پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ |۱۹ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 21, 2024

تردیدی نیست که آنچه در سالهای پسین عمر به انسان ارزانی داشته می شود، منوط و مربوط به همان اتفاقاتی است که در سالهای پیشین برایش رخ داده و در آتیه همان درو می گردد که در گذشته کشت شده باشد و آیت الله نخودکی اصفهانی مظهر تام و تمامی از این حقیقت بود.

خبرگزاری حوزه/ این ایام برابر است با سالروز رحلت عالم ربانی و عارف واصل آیت‌الله نخودکی اصفهانی.

گرچه شرح قدر و بیان جلال و عظمت روحی و مجاهدت علمی و عملی این مرد بزرگ در این مقال و مجال ضیق نمی گنجد، اما تلاش می کنیم به قدر وسع خود و به اندازه انگشتانه وجودی خویش از آب دریای کمالات او جرعه هایی هرچند کوچک برگیریم و کام عطشناک خویش را به زلال مصفای آب وجود ذیجود این پیراسته مرد آسمانی میهمان کنیم.

تولد معنا

در ابتدا نگاه فشرده و موجزی داریم به حیات طیبه ایشان و مرور تاریخ پربار حضور سبزشان در دنیا و اشارتهایی به جنبه های مختلف تحصیلی و تهذیب نفس که تمرکز اصلی این مرد ربانی در حیات این جهانی اش بود و دل و دیده و ذهن و زبانش معطوف به آن.

شیخ حسنعلی اصفهانی مشهور به نخودکی در سال 1279 در اصفهان به دنیا آمد و پس از  عمری ممارست و تهذیب نفس به مقامات عالیه عرفانی و مراتب والای روحانی نائل آمد.

ایشان فقیه، فیلسوف و عارف و اخلاقی بزرگ شیعه در قرن چهاردهم هجری به شمار می رود.

 پدرش علی اکبر مقدادی اصفهانی فرزند رجبعلی بود.

ایشان در اصفهان و نجف دروس فقه، اصول و فلسفه را نزد برجستگانی نظیر جهانگیر خان قشقایی، آخوند خراسانی و سید محمد فشارکی آموخت.

از ملازمان و هم‌قطاران ایشان می‌توان شخصیتهای بزرگواری همچون شیخ محمد بهاری و سید حسین طباطبایی بروجردی یادکرد.

تردیدی نیست آنچه در سالهای پسین عمر به انسان ارزانی داشته می شود، منوط و مربوط به همان اتفاقاتی است که در سالهای پیشین برایش رخ داده و در آتیه همان درو می گردد که در گذشته کشت شده باشد.

هر دست که دادیم همان دست گرفتیم

هرنکته که گفتیم همان نکته شنیدیم

بدیهی است رسیدن مرحوم نخودکی اصفهانی به آن مقامات والای معنوی و موقعیت برجسته عرفانی نتیجه و محصول همه آن تلاشها و ممارستهایی است که از اوان کودکی و تحت ارشاد و هدایت و تدبیر پدر و دیگر اساتیدش به وقوع پیوست.

مرحوم ملا علی اکبر فرزند دلبند خود را از همان کودکی در هر سحرگاه که خود به تهجّد و عبادت می پرداخته، بیدار و او را با نماز و دعا و راز و نیاز و ذکر خداوند آشنا می ساخته است و از هفت سالگی او را تحت تربیت و مراقبت بزرگان قرار می‌داده است.

از امر شما اطاعت کردم

و نیز اطاعت از مقام مرشد و مراد و استاد که نتایج معجزه آسایی برای سالک طریق حقیقت به دنبال دارد.

خود مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی نقل می‌کنند:

« بیش از هفت سال نداشتم که نزدیک غروب آفتاب یکی از روزهای ماه رمضان که با تابستانی گرم مصادف شده بود، به اتفاق پدرم، به خدمت استاد حاجی محمد صادق، مشرّف شدم.

در این اثناء کسی نباتی را برای تبرک به دست حاجی داد. استاد نبات را تبرک و به صاحبش رد نمود و مقداری خرده نبات که کف دستش مانده بود، به من داد و فرمود بخور، من بیدرنگ خوردم.

 پدرم عرض کرد: حسنعلی روزه بود. حاجی به من فرمود: مگر نمی دانستی که روزه ات با خوردن نبات باطل می گردد. عرض کردم: آری، فرمود: پس چرا خوردی؟ عرضه داشتم: اطاعت امر شما را کردم.

