دعا - 3
دوم: شناخت
دومین چیزى كه در دعا وجود دارد، معارف است؛ و این مخصوص دعاهایى است كه از معصوم به ما رسیده است. امام سجّاد علیهالصّلاة والسلام «صحیفه سجّادیه» را بهصورت دعا تنظیم فرموده و اصلاً دعا خوانده است اما این كتاب، پُر از معارف الهى و اسلامى است. توحید خالص در صحیفه سجّادیه است. نبوّت و عشق به مقام تقدّس نبىّ اسلام علیه و على آله الصّلاة و السّلام در صحیفه سجّادیه است. مثل بقیه دعاهاى مأثور، معارف آفرینش در این كتاب است. همین «دعاى ابوحمزه ثمالى» كه مخصوص سحرهاست -سعى كنید آن را بخوانید و در معنایش توجه و تدبّر داشته باشید- و همین «دعاى كمیل» كه شبهاى جمعه خوانده مىشود، از جمله دعاهایى است كه سرشار از معارف اسلامى است و در آنها حقایقى به زبان دعا بیان شده است. نه اینكه آن بزرگوار -امام سجّاد علیهالصّلاة والسّلام- نمىخواسته دعا كند و دعا را پوشش قرار داده است؛ نه. دعا مىكرده، مناجات مىكرده و با خدا حرف مىزده است. منتها انسانى كه قلبش با خدا و با معارف الهى آشناست، حرف زدنش هم اینگونه است. حكمت از او سرریز مىشود و دعاى او هم عین حكمت است.
دعاهایى كه ما مىخوانیم پر از حكمت است. در دعاهاى مأثور از ائمّه علیهمالسّلام كه به ما مىرسد، نكاتى عاید از معارف وجود دارد كه حقیقتاً مورد احتیاج انسان است. آن بزرگواران با آوردن این نكات در دعاها به ما یاد مىدهند كه از خدا چه بخواهیم.
چه بخواهیم؟
من از دعاى شریف ابوحمزه ثمالى چند فقره برایتان عرض مىكنم. این دعاى طولانى، حالت مناجاتى عجیب دارد كه در بخش سوم عرض خواهم كرد. و اما لابهلاى این مناجاتها، نیازهاى واقعى انسان نهفته است. نیازهاى واقعى آنهایى است كه این بزرگوار از خداى متعال مىخواهد. مثلاً در فرازى از دعا خطاب به قادر متعال عرض مىكند: «اَرْغِدْ عَیشى»؛ «زندگىِ مرا زندگىِ گوارایى قرار بده». گوارا بودن زندگى نه با پول، نه با قدرت و نه با داشتن زر و زور است. زیرا یك فرد در عین برخوردارى از همه این امكانات، ممكن است زندگى برایش گوارا نباشد. نگرانىاى دارد كه زندگى برایش گوارا نیست. مشكل خانوادگىاى دارد كه زندگى برایش گوارا نیست. اولادش مشكلى پیدا مىكنند -العیاذُ باللَّه، نستجیر باللَّه، یكى از فرزندان وى اخلاق بدى دارد- دیگر زندگى برایش گوارا نیست. خبرِ بدى به انسان مىرسد؛ زندگى بر او تلخ و ناگوار مىشود. این انسان، هم پول دارد، هم قدرت دارد، هم امكانات دارد؛ همهچیز دارد اما زندگىِ گوارا ندارد. ممكن است انسان فقیرى كه زندگىِ خیلى سادهاى دارد و در اتاقى محقّر با عیال و فرزندش در عین تنگدستى گذرانِ زندگى مىكند، زندگىاش گواراتر از آن فردِ همهچیزدارِ ثروتمند و قدرتمند باشد.
