به گزارش خبرگزاری حوزه، آيتالله «سيد عبدالجواد علمالهدي خراساني» فرزندمرحوم آيتالله سيدعلي علم الهدي، در سال 1309 در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. آقايان سيدكاظم، سیدمحمد و سیداحمد علم الهدي برادران ايشان هستند كه در اين ميان آيتالله سيدمحمد به رحمت ايزدي پيوسته است.
پدر بزرگوارشان امام جماعت مسجد گوهرشاد بودند كه در همان روزگار، ماجراي أسف بار كشف حجاب و حمله وحشيانه به آن مسجد روي داد.
به گفته وی، پس از اشغال ايران توسط متفقين و رفتن رضاخان، صولت جائرانه حكومت پهلوي شكست و مدارس علميه كه به دستور طاغوت اول خراب و يا تعطيل شده بودند؛ مجدداً بازسازي و تعمير گشت.
عبدالجواد پس از طي دروس اوليه در مدارس جديد با اجازه پدر وارد حوزه علميه بالاسر ـ قبر مبارك حضرت علی بن موسی الرضا(ع) ـ شد و در اين مدرسه از درس ادبيات مرحوم آيت الله اديب نيشابوري بهره ها گرفت. همچنين از درس آقايان مرحوم سيدمحمد سيدي، ميرزا محمود مهدي اصفهاني معروف به صاحب تفكيك، آقا سيداحمد يزدي و ... استفاده كرد.
آنچه در ادامه میخوانید، حاصل گفتگوی خبرنگار خبرگزاری حوزه با آیتالله سید عبدالجواد علمالهدی به مناسبت پنجاه و پنجمین سالگرد رحلت آیتاللهالعظمی بروجردی است که در آن خاطراتی از امام خمینی(ره) و نیز برخی اقدامات نابخردانه رژیم پهلوی نیز بیان شده است.
* چه شد که پس از بازگشت مرحوم آیتالله بروجردی از نجف، قم را برای سکونت انتخاب کردند؟
حضرت استاد كه چند صباحي از نجف به بروجرد آمده بودند؛ به دعوت جمعي از علماي برجسته همچون حضرات آيات حجت كوه كمره اي، سيد صدرالدين صدر، سيد محمدتقي خوانساري، فيض حقي، ميرزا محمود كبير و ... در قم ساكن شدند.
البته ايشان قبل از حضور در قم، چندماهي در مشهد حضور داشتند و بنده در همان ايام، نخستين بار جمال نوراني شان را رويت كردم. با همان نگاه اول شيفته ايشان شدم و از حضرت رضا(ع) خواستم كه شاگرد ايشان شوم و الحمدالله چنين شد.
* در چه بازه زمانی پای درس ایشان رفتید ؟
از سال 1330 تا 1340 مداوم و بدون فاصله از درس حضرت آیتالله بروجردي(ره) بهره گرفتم.
* کلاس درس آقای بروجردی(ره) را چگونه توصیف میکنید؟
ايشان صبح ها فقه و بعدازظهرها اصول ميگفتند؛ همچنان كه در همان سالها برنامه امام خميني(ره) نيز در مسجد محمدي چنين بود.
حضرت استاد در روزهاي چهارشنبه، صبح ها و بعدازظهرها درس فقه و اصول را مختصرتر ميگفتند. ایشان در این روز، درباره طاغوت اول سخن ميگفتند و جنايت ها و توهين هاي آن را شرح مي دادند.
* گویا اصطکاک شدیدی میان ایشان و رضاشاه وجود داشت.
بله، دقیقا. آيتالله العظمي بروجردي(ره) نسبت به طاغوت اول بسيار حساس بودند و گاهي در درس اخلاق نسبت به برخي اقدامات ضد ديني رضاخان ازجمله "ممنوع شدن سفر به كربلا" و "تعطيل شدن حج" سخن ميگفتند.
* با این تفاسیر، ماجرای درخواست محمدرضاشاه از مرحوم آیتالله بروجردی برای اقامه نماز بر بدن طاغوت اول صحت دارد؟
وقتي جنازه طاغوت اول را از جزيره موريس به ايران آوردند، جمعي از سوي محمدرضا نزد حضرت استاد رفتند و خواستتند ايشان بر جنازه رضاخان نماز بخواند كه ـ به نقل از شاهدان عيني ـ چنين جواب شنيدند: "من كارهايش را فراموش نكردم، تشريف ببريد".
