از قلب و دیده تا روز و شب، از حال و نگاه تا حسن و امید، همه و همه پله های رسیدن به عبودیت است در بارگاه خدای بهار و چه زیبا موقف و رشک انگیز موضعی است این بهار دلکش
نسیم صبح عنبر بیز شد بر توده غبرا
زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا
ز فیض ابر آزادی زمین مرده شـده زنده
ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا
بگرد سرو گرم پرفشانی قمری نالان
به پای گل به کار جان سپاری بلبل شیدا
همایون روز نوروز است امروز و بیفروزی
بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوی
بارقه های نو شدن، دیگر شدن ناب شدن در کشاکش سبز و شورآفرین لحظه های تحویل سال یادآور «عهد الست» انسان است در بارگاه حضرت حق آنگاه که رفتن و جاری شدن و نماندن و نپوسیدن را برگزید و برگزیده خدا و اشرف مخلوقات گردید.
تحویل سال نو و آغاز بهار، همراهی و هم آوایی هستی و طبیعت الهی با انسانیت انسان است که در حرکت و نطق معنا می یابد و انسان اگر به پاکی و طهارت و زلالی آب هم باشد با راکد بودن می گندد و از خود هم می گریزد.
بهار اما رایحه خوش تغییر و تبدیل به وجهی احسن و برگرفتن سرسبزی از طبیعت الهی انسان و همه کائنات، فضایی را فراهم می آورد که قیامت خوبیها و محشر زیبایی ها را به خاطر می آورد.
آنک پس از زمستان سرد و ابراندود، نوای هزاران بر شاخسار گل های نوشکفته و بوی خوش و طعم دل نواز و عطر دل انگیز شکوفایی و زیبایی همه چیز در روی زمین و بر لوح زمان، خاطره رویش و سرایش زیباترین و ناب ترین غزل هستی را بر لبهای وجود پدیدار می سازد.
بهار فصل ایمان است و امید.
ایمان به روییدن زیبایی از دل تاریکی و امید به پرواز روح و روان و کالبد زمین و زمینیان بر شاخسار قدرت و خلقت خداوندی که می تواند هر سال از متن رخوت و خمودگی زمستانی، شوق و شور بهجت آفرین و امیدبخش رویش و خیزش انسان و طبیعت را فراهم آورد تا بشر خاطر خطیر خاطراتش را از غبار زمان بزداید و آماده تغییر و تغیری رستگارانه و توحیدی شود.
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
از قلب و دیده تا روز و شب، از حال و نگاه تا حسن و امید، همه و همه پله های رسیدن به عبودیت است در بارگاه خدای بهار و چه زیبا موقف و رشک انگیز موضعی است این بهار دلکش و این نوای دلخواه که می گوید:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطهـا داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست میلعلست
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
باری؛ بارقه های نو شدن، دیگر شدن ناب شدن در کشاکش سبز و شورآفرین لحظه های تحویل سال یادآور عهد الست انسان است در بارگاه حضرت حق آنگاه که رفتن و جاری شدن و نماندن و نپوسیدن را برگزید و برگزیده خدا و اشرف مخلوقات گردید.
و انسان اگر بتواند و بخواهد به مدد این رویش دوباره، به یادآورد عهدی را که با خود و با خودای خویش بسته است می تواند بر جایگاه اشرف مخلوقات بودن و خلیفه خدا گشتن تکیه زند اما نه به گزاف.
فرمود:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
و بهار بهترین موقف برای تأمل است و تعمق در آفرینش هستی و این آموزه قرآن و خواست اثربخش نیکان و بزرگان و خردمندان همة روزگاران است تا برای برآمدن نهال ایمان از درخت وجودمان در خلقت زمین و زمان بنگریم و بیاندیشیم و ایمان آوریم به خدایی که ملک و ملکوت به ید قدرت اوست و هموست که تدبیر کار عالمی اینچنین را به انجام و فرجامی نیک می رساند که: فتبارک الله احسن الخالقین.
بهار با همه زیبایی ها و امیدها و شور و شوقش بر شما عزیزان حق جو که گرد ولایت الهی جمع آمده اید و شکرگزار تجربه سالی دیگر و سجده گزار نوشیدن از شراب بهاری دلکش و دلنواز، مبارک و فرخنده و میمون باد.
عطر نرگس٬رقص باد٬
نغمه شوق پرستوهای شاد٬
خلوت گرم کبوترهای مست٬
نرم نرمک میرسد اینک بهار٬
خوش بهحال روزگار٬
خوش بهحال روزگار...