سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه» به مناسبت برگزاري کنگره بينالمللي بزرگداشت آخوند خراساني که به همت دفتر تبليغات اسلامي برگزارشده بود، ابعاد شخصيتي و ويژگيهاي مرحوم آخوند را در گفتوگو با این مهاجر الی الله که از ديرباز کفايةالاصول را براي طلاب تدريس کرده است به بحث نشسته و اکنون پس از گذشت چهار سال از این گفت وگو آن را بازنشر می کند.
مرحوم آيتالله محمد رضا مويدي قمي، از شاگردان حضرت امام، آيات عظام محقق داماد، گلپايگاني، اراکي، مرعشينجفي، يکي از فعالان انقلاب اسلامي در قبل و بعد از انقلاب بوده و به امر امام خميني مدتي در تهران به رسالت تبليغ مشغول بود، اين استاد حوزه بيش از دو سال مديريت حوزه علميه زاهدان را بر عهده داشت و بعد ازآن به تدريس دروس خارج فقه، تفسير قرآن و شرح نهجالبلاغه درقم مشغول بود .
* حاجآقا در ابتدا مقداري در خصوص جايگاه و جامعيت علمي مرحوم آخوند (ره) توضيح دهيد.
مرحوم آخوند محمدکاظم خراساني (ره) از ستونهاي برجسته علمي و از بارزترين شاگردان شيخ انصاري (ره) ميباشد. البته مرحوم شيخ انصاري، شاگردان زيادي داشتند، اما يکي از بزرگترين شاگردان شيخ اعظم، مرحوم آخوند خراساني است، بعد از اينکه مرحوم شيخ به رحمت الهي پيوست، مرحوم آخوند کرسي درس مستقلي را ارايه دادند و بعد از شروع به تدريس، علماي برجستهاي پاي درس ايشان شرکت کردند، وقتي جامعيت علمي،دقت و ابداع مسايل آن مرحوم را ملاحظه کردند به تدريج حوزه مدرسهاي و تدريس ايشان پربار شد و علماي مشهوري همچون آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني (ره)، مرحوم کاشفالغطاء، آيتالله سيد محسن حکيم؛ آيتالله شيخ عبدالکريم حائري، مرحوم کمپاني، مرحوم نائيني از مباحث علمي آخوند استفاده مينمودند که به قول مرحوم حاج آقا بزرگ طهراني (صاحب الذريعه) تعداد شاگردان مرحوم آخوند، به هزار و دويست نفر هم ميرسيد که حداقل هفتصد نفر از آنها، مجتهدين مسلم بودند که پاي درس ايشان حاضر ميشدند.
جامعيت مرحوم آخوند، در علم کلام، فلسفه، فقه، اصول و ... باعث جذب علما به دور ايشان ميشد صاحب کفايه هم از منتقدين درس شيخ انصاري (ره) بودند و تعليقي بر کتاب استاد نگاشته بودند.
مقام علمي و نوآوري ايشان در اصول آنچنان بارز است که هنوز به مانند ايشان در اصول به عرصه ميدان نيامده است.
*مرحوم آخوند، چه نقشي در تطور اصول داشتند؟
اگر کتاب کفايةالاصول ايشان به صورت بخش بخش تقسيم شود، قسمت اول و دوم کتاب با قسمت سوم و چهارم کتاب متمايز ميباشد، يعني قسمت سوم و چهارم آن که تقريباً اصول عمليه است هم مسلک و هممشرب بقيه اصوليين ميباشد با اين تفاوت که برخي دقت نظر و ايرادهايي را در لابلاي مباحث اعمال ميکردند و از اين رو در دو بخش پاياني، کمتر ابداع و ابتکار به خرج دادهاند.
اگر کسي که رسائل شيخ اعظم را خوب فرا نگرفته باشد و به مباحث اصولي احاطه نداشته باشد، رفتن چنين شخصي به سوي کفايةالاصول، اشتباه ميباشد.