مجدداً آن گروه درخواستشان را تكرار كردند و حضرت استاد پاسخ را تكرار نمودند. پس از تكرار سه باره خواسته شان، آيتالله العظمي بروجردي(ره) فرمودند: "مگر به شما نگفتم برويد و اینجا ننشينيد؟!".
* به سراغ سایر مراجع و علمای وقت نیز رفتند؟
اینان پس از شنیدن پاسخ محکم از آیت الله بروجردی(ره) نزد مرحوم آيتالله «آقا سيدمحمد حجت كوه كمره اي» رفته و ضمن شرح آنچه در بيت حضرت استاد گذشت؛ درخواستشان را تكرار كردند. ايشان نیز فرمودند: "فعلاً پرچم اسلام بر دوش آن بزرگوار است و اگر ايشان تشريف بياورند ما نيز مي آييم".
گروه اعزامي از سوي محمدرضا از اين جا نيز دست خالي برگشتند و به منزل مرحوم آيتالله «سيد صدرالدين صدر» رفتند و همه آنچه که گذشته بود را بازگو کردند. ایشان نیز بیان داشتند: "نماز كه نمي خوانم، به صراحت مخالفت نيز خواهم كرد(!)".
* این ماجرا واکنشی نیز در پی داشت؟
به دستور حضرت استاد، حوزه هاي علميه دو روز تعطيل شد و به طلاب جوان دستور داده شد كه از مدارس بيرون نيايند.
* یکی از مهمترین خواسته های مرحوم آیتالله بروجردی که در زمان حیاتشان موفق به انجام آن نشدند را بیان بفرمایید.
ایشان بسيار تمايل داشتند يك مجموعه كامل به نام "جامع الاحاديث شيعه" جمع آوري كنند كه عمر مبارکشان کفاف نداد. لکن امروزه به لطف پروردگار، موفق به انجام این مهم شدیم و اکنون مجلدات آن را در دفتر دارم.
* گریزی هم به روزهای آخر زندگانی آقا بزنید
وجود اقدس مقدس حضرت استاد مبتلا به تصلب شرائين بود لذا 15 روز آخر عمر مباركشان بستري بودند و با نظر اطباء، ملاقات عمومي ممنوع بود. البته اعلام بزرگوار كه اصحاب خاصه ايشان بودند به تناسب تشرف حاصل مي كردند.
در آن زمان آقاي دكتر نبوي فوق تخصص قلب و عروق از تهران آمد و پس از معاينه و بررسي هاي كامل، اذن گرفت تا استادش از فرانسه بيايد كه چنين شد و آن طبيب پس از بررسي هاي جامع تأكيد كرد "ايشان به غير از تصلب شرائين، عارضه خاص ديگري ندارند و چند روزي بيشتر مهمان نخواهند بود" كه چنين نيز شد و حضرت آیت الله العظمی بروجردی(ره) پس از سه روز چشم مبارك را براي هميشه بر هم گذاشتند.
* باب آشنایی شما و حضرت امام(ره) کجا باز شد؟
در سال 1232 همراه با اخوي بزرگتر از مشهد به قم هجرت کردیم. در محضر اساتيد بزرگوراري مانند حضرت آيات سلطاني، مرعشي نجفي بودم كه در درس این اساتید با آقا مصطفي خمینی(ره) آشنا شدم و اين آشنايي موجب فتح بابی برای آشنايي با حضرت امام(ره) گشت.
همان آشنایی موجب شد تا يكي دو تابستان كه حضرت امام(ره) همراه خانواده به مشهد آمدند، به منزل ما تشریف آورند.
* امام(ره) در درس دیگر علما نیز شرکت میکردند؟
بله.
* جداً؟ حضرت امام با آن مقام علمیشان در درس هم ردیفان شرکت میکردند؟!