استاد دست مبارک خود را بر شانه من زد و فرمود: با این اطاعت بهر کجا که باید می رسیدی رسیدی. »

آری؛ شاید برای ما به افسانه و اسطوره شبیه تر باشد ولی حقیقت دارد. اینکه مرحوم حاج شیخ حسنعلی از دوازده تا پانزده سالگی، تمام سال، شبها را تا صبح بیدار می ماندند و روزها همه روز، بجز ایّام محّرمه، روزه می گرفتند و از پانزده سالگی تا پایان عمر پر برکتش، هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان و ایام البیض هر ماه را صائم و روزه دار بودند و شبها تا به صبح نمی آرمیدند.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بــــود

و همین ممارست و سلوک عارفانه و عاشقانه است که به چنین واگویه ای از فرزند برومند ایشان منتهی می شود آنجا که می گوید:

در یادداشتی از ایشان چنین دیدم:

نیست علمی که مرا نیست در آن استقصا

ای بسا گنج که خوابیده به ویرانه ما است

ایشان از جمیع علوم ظاهری و باطنی بهره فراوان داشتند و معتقد بودند که بعد از علم توحید و ولایت و احکام شریعت(فقه) که تعلّم آن واجب است، تحصیل سایر علوم نیز لازم و ممدوح و جهل به آنها مذموم و ناپسند است و مراد از حرمت برخی از علوم و فنون، استعمال آنهاست، نه تحصیل و تعلم آنها.

مرحوم پدرم فقه و تفسیر و هیأت و ریاضیات را به طّلاب علوم تدریس می‌کردند ولی در فلسفه و علوم الهی با آنکه متبحّر کامل بودند، تدریسی نداشتند و می‌گفتند طالب این علم باید که اخبار معصومین علیهم السلام را کاملاً مطالعه کرده باشد و علم طبّ را نیز بداند و در حین تحصیل، باید که به ریاضت و تزکیه نفس پردازد زیرا که:

« یزکیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة - آل عمران/ 164 ».

« پیامبر، مردم را در آغاز تزکیه و تصفیه نموده، سپس کتاب و حکمت به ایشان می آموزد. »

اما یکی از جذاب ترین و خواندنی ترین و درس آموزترین بخشهای زندگی این عالم ربانی حکایات شیرین و درس آموز و حکمت خیزی است که در طول حیات طیبه ایشان به فراوانی یافت می شود.

خرمن بشکوه و پربرکتی که هرکس به قدر وسع و ظرفیت خویش می تواند از آن توشه برگیرد. البته اگر به حقیقت آن ایمان داشته و به مراتب آن ملتزم باشد.

مرحوم نخودکی اصفهانی برای تحصیل و تهذیب و عرفان متعالی خویش از اصفهان راهی نجف شد و در جوار مولا و مقتدایش بیتوته کرد. بار دیگر به اصفهان مراجعت و بعد عزم شیراز کرد.

خدایا به فرشتگانت بگو وجه لازم را فرود آورند

ایشان می‌گفت: « صبح ها در مطب حاجی میرزا جعفر به معاینه مرضی و نسخ نویسی سرگرم بودم و عصرها کتاب قانون بوعلی را نزد وی میخواندم.

روش حاجی این بود که حق الزحمه ای برای معالجه بیماران خود معین نمی کرد و هر کس هر مبلغ که می‌خواست در قلمدان او می گذاشت و اگر بیماری چیزی نمی پرداخت حاج میرزا جعفر از وی مطالبه نمی‌کرد.

درآمد حاجی از مطب خود، روزانه از هشت یا نه ریال تجاوز نمی کرد و او هم از کمی درآمد خود شکوه ای نداشت. یک روز که به سر کار خود آمد گفت: خداوندا، امروز میهمان داریم، به فرشتگان خود امر فرما تا وجه لازم را فرود آورند.

آنروز، درآمد مطب، سی و پنج ریال شد و یکروز هم از خدا خواست که فرشتگان را امر کند تا پول برای خرید انگور جهت تهیه سرکه بیاورند، در آنروز هم عایدی وی به چهل و پنج ریال بالغ گردید.

لیکن در روزهای دیگر، نه درآمدی وی تغییر محسوسی داشت و نه او عرض حاجتی می کرد. در مدتی که من در مطب او سرگرم بودم، سه هزار بیمار را معاینه کردیم و نسخه دادیم و هیچ بیماری برای بهبود مرض خود، محتاج به مراجعه سومین بار نگردید، و تنها در این میان، سه تن از ایشان تلف شدند که حاجی، خود از پیش خبر داده بود.

هر بیمار که از در مطب وارد می شد، حاجی نگاهی به رخسار وی می کرد و پیش از سؤال و معاینه، نوع بیماری او را تشخیص می داد. »

و این حقیقت زوال ناپذیر همه سالکان طریق عشق و عرفان و عبودیت است که آنچه نادیدنی است آن بینند و آنچه گوشهای مادی قادر به شنوائیش نیست بشنوند.

