت است. – اساسا – در سابق کسی فرمانروا و متولی نامیده میشد که پاسدار دین مردم و حافظ احکام و اوامر و نواهی دین باشد و پادشاهی را که به امور دینی مردم نمیپرداخت، کودتاچی و متغلب مینامیدند و شایسته فرمانروایی نمیدانستند؛ زیرا دین یعنی مقرراتی الهی که مردم را در اثر انتخاب آن به بالاترین مرتبه سعادت سوق میدهد. و تنها کسی که پاسدار این قانون الهی است همان فرمانروای جامعه است که مراقب است تا مردم آنچه را که متعهد شدهاند به جای آوردند.[۳]
پس از ده قرن مشابه این سخن را علامه طباطبایی در تفسیر گرانسنگ المیزان آورده و پس از تاکید بر تاثیرپذیری فرد از جامعه مینویسد: «و هذا هو الملاک فی اهتمام الاسلام بشأن الاجتماع، ذلک الاهتمام الذی لا نجد و لن نجد ما یماثله فی احد من الادیان الاخر و لا فی سنن الملل المتمدنة ... فوضع اهم احکامه و شرایعه کالحج و الصلاة و الجهاد و الانفاق و بالجملة التقوی الدینی علی اساس الاجتماع، و حافظ علی ذلک مضافا الی قوی الحکومة الاسلامیة الحافظة لشعائر الدین العامة و حدودها، و مضافا الی فریضة الدعوة الی الخیر و الامر بالمعروف و النهی عن المنکر العامة لجمیع الامة، بجعل غرض المجتمع الاسلامی – و کل مجتمع لایستغنی عن غرض مشترک – هی السعادة الحقیقیة و القرب و المنزلة عند الله و هذا رقیب باطنی لا یخفی علیه ما فی سریرة الانسان و سرّه – فضلا عما فی ظاهره – و ان خفی علی طائفة الدعاة و جماعة الامر بالمعروف و النهی عن المنکر. و هذا هو الذی ذکرنا ان الاسلام تفوق سنّة اهتمامه بشأن الاجتماع سائر السنن و الطرائق» به همین دلیل است که اسلام به مسائل اجتماعی اهتمام ویژه دارد. اهتمامی که مانند آن را در هیچ یک از ادیان دیگر و آداب و رسوم ملل متمدن نیافته و نخواهیم یافت ...
و لذا اسلام؛ مهمترین مقررات و احکام خود – مانند حج و نماز و جهاد و انفاق و بلکه همه تقوای دینی را براساس اجتماع نهاده و حفاظت و پاسداری از این مقررات را – نخست – به عوامل حکومت اسلامی که وظیفهشان حفظ شعائر عمومی دین و حدود و مقررات آن است سپرده و – در مرحله دوم – دعوت به نیکیها و امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه عموم جامعه قرار داده است و افزون بر اینها هدف و غرض مشترک جامعه اسلامی از اقدام و عمل به مقررارت الهی را – همانگونه که همه جوامع بشری غرض مشترک دارند – سعادت حقیقی و قرب الهی دانسته است. و این عامل سوم رقیبی درونی است که افزون بر ظاهر بر باطن انسان آگاهی کامل دارد و از هر آنچه بر نیروهای حکومتی و گروههای امر به معروف و نهی از منکر پنهان است، خبر دارد و هشدار میدهد.[۴]
آوردن متن سخنان این دو حکیم بزرگ متقدم و متاخر اسلام، از این نظر بود تا کسی نگوید «اسلام دینی اخلاقی و فردی است و برای زندگی اجتماعی مقرراتی ندارد.» و دیگری نگوید: «پیروان انقلاب اسلامی و امام خمینی در پی عرفی کردن دین و دنیایی کردن معنویت هستند.» ویابرخی افرادجاهلی که مسند مسؤلیت درنظام اسلامی را غصب کرده ومی کنند نگویند «انّی ما قاتلتکم لتصلّوااوتزکّوا» وبه تقلید از معاویه بگویند: دولت، مسؤل دین مردم نیست! ونیز بسیاری از مبلغان دینی تا بر فراز منبر قرار میگیرند، «نماز را عبادتی فردی و رابطهای خاص بین بنده و خالق قلمداد نکنند! و همگان توجه کنند که انسان مسلمان در آموزشگاه نماز و بویژه نماز جماعت در پناه پرچم آرام بخش عبودیت الهی «علم الاسلام الصلاة»[۵] نظم در زندگی، همبستگی، هماهنگی، یکپارچگی و اتحاد، رعایت حقوق یکدیگر، رعایت حقوق جمع و تقدیم آن بر حق افراد، انس و محبت به یکدیگر، انتخاب آگاهانه، همراهی و همگامی با امام جامعه و جماعت ... و صدها مسأله اجتماعی دیگر را میآموزد و تمرین میکند و شیوه کاربرد آنها را فرا میگیرد.
این بخش را با سخن مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد آقای تبریزی متبرک میکنیم که فرمود: «الحکمة العظمی فی تشریعها اتحاد قلوب المومنین فی امر الله و لذلک فوائد لا تحصی من قوة امر الاسلام و غیرها و له تاثیر فی تکمیل النفوس و قوتها فی السیر الی الله ...» بزرگترین حکمت تشریع نماز جماعت، تحقق اتحاد و وحدت بین دلهای مومنان در مسیر الهی است که این خود فوایدی بی شمار دارد؛ در تکمیل روح انسان تاثیرگذار است. روح را در سیر و سلوک تقویت میکند. فیض اقدس الهی را پذیرا میشود؛ زیرا وقتی رحمت الهی شامل یکی از حاضران در جماعت میشود، دیگران نیز نصیبی میبرند – حتی اگر استحقاق نداشته باشد – مَثَل اجتماع در نماز جماعت مَثَل به هم پیوستن قطرات آبی است که وقتی یکجا جمع میشوند تشکیل آب کُِِِر میدهند که نه تنها نجس نمیشود بلکه پاک کننده اشیاء نجس میشود.[۶]
بخش دوم - پرچم اسلام، سرود ملی مسلمانان
اسرار اجتماعی نماز جماعت
برخلاف آنچه برخی ابراز میکنند و در فضای جامعه اسلامی گفتمان سازی میکنند و در اثر برداشت یک سویه میگویند که دین و عبادت باید فردی و در خفا باشد تا مشوب به ریا نشود، در حدیث علل و فلسفه احکام از حضرت رضا علیه السلام نقل شده است: «انما جعلت الجماعة لئلا یکون الاخلاص و التوحید و الاسلام و العبادة لله الا ظاهرا مکشوفا مشهورا – مشهودا – لان فی اظهاره حجة علی اهل الشرق و الغرب لله وحده عزوجل»[۷] به این سبب نماز جماعت مقرر شده تا اخلاص و توحید و اسلام وعبادت خدا علنی،بی پرده ومشهور ومشهود همگان باشد،تادربرابر شرق وغرب دلیل وشاهدی بریگانگی خدا وباورمندی جامعه باشد. خلاصه و مفاد این جمله این است که انسان نمازگزار باید جامعه نمازگزار بسازد، جامعهای که در آن اخلاص و توحید و اسلام و عبادت در برابر دید همگان باشد.
