سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه»، تقریر کامل درس این مرجع فقید شیعه را به علاقه مندان مباحث فقهی تقدیم میکند.
ادله انتهاء وقت نماز مغرب به نصف شب را بیان کردیم، آیا در مقابل این ادله مخالفی هست یا نه؟ اگر هست علاج معارضه چگونه است؟ و آیا جمع عرفی دارند؟ روایات مخالف، چهار طایفه هستند:
* طایفه اول؛ روایات مربوط به انتهاء وقت نماز مغرب
روایاتی که دلالت می کند آخر وقت نماز مغرب سقوط الشفق است، موثقه ذریح [وسایل الشیعه/4/190/ح13] است: «و عنه» یعنی باسناده عن حسن بن محمدبن سماعه عن عبدالله «بن جبله، عن ذریح» روایت به واسطه حسن بن محمدبن سماعه که واقفی است، موثقه می شود «عن ابی عبدالله علیه السلام ان جبرئیل أتی النبی صلی الله علیه وآله وسلم فی الوقت الثانی فی المغرب قبل سقوط الشفق» سابقاً در صحیحه زراره خواندیم که جبرئیل وقت صلاة را دو دفعه آورده است، یک دفعه اول وقت را آورده و یک دفعه هم آخر وقت را آورده است. در این روایت ایشان می فرماید: قبل از این که شفق ساقط شود جبرئیل آمده که آخر وقتش این است، که دیگر شفق ساقط شد وقت مغرب تمام می شود.
در موثقه اسماعیل بن جابر [وسایلالشیعه/4/190/ح14] که شیخ به سندش نقل می کند عن حسن بن محمدبن سماعه «عن صفوان بن یحیی عن اسماعیل بن جابر عن ابی عبدالله علیه السلام قال: سألته عن وقت المغرب، قال: ما بین غروب الشمس الی سقوط الشفق». این روایات دلالت بر وقت اختیاری نماز مغرب می کند.
* کلام در سند شیخ عن حسن بن محمدبن سماعه
این روایات و هکذا روایت بعدی را، شیخ (ره) به سندش از حسن بن محمدبن سماعه نقل کرده است. حسن بن محمدبن سماعه واقفی ولی ثقه است، روایت تمام است. لکن شیخ در تهذیب [تهذیبالاحکام/المشیخه/4] گفته است: سند حدیث را به اسم شخصی نقل می کنم که حدیث را از کتاب او اخذ کرده ام، این را از کتاب حسن بن محمدبن سماعه نقل می کند. سابقاً کتب این اصحاب به یک طبع نبود، شاگرد و آن کسی که روایت را أخذ می کرد، می نوشت یا از دیگران می خواست و می نوشتند. باید شیخ از نسخه کتاب حسن بن محمدسماعه نقل کند. باید به او سند داشته باشد که دلالت کند بر این که این ها روایت حسن بن محمد سماعه است، لذا شیخ (ره) در آخر تهذیب سندش را به اصحاب کتب بیان کرده است، مثلاً من کتاب حسین بن سعید را از چه کسانی اخذ کرده ام و چگونه به دست من رسیده است و کتاب حسن بن محمد سماعه دست چه کسانی رسیده است و در بعضی هم اصلاً سند را در آخر تهذیب نگفته ولکن در فهرست وقتی که به اصحاب کتب متعرض می شد، آن جا سندش را گفته است که کتاب های او به این سند به من رسیده است.
روی این اساس، یک قسمتش را نه در مشیخه تهذیب ذکر کرده که در جلد آخر تهذیب است، و نه در فهرست؛ معلوم می شود این ها روایاتی است که می گویند: از اعتبار می افتد، چون سند شیخ به آن شخص معلوم نیست که چیست.