براي اينکه کفايه، کتابي است که ميزان علم افراد را تعيين ميکند به عبارتي ديگر طالب علم نميتواند کتاب کفايه را نردبان رسيدن به علم قرار دهد، بلکه معلومات خود را در زمينه علم اصول بايد با کفايه محک بزند.
مرحوم آخوند، در قسم اول و دوم کفايه، مطالب و نوآوريهايي را ارايه داده است که کمتر به آن توجه شده و همين نوآوريهاي ايشان است که باعث امتياز صاحب کفاية شده و الان نيز، مطالب ايشان تازگي خود را حفظ کرده است.
ابداعات آخوند زائيده تفکر و خلاقيت منحصر به فرد ايشان است که ويژگي خاصي به مباحث اصول داده است.
*مرحوم آخوند در کفايةالاصول در جمله فارسي خود،(قلم اينجا رسيد و سر بشکست) چه معنايي را اراده کرده است؟
مرحوم آخوند (ره) در فلسفه مهارت خوبي داشته است، صاحب کفايه نميخواستند که کتاب اصول را مخلوط به فلسفه کنند، اما چون افکار ايشان آميخته به فلسفه بوده است، گاهي در ارايه مطالب؛ ناخودآگاه، به سمت فلسفه رفته است. همان طور که معلوم است فلسفه روش خاص خود را دارد و اين گونه نيست که در فلسفه، از احاديث و روايات استفاده شود، وقتي شخص، روش فلسفي را براي خود ملکه کرد تا انتهاي آن روش به پيش ميرود، اگر با روش فلسفه در يک مسئله به بنبست رسيد، ديگر کاري از آن شخص ساخته نيست، مطلبي که جناب آخوند بيان کردهاند از اين جهت بوده است، روايتي که از حضرت موسي بن جعفر (ع) وارد شده است، بدون فلسفه خيلي عادي قابل حل ميباشد، يعني روايت« السعيد سعيد في بطن امه و الشقي شقي في بطن امه» درباره علم خدا است که خداوند نسبت به افراد سعادتمند و افراد شقاوتمند از زمان انعقاد نطفه در رحم مادرانشان علم دارد، اما همين مسئله اگر با روش فلسفه بررسي شود نميتوان به نتيجه درستي رسيد و به خاطر همين نکته ايشان بيان کردند« قلم اينجا رسيد و سر بشکست» در اين حال اشکالات مطرح شده، عنوان ميشود، اگر جناب آخوند اين مسئله را از ناحيه فلسفه، مورد کنکاش قرار نميداد، به اين مرحله نميرسيد.
*چه ويژگيهايي کفايةالاصول را از ديگر کتب اصولي متمايز کرده است؟ آيا اين کتاب نوشته خود آخوند است يا فرزند ايشان درس آخوند را تقرير کرده است؟
شکي در اين مسئله نيست که مجتهداني در درس ايشان، مطالبي را به عنوان اشکال مطرح ميکردند و ايشان نيز پاسخ ميدادند، اما اصل کتاب از آن خود آخوند خراساني است و هيچ منافاتي ندارد که ايشان مطالب نقدگونه شاگردان را اضافه يا کم نمايد و يا اين که مطالب گفته شده، از سوي فرزند ايشان، نوشته شده و با دست خط مرحوم آخوند اضافه شود. اما اصل کتاب مربوط به خود ايشان است و شکي در آن نيست که فرزند ايشان، يار و وزير ايشان بوده است، کما اينکه شاگردان برجسته ايشان وقتي اشکالاتي را مطرح ميکردند و مرحوم آخوند، پاسخ ميدادند اين پرسش و پاسخ را نيز در لابهلاي مباحث کتاب به صورت « ان قلت و لايقال» ارايه ميدادند.
مهمترين ويژگي صاحب کفاية اين است که ايشان قبل از اين که تتبع در اصول داشته باشند نسبت به مسائل اصولي، تفکر عميق ميکردند و در اين مبحث، مبدع، متفکر و مبتکر بودند و چنين ويژگيهايي باعث امتياز کتاب کفايةالاصول شده است.