بله، بنده به همراه آقا مصطفي، آقاي امامي اصفهاني و شيخ عبدالجواد اصفهاني در درس خارج امام(ره) شركت مي كردم. در آن زمان شنیدم که حضرت امام(ره) پس از اتمام درس خارجشان، در کلاس درس آیتالله العظمی بروجردی(ره) شرکت میکنند(!).
موضوع را با آقا مصطفی در میان گذاشتم و از ایشان خواستم تا علت را از امام(ره) جویا شوند. آقا مصطفی گفتند که خودم از امام(ره) بپرسم و به همین دلیل خدمت ایشان رسیدم و پاسخی اینگونه شنیدم: "آقای بروجردی، مرا ياد شيخ طوسي، شيخ كليني، شيخ مفيد و سيد مرتضي میاندازد و احساس ميكنم که در درس آن بزرگواران شركت کردهام".
* استقبال طلاب از درس امام(ره) چگونه بود؟
ایشان به سرعت مریدان زیادی پیدا کردند و کلاسهای درسشان مملو از جمعیت شد. آن زمان که افتخار شاگردی امام(ره) را داشتم، بخاطر دارم که جمعیت افزایش یافت و درس به مسجد سلماسي كه نزديك منزل ايشان بود انتقال یافت.
مسجد سالماسی نیز پس از مدتی پاسخگوی جمعیت کثیر طلاب نبود و برخي از عزيزان در راه پلهها مينشستند، به همین دلیل ـ در سالهاي آخر عمر آقاي بروجردي ـ درس حضرت امام به مسجد اعظم انتقال يافت.
* گویا طاغوت پس از فوت آیتالله بروجردی(ره) توطئههایی در راستای انتقال مرجعیت از ایران انجام داد.
پس از درگذشت جانسوز حضرت آيتالله العظمي بروجردي، طاغوت با تحریک مشاوران منحرف اطرافش، سعی در انتقال مرجعیت از ایران به عراق (نجف) داشت و تلگراف ها را به سمت نجف خاصه خدمت حضرت آيت الله حكيم(ره) مي فرستاد. وزارتخانهها نیز با آقايان در نجف بيشتر مكاتبه ميكردند.
حوزه قم 40 روز متناوباً براي حضرت استاد بزرگداشت گرفت و مرحوم شيخ عبدالكريم فلسفي در اين مراسمات مكرراً ميگفت: اي ملت ايران! مراجع در ايران هستند و نيازي به انتقال مرجعيت نيست.
در اين زمان، بزرگان قم رساله حضرت امام(ره) را به دو زبان عربي و فارسي چاپ و در حجم وسيع بين مردم پخش كردند. اين روند تا 6 ماه پس از فوت آقاي بروجردي ادامه داشت تا اينكه مرجعيت امام(ره) تثبيت شد و بدين شكل مرجعيت در ايران ماند.
* اولین بیانات امام(ره) را به یاد دارید؟ درمورد چه موضوعی بود؟
ايشان آنچه را در نظر مباركشان بود، به خط و امضاي خويش خطاب به نخست وزيران طاغوت از جمله «اعلم» و «هويدا» مينوشت و البته جوابي نمي يافت.
اولين دغدغه امام(ره) ماجراي فلسطين و اشغال آن سرزمين توسط صهيونيست ها بود و اينكه بايد روحانيت و علما به طور جدي با اطلاع رساني به مردم و افشاي ماهيت صهيونيست ها بپردازند و خطاب به ما فرمودند: "برويد مدارك لازم را جمع كنيد"؛ لذا بنده نيز دست به كار شده و اولين كتابم در اين ارتباط است.
در همان زمان آمريكاييها و صهيونيست ها درصدد بودند با خريد اراضي از قزوين تا همدان منطقه امني براي اسرائيل و صهيونيست ها فراهم كنند. در آن شرایط علما به پا خاستند و با روشنگري مقابل اين توطئه ايستادند.
امام خطاب به طاغوت تأكيد مي كردند که "نخواهيم گذاشت دسيسه اربابانت در ايران عمل شود" و حقيقتاً نيز چنين شد.
* بیانیه نوشتنهای حضرت امام(ره) برایشان دردساز نشد؟!
نمیتوانستند ایشان را به سکوت مجبور کنند. روزی تنی چند از ماموران نظامی شاه خدمت امام رسیدند. يكي از آنها كه نمي دانم «نصیري» بود يا معاونش به ایشان گفت: بگوييد اين آقايان خارج شوند. امام پاسخ دادند: اينها فرزندان و شاگردان بنده هستند، حرفتان را بزنيد. آن شخص گفت: مطلع شده ايم برخي از آقايان نوشته و سخنان شما را با امضاي ديگر چاپ و تكثير ميكنند. حضرت استاد فرمودند: اصلا چنين نيست، هيچ كس غير از خودم پاي بيانيه ها و اعلاميه هايم را امضا نكرده است و همگی به خط و امضاي خودم میباشد.
مأموران که راه به جایی نبرده بودند، افزودند: سياست در غرب رموز و پيچيدگي هاي بسياري دارد و زيبنده حضرت عالي نيست؛ لذا بهتر نيست در اين امور وارد نشويد؟! امام نیز در پاسخ گفتند: سياست ما برگفته از كلام امام هادي (ع) در زيارت جامعه كيره است «سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلَادِ وَ أَبْوَابَ الْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ وَ سُلَالَةَ النَّبِیِّینَ وَ صَفْوَةَ الْمُرْسَلِینَ». اين چنين شد كه آنها مأيوسانه رفتند.
* ایشان طاغوت(شاه) را نیز مستقیما در بیانیههایشان مورد خطاب قرار دادند؟
یکشنبه شب هاي هرهفته جلسه اي در منزل يكي از اعلام ـ حضرت آيات امام، مرعشي نجفي، ميرزاهاشم آملي، شيخ عبدالكريم حائري و ... ـ برگزار مي شد. در يكي از اين جلسات امام فرمودند: "دیگر اعلاميه های خطاب به نخست وزيران اثر ندارد چراکه اينها مزدور هستند و وقتي از بالا گفته ميشود جواب ندهيد، جواب نميدهند. لذا ميخواهيم در اعلاميه ها شخص شاه را خطاب قرار دهيم".
در اين جلسه اكثر آقايان موافق بودند و عده كمي، مخالف. لذا امام بنده و آقايان خزعلي، جنتي و محسن حرم پناهي را مأمور كردند. خدمت آقای گلپایگانی رسیدیم و به ايشان عرض کردیم: آيت الله خميني جوياي نظر شما شدند؛ ایشان
چنين جواب دادند: "سلام بنده را به ايشان برسانيد و بفرماييد بنده با تمام حركت ها و كلام شما موافق هستم".
امام(ره) از آن به بعد شاه را خطاب قرار داده و ميفرمودند: "از این پس به وظايفت عمل كن، مگر خودت نمي تواني حرف بزني كه بايد از كارتر براي ما بگويي؟!". اين روند ادامه داشت تا اينكه 15 خرداد اتفاق افتاد و حضرت امام(ره) را بازداشت كردند و بعدها تبعيد شدند.
* از دوران تبعید امام(ره) بفرمایید.
امام(ره) به ترکیه تبعید شد ولی محمدرضا شاه و درباریان از منزوی شدن ایشان اطمینان نداشتند. روزي دو نفر از درباريان به نام هاي «صدرالاشراف» و «قائم مقام رفيع» از وجود اقدس مقدس حضرت استاد اعلام خطر نمودند و به این نتیجه رسیدند که تبعید امام(ره) به ترکیه نه تنها موجب انزوای ایشان نشد بلکه مردم، طلاب و علماي این کشور با حركت سياسي امام خميني(ره) همراه شده اند(!).
یکی از درباریان در این باره گفت: "ماندن آقای خمینی در ترکیه دیگر به صلاح نيست، همچنين تبعيد ايشان به ساير كشورهاي ديگر نيز نتيجه منفي دارد. لذا باید وی را که معلومات سنگين و علمي بسياري ندارد؛ به جايي تبعید کنیم كه حرفش خريداري نداشته باشد".
تصميم دربار شاهنشاهي بر اين شد كه امام(ره) را با هدف منزوي كردنشان به نجف تبعيد كنند، چراکه تصور ميكردند حضرت استاد قدرت علمي چنداني ندارند و در برابر نفوذ جهاني مراجع نجف، حتماً منزوي خواهند شد.