ببینید حضرت سجاد علیهالصّلاة والسّلام چگونه نقطه اصلى را مورد توجه قرار مىدهد. مىگوید: «اَرْغِدْ عَیشى وَ اَظْهِرْ مُرُوّتى»؛ «زندگىام را گوارا و جوانمردىام را آشكار كن». ظاهراً معناى عبارت دوم این است كه «میدانى بهوجود آید تا من در آن، صفت جوانمردى را به منصه بروز درآورم». نه اینكه «مردم ببینند من جوانمردم»؛ نه. براى اینكه اگر بخواهیم جوانمردى بروز پیدا كند، باید جوانمردى كنیم. صرف اینكه جوانمردى در درون انسان وجود داشته باشد، كافى نیست. انسان باید جوانمردى را به مرحله عمل برساند و نسبت به كسانى جوانمردى كند. این مىشود «اَظْهِرْ مُرُوّتى». در ادامه مىفرماید: «وَ اَصْلِحْ جَمیعَ اَحْوالى»؛ «همه كارهاى من و احوال مرا اصلاح كن. حالِ دعاى مرا اصلاح كن. حالِ زندگى معمولى من و خانوادهام را اصلاح كن. حالِ شغلى را كه دارم، اصلاح كن. همه خصوصیات مرا اصلاح كن». اصلاح هر امرى، به حسب خودش، یك دعاى كامل و جامع است. «وَ اجْعَلنى مِمّن اَطَلْتَ عُمْرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ اَتْمَمْتَ عَلَیهِ نِعْمَتَكَ وَ رَضیتَ عَنْهُ وَ اَحْییتَهُ حَیوةً طَیبَةً». مىگوید: «مرا از كسانى قرار بده كه عمرى طولانى توأم با عمل نیكو و همراه با نعمتِ كامل الهى و همراه با رضاىِ پروردگار و حیات طیبه دارند». آیا چیزى از این بهتر، وجود دارد؟!
معصومین علیهمالسّلام یاد مىدهند كه چه باید از خدا بخواهیم. چیزهایى كه باید از خدا خواست، همانهاست كه آن بزرگواران در ادعیه مطرح مىكنند. بعضى در دنیا به سراغ زیادیهاى زندگى مىروند. مىگویند: فلان معامله براى من جور شود. فلان سفر درست شود. فلان شغل گیرم بیاید و... چرا انسان چیزهاى اصلى را از خدا نخواهد؟! پیشوایان دین به ما یاد مىدهند: «اینگونه دعا كنید و این چیزها را از خدا بخواهید». البته نوع دعاهایى كه آنان به ما یاد مىدهند، یك فصلِ طولانى را به خود اختصاص مىدهد.
آسیبپذیریهای ما
نكته دیگر اینكه آنان در خلال دعاهاى مذكور، نقطههاى ضربهپذیرِ معنوى را به یادِ ما مىآورند و هشدار مىدهند كه «ممكن است از این نقاط ضربه بخورید و آسیب ببینید!» در همین دعاىِ شریفِ «ابوحمزه» در عبارتى مىفرماید: «اللّهم خُصّنى مِنْكَ بخاصَّةِ ذِكْرِكَ وَ لاتَجْعَل شَیئاً مِمَّا اَتَقَرَّبُ بِهِ فى آناءِ اللَّیلِ وَ اَطْرافِ النَّهارِ ریاءً وَ لا سُمْعَةً وَ لا اَشَراً و لابَطَراً»؛ «خداوندا! كارى كن كه كارهاى انجام شده از طرف من، ریا و سمعه نباشد. براى اینكه این و آن ببینند، نباشد. براى اینكه دهن به دهن بگردد و مردم به هم بگویند خبر دارید فلان كس چه كار خوبى كرد و چه عبادات خوبى انجام داد، نباشد. از روى ناز و غرور نباشد». آخر بعضى مواقع انسان كارهایى را از روى ناز و غرور انجام مىدهد و به خود مىبالد و مىگوید: «آرى! ما بودیم كه این كار را انجام دادیم!»
اینها نباشد. اینها آن نقاطِ ضربهپذیر است. انسان خیلى كارهاى خوب انجام مىدهد اما با اندكى ریا و سُمعه، آن كارها را «هباءً منثوراً» مىكند؛ دود مىكند و به هوا مىفرستد. معصومین علیهمالسّلام به ما توجّه مىدهند و مىفرمایند: «مواظب باشید اینطور نشود!» «و اجْعَلْنى لَكَ مِنَ الْخاشِعینَ» تا آخر.
پس نقطه دوم این است كه در این دعاها معارف زیادى نهفته است. مثلاً در فقرات اوّل دعاى كمیل، همه مىخوانیم: «اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تهتك العصم. اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تنزّل النّقم. اللّهم اغفرلى الذّنوب التى تغیر النّعم». گناهانى وجود دارد كه پردهها را مىدرد. گناهانى وجود دارد كه نقمت الهى را بر انسان نازل مىكند. گناهانى وجود دارد كه نعمتها را از انسان مىگیرد. «اللّهم اغفرلى الذّنوب الّتى تحبس الدّعاء». گناهانى هم وجود دارد كه دعا را حبس مىكند. پناه بر خدا! ممكن است انسان مرتكب گناهى شود كه هرچه دعا كند، آن دعا بىاثر و بىفایده گردد. بىاثر شدنِ دعا چگونه فهمیده مىشود؟ به اینگونه كه حال دعا از انسان گرفته مىشود.