*روش مرحوم آخوند در بيان مسائل اصولي چيست؟ آيا داراي مکتب مستقلي در اين خصوص بودند؟
کتاب کفايةالاصول و روش اصولي مرحوم آخوند داراي چند ويژگي خاص ميباشد.
اصوليين ديگر غير از آخوند، ابتدا مطالب اصولي ديگران را مطرح ميکردند و بعداً به يک نقطه آخر ميرسيدند، اما مرحوم آخوند، کلام آخر ديگر اصوليون را در ابتدا ذکر ميکردند، يعني اين گونه نبوده است که ايشان آمده باشند و همان مطلب را ذکر کنند! آخرين کلمات و نتايج ديگر اصوليون را در ابتدا عنوان ميکردند و در مباحث الفاظ نيز ايشان نظرات مستقلي ارايه دادهاند که نشان دهنده خلاقيت؛ ابتکار و نوآوري مرحوم آخوند ميباشد که در ساير کتب اصولي ديده نميشود.
عبارت کفايةالاصول نيز هم موجز و هم پيچيده ميباشد که اين مسئله باعث شده است تا علماي زيادي بر اين کتاب شرح بنويسند که تعداد شروح، تعليق و حاشيه بر کفايةالاصول بالغ بر دويست کتاب ميباشد اولين شرح بر کفايةالاصول از سوي خود مرحوم آخوند خراساني نگاشته شده است از جمله علمايي که بر اين کتاب شرح نوشتهاند همچون مرحوم سلطانالعلما و مرحوم آيتالله غروي اصفهاني ميباشند.
بنابراين خلاصه ويژگي کتاب مرحوم آخوند خراساني (ره) در چند مورد است:
نخست اينکه آخرين اقوال ديگران را ارايه داده است و مطلب دوم اين که مطالب را موجز بيان ميکردند سومين ويژگي، پيچيدگي متن کفايه ميباشد که نياز به شرح داشته است.
*اهميت بحث الفاظ در اين کتاب و در علم اصول، چقدر است؟
کارايي بحث الفاظ در فقه، خيلي اندک است اين طور نيست که خيلي ضرورت داشته باشد، فقط در مباحث مطلق و مقيد، عام و خاص و ... اين ضرورت احساس ميشود اما در فقه کارايي چنداني ندارد. ولي بايد گفت براي ارتقا دادن سطح علمي طلاب، بحث الفاظ بسيار مطلوب ميباشد.
هميشه براي کارايي نبايد تحصيل کرد. برخي مواقع بايد ملا شد ولو اين که در عصر حاضر به علت مشغله زياد، کمتر به اين مسئله پرداخته شود اما در قديمالايام اين گونه نبوده است؛ در آن عصر نميخواستند و يا امکان حکومت کردن وجود نداشت.
روحانيت، امروز بايد خوراک فکري براي حکومت توليد کند، به همين خاطر وقت کافي براي ملا شدن نميگذارند اما اگر کسي بخواهد در مباحث علمي خود را در سطح عالي قرار دهد، بايد از کفايةالاصول استفاده نمايد.
*تلفيق اصول با فلسفه چه فوائدي را به دنبال دارد؟
مرحوم آخوند، وقتي که کفايةالاصول را مينوشتند در اصل نميخواستند فلسفه را با اصول تلفيق کنند، ولي چون افکار ايشان آميخته با فلسفه و مسلط به مسائل فلسفي بودند، ناخودآگاه در برخي مواقع اين تلفيق صورت ميگرفت، افرادي که در زمينه فلسفه، مهارت لازم را دارند ويژگي خوبي است اما مطالب را با عمق فلسفي بيان کردن نشان دهنده احاطه بر مسئله از همه جهت است از اين رو تلفيق اصول با فلسفه اين خاصيت را دارد.
کسي که عارف و آشنا به مباحث فلسفي است، وقتي وارد مسايل مختلف ميشود، مطالب به بهترين وجه براي او روشن ميشود.