اخلاص – به معنای پاکی از آلودگی و از هر شائبهای که مزاحم هدف اصلی است – همانند خالص شدن دانه گندم از خار و خاشاک و سنگ و خاک – اخلاص عمل به معنای خالص نمودن تصمیمات و اقدامات از شوائب و آلودگیهای ناپسند و از انگیزههای معارض و متضاد است. مشکلترین مرحله در جلسه های آزمون فردی تشخیص پاسخ صحیح پرسش از دهها و صدها توهمات ذهنی است و فتنههای اجتماعی نیز همواره در اثر خلط حق و باطل و صعوبت تشخیص راه حق، آغاز میشود و اگر عبادت خدا در صحنه جامعه ظهور و بروز داشته باشد و پرچم اسلام در هر کوی و برزن در اهتزاز باشد، تشخیص جریانهایی که بر آتش باطل میدمند و آتش افروزی مینمایند برای گرفتاران و تماشاگران آسانتر شده راه انحراف و فتنه بسته میشود. همانگونه که یک فرد مومن دارای بصیرت، زندگی خود را از آلودگیهای شیطانی نجات میدهد، جامعه اسلامی با اخلاص نیز تکلیف خود را با جریانهای باطل یکسره میکند. وقتی شهادت به کلمه اخلاص«اشهد ان لااله الا الله» روزانه پنج بار و به صورت مکرر در منارهها گوش مومنان را مینوازد و آنان را به جماعت فرامیخواند، جامعهای در پناه آن شکل میگیرد که با شعار نه شرقی و نه غربی تنها به فرهنگ توحیدی میاندیشد و تنها وحی الهی را دستور زندگی و سعادت خود قرار میدهد. در حدیث آمده است: «سئل رسول الله صلی الله علیه و آله عن الاخلاص فقال: هو ان تقول: ربی الله ثم تستقیم کما امرت»[۸] از پیامبر خدا پرسیدند: اخلاص چیست؟ فرمود: اینکه اقرار کنی تنها خدای یکتا پروردگار است، سپس در مسیر تحقق آن، استقامت ورزی و صبور و پایدار باشی.
توحید – این است که باورکنی تنها یک قدرت بر تمام هستی حاکم است و این باور را در نظام اجتماعی متبلور سازی. رعایت مراتب توحید« بویژه توحید ربوبی و توحید در عبادت» اساس همه سیاست گزاریها در جامعه اسلامی است که توسط نمازگزاران رقم میخورد؛ یعنی توجه به این اصل که آفرینش جلوهای از اراده خدای یگانه و در تصرف و مالکیت او است و جز او و تدبیر او، نیستی و سراب و توهم است. این باور – چه در زندگی فردی و چه در صحنه اجتماع – تصورش آسان – توحید ذات و صفات – ولی تصدیق و تحقیق آن – توحید در ربوبیت و توحید در عبادت – بسیار مشکل است. خداوند همه عوالم را به ولایت تشریعی در اختیار انسان نهاده و به او قدرت گزینش و انتخاب و آفرینش داده است تا خود را و پیرامون خود را آنگونه بسازد که میاندیشد و برمیگزیند. جامعه توحیدی جامعهای آگاه و گزینشگر است؛ هر روز
انتخابات دارد و هر لحظه در حال انتخاب است، اگر آنچه بر میگزیند منطبق بر گزینش خداوند و در دایره واجبات و محرمات الهی است. جامعهای سعادتمند و بهشتی خواهد بود و اگر خدای ناکرده تابع هوا و هوس خود یا شیاطین و طاغوتیان باشد و راه منحرف را برگزیند سرمایه را باخته و هیچ اندوختهای به دست نیاورده است! جامعه توحیدی نه جامعه جبری است که انتخاب و خواست انسانها نقشی نداشته باشد و همه چیز از پیش و توسط دیگران نوشته شده باشد و نه جامعه تفویضی است که انسانها فعال ما یشاء باشند و هر چه انتخاب کردند مُهر درستی و مصلحت در پای ورقه داشته باشد. لحظهای غفلت، از کاروانش باز میدارد و قدمی اشتباه، او را از مسیر زندگی دور میسازد وجز خودش هیچ کس دیگری مسؤل نیست.و همه هشدارهای عقل و شرع یاریگر او برای یک انتخاب درست است. او هر لحظه میگوید: «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» و با نیرو و قدرت الهی در برابر خواستههای شیطانی یا میایستد و حمله می کند و یا مینشیند و تسلیم میشود!