در این خصوص عبارتى را از بزرگى نقل كردهاند. نمىدانم روایت از معصوم علیهالسّلام است یا عبارتى از غیر معصوم. هرچه هست، عبارت حكمتآمیزى است. مىگوید: «أنا من ان اسلب الدّعا اخلف من ان اسلب الإجابة»؛ «از اینكه دعا از من گرفته شود بیشتر مىترسم تا اینكه اجابت از من گرفته شود!»
گاهى حال دعا از انسان گرفته مىشود. این علامتِ بدى است. اگر دیدیم در وقت دعا، در وقت تضرّع و در وقت توجه و تقرّب، هیچ نشاط و حوصله دعا نداریم، علامتِ خوبى نیست. البته درستش هم مىشود كرد. انسان مىتواند با توجّه، با التماس و با خواستن، حال دعا را بهطور جدّى از خدا بگیرد. بنابراین دیدیم كه در دعاى كمیل هم معارف وجود دارد. این هم نكته دوم.
سوم: خاكساری
و اما نكته سوم و آخر در دعا، آن مطلبِ اصلىِ دعاست. حتّى دو نكتهاى كه عرض شد، نسبت به این نكته آخر، كوچك است. آن چیست؟ خشوع در مقابل پروردگار. اصلِ دعا این است. اینكه مىبینید از قول پیغمبر صلىاللَّه علیه وآله نقل شده است كه فرمود: «الدّعاء مخ العباده؛ مغز عبادت دعاست»، بهخاطر آن است كه در دعا حالتى وجود دارد كه عبارت است از وابستگىِ مطلق به پروردگار و خشوع در مقابل او. اصل عبادت هم این است. لذاست كه در ادامه آیه شریفه «و قال ربّكم ادعونى استجب لكم» مىفرماید: «إن الّذین یستكبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین». اصل دعا این است كه انسان در مقابل خداى متعال، خود را از انانیت دروغین بشرى بیندازد. اصل دعا، خاكسارى پیش پروردگار است.
عزیزان من! هرجا كه شما نگاه كردید -چه در محیط خودتان، چه در كشور خودتان و چه در سرتاسر دنیا- و بدى و فسادى را از ناحیه كسى، مشخّصاً دیدید، اگر دقّت كنید مشاهده خواهید كرد كه اساس و منشأ آن بدى و فساد، انانیت، استكبار، استعلا و غرور انسانى است. دعا باید این را بشكند.
من یك وقت مىخواستم بحثى قرآنى در این خصوص عرض كنم كه فعلاً مجالش نیست. بحث قرآنى مربوط به ماجراى حضرت موسى علیهالسّلام است كه از آن ماجراهاى عبرتآمیز و عجیب تاریخ است. درباره این ماجرا هرچه بگویم تمام نمىشود. واقعاً قرآن گنجینه عظیمى از تجربه موسوى براى ماست. در این ماجراى عجیب، یكى از نقاط برجسته، خراب و فاسد شدنِ كسانى از همراهان موسى علیهالسّلام است كه از همراهىِ او برگشتند. من اینها را عرض مىكنم تا كسانى كه اهل تأمّل در آیات قرآنند، دنبالش بروند.
در قرآن چند مورد از این مسائل داریم كه یكى مربوط به سامرى است، یكى مربوط به قارون است و یكى هم مربوط به كسانى است كه از رفتن به داخل ارض مقدسّه استنكاف كردند. اینها مصادیق رجعت و ارتداد است... مثلاً قارونِ مبغوضِ خبیثِ ملعونِ الهى، آنقدر انسان بدى است كه قرآن كریم بخشى را به او اختصاص داده است. مشكل قارون اینجاست كه وقتى حضرت موسى علیهالسّلام به او مىفرماید: «اموالى را كه تو بهدست آوردى، زینت است» و به نصیحت وى مىپردازد، در جواب آن حضرت مىگوید: «إنما اوتیتهُ على علم»؛ من آگاه و عالم و توانا بودم!» به تعبیر امروزى: «هوش و ذكاوت داشتم، زرنگى داشتم، سیاست بلد بودم. ناز شستم كه این اموال را از این راهها به دست آوردم. به كسى مربوط نیست!» او نمىفهمید كه اموال را خدا داده بود. كما اینكه جان را خدا به انسان مىدهد، فرزند را خدا به انسان مىدهد، دین را خدا به انسان مىدهد و همهچیز مالِ خداست.