*آيا روش فلسفي آخوند در نگارش کفايةالاصول نسبت به ساير اصوليين تاثير داشته است؟
شخصي که در فلسفه، کلام، فقه، اصول، تفسير و... تبحر زيادي دارد، اگر بخواهد مطالب اصولي را بنويسد بهتر ميتواند دست به قلم ببرد، اما کسي که از اين علوم بهره کمتري دارد در تبيين مباحث با مشکل برخورد ميکند، افرادي که در درس مرحوم آخوند شرکت ميکردند از همه گزينهها بودند جامعيت علمي ايشان افراد را جذب خود ميکرد اگر مرحوم آخوند داراي يک جهت علمي بود، هيچ وقت شاگرداني با سليقههاي مختلف دور ايشان جمع نميشدند بنابراين روش فلسفي آخوند، بدون اثر نبوده است بلکه در موفقيت ايشان دخالت داشته است اما براي افرادي قابل استفاده بوده است که در فلسفه بهرهاي داشتند و در علم اصول نيز استفاده لازم را ميبردند.
*با اينکه مرحوم آخوند، تدريس فقه را در کيفيت بالايي ارايه ميدادند، چرا فقه ايشان جايگاه ويژهاي در بين حوزويان ندارد؟
آن گونه که معروف است مرحوم آخوند (ره) سه درس، تدريس ميکردند عمده درس ايشان، اصول بود و دو درس فقهي نيز براي شاگردان ارايه ميدادند مرحوم آخوند مثل شيخ اعظم، استاد خود کتابها و رسالههاي فقهي نيز تاليف کردهاند.
شيخ انصاري (ره) کتابهاي فقهي در موضوعاتي همچون طهارت، خمس، زکات، ميراث را تاليف کردهاند اما کتاب فرائدالاصول مرحوم شيخ انصاري، آن قدر روشني و نورانيت دارد که بقيه کتب ايشان را تحتالشعاع قرار داده است.
کتابهاي اصولي ايشان آن قدر جايگاه بالايي داشته است که کأنه مسائل فقهي،تدريس فقهي و کتب فقهي ايشان را تحتالشعاع قرار ميداده است.
وقتي در محضر حضرت امام راحل، تلمذ ميکرديم و ايشان را با ديگر مراجع و علما مقايسه ميکرديم ميگفتيم که دقت حضرت امام، خيلي زياد است.
امکان داشت بعضي از مراجع از نظر فقهي بسيط بودند اما در مرحله دقت به پاي امام نميرسيدند امام هم جايگاه اصولي و هم جايگاه فقهي برتري داشتند.
حضرت امام در مباحث اصولي، ابتکارات جديدي ارايه ميکردند، گاهي از کلمات مرحوم نائيني (ره) مطالبي نقل ميکردند و امکان نداشت کلام مرحوم نائيني را نقل کنند و انتقاد نکنند.
مرحوم آخوند نيز اين گونه بودند؛ فقه ايشان مورد توجه بوده است ولي کتاب و مباحث اصولي ايشان، آنقدر جنبه بالايي داشته است که ديگر مباحث ايشان تحتالشعاع مباحث اصولي قرار ميگرفتند.
اين امکان الان نيز وجود دارد که عالمي در حوزه، داراي جايگاه علم فلسفه، تفسير، فقه و ... باشد اما ممکن است از نظر فلسفي يا از نظر تفسيري، مقامش طوري بالا باشد که مقام فقهي او را تحتالشعاع قرار دهد.
از اين جهت، به فقه مرحوم آخوند توجه در خور شايستهاي نشده است با اينکه مرحوم آخوند در فقه يد طولايي داشتند.
نکته ديگر اينکه «فقه» يک حالت مخصوص را طلب ميکند «فقه» داراي مقام قداست مخصوصي است که به سراغ همه نميرود مثلاً مرحوم سيد محمدکاظم طباطبايي يزدي صاحب عروه (ره) در ضمن بيان مطلب و استدلال به آن ميفرمايد: «اقوي اين است» ...، ولي «احوط اين مسئله نيز اين ميباشد ...» دست از احتياط خود برنميدارد و مطلب را با احتياط ارايه ميدهد اين حاکي از قداست مخصوصي است که سراغ همه افراد نميرود.