این که در مقدمه جامع الرواة مرحوم بروجردی (ره) از اردبیلی نقل می کند که اردبیلی به جهت تصحیح این روایاتی که شیخ سندش را ذکر نکرده است، راهی پیدا کرده است. آن راه را نقل می کند و اشکالی می کند و اشکالش هم وارد و درست است. [جامعالرواة/1/6] غرض این است که آن روایاتی که از اعتبار می افتد و کذا روایاتی که سند ذکر کرده است ولکن در سندش به آن کتاب بعضی هستند که غیرموثق هستند و آن واسطه ضعیف است، آن هم از کار می افتد. بعضی در سند شیخ به کتاب حسن بن محمدبن سماعه مناقشه ای کرده اند که شیخ دو سند به کتاب حسن بن محمدبن سماعه در تهذیب نقل کرده است و در فهرست طریق دیگری ذکر کرده است که روی هم رفته سه طریق می شود: طریقی که در مانحن فیه ذکر کرده است که شیخ (ره) سندش ابوعبدالله، شیخ مفید (ره) که استادش است یکی هم احمدبن عبدون است و یکی هم غضایری است، این سه تا نقل می کنند کتاب او را، عن حسین بن علی بن سفیان عن حمیدبن زیاد که نینوایی است و استاد کلینی (ره) است عن حسن بن محمدبن سماعه. حسین بن علی بن سفیان ثقه و جلیل القدر است و شخص مهمی است ولکن شیخ در کلامش در حسین بن سفیان گفته مناقشه کرده اند که حسین بن سفیان مجهول است، آن که توثیق دارد حسین بن علی بن سفیان است نه حسین بن سفیان؛ حسین بن سفیان توثیق ندارد، این حرف درست نیست، کسانی مناقشه کرده اند بعد خودشان این معنا را متذکر شده اند، چون در مانحن فیه قرینه قطعیه است که راوی از حمیدبن زیاد، حسین بن علیبن سفیان است.
* اسناد بعضی از روایات به جد، به جای پدر
مقدمه ای بگویم: در بعضی روایات داریم که راوی را نسبت به پدرش نمی دهند، بلکه به جدش نسبت می دهند، مثل محمدبن سنان، که معروف است، سنان جد محمد است، محمدبن حسن بن سنان است این که شیخ فرموده: حسین بن سفیان نظیر محمدبن سنان است، حسین بن علی بن سفیان است، چرا؟ چون تمام رجالیین نقل کرده اند که این حمیدبن زیاد، نینوایی که شیخِ (استاد) کلینی است و کلینی از او روایاتی دارد، این شخص کتبی داشته است، خود رجالیین نقل کرده اند که راوی کتب حمیدبن زیاد نینوایی، حسین بن علی بن سفیان است؛ حسین بن سفیان نقل از حمیدبن زیاد می کند، که حمیدبن زیاد نینوایی از حسن بن محمد سماعه نقل می کند، اکثر رجالیین از قدما فضلا عن المتأخرین این معنا را متذکر شده اند، که راوی کتب حسن بن محمدبن سماعه، حمیدبن زیاد است، لذا این که شیخ گفته: حسین بن سفیان است این به جهت اختصار و اسناد به جد است. لذا این روایت از این جهت اشکالی ندارد، پس حمیدبن زیاد در این روایت که حسین بن سفیان از او نقل می کند، قرینه قطعیه است که این حسین بن علی بن سفیان است، زیرا حسین بن سفیان اصلاً در کتب رجال نیست، بلکه آن چه در کتب رجال است، حسین بن علی بن سفیان است. لذا این روایت دلالت می کند بر این که با سقوط شفق وقت نماز مغرب تمام می شود. این روایات و نحو این ها که متعدده اند دلالت می کنند آخر وقت مغرب سقوط الشفق است. [وسایلالشیعه/4/ابواب المواقیت، باب18]
* نظر در توجیه روایات در تحدید وقت فضیلت
