سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، در گفتوگو با حجت الاسلام والمسلمین علی ربانی گلپایگانی، نویسنده کتاب «عقل و دین» برگزیده شانزدهمین همایش کتاب سال حوزه، ضرورت حضور فضلا و طلاب در عرصه کلام جدید را به بحث نشسته است.
*در ابتدا توضیحی در مورد کتاب عقل و دین بفرمایید.
کتاب «عقل و دین»، حاصل مباحثی است که در مدرسه فیضیه به مدت دو سال، به عنوان کلام جدید در موضوع عقل و دین تدریس شد، روش بنده در تدریس این است ابتدا بحث ها و موضوعات را تدبیر، تحقیق و گردآوری نموده و در پایان می نویسم، بعد نیز به تدریس می پردازم؛ در اوقات فراغت تابستان نیز بحث های جمع آوری شده را تنظیم می کنم؛ ولی اجمال مطلب آن است که مباحث کتاب برای فضلا و طلاب در مدرسه فیضیه به نام «کلام جدید» تدریس شده است.
این کتاب در چندین مبحث تنظیم شده، بخش اول آن بحث های مقدماتی و کلّی است که در این بخش عقل، هم در لغت و هم در اصطلاح تعریف شده و از منظر قرآن کلمه عقل و واژگان مرتبط با آن نیز مورد بررسی قرار گرفته است.
کتاب عقل و دین در حقیقت با رویکردی قرآنی به نگارش درآمده و اسم اصلی آن «عقل و دین در پرتو قرآن کریم» است که سعی شده مسایل مورد نظر، ابتدا به قرآن ارجاع شود، سپس برای تبیین و توضیح آن نظرات مختلف علما ارائه گردد. لذا فصل مستقلی برای مفهوم شناسی عقل در قرآن اختصاص داده شده و فصل سوم این بخش به حجیت عقل از منظر قرآن پرداخته که کاربرد حجیت عقل در اصول فقه و دلایل حجیت عقل در قرآن مورد بررسی قرار گرفته است.
واژه دین، نیز در فصل چهارم از بخش اول بررسی شده و این لغت از نگاه قرآن و اصطلاح علما مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
بخش دوم به عقل و فهم مفاهیم قرآن اختصاص یافته و به این سؤال پاسخ می دهد که عقل در فهم قرآن چه نقشی دارد؟
در فصل دیگری نیز دیدگاه صاحب نظران در خصوص اینکه عقل در فهم قرآن چه کارایی ها و کارکردهایی دارد، پرداخته شده. در این فصل نظرات برخی علما از جمله آیت الله العظمی جوادی آملی در تفسیر تسنیم بیان شده؛ مانند عقل تجریدی و عقل تجویدی و اینکه دانش های بشر چه اندازه برای فهم بشر مهم بوده؟ و نقش های مختلف عقل در تفسیر از دیدگاه علما نیز در این فصل نقل شده است.
فصل دوم این بخش نقش مبنایی عقل در تفسیر قرآن می باشد که شامل، سلسله مبانی عقلی است؛ یعنی باید از قبل حجیت عقل را پذیرفت تا بتوان وارد فهم قرآن شد.
*نقش ابزاری و عمومی عقل در محضر قرآن
نقش ابزاری و عمومی که آیت الله جوادی آملی از آن به عقل مصباح تعبیر کرده (عقل چراغ است) عقل به عنوان ابزاری می ماند که عمومی است؛ اما عقل نقش سومی نیز دارد که تحقیقی و تحلیلی بوده و کارکرد آن عمیق تر می شود و این موضوع در چهار محور مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته است؛
الف) تبیین استدلال های قرآن که به طور کلّی آمده و عقل صغروی و کبروی آن را برای ما تببین می کند.
ب) عقل و کشف استلزامات، (قرآن أدله مطابقیهای دارد و عقل از لوازم آن استفاده می نماید).
ج) عقل و فهم معانی صریح و عمیق آیات، قرآن.
د) کشف استدلال های پنهان؛ استدلال هایی در قرآن وجود دارد که آشکار نیست و با تأمل می توان آن استدلال را کشف کرد.
این مواردی که نام برده شده، کارکردهای مختلف عقل است که برای هرکدام مثال هایی در کتاب ذکر گردیده است.
در فصل اول بخش دوم نیز دیدگاه ها مطرح گردیده و در فصل دوم به بررسی آنها پرداخته شده. فصل سوم از بخش دوم به نظریه مکتب تفکیک پرداخته که عنوان آن «عقل فلسفی» و «عقل تفکیکی» نام دارد؛ در این فصل ضمن نقل دیدگاه ها، به بررسی آنها می پردازد.
*عقل و آموزه های ایمانی
بخش سوم کتاب به نقش عقل و آموزه های ایمانی اختصاص یافته و اعتقاد به این که قرآن یک سلسله عقاید و باورها در خداشناسی، نبوت، معاد و ... دارد که از معارف قرآنی و از سنخ اعتقادات است. این فصل به ایمان اختصاص داده شده که سؤال اصلی، این است؛ ایمان چیست؟ و چه نسبتی با علم دارد؟.
در این بخش دیدگاه هایی مطرح شده؛ از جمله این که برخی ایمان را عین علم دانسته و برخی هم ایمان را جدا از علم می دانند و ... ؛ که در نهایت نظر علامه طباطبایی (ره) مورد پذیرش قرار گرفته، ایشان می گوید: ایمان مبتنی بر علم است و التزامی درونی می باشد که متوقف بر علم است؛ عین علم نیست. همچنین در این فصل نظرات مختلف مانند ملاصدرا و ... نقل شده. نکته دیگر این که در این مبحث، دیدگاه امروزی مورد بررسی قرار گرفته که می گوید: ایمان با شک قابل جمع است که این دیدگاه روشنفکران در یک فصل مورد نقد و بررسی قرار گرفته و مردود بودن این نظریه به اثبات رسیده است.
*جایگاه عقل در حوزه معاد
مبحث بعد، جایگاه عقل در حوزه معاد، خداشناسی و ... است که به طور اجمال در فصل سوم بررسی شده است و مباحثی چون، نقش عقل در آموزه های اعتقادی که ابتدا خود ایمان مورد بررسی قرار گرفته و سپس نسبت ایمان با شک به نقد کشیده شده و در ادامه به حوزه خداشناسی پرداخته می شود.
البته در نظر داشتم مبحثی در زمینه «عقل و اخلاق در حوزه آیات و روایات» و «عقل و مدیریت سیاسی» را در ادامه همین مسالۀ مطرح کنم، اما به علت طولانی شدن آن، منصرف شدم.
بخش چهارم کتاب که مفصل تر از دیگر فصول است و حدود نصف بیشتر کتاب را در بر می گیرد، با عنوان عقل و احکام شرعی مورد کنکاش قرار گرفته است.
در این بخش؛ ابتدا رابطه عقل و احکام از نگاه قرآن و روایات مورد بررسی قرار گرفته و به چیستیِ دلیل قرآن و روایات پرداخته؛ سپس به چیستی دلیل عقلی – اصولی وارد شده و ضمن برشمردن اقسام آن به بررسی پرداخته است. در این مبحث عقل عملی و نظری بررسی شده و نقش این دو در کشف احکام شرعی بررسی شده است و مواردی مانند؛ عقل عملی و عقل نظری چه پیشینه ای در فقه شیعه دارد؟ از کجا شروع شده؟ افراط و تفریط ها در این قضیه چه بوده. همچنین مسئله عقل در کشف احکام و ... مطرح شده است.
*جایگاه عقل در کشف احکام
برخی می گویند: عقل در کشف احکام شرع ناتوان بوده و دیدگاه تفکیکی دارند؛ مانند اهل حدیث، ظاهرگراها، ظاهریه، اخباریه و ... برخی نیز افراطی شده و می گویند: اصلاً نمی توان با آن اصول را کشف کرد؛ مثل ابوحنیفه که به قیاس رفته و برخی مانند شیعه رویکردی اعتدالی دارند. این موارد یک فصل را به خود اختصاص داده است.
لذا در این قسمت، در حوزه عقل و احکام شرعی چند مبحث مقدماتی در چند گفتار مطرح می شود.
فصل دوم به مبانی کلامیِ دلیل عقلی در احکام شرعی می پردازد؛ یعنی این که ما می خواهیم عقل را در احکام و استنباط احکام شرعی به کار گیریم؛ و این بحث نیاز به مبانی کلامی دارد، مبانی کلامی شامل: حُسن و قُبح عقلی و حُسن و قُبح ذاتی و عقلی می باشد.
هدفمندی عالم و افعال الهی را باید پذیرفت و این که شریعت براساس مصلحت است، اگر قبول نکنیم احکام الهی تابع مصالح و مقاصد می باشد، عقل چه کاری می تواند انجام دهد؟. این از پیش فرض ها و پیش نیازهای این بحث می باشد که در این فصل، شریعت و مصلحت به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته؛ همچنین برخی از آرای فضلا در این موضوع ارائه گردیده و پیرامون آن بحث شده است. شریعت و مصلحت مبانی کلامی هستند و این که بتوانیم از عقل در حوزه احکام استفاده نماییم.
موضوع بعدی این که عقل در مقام اثبات و فهم، توان درک دارد و می تواند ملاک را متوجه شود؛ اگر گفته شود، عقل چنین توانی ندارد، راه بسته خواهد ماند به عبارتی تا حدی فی الجمله باید قبول کرد.
بعد از طرح این موضوع، بررسی می گردد که موضوع عقل، دلیلی در عرض کتاب و سنت است و می تواند احکام الهی را استنباط نماید! در نتیجه اگر عقل این اندازه بفهمد، نیازمند به وحی نیست! در حالی که از عقل، بعد از وحی و سنت بحث می شود.
عقل اموری را می فهمد، اما آن چه می فهمد، اندک است، ولی بحث بر همین اندک ها است؛ عقل به خصوص در عرصۀ عبادات خیلی کوتاه است، اما در عرصۀ اجتماعی، سیاسی، معاملات ممکن است بیشتر بفهمد. لذا دیده می شود شیخ انصاری (ره) در بحث معاملات چند روایت بیشتر نمی آورد. اما در بحث عبادات، مورد به مورد روایت را ذکر کرده، این امر به دلیل این می باشد که درست عقل در اینجا کوتاه است.
*ضابطه قواعد عقلی در استنباط احکام
بحث بعدی که مطرح شده، قواعد عقلی استنباط است؛ حال که عقل می خواهد احکام شرع را استنباط کند، با چه ضابطه ای می خواهد وارد این عرصه شود؟؛ فصلی به نام قواعد عقلی استنباط که یکی از بحث های قاعده ملازمه تلازم عقل و شرع است؛ چه دلیلی بر تلازم وجود دارد؟؛ چون اگر تلازم قبول نگردد؛ بر فرض درک کردن ملاک از سویی و پی بردن به همه مراحل آن، آیا می توان گفت، حکم شرع کدام است و یا چه چیزی حکم خدا است؟
اگر ملازمه وجود داشته باشد، جواب مثبت است. یعنی اگر تلازم حکم عقل و شرع پذیرفته شود، زمانی که عقل موردی را فهمید، می تواند استنباط نماید. لذا بحث ملازمه به این مناسبت مطرح شده که دلیل عقلی و دلیل نقلی بر ملازمه چیست؟
بعد از قاعده "تلازم حکم عقل و شرع" قاعده دیگری به نام قاعده "أهمّ و مهم" است؛ حال که قبول کردیم احکام تابع مصالح و مفاسد است، عقل با قاعده أهمّ و مهم می تواند بگوید این حکم شرع است و أهمّ را باید انتخاب کرد؛ لذا بحثی نیز به نام قاعدۀ "أهم و مهم" مطرح شده و صُور مختلفی دارد.