در حکایت دیگری میزان اعجاب آور عزت نفس و بزرگی ایشان را در قامت یک انسان شهیر عارف مسلک و یک روحانی خبیر واصل می یابیم.

خبری که از دل شب زنده داری و اندرون از طعام خالی داشتن و کم خوردن و کم خوابیدن به او ارزانی داشته اند و آسمانیش کرده؛

درسال 1314 یکی از سادات محترم مشهد برای ایشان سجاده ای و رختخوابی هدیه فرستاد. ایشان در جواب گفتند:

« سجاده را به خاطر سیادت شما که رعایت حرمتش را بر خود واجب می دانم می پذیرم ولی به رختخواب نیازم نیست زیرا که بیست و پنج سال است که پشت و پهلو بر بستر استراحت ننهاده ام. »

و البته روح توسل و جان توکل و طلب یاری و استمداد از ذات حق تعالی و ائمه اطهار و معصومین(ع) که واسطه فیض و منبع لایزال بهره‌مندی از حقیقت عبودیت و وصلند در وجود ایشان موج می‌زد

در زندگی ایشان هم مجاهدتها و هم کمالات و هم تبرکات و هم فیوضات و هم کراماتی بسیار و گاه خارق عادت و حیرت زا در این حوزه یافت می شود.

استمداد از ارواح مطهر ائمه (ع)

فرزند ایشان می گوید:

پدرم، استمداد از ارواح مطهر ائمه هدی علیهم السلام و نیز استمداد از ارواح اولیاء(ره)، را یکی از شرایط سلوک الی الله می دانست از اینرو به اعتکاف و زیارت مشاهد متبرکه ائمه علیهم السلام و قبور مقدسه اولیاء اهتمام فراوان می ورزیدند.

شیخ حسنعلی نخودکی چون به کسی دوا یا دعا می دادند می فرمودند:

« ما بهانه ای بیش نیستیم و شفا دهنده اوست، زیرا که این عالم محّل اسباب است و خداوند فرموده است:

« ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها:

خداوند از انجام کارها جز به وسیله اسباب و وسائط، ابا و امتناع دارد ».

از اینرو لازم است به هنگام مرض به طبیب مراجعه نمود.

پدرم با آنکه به عبادت و مجاهدت و ریاضت و زیارت و اعتکاف در اماکن متبرک، سخت مداومت و مراقبت داشت، لیکن اظهار می‌کرد:

« روح همه این اعمال، خدمت با اخلاص نسبت به سادات و ذریّه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و بدون آن، اینگونه اعمال، همچون جسمی بی جان می باشد و آثاری بر آنها مترتب نمی گردد».

و بالاخره وصیتهای چنین مردی که رازدار خزائن غیب و از مظاهر بلند و حقیقی عبودیت حق است همچون گوهری تابناک بر تارک تاریخ عرفان می درخشد.

*آثار قضا شدن نماز صبح

مرحوم شیخ می‌گفتند: اگر آدمی، یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، هباءً منثوراً خواهد گردید.

بدان که در تمام عمر خود، تنها یک روز، نماز صبحم قضا شد، پسر بچه ای داشتم شب آن روز از دست رفت. سحرگاه، مرا گفتند که این رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شده ای. اینک اگر شبی، تهجدم ترک گردد، صبح آن شب، انتظار بلایی می کشم.

بدان که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می شود که به عکس اتیان مستحبات، مرتبه او را ترقی می بخشد.

 بدان که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده ام، به برکت بیداری شبها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

در این اوقات نیز پدر، مانند سالهای دیگر حیاتش، همه شب تا بامداد بیدار می ماند و گاهگاه در دل شبها این دو بیت را ترنم می کرد:

«زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی

کمک زغیر تو ننگ است یا علی مددی

گشاد کار دو عالم به یک اشاره توست

به کار ما چه درنگ است یا علی مددی »

آری؛ گرچه شرح قدر و بیان جلال و عظمت روحی و مجاهدت علمی و عملی این مرد بزرگ در این مقال و مجال ضیق نگنجید اما تلاش کردیم به قدر وسع خود و به اندازه انگشتانه وجودی خویش از آب دریای کمالات او جرعه هایی هرچند کوچک برگیریم و کام عطشناک خویش را به زلال مصفای آب وجود ذیجود این پیراسته مرد آسمانی میهمان کنیم.

درود و رحمت خدا و پایکان و نیکان بر او؛ یادش گرامی و راهش پر رهرو باد!

*در نگارش این متن از کتاب «نشان از بی نشانها» استفاده شده است

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha