خبرگزاری «حوزه» در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع طُرق«علم به اوقات نمازهای واجب را منتشر می کند.
«یعرف الزوال بحدوث ظل الشاخص المنصوب معتدلاً فی ارضٍ مسطحه بعد انعدامه. کما فی البلدان التی تمرّالشمس علی سمت الرأس کمکّه فی بعض الاوقات، او زیادته بعد انتهاء نقصانه کما فی غالب البلدان و مکه فی الغالب الاوقات...، [عروه/۱/۵۱۸/مسئله1]»
صاحب عروه، بعد از بیان اوقات إجزاء و وقت فضیلت نمازها، طُرُقی را بیان می کند که با آن ها دخول وقت معلوم می شود، که بنابر فرمایش ایشان، زوال شمس از دایره ای نصف النهار در ظهرین و ذهاب حمرۀ مشرقیه نسبت به نماز مغرب و عشاء و هم چنین نسبت به نماز صبح که از کجا معلوم می شود که طلوع فجر محقق شده است؟
طُرُقی که ایشان نسبت به نماز ظهرین می فرماید، مثل بیّنه یا طرقی که شارع در موضوعات اعتبار کرده است، طرق تعبدی نیستند، این ها طرق وجدانیه هستند که مفید علم می شوند و طریقیت علم هم ذاتی است.
ایشان نسبت به دخول وقت ظهرین که زوال شمس است، تبعاً لجمله من الاصحاب، سه طریق ذکر می کند: که طریق ثالث، أدق الطریق است کما یأتی، و طریق ثانی، طریق تقریبی است، و اولی هم، طریق مفید علم است، ولکن مثل طریق ثالث دقیق نیست.
* دائره نصف النهار و دائره معدل النهار
ایشان در طریق اول می فرماید: هر بلدی یک خط نصف النهار دارد. یعنی آن خط نصف النهار، دائره موهومه ای در آن بلد است که کره زمین را، به دو قسم تقسیم می کند: جانب الغربی و جانب الشرقی؛ به این خط و دائرۀ موهومه در آن مکان، که از قطب شمال به قطب جنوب متصل است و زمین را دو قسمت می کند، دائرۀ نصف النهار می گویند. ملاک این است: شمس، وقتی که از جانب شرقی به جانب غربی میل می کند، زوال شمس از دائره نصف النهار در آن محل می شود. لذا بلاد مختلفه هر کدام یک خط نصف النهار دارند. چون در هر بلد، این دایره آن منطقه و اطرافش را که در افق متساوی هستند و طلوع شمس و غروب شمس در آن ها یکی می شود را به جانب شرقی و جانب غربی تقسیم می کند، در حقیقت کره زمین به جانب شرقی و جانب غربی تقسیم شده است.
در مقابل این دایره، دایرۀ موهومه ای دیگر هست که کرۀ زمین را به دو قسم شمالی و جنوبی تقسیم می کند، این دایره را در اصطلاح اهل هیئت دایره ای معدل النهار، و در اصطلاح جدید، خط استواء می گویند.
* تعیین وقت زوال در هر منطقه
اگر بلد از خط استواء دور باشد، هیچ وقت ظل عند نصف النهار منعدم نمی شود. چون ظل آن وقت منعدم می شود که شمس بالای شاخص و بالای سر اهل بلاد بیاید؛ و مفروض این است که حرکت شمس به طرف قطب شمالی بیست و سه درجه است و بیشتر از این نمی آید، و این بلد هم از خط استوا فاصله دارد؛ وقتی که آفتاب طلوع می کند و شعاعش به شاخص می افتد، ظل در طرف غرب این منطقه از این شاخص می افتد، اول صبح همین طور است. هرقدر که زمین به آن نقطه مشرق شمس نزدیک تر می شود، سایه از ناحیه مغرب کمتر و کوتاه تر می شود، تا به حدّی می رسد و بعد از آن سایه شروع به زیاد شدن می کند، ظِلّ که در طرف مغرب بود، به طرف مشرق بر می گردد بعد از مایل شدن و زیاد شدن سایه دلیل قطعی است که شمس از دایره نصف النهار گذشته است.