* تبعید چگونه صورت گرفت؟
حاج آقا مصطفي در خدمت پدر بزگوارشان بودند كه فرماندار بورسا آمد و گفت ديگر شما در اينجا نمي مانيد، لذا وسايل را جمع كنيد تا فردا از تركيه برويد. فردای آن روز به آنكارا رفتند و سوار هواپيما شدند ولي نمي دانستند مقصد كجاست. آقا مصطفی با مشاهده چفيهها و لباسهای مخصوص مسافران، به حضرت امام فرمودند "ظاهراً به يكي از كشورهاي عربي خواهيم رفت".
هواپیما پس از دو ساعت بر روی خاک عراق نشست. حاجآقا مصطفی هرچه منتظر ماندند، هیچ سربازی به دنبالشان نیامد، از بازرسان بدنی نیز واکنش خاصی نشان ندادند. حاجآقا مصطفی امام(ره) را به سالن انتظار بردند و پرسيدند: مصلحت مي دانيد كجا برويم؟ ایشان فرمودند: اگر خبری از ماموران نشد و به مکاني منتقل نشدیم، عزم كاظمين کنیم. مدت زمانی را در سالن انتظار ماندیم ولی خبري از مأموران نشد، درنهایت به کاظمین رفتيم.
مسافرخانه اي را در کاظمین اجاره كردند و بازهم كسي متعرض نشد، حتي به قول حاجآقا مصطفی: "کسی نگاهمان هم نكرد". ایشان از امام اذن گرفتند تا با نجف تماسی برقرار کرده و دوستان را از حضورشان در عراق مطلع سازند.
* آیات عظام و علمای عراق متوجه حضور امام خمینی(ره) در عراق شدند؟!
پس از آنکه حاجآقا مصطفی به دوستانشان حضورشان را در عراق خبر دادند؛ آنان نیز بیوت علما و مراجع را از سکونت امام(ره) در مسافرخانهای در کاظمین مطلع ساختند.
فردای آن روز سه خودروی سواري همراه با سادات روحاني نزد امام(ره) آمدند و گفتند "به دستور حضرت آيت الله العظمي حكيم(ره) همه امكانات برای شما در نجف فراهم شده است" و ایشان فرمودند که "نخست به سامرا برای زیارت و سپس به نجف برویم".
امام خمینی(ره) به همراه حاجآقا مصطفی در منزلی که آقای حکیم(ره) برایشان در نجف تدارک دیده بود؛ سکنی گزیدند. حاجآقا مصطفی در این باره میگفتند: همه چيز در آن منزل فراهم بود و هيچ نيازي به انجام كاري از سوي ما نبود، دو خادم نيز بودند که کارهای متفرقه منزل را انجام میدادند. پدر خدا را شكر كرد و پس از آن به زيارت حرم مولانا امیرالمومنین علی علیه السلام(ع) مشرف شدیم.
* حضرت امام(ره) به دیدار علما و مراجع نجف نرفتند؟
آنان به دیدار آقا آمدند.
* چه جالب، توضیحی بفرمایید.
فردای آن روز، صبح اول وقت، حضرت آيتالله العظمي حكيم(ره) به منزل امام(ره) در نجف تشريف آوردند و به طور خصوصي با ایشان ديدار داشتند. پس از آقای حکیم(ره) نیز، حضرت آيتالله العظمی خويي(ره) تشریف فرما شدند. ایشان نیز بصورت خصوصی با امام خمینی(ره) ملاقاتی کردند.
در نخستین روزهایی که امام(ره) در نجف ساکن شده بودند، منزل ایشان محل رفت و آمد و خوشامدگوی روحانیون و علما بود.
* امام(ره) در نجف اشرف درس نیز میگفتند؟
روزی فضلاي ايراني و نجفي به اصرار از امام(ره) خواستند درس را آغاز كنند و ایشان فرمودند جاي مناسبي ببينيد تا شروع كنيم. آقايان رفتند و در انتهاي بازار قبله، مسجد شيخ انصاري را مناسب يافتند و بدين صورت با اعلام رسمي، درس امام خمینی(ره) در نجف اشرف آغاز شد و دوستان و طلاب ايراني نيز تبليغ بسيار كردند.