عدم وجود جايگاه ويژه براي فقه مرحوم آخوند در دو نکته خلاصه ميشود نکته اول اين که اصول ايشان طوري در سطوح بالا ارايه شده است که فقه آن مرحوم را تحتالشعاع قرار داده است و نکته ديگر اين که خود فقه حالت قداست مخصوص دارد که اين قداست مخصوص به سراغ بعضي افراد ميرود.
*چرا آخوند خراساني در نگارش کفايه به موجزگويي و پيچيدگي در تبيين قواعد و مباحث اصول پرداخته است؟
همان گونه که بيان شد کسي بايد به سراغ کفايةالاصول برود که مسلط به اصول باشد کسي که ميخواهد مراحل علمي را طي کند نبايد در پي اين کتاب باشد.
طلاب در صورتي ميتوانند به کفايه مراجعه کنند که عارف به کتاب رسائل مرحوم شيخ انصاري باشند براي اينکه «کفايةالاصول» ميزان و محلي براي شناسايي علميت افراد ميباشد.
بايد کسي که عارف به مقام اصولي است به کفايه رجوع کند اما اگر کسي کفايه را با شرح و تفصيل عنوان کند اشتباه ميباشد بايد با کلمات کوتاه، موجز و پيچيده اين کتاب ارايه شود تا اين که معلوم شود اين شخص در مباحث اصولي توانسته است به قواعد و قوانين برسد يا نه؟
کتابهايي مثل: معالم الاصول، اصول استنباط، حلقات، اصول مظفر و ...، علم اصول را به طلبه ميآموزد بعد از اين کتب فرائدالاصول مرحوم شيخ اعظم، کامل کننده ديگر کتب اصولي است و بعد از فراگيري اين کتب بايد سراغ کفايةالاصول رفت.
نکتهاي که لازم است عنوان شود اين است؛ اگر کسي بخواهد کفايةالاصول را تدريس کند، بايد چند دوره رسائل مرحوم شيخ را تدريس کرده باشد.
مدرس کفايه بايد، احاطه به آن داشته باشد تا پيچيدگيها و عبارات موجز کفايه را براي شاگردان تفهيم کند.
اگر براي کسي مطالب اصولي، جا نيفتاده باشد آمدن به سمت کفايه کار خوبي براي او نيست.
نکته ظريف در پيچيدگي و موجزگويي کفايه در يک جمله نهفته است و آن اينکه کفايةالاصول ميزاني است که نشان ميدهد فرد چه مقدار به علم اصول رسيده است و لذا اسم آن را «کفايه» نام نهاده است يعني کسي که در اصول عارف باشد همين او را کفايت ميکند اگر کسي به مباحث اصول عارف و دانا نباشد دليلي وجود ندارد که در چنين مباحثي وارد شود.
*کفايةالاصول چه مقدار پاسخگوي نيازهاي جامعه علمي است و آيا ميتوان کتابي را جايگزين آن کرد؟ آيا تحول در حوزه، متون درسي را شامل ميشود يا خير؟
جايگزين کردن کتابي به جاي کتابي ديگر، کار تمامي نخواهد بود براي انجام چنين کاري حتماً بايد مزايايي در کتاب جديد وجود داشته باشد که کتاب قبلي فاقد آن مزايا باشد يعني اگر کسي با خلاقيت و ابتکار خود مطالب جديدي را ارايه دهد که ديگر اصوليون آن مطالب را اضافهتر و برتر از ديگر نظرات ببينند در آن وقت ميتوان آن کتاب را جايگزين کتاب فعلي کرد جايگزين کردن کتابي به جاي «کفايه» به نظر حقير تمام نيست کتاب کفايةالاصول بايد در جاي خود باقي بماند تا علميت افراد توسط اين کتاب محک زده شود.
نميتوان ديگر کتب اصولي را کنار زد و از کفايةالاصول،استفاده علمي نمود چون اين کتاب ميزان تشخيص دادن افراد در اينکه فرد اصولي است يا خير ميباشد؟ و تحول در حوزه هم به اين معنا نيست که کتابي جايگزين کتابي ديگر شود کتاب رسائل، مکاسب و کفايةالاصول داراي جايگاه علمي است زيرا دروس خارج شيخ اعظم و آخوند خراساني ميباشد لذا در صورت جايگزين کردن بايد کتبي جامعتر از اين کتب را قرار داد.