قاعدۀ دیگری که به عقل کمک می نماید تا بتواند براساس این قاعده، نقش خود را در کشف حکم شرعی ایفا نماید، قاعدۀ «تنقیح مناط و القای خصوصیت» می باشد. یعنی وقتی ادله ای در مورد یک موضوع، مورد بررسی قرار می گیرد، اگر بتوان القای خصوصیت کرد به معنای آن است موضوعی که ذکر شده این خصوصیت ویژه را ندارد، تا کشف ملاک را تامّ بگیرد، آن وقت حکم را تعمیم می دهد؛ اگر القاء خصوصیت کند و مناط و ملاک را از أدله لفظیه که در مورد خاصی آمده تنقیح نماید، آن وقت دست عقل باز است و جاهایی که لفظی نداریم و موضوع همان موضوع می باشد، می توان حکم را کشف کند و بگوید شارع؛ نیز همان حکم را دارد. این نیز یک بحث است که آیا می توان القای خصوصیت کرد یا نه؟؛ چه مقدار دستش باز است؟ این بحث ها در این بخش از کتاب ارائه شده است.
در این موضوع یک اشکال مطرح می شود و آن این که: آیا این قیاس اهل سنت نیست؟! و شما اسمش را تنقیح مناط و القاء خصوصیت گذاشته اید؟؛ فرق بین تنقیح مناط با مسئله قیاس نیز در این فصل بررسی شده است.
گاهی بعضی از علما می گویند: ما مذاق شارع را به دست آوردیم؛ این گفته چیست؟ آیا تنقیح مناط است یا چیزی غیر از تنقیح مناط؛ که در همین گفتار بررسی شده. این نیز خود یک قاعده بوده که به بحث گذاشته شده است.
از مبانی و مقاصد شریعت نیز می توان در راستای عقل استفاده کرد، اگر عقل بتواند مبانی و مقاصد را به دست آورد، آن وقت می گوید «مقاصد شریعت دست من است؛ در فلان قضیه نیز این غرض و مقصد تحقق دارد، پس من حکم شرع را می توانم به دست آورم، ولو دلیل لفظی از کتاب یا سنت نداشته باشیم».
بحث بسیار مهمی به نام مبانی و مقاصد شریعت وجود دارد که سه دیدگاه در آن مطرح می باشد؛ آیا می توان به مقاصد شریعت پی برد یا نه؟
دیدگاه افراط، تفریط و اعتدال
دیدگاه تفریطی می گوید: اصلاً نمی توان در حد أدله لفظی چیزی را جستجو کرد که غرض و مقصد چه بوده؛ دیدگاه افراطی می گوید: دستمان خیلی باز است و در بین فقهای عامه و خاصه وارد شدند و بیشتر روشنفکران و مدعیان روشنفکری وارد این عرصه شده اند از جمله بحث های آقای سروش و ... که به آن پرداخته و ادعا می کنند شارع مقدس در حوزه اجتماعیات، سیاسیات و ...،«حکم تأسیسی» ندارد، بلکه مقاصدی کلی دارد! یعنی در بحث عدل، شارع فقط عدالت را می خواهد و قالب، شکل و مصداق ها را به عقل واگذار کرده است که به آن
عقل عرفی می گویند، این گونه موارد به عرف واگذار شده و ادعا می کنند آن چیزی که در این حوزه در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مانند معاملات، مسایل سیاسی یا اجتماعی آمده، همان عرف آن روزگار بوده و تعبدی در کار نیست؛ این نظر، یک قول افراطی است.