اى انسان نادان! چرا سركشى مىكنى؟! چرا اشتباه مىكنى و مىگویى «منم كه این مال را به دست آوردم»؟! «من» كیست؟! خداى متعال به مبارزان فداكارى كه به میدان جنگ رفتند؛ جانهایشان را در مقابل تیرهاى دشمن سپر كردند؛ جنگیدند و بینى دشمن را به خاك مالیدند و نهایتاً دشمن را شكست دادند، مىگوید: «و ما رمیت إذ رمیت و لكن اللَّه رمى». این تیرى كه تو قبلاً نحوه انداختنش را یاد گرفتى، سپس نشانه گرفتى، دقّت كردى و زدى تا اینكه به هدف خورد، كارِ تو نبود. تو آن را به هدف نزدى، بلكه خدا زد. نیروى من هم مالِ خداست، اراده من هم مالِ خداست. دقّت نظر من هم مالِ خداست. اصلاً هرچه دارم مالِ خداست. آنوقت در مقابل این قدرتِ مالكِ محیطِ مدبّرى كه همهچیز من در قبضه قدرت اوست، گردن بالا بگیرم و بگویم «من»!؟ این، آن نقطه فسادِ بشرى است. هرجا این باشد، بد است و موجب فساد مىشود.
فلان صهیونیستِ رئیسِ فلان كمپانىِ مثلاً چندملیّتى، اگر بگوید «من» و خیال كند سیاست دنیا را مىچرخاند یا مثلاً هیتلرِ آتشافروز یا فلان رئیسجمهورِ طغیانگر امریكا یا فلان دزدِ سرِ گردنه فلان نقطه یا فلان شخصِ ملبّس به لباس دین اما در واقع دعوتكننده به نفس یا من و شمایى كه هیچكدام از اینها هم نباشیم اما در زندگىْ خود را بر هر چیز دیگر ترجیح دهیم و استكبار و استعلا بورزیم، اینها مایه فساد خواهد شد. البته هرچه انسان بزرگتر بود و قدرت بیشترى داشت، انانیت در او فساد بیشترى بهوجود مىآورد. اما اگر كوچك بود، انانیت فقط به ضرر خود اوست و فساد كمترى براى دیگران دارد. خاصیت دعا این است كه نفسانیتها را مىشكند. لذاست كه گفتهاند: «حتى چیزهاى كوچكت را هم از خدا بخواه تا بفهمى كه حقیرى. بدانى كه گاهى اوقات یك پشه یا مگس، انسان را از كار مىاندازد و آسایشِ وى را مىگیرد: «و ان یسلبهم الذّباب شیئاً لایستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب». این است كه دعا براى تضرّع پیش خداست؛ براى عرضِ حاجتْ پیش خداست؛ براى تواضع و براى بیرون آمدن از پوسته دروغین استكبار و استعلاست. خداى متعال، گاهى براى من و شما مشكلاتى بهوجود مىآورد تا وادار به تضرّع و توجّه و خشوعمان كند. همانطور كه در آیات كریمه قرآن مىفرماید: «و لقد ارسلنا إلى امم من قبلك فأخذناهم بالبأسا و الضّراء لعلهم یتضرّعون. فلولا إذ جائهم بأسنا تضرّعوا و لكن قست قلوبهم و زین لهم الشّیطان ما كانوا یعملون». این تضرّع، نه براى خاطر خدا كه بهخاطرِ خودِ ماست. خدا احتیاجى به تضرّعِ من و شما ندارد:
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند تا كه با مهر تو پیوندم زنند
این حالت تضرّع است كه دل را از عشق خدا پر مىكند؛ انسان را با خدا آشنا مىكند؛ انسان را از خودبینى و خودنگرىِ فسادانگیز تهى مىكند و او را از نورِ مقدّسِ پروردگار و لطفِ الهى، سرشار مىسازد. قدرِ این را بدانید كه از همهچیز بالاتر است.
خطبههاى نماز جمعه تهران؛ 28/11/73