می گوییم: به این روایات اخذ می کنیم ولکن در خود این روایات قرینه است که این وقت مال وقت فضیلت است و مشهور ملتزم هستند. آن هایی که تا نصف اللیل می دانند، می گویند: نماز مغرب یک وقت فضیلت دارد که کم است یعنی تا وقتی که شفق زائل شود وقت فضیلت تمام می شود، انشاءالله در عروۀ می آید، و بعد از آن تا انتصاف اللیل وقت اجزاء است. ما هم می گوییم مدلول این روایات این است که وقت فضیلت را به مغرب تحدید می کنند. کسی بگوید: به چه قرینه این روایات دلالت می کنند که تحدید، تحدید وقت فضیلت است؟ می گوییم از روایات استفاده می شود. زیرا بلاشبهه تأخیر صلاة العشاء الی انتصاف اللیل جایز است، در روایات ذکر شده است که اول وقت دخول صلاة العشاء، سقوط الشفق است، یعنی وقتی که وقت فضیلت مغرب تمام شد. روایاتی داریم که وقتی که شفق ساقط شد، وجب العَتَمَه، وجب صلاة العشاء، نماز عشاء واجب می شود، وقت آن تا نصف اللیل امتداد دارد. و اگر کسی صلاة العشاء را قبل از سقوط الشفق خواند، که مرسوم هم این است که اول مغرب، شفق ساقط نشده، مغرب و عشاء را می خوانیم، آن چه طوری است؟ روایات معتبره دلالت می کند که وقت فضیلت عشاء نیست و اگر تا قبل از سقوط الشفق مانع ندارد، بخوانیم وقت اجزاء است. [وسایل الشیعه/4/ابواب المواقیت/باب21و22و23]
روایات صریحه دلالت بر این معنا می کند. در صحیحه زراره [وسایل الشیعه/4/202/ح2] چنین است: «و عنه» شیخ نقل می کند به اسنادش از احمدبن محمد که سندش به او صحیح است «عن علی بن حکم عن عبدالله بن بکیر عن زراره عن ابی عبدالله علیه السلام قال: صلی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بالناس المغرب والعشاءالآخره قبل الشفق» خود رسول الله نماز مغرب والعشاء را قبل از سقوط شفق خواند «من غیرعلة فی جماعة» اضطرار هم نبود، اختیاراً نماز مغرب والعشاء را قبل سقوط شفق خواند و فی جماعة خواند نه منفرداً، رسول الله چرا اینجور خواند؟ فضیلت را ترک کرد و حال آن که فضیلت این است که عشاء بعد خوانده شود «و انما فعل ذلک لیتسع الوقت علی امته» تا آن که بیان کند که وقت وسیع است. بعد از سقوط شفق وقت شروع نمی شود، بلکه قبلش هم وقتش است. اگر نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) یا امام علیه السلام افضل را ترک کند به جهت این که اظهار کند اجزاء و جواز را، مانعی ندارد. لذا خواندن من غیرعلۀ جایز است.
* مراد از«لعلة لابأس» برای تقدیم صلاة عشاء به قبل از سقوط شفق
ملاحظه کنید این روایت را، در روایت جمیل بن دراج [وسایل الشیعه/4/196/ح13] است: «و عنه عن احمدبن محمد» بن عیسی هم «عن الحسن بن علی بن فضال عن جمیل بن دراج» نقل می کند، به واسطه علی بن حسن بن فضال روایت موثقه است «قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام » جمیل که از اجلا است می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «ماتقول فی الرجل یصلی المغرب بعد ما یسقط الشفق؟» وقتی سقوط شفق شد، آیا شخص می تواند نماز مغربش را بخواند؟ «فقال: لعلة لابأس» اگر علتی داشته باشد مثلاً کسل است و خوابش می آید یا مثلاً گرسنه است و می خواهد غذا بخورد، مراد از علة این است نه اضطرار، «قلت: فالرجل یصلی العشاء الآخره قبل ان یسقط الشفق» مردی صلاة عشاء را قبل از شفق می خواند «قال: لعلة لابأس» علت داشته باشد بأسی نیست. علت در این جا یقیناً به معنای اضطرار نیست چون رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قبل از اینکه سقوط شفق شود صلاة عشاء را خواند «لیتسع الوقت علی امته» در حال اختیار من غیرعلة این جور خواند، پس لعلة در عشاء به معنای وجه است یعنی وجهی داشته باشد که افضل را ترک کند عیب ندارد. اضطرار نیست، در مغرب هم همان علت است، گفت «لعلة لابأس» این علت، در هر دو جا یک معنا دارد این قرینه است. پس روایاتی که دلالت می کند آخر وقت مغرب سقوط الشفق است، یعنی وقت فضیلت تمام می شود، بدان جهت مشهور هم ملتزم هستند که وقت فضیلت نماز مغرب کوتاه است.