وقتی که شمس به شاخص می تابد آن قامت، به هر اندازه ای باشد، سایه در طرف مغرب پیدا می شود و بعد سایه کم می شود، تاحدی می رسد که شروع به زیاده می کند. آن زیاده را فیء می گویند و وقتی فیء به اندازه شاخص شد، وقت فضیلت ظهر تمام می شود.
* تأثیر فاصله شهرها از خط استواء
وقتی شمس به بلدی رسید که آن بلد ولو از خط استوا دور و به طرف شمال است، ولکن درجه اش از حرکت شمس کمتر است، مکه از خط استوا به طرف شمال است، ولکن درجۀ بُعد آن از دایره نصف النهار به کمتر از سی درجه است. لذا بعضی اوقات ظل شاخص، منعدم می شود. وقتی که حرکت شمس در بهار به طرف شمال، به بیست درجه ای رسید که تقریباً مکه در آن واقع است، سایه در مکه منعدم می شود و شمس باز به طرف شمال حرکت می کند، روز بعدی که از آن جا رد شد، ظل شاخص می ماند. چرا؟ چون وقتی به این طرف آمد و از سر مکه رد شد، ظل باقی می ماند، به هنگام برگشتن وقتی دوباره به رؤوس مکه رسید، ظل دوباره منعدم می شود چون که موقع برگشتن هم باز بالای سر آن ها رسیده است.
لذا می گویند: انعدام ظل در مکه در دو روز است، و مثل صنعا که در دو روز ظل منعدم می شود. به خلاف مدینه منوره، مدینه منوره کأنّ در همان درجه ای که شمس در آخر قوس صعودی اش به آن درجه می رسد، به اندازه عرض مکه از خط استوا به آن مقدار است، لذا سایه فقط یک روز منعدم می شود.
خلاصه آن که در بلادی که ظل منعدم می گردد، «حدوثه بعد انعدامه» علامت است. ملاک مطلب، وصول به دایره نصف النهار است. «زیادة الظل بعد نقصانه» کاشف از این است که شمس از خط نصف النهار گذشته است، صاحب جواهر، اصلاً به انعدام ظل متعرض نشده است. کثیری از اصحاب، اصلاً به حدوث ظل بعد از انعدامه، متعرض نشده اند، فقط گفته اند: «یعلم بزیادة الظل بعد نقصانه» به جهت این که غالباً بلاد مسلمین در آن ها نقصان است، متعرض به غالب شده اند روایاتی خواهیم خواند، که اصلاً متعرض به انعدام نشده است، آن به جهت این است که غالب را می فرماید.
در مانحن فیه، احتیاج به روایت نیست، طریق، طریق وجدانی و علمی است، مع ذلک بعض روایات هم دارد. در مرفوعه سماعه [وسایل/4/162/ح1] در باب 11ـ مایعرف به زوالُ الشمس من زیادة الظل بعد نقصانه و میل الشمس الی الحاجب الایمن ـ این جور است: «محمدبن الحسن باسناده عن احمدبن محمدبن عیسی، رفعه عن سماعه» چون احمدبن محمدبن عیسی، نمی تواند از سماعه نقل کند، اقلاً یک واسطه دارد که غالباً عثمان بن عیسی است که از سماعه نقل می کند؛ لذا این مرفوعه، حساب می شود. روایت من حیث السند ضعیف است، ولی گفتم در این طریق نیاز به روایت نداریم «قال قلت: لأبی عبدالله علیه السلام » سماعه می گوید: عرض کردم، «جعلت فداک متی وقت الصلاة؟» وقت نماز چه موقع است؟ «فأقبل یلتفت یمیناً و شمالاً» دیدم امام علیهالسلام به راست و چپش نگاه می کند «کأنّ یطلب شیئاً» کأنّ چیزی می خواهد پیدا کند؛ «فلما رأیت ذلک»، وقتی دیدم ایشان به طرف راست و چپ نگاه می کند «تناولت عوداً» چوبی را برداشتم «فقلت: هذا تطلب؟» چوب می خواهید؟ «قال: نعم» فرمود: بله چوب می خواهم «فأخذالعود، فنصب بحیال الشمس» عود را گرفت و به نحوی گذاشت که شمس به آن بتابد «ثم قال: انّ الشمس اذا طلعت کان الفیء طویلاً» فیْئَش طویل می شود «ثم یزال ینقص» سپس فیء ناقص می شود «حتی تزول» تا این که ظهر بشود «فاذا زالت زادت» وقتی که زایل شد، فیء رو به زیاده می گذارد «فاذا استنبت الزیاده» وقتی احساس کردی زیاد شد «فصل الظهر، ثم تمهل قدر ذراع وصل العصر» به قدر ذراع صبر کن! ـ این برای نافله عصر است، نافله عصر را بخوان ـ سپس عصر را بخوان.