اسلام – اسلام ظاهری دارد و باطنی؛ ظاهر آن گفتن شهادتین و ثبت در شناسنامه است، ولی باطن و حقیقت آن تسلیم بی قید و شرط در برابر فرامین و قوانین الهی است، «فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» (نساء:۶۵) قانون مداری، تسلیم حاکمیت قانون شدن و باور به این معنا است که حاکمیت و قدرت در زندگی فرد مسلمان و در جامعه اسلامی از آن قانون الهی است. و نیز اینکه هر کسی در هر مقامی هست مسئول اجرای قانون در دایره مقامی است که بر دوش او نهاده شده است و باید در برابر خدا و خلق خدا پاسخگو باشد. و این باور قلبی مهمترین عامل و ضامن اجرای قانون است. دمیدن روح توحید در تمامی زوایای زندگی فردی و اجتماعی، گونهای از هماهنگی با نظام الهی در وجود فرد و جامعه وتسلیم شریعت اسلامی شدن وارائه الگویی عملی و عینی از نظام توحیدی در قالب اعمال و رفتار ارادی و اختیاری انسان است.
و اما عبادت – بیت الغزل سه اصل پیشین است. در اسلام قرار نیست عبادت خدا یک تجربه شخصی و روانی، خلسهای در خلوت دل و یا به هنگام نا امیدی و از دست دادن همه تواناییها و راه حلها و در قالب مناسکی اختراعی باشد؛ عبادت در اسلام ظهور تعبد انسان به اوامر الهی و اقدام به آنها در قالب ایمان به ربوبیت و احاطه خدا بر تمام هستی است. عبادت در اسلام باور به این معنا است که نظام عالم همراه با اعضا و جوارح انسان همچون یک مجموعه زنده و هشیار در تعامل با یکدیگرند و با دقتی بی نظیر کارشان را انجام میدهند و انسان تنها زمانی میتواند همانند یک شخص آگاه و مختار از استعدادهای خود و از همه عالم بهره ببرد که با این نظام در هماهنگی کامل باشد. عبادت به این معنا است که انسان همه زندگی فردی و اجتماعی خود را رنگ الهی و در مسیر قرب الهی قرار دهد، زندگی و حیات و ظاهر و باطن خود را منطبق با اراده خدا سازد و این همه را برای پسند خدا انجام دهد نه برای دستیابی به خواستهها و بافتههای خود! انسان توانایی آن را دارد که با انتخاب خود همه چیز را حتی نماز و ذکر و دعا را کشتزار شیطان سازد و میتواند همه زندگی خود را حتی خواب و خشم خود را عبادت و وسیلهای برای قرب الهی قرار دهد!
انسان با حضور در نماز جماعت اخلاص و توحید و اسلام و تسلیم در برابر فرامین الهی و عبادت و عبودیت را به صحنه جامعه می آورد و با این گونه حضور آگاهانه در صحنه، اقتدار توحید و عظمت اسلام و حضور خدای یکتا در صحنه زندگی را متبلور میسازد، و اگر بنا باشد همه در دل خود مومن باشند و حضور در صحنه نداشته باشند، دیگران – شرق و غرب عالم – بر مسلمانان زبان میگشایند و طعنه میزنند و بر سخن نامربوط خود خالی بودن مساجد و کمرنگ بودن جماعتها را شاهد و دلیل میآورند. بنابراین حضور مردم در نمازجماعت، امنیت آفرین، اعتمادساز و امیدبخش است. دشمن میخواهد دل ما را با تبلیغات و طعنههای خود خالی کند و دوست نادان سیاست دشمن را مستند سازی میکند و مدعی میشود عبادات الهی باید پنهان و دور از چشم مردم باشد تا از ریا به دور باشد! با حضور در صحنه هم امید و امنیت و اعتماد به دست میآید و هم حجت بر دشمنان تمام میشود. حضور مردم، دشمنشکن است و او را از نشان دادن چنگ و دندان ناامید میکند. ونیز نمایش قدرت است و جایگاه جامعه و حاکمیت اسلامی را در تعاملات بین المللی ارتقا میبخشد.