کلام در طایفه اول است که مضمونش این بود که آخر وقت سقوط الشفق است، قرینه پیدا کردیم که وقت فضلیت فوت می شود، دلیل این قرینه روایت معتبره موثقه است که عشاء، قبل از سقوط الشفق مجزی است من غیر اضطرار «صلی رسول الله» قبل از سقوط شفق بخوانم، فرمود: «لعلة لابأس» علت در هردو یکی است، آن علت که به معنای علت فوت أفضل شد، این جا در نماز مغرب هم همین طور می شود، نتیجه اش این می شود که اگر سقوط شفق بشود افضلیت فوت می شود، نه اصل طبیعی که وقت اجزا است.
در صحیحه عمران بن علی الحلبی [وسایلالشیعه/4/204/ح1] چنین است: «محمدبن یعقوب عن محمدبن یحیی عن احمدبن محمد عن عبدالله بن محمدالحجال» که از اجلاء است «عن ثعلبه بن میمون عن عمران بن علی الحلبی قال: سألت أباعبدالله علیه السلام متی تجب العتمه؟» چه وقت صلاة عشاء واجب می شود؟ «قال اذا غاب الشفق» وقتی شفق ساقط شد چه می شود؟ یعنی: فرد فضیلتش کی ثابت می شود؟ چون رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قبلاً تصریح کرده تا لیتسع علی امته می فرماید: «اذا غاب الشفق، والشفق الحمرة» شفق همان سرخی است نه اصفراری که بعد از سرخی می ماند «فقال عبیدالله» عمران می گوید که عبیدالله الحلبی گفت: «اصلحک الله أنّه یبقی بعد ذهاب الحمرة ضوء شدید معترض» سرخی رفته، ولی آن نور شدید می ماند «فقال أبوعبدالله علیه السلام: ان الشفق انما هوالحمرة» شفق همان سرخی است، وقتی که سرخی زائل شد شفق زائل شده است «و لیس الضوء من الشفق» آن زردی از شفق نیست. روایت که دارد: «تجب العتمه» مراد ثبوت وقت فضیلت صلاة عتمه یعنی عشاء است که مشهور هم چنین قائل است.
* طایفه ثانی از روایات دلالت می کند که مغرب یک وقت بیشتر ندارد
از این ها استفاده شده است که هر صلاتی دوتا وقت دارد، ولی صلاة مغرب یک وقت دارد که عبارت از غروب الشمس الی سقوط الشفق است. در روایت صحیحه [وسایلالشیعه/4/187/ح2] دارد: «و بالاسناد عن حریز» محمدبن یعقوب عن حسین بن محمدبن عامر عن علی بن مهزیار، عن حمادبن عیسی «عن حریز» «عن زراره والفضیل قالا: قال أبوجعفر علیه السلام: لکل صلاة وقتین غیرالمغرب فان وقتها واحد» وقتش وقت واحد است «و وقتها وقت وجوبها و وقت فوتها سقوط الشفق» وقتش وقت وجوبش است، وقت فوتش هم سقوط شفق است.