امام 10 صبح روز موعود، در جمع حاضرین که مسجد را پر کرده بودند فرمودند: در قم كه بوديم، در درس فقه صبح ها، به ولايت اب و جد رسيديم. انشالله از این قسمت به بعد را ادامه ميدهيم".
و اینگونه شد که طاغوت دوم به هدف شوم خود نرسید و نتوانست نقشه انزوایی که برای امام خمینی(ره) طراحی کرده بود را به سرانجام برساند.
* پس از آنکه بحث "اب و جد" به اتمام رسید، امام(ره) چه بحثی را تدریس کردند؟
ایشان بحث فقه در باب ولايت اب و جد را كه تمام كردند، وارد بحث ولايت فقيه شدند. حضرت استاد به طور گسترده با ارايه ادله شرعي اين بحث را مطرح كرده و نظرات اعلام بزرگوار در قديم الايام را بيان نمودند.
در نگاه امام خميني(ره)، مرحوم شيخ انصاري معتقد بودند مجتهد صاحب شرايطي كه صاحب رأي است بايد در امور حكومتي و اجتماعي، نظرات شرعي را طرح كند.
اگر حاكماني باشند مانند صفويه و قاجاريه كه خود را در تكاليف شرعي مرهون نظر فقها بدانند و از آنها كسب تكليف كنند، آنگاه اعلام بزرگوار نظرات خود را اعلام مي فرمايند و آنها اطاعت مي كنند. همانطور كه در زمان صفويه بزرگاني از مراجع تقليد مانند شيخ عبدالحميد بهاءالدين جبل عاملي كه به دعوت شاه عباس به ايران هجرت كرد و شاه عباس نظرات ایشان را سرلوحه کار خود قرار داده بود.
در دوران قاجاريه نیز همچنان كه حكم مشروطه از طرف صاحب كفايه آيت الله العظمي آخوند خراساني در نجف اشرف به طور گسترده اعلام شد.
اين روند ادامه داشت تا اينكه در سال 1307 هـ.ش انگليسيها احمدشاه ـ آخرين پادشاه قاجاريه ـ را بردند و فردي به نام رضا خان پهلوي که مطيع فرمان سياست هاي جائرانه غرب بود؛ بر مصدر حكومت نشاندند.
* چگونه مسئله ولايت فقيه با روی کار آمدن رضاشاه به حاشیه رفت؟
با تثبيت قدرت طاغوت دوم، مسئله ولايت فقيه منزوي شد و تبليغات گسترده و دامنه دار توسط اجانب به عنوان تمدن، پيشرفت و تساوري زن و مرد عليه روحانيت و دين آغاز شد.
اين روند و همچنين طرح مباحثي مانند لباس متحدالشكل در ميان مردم نزد مراجع بزرگوار وقت حضرت آيت الله العظمي حاج سيد ابواحسن اصفهاني در نجف، و آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري موسس حوزه علميه قم بسيار ظالمانه و اجنبي پسند بود و هر كدام به نوبت خود از اين رأي و روند، اظهار تنفر كردند.
حضرت امام خمینی(ره) نیز همه اين صحنه ها را كاملاً تحت نظر داشتند و براي ايشان اين وضعيت ظالمانه و تأسف انگيز بود. اين وضعيت موجب شد حضرت استاد نظر نهايي و تخصصي خود را درباره ولايت فقيه در نجف اشرف مطرح كنند و در مسجد شيخ انصاري به تفصيل به شرح آن بپردازند.
نظرات ايشان در اين ارتباط در جلد دوم تحرير مكاسب آمده كه از نظر فقهي بسيار مفصل و عميق بيان شده است.
حضرت امام(ره) معتقد بودند اصل اجتهاد و فقاهت از مناصب خاصي است كه از لسان ائمه هدي به ما توصيه شده كه بر مؤمنين و مردم صالح است كه در امور خود بايد به مجتهدين و فقها رجوع كنند.
روایت « وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ» وظيفه مراجعه و عمل به دستورات مشهور مرجع تقليد را مشخص مي كند و اينكه مؤمنين در تكاليف فرعي و اجتماعي بايد نظر متخصص را ملاك عمل قرار دهند.
گفتگو: مرتضی خواجهوند