«تهذيب المغني» هيچ وقت جاي «مغني» را نميگيرد مغني، مملو از مطالب علمي است تهذيب المغني خيلي از مطالب را حذف نموده است که طلبه به همان اندازه مطالب را فرا ميگيرد.
*به نظر شما کفايةالاصول داراي چه ضعفها و قوتهايي است و چرا بعد از سالها هنوز کتابي جايگزين آن نشده است؟
نقاط مثبت کفايةالاصول زياد است اما در مورد ضعفهاي آن، بنده کوچکتر از آن هستم که بخواهم ضعفهايي بر آن ارايه کنم.
اما نقاط قوت آن، يکي نو بودن مطالب اصولي است که عنوان شده است، نقدهايي که جناب آخوند بر اساس استدلال قوي بر ديگر اصوليون ارايه ميکند از جمله نقاط قوت «کفايه» ميباشد با توجه به اينکه بعد از شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي، محقق، علامه حلي، و صاحب معالم، «علم اصول» در محاق قرار گرفت و بعد از اين دوره، اخباريان وارد ميدان شده و شبهاتي را مطرح کردند و تا زمان مرحوم بهبهاني که ايشان همه آن ايرادات را جواب دادند و تقريباً علم اصول، تجديد حيات نمود و مرحوم شيخ انصاري (ره) علم اصول را در جايگاه بالايي قرار دادند و مرحوم آخوند نيز با نوآوريهاي خود، کلمات اصوليون را در عين اين که مورد نقد قرار ميدادند، جايگزين مناسبي براي آنها ارايه مينمود.
جايگزين نشدن کتابي، جاي کفايةالاصول نشان دهنده آن است هنوز کتابي به جامعيت و نوآوري کفايه ارايه نشده است.
شايد تنها ضعفي که بتوان عنوان کرد تلفيق اصول با فلسفه و پيمودن مسير تا انتها در برخي مبحث، به وسيله روش فلسفي است و اگر با تامل بيشتري طي طريق ميشد به بنبست نميرسيد.
*عبارت«فتامل»هاي آخوند، در متن کفايه به چه معناست و چرا بسيار ذکر شده است؟
مرحوم آخوند در لابهلاي متنها «فتامل» داشتهاند اين فتاملها در هر جا اشاره به يک معنا ميکند اين طور نيست که همه به يک معنا باشد.
گاهي مطالب را با دقت فراوان بيان ميکند که «فتامل» در اين جا براي اين است که خواننده بايد دقت کند تا به اصل مطلب پي ببرد و گرنه به حقيقت مطلب نخواهد رسيد گاهي فتاملهاي ايشان اين است که مطلب را بيان ميکرده و به يک نقطه دلخواه نميرسيدند و به همين جهت در اين جا، فتامل را به کار ميبردند.
بعضي از موارد فتامل براي اين است که مطلب و مسئلهاي را بيان ميکردند اما از مطلبي که بيان کرده بودند، راضي نبودند و فتامل به کار ميبردند به اين معنا که خواننده در پي وجه ديگري براي مسئله باشد بنابراين «فتاملهاي» ايشان در هر جا يک معنا را اراده کرده است.
*نکته خاصي را اگر ضروري ميدانيد عنوان کنيد؟
توصيهام به طلاب اين است که خود را قانع نکنند به اين که کفايهخوان هستند! مهم نيست که انسان براي رسيدن به نقطه علمي، حتماً کفايه خوان باشد.
بلکه مهم اين است که قبل از اينکه به مقطع کفايةالاصول برسد، مسائل اصولي براي او روشن شود.
اعتقاد بنده اين است که قبل از ورود به کفايه، طلبه بايد به مدارج علمي رسيده باشد.
گفتوگو: ابوطالب متقي
نظر شما