گفته اند دلالت می کند که دو وقت فضیلت نیست؛ سابقاً گفتیم این که می گوید نماز مغرب یک وقت دارد، یعنی مثل سایر صلواة نیست، مثل صلاة الظهر و صلاة العصر نیست. چون در صلاة ظهر وقت فضیلت بعد مضی وقت نافله داخل می شود، به مجرد این که الله اکبر گفت وقت فضیلت ظهر داخل نمی شود، چون نافله دارد آن وقت که به اندازه ذراع شد أو ذراعین، یعنی وقت نافله وسیع است وقتی تمام شد وقت فضیلت ظهر داخل می شود «لکل صلاة وقتان الا المغرب» یعنی مغرب در جلویش وقت فضیلت ندارد، وقتی نماز مغرب شد وقت فضیلت است چون نافله قبلی ندارد.
نماز مغرب به مجرد لیل واجب می شود یعنی وقت فضیلتش داخل می شود. این یک وقت است، وقت فضیلتش به چه چیز تمام می شود؟ به سقوط شفق. به خلاف سایر صلواة؛ خواهیم گفت که در سایر صلوات دو وقت فضیلت است که انشاءالله بیان خواهیم کرد، دو وقت اجزاء هست. در این روایت که دارد: «و وقت فوتها سقوط الشفق» یعنی سقوط فرد افضل، این معنایش این می شود چون روایات معتبره داریم که وقت اجزایش می ماند. [وسایل الشیعه/4/ابواب المواقیت/ باب18/ح7و8و10]
* طایفه ثالثه: از روایات مربوط به انتها وقت مغرب
طایفه ثالثه می گوید که وقت مغرب آن وقتی تمام می شود که اشتباک نجوم بشود، وقتی سقوط الشفق شد، نوعاً اشتباک نجوم می شود. هوا تاریک می شود در مشرق ونجوم مشتبک می شوند، برگشت این به سقوط شفق است در همان زمان وقت فضیلت تمام می شود.
طایفه رابعه دلالت می کند بر این که نماز مغرب وقتی که ثلث لیل برسد، وقتش تمام می شود. این روایات هم آن روایات متقدمه را نفی می کند، چون روایات متقدمه می گفت شفق که ساقط شد مغرب تمام می شود، این ها می گوید وقت که ثلث اللیل شد، نماز مغرب وقتش تمام شود، و هم روایات نصف اللیل را نفی می کند. یکی از این ها صحیحه عمربن یزید [وسایل الشیعه/4/193/ح1] است: «محمدبن یعقوب عن الحسین بن محمدبن عن عبدالله بن عامر عن علی بن مهزیار عن فضاله بن ایوب عن أبان» بن عثمان «عن عمربن یزید قال: قال أبوعبدالله علیه السلام: وقت المغرب فی السفر الی ثلث اللیل» وقت المغرب در سفر تا ثلث شب است، یعنی وقت فضیلت در سفر اگر در وقت فضیلت عذر داشته باشد، تا ثلث اللیل ادامه پیدا می کند. گفتیم عذر است، نه اضطرار، به مجرد عذری مثلاً گرسنه است یا مسافر است، نمی خواهد قبل از غروب شفق بخواند، این روایت می گوید: اگر در سفر عذری داشته باشد تا ثلث اللیل بخواند. روایت دیگری از صحیحه عمربن یزید [وسایل الشیعه/4/194/ح5] است: «و عنه» یعنی عن احمدبن محمد «عن الحسین بن سعید عن فضاله عن ابان بن عثمان عن عمربن یزید» به همان سند است «قال: قال أبوعبدالله علیه السلام: وقت المغرب فی السفر الی ربع اللیل» معلوم است که حمل به مراتب فضل می شود. هر چه به اول وقت نزدیک بشود أفضل است. بدان جهت ربعش مقدم بر ثلثش است، ثلثش مقدم بر نصف اللیل است این روایات حمل بر افضل می شود و تعین و تقییدی در مطلقات سابقه نمی آورد.
تحقیق و تنظیم: حجت الاسلام داوود دهقانی
منبع: افق حوزه
نظر شما