اعتدالیون میگویند: می شود از أدله لفظی عبور کرد، اما به این گستردگی نیست؛ از بین شخصیت های شاخص معاصر، امام خمینی(ره) می گویند: اجتهاد تابع زمان و مکان است، اما جواهری است. یعنی هم اجتهاد ما جواهری است و هم زمان و مکان دخالت دارد. این نظر هم تفکری اعتدالی می باشد.
در این گفتار بحث افراطی به صورت مفصل نقد شده و سی صفحه به نقد نظریه افراطی اختصاص یافته است.
*چه ضرورتی باعث شد به این مباحث وارد شوید؟
سال ها با این مباحث سروکار داشته ام. چند سال قبل بحثی را به عنوان کلام جدید شروع کردیم. به آیت الله استادی عرض کردم: فکر می کنم بحث کلام جدید باید در حوزه تدریس شود، تا گفته نشود چنین بحث هایی در جامعه مطرح نیست. آیت الله استادی گفت: بحث های خوبی است؛ اما باید با احتیاط وارد این عرصه شد؛ ممکن است در صورت مطرح شدن این، ماحث برای عده ای شبهاتی ایجاد شود، اگر جواب شبهات به درستی فهمانده نشود که خود این عمل نیز مشکل ساز خواهد بود.
در حال حاضر نیز موضوع علم و دین تدریس می شود و مباحثی چون: سکولاریزم، تجربه دینی و... قبلاً تدریس شده است. بحث عقل و دین، موضوع به روزی است؛ به این معنا که چه نسبتی بین عقل و دین وجود دارد؟.
*ضرورت پرداختن اساتید حوزه به این بحث را چه طور می بینید؟
بحث عقل و دین ذی وجوه است و در عرصه عقل و اخلاق با رویکردی دینی و قرآنی و مسئله رهبری، مدیریت و ... در ارتباط است.
عصر حاضر، دورۀ علم و عقل می باشد و همه در صدد هستند، بفهمند دین در زمینه هایی که بشر به آنها توجه دارد و کلید فکر، عمل و اندیشه بشریت است چه نسبتی و دیدگاهی دارد.
تفکر اجتهادی و سرمایۀ فکری که در حوزه وجود دارد باید به روز شود؛ چرا که مبانی وحیانی، (قرآن و روایات) و مبانی اجتهادی که علمای اصول انجام داده اند، می تواند بسیار مورد توجه قرار گیرد؛ اگر اندیشه های امام خمینی(ره)، شهید صدر (ره)، شیخ انصاری (ره)، شیخ محمد تقی اصفهانی، شهید مطهری، مرحوم مظفر، علامه طباطبایی و .. به روز شود، بسیار مفید و راه گشا خواهد بود.
*چه توصیه ای برای پژوهشگران جوان دارید که می خواهند وارد این عرصه شوند؟.
پژوهشگران در این عرصه زیاد هستند؛ حوزه نسبت به قبل قابل مقایسه نیست، فضا بازشده و در حوزههای مختلف کار صورت میگیرد. باید سنت و مدرنیته را کنار هم بگذاریم؛ سنتی بودن و یا مدرن بودن به تنهایی راه به جایی نمی برد؛ بارها در تدریس نیز گفته ام: اگر بخواهیم الگویی را انتخاب کنیم، شهید مطهری(ره) می تواند، الگوی خوبی باشد. هیچ کس نمی تواند مانند ائمه (علیهم السلام) باشد، اما روش و شیوه آن ها را می توان، کشف کرده و ادامه داد. حضرات معصومین (علیهم السلام) در قله هستند و کسی که روش آن ها را طیّ کند، اگر به قله نرسد، می تواند به دامنه برسد. کسی که به بیراهه می رود، به جایی نمی رسد. کسانی که می خواهند اهل تحقیق باشند، باید دروس حوزوی را خوب بخوانند؛ به عبارتی مطهری وار، معقول و منقول را به خوبی جمع کنند.
طلاب وقتی سطح را به اتمام رساندند و به درس خارج و اصول رفتند، بعد از آن وارد موضوع شناسی، مسئله شناسی و اولویت شناسی شده و کارهای باقی مانده را انجام دهند.