در جمله دوم حدیث آمده است: «و لیکون المنافق و المستخف مؤدّیا لما اقرّ به، یظهر الاسلام و المراقبة» تا منافق و کسانی که سهلانگاری دارند ناچار شوند – حد اقل برای حفظ ظاهر – به آنچه اقرار نمودهاند پایبند باشند، اظهار اسلام نمایند و مراقب رفتار خود باشند. در این جمله از دو گروه نامبرده میشود که در اظهار دین و تعظیم شعائر مشکل دارند و سنگ اندازی میکنند: منافقان و سهلانگاران؛ منافق در این مقام کسی است که از امنیت و امکانات جامعه اسلامی بهره میگیرد ولی برای آن حاضر نیست هزینه بدهد، از دین کسب آبرو میکند ولی به آن باور ندارد. مستخف نیز کسی است که دین را سبک میشمارد و نسبت به مقررات آن سهلانگار است گویا هنوز جایگاه خود را نیافته و بین خود و یک شاخه علف خودرو، فرق نمیگذارد و به تعبیر دیگر به فرایند و آثار اعمال و رفتار خود باور ندارد. برای خود و کار خود ارزشی قائل نیست، زندگی را باری به هر جهت میپندارد و در نهایت انگل جامعه میشود.
با دعوت به نمازجماعت، منافق ناچار میشود وقتی هجوم مردم به مساجد را میبیند برای تظاهر هم که شده در نماز حاضر شود و مراقب رفتار خود باشد و احتمال دارد به تدریج اصلاح شود. و شخص سهلانگار نیز با دیدن شکوه نمازگزاران به تدریج به شخصیت انسانی خود و ارزش انسان در جامعه اسلامی پی میبرد، شخصیت مییابد و این خود یکی از آثار ظهور و بروز اخلاص در جامعه است؛ باید فضای جامعه آلودگیها و ناخالصیها را اصلاح نماید و خلوص بیاموزد و دلهای بیمار را معالجه و سلامتی ببخشد و یا به تدریج جامعه را از آلودگیها تصفیه کند و نگذارد ویروس بیماری و آلودگی جامعه را از پای درآورد.
دو فراز دیگر از این حدیث را به یاری خدا در بخشهای آینده مرور میکنیم و این بخش را با فرازی از حدیث دیگر به پایان میبریم.
از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «انما جعلت الجماعة و الاجتماع الی الصلاة لکی یعرف من یصلی ممّن لا یصلی، و من یحفظ مواقیت الصلاة ممّن یضیّع»[۹] نمازجماعت و حضور در اجتماع نماز برای آن مقرر شده است تا کسی که نماز میگزارد از آنکه توجه ندارد و آنکه وقت نمازها را رعایت میکند – به وقت، نمازهایش را برپا میدارد – از آنکه رعایت نمیکند بازشناخته شود.
رسم بر این است – و این رسمی طبیعی و معقول و فطری است – که در میدان های بازی، محوطهها، فضاها، رقبا وگروه ها از یکدیگر جدا هستند و هیچ یک از اعضای این گروه، حق ندارد قدمی به مصلحت و یا موفقیت گروه رقیب بردارد و یا در میدان آنها بازی کند – و البته اشتباهات و لغزشها نیز تعریف شده و حساب جداگانه دارد – اما هیچ عاقل و غیرتمندی اجازه نمیدهد که عضوی از یک گروه بازیگر به نام این گروه و در میدان این گروه برای گروه رقیب قدمی بردارد و حتی از نماد آنها استفاده کند. همین حقیقت بارز و روشن که در عالم مجاز و بازی به شدت مورد توجه است در احزاب سیاسی نیز مشاهده میشود و در مجموعههای اقتصادی و صنایع به ویژه در میدانهای امنیتی و نظامی جزو اصول قطعی و پذیرفته شده است وتا مرحله نابودی رقیب ویانفوذی اقدام می کنند وحتی افتخار نیز میکنند و شگفت اینکه هیچ عاقلی به خود اجازه نمیدهدکه اینان را متهم به خودخواهی، استبداد، تعصب و خشونت و ... نماید بلکه طبیعت مسأله اقتضا میکند که به صفاتی چون شجاعت، غیرت و جوانمردی هم توصیف شوند! اما اگر کسی بخواهد در میدان انسانیت و کمالات معنوی بین شیطان مجسم و انسان کامل و شیطنت و انسانیت و خدمتگزار به انسان و خائن به آن و بین عادل و جائر صحبت از تفاوت مراتب و لزوم مرزبندی بین صالح و طالح نماید، از سوی عدهای – که شاید موقعیت خود را در خطر میبینند- مورد انواع اتهام و تحقیر و توهین و یا نصیحت و پند و اندرز قرار میگیرند و زبان به نصیحت ودلسوزی میگشایند که دیگران را قضاوت نکنید و اصرار دارند عنوان حرمت هتک مومن و غیبت مسلم را بر مومن و منافق و کافر و مشرک نیز تعمیم دهند و صدها کتاب حدیث و فقه را مرور میکنند تا بتوانند شبههای بیابند و مومنان غیرتمند را در غیرت دینی و تولا و تبرا و یقینشان مردد سازند!