بنابراین طلاب با پژوهش هایی مبتنی بر مبانی وحیانی، عقلانی، فقهی و اجتهادی می توانند در این عرصه ورود کنند؛ آن وقت مانند شهید مطهری وارد عرصه مسائل شوند؛ یا مرحوم علامه جعفری که بحث هایش برای فرهیختگان بود؛ چرا که مبانی سنتی را خوب می دانستند و استفاده می کردند؛ در منقول و معقول محقق بودند.
علامه جعفری، بیشتر در مباحث علوم انسانی مانند حقوق و ... وارد شده و نظریه های اسلام را با آراء دیگر ادیان و فرقه ها تطبیق می کردند. به نظرم به همان سبک سنتی حوزوی، ابتدا باید روش و مبانی را فرا گرفت، سپس مطابق نیازهای روز با موضوعات تطبیق داد؛ به عبارتی فقط با جمع کردن مطالب نمی توان به نیازهای زمان پاسخ داد.
*برای تحول در حوزه علمیه چه راهکارهایی را پیشنهاد می دهید؟
ابتدا باید اهداف و مخاطبان را شناخت؛ هدف را مشخص کرد و متناسب با هدف و رسالتی که پیش رو وجود دارد، برنامه ریزی آموزشی و پژوهشی انجام داد و به نظر می آید که حرکت درست و منطقی، همین است.
برخی از دروس عمومیت پیدا می کند؛ اما باید با گرایش هایی که طلاب دارند، به طور تخصصی فعالیت کنند؛ مثلاً کسی که می خواهد در خطابه کار کند یا مقابله با وهابیت و یا نظریات جدید را بحث کند، گرایش خود را معین نماید.
بنابراین برخی کتاب های پایه و عمومی نیاز حوزه بوده و بعد از آن باید بحث ها تخصصی تر شود. برخی افراد ممکن است تفریطی فکر کرده و بگویند: ما می خواهیم برای تبلیغ برویم، این کتاب ها و درس ها فقهی و اصولی به چه کار ما می آید؛ آیا اگر حدیث، تفسیر و .. بخوانیم، مفیدتر نیست؟
برخی نیز در نگاه افراطی می گویند: اگر در حیطه کتاب های قدیمی حتی خیلی کم نیز دستکاری شود، قداست آن ها از بین می رود.
اگر درس های و فعالیت ها تخصصی تر شود، بهتر است. در برخی موارد نیاز هست که اینگونه کتابها حتماً خوانده شوند و برخی کتاب ها اصلاً نیازی به خواندن آن نیست؛ مثلاً مرحوم مشکینی کتاب الرسائل الجدیدۀ را نوشتند که هدف او از این کار، این بود که اگر کتاب رسائل اصلی خوانده نشود، حداقل این را بخوانند.
این گونه کارها باید با مراجع تقلید، علما، شخصیت های ذی نفوذ و .. تبادل نظر و گفتگو صورت گیرد، تا بتوان آن را کاربردی کرد.
*در بحث تطبیق های مباحث اصولی و فقهی اگر با زمان مطابقت داشته باشد، بهتر نیست؟
بله. مدل و الگویی که در نظرم هست، سبک شهید مطهری است؛ چرا که بحث هایی که در هر موضوع بررسی کرده جذاب است. جذاب به این دلیل که مسئله زمان را مد نظر داشته اند. باید نیاز سنجی شود تا فهمیده شود کدام مسئله مورد نیاز است؛ چرا که گاهی نیاز گسترده ای وجود دارد و گاهی نیاز مربوط به قشر خاصی از افراد جامعه است. بعد از آن نحوه پرداختن به مسئله می باشد که بحث مقارن، تطبیقی و مقایسه ای است و نظریههایی که متفکران مکتب های گوناگون دارند، مطرح شده و سپس بررسی شود.