قرآن کریم که برای رنگ، سرزمین، زبان، نِِزاد، قوم وقبیله و...هیچ ارزشی قائل نیست،از آغاز تا پایان اصرار بر جدایی مرز حق و باطل و شیطان و انسان دارد و در سه مورد به صراحت کسانی را که در پی نسبیگرایی اخلاقی هستند وزمینهسازی میکنند تا جای جلاد و شهید را عوض کنند مورد سرزنش قرار میدهد و میگوید: «ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون» (جاثیه:۲۱) و یا «ام نجعل الذین آمنوا و علموا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار» (ص:۲۸) و در سوره قلم ۳۵-۳۶ میفرماید: «افنجعل المسلمین کالمجرمین، ما لکم کیف تحکمون» معلوم نیست این چه خردورزی و عقلانیت و مدنیت است که یک اندیشه مبتنی بر عقل و منطق و برهان را در ردیف یک مکتب خرافی، ضد منطق، غیر برهانی و غیرعقلایی قرار میدهند؟ یا دین مبتنی بر فطرت و توحید را در ردیف دین موشپرستی قرار میدهند! باید جامعهای که نگاه توحیدی دارد و تمامی زوایای زندگی خود را در چارچوب برهان و منطق و تعقل قالببندی نموده است روزانه پنج بار این اندیشه برتر را علنا صلا بزند و میدان خود را با جوامعی که تنها به دلخواه و هوس خود و تقلید کورکورانه از گذشتگان، زندگی خود را سپری میکند متفاوت باشد و مرزها از همدیگر جدا باشد. باید مسلمانان روزانه در جمع یکدیگر اخلاص و توحید و اسلام و عبادت خود را بازبینی کنند و فضا را برای دلهای پاک آماده و برای افراد نالایق، غیر قابل تحمل نمایند.
ادامه دارد ...
پی نوشت ها:
[۱] شرح چهل حدیث، ص۱۷، حدیث اول
[۲] پرتوی از قرآن، ص ۳۱-۳۲
[۳] طهارة الاعراق و تهذیب الاخلاق، ص ۱۲۸-۱۲۹
[۴] رک: المیزان، ج۴، ص۹۷-۹۸
[۵] کنزالعمال،ج۷ :۲۷۹،حدیث:۱۸۸۷.
[۶] مجموعه شش جلدی اسرار الصلاه، ج۵، ص۳۶۲، فصل ۱۱ بخش اول.
[۷] عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص ۱۱۶ – ضمن حدیث۱ از باب ۳۴؛ علل الشرائع، ج۱، ص۳۰۵ – ضمن حدیث ۹ از باب ۱۸۲
[۸] محجة البیضاء، ج۸، ص۱۳۳
[۹] علل الشرائع، ج۲، ص۱۹ – حدیث ۱ از باب ۱۸؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص ۳۷۷، حدیث ۸
نظر شما