روایت دوم [وسایل/4/163/ح2] دارد: و باسناده عن الحسن بن محمدبن سماعه» گفتیم: ربما راوی را به جدش نسبت می دهند، مثل محمدبن سنان که گفتیم سنان جد او است، و پدر محمد نیست، منتها به واسطه این که پدرش فوت کرده و او پیش جدش بوده، لذا به جدش نسبت می دهند. در اکثر روایات این جور است که شیخ باسناده عن حسن بن محمدبن سماعه، یا کلینی عن حمیدبن زیاد عن حسن بن محمدبن سماعه، در بعضی از روایات می گوید: حمیدبن زیاد عن محمدبن سماعه، محمدبن سماعه گفته می شود و حسن را هم می اندازند. پدر حسن، احمد بود، محمد جدش بود، محمدبن سماعه، سماعه جد دومی اش بود، جدالجد بود، «عن سلیمان بن داود» که منقری است «عن علی بن ابی حمزه» که بطائنی است «قال: ذکر عند أبی عبدالله علیه السلام زوال الشمس» پیش امام صادق علیه السلام زوال شمس ذکر شد «قال: فقال أبوعبدالله علیه السلام: تأخذون عوداً طوله ثلاثه اشبار» سه وجب بشود «وان زاد فهو أبین فیقام» بیشتر طول داشته باشد بهتر روشن می شود. یعنی برگشت فیئش زودتر معلوم می شود «فمادام تری الظل یتقصر» مادام می بینید ظل ناقص می شود «فلم تزل، فاذا زادالظل بعدالنقصان» وقتی که بعد از نقصان زاید شد «فقد زالت».
روایت دیگر [وسایل/4/164/ح4] چنین است: «قال الصدوق: و قال الصادق علیه السلام » از روایاتی است که جزماً از امام صادق علیه السلام نقل می کند «تبیان زوال الشمس أن تأخذ عوداً طوله ذراع و أربع أصابع، فتجعل أربع أصابع فی الارض، فاذا نقص الظل حتی یبلغ غایته ثم زاد فقد زالت الشمس و تفتح ابواب السماء و تهب الریاح و تقضی الحوائج العظام» این را بدانید در عبارت عروه هم دارد: شاخصی که «المنصوب معتدلاً» یعنی مایل به طرف چپ و راست، و شمال و جنوب نباشد، و الا زیادت را در وقت زوال شمس نشان نمی دهد. باید عمود و معتدل باشد بر ارض مسطح تا نشان دهد.
این طریقی که گفته شد، اکثر مردم متمکن هستند که عمودی را در زمین نصب کنند، و منتظر شوند وقتی سایه شاخص که مستقیماً نصب شده است، رو به زیاد گذاشته و یا رو به حدوث گذاشت بعدالعدم، می فهمند وقت نماز ظهر و عصر داخل شده است.
بعد صاحب عروه طریق دومی را ذکر می فرماید:
«و یعرف أیضا بمیل الشمس إلى الحاجب الأیمن لمن واجه نقطة الجنوب و هذاالتحدید تقریبی کما لایخفى» {العروة الوثقى/1/518/مسئله1}
و نیز شناخته مى شود زوال، به میل نمودن آفتاب به جانب ابروى راست، از براى کسى که رو به نقطه جنوب بایستد، لکن این علامتى است تقریبى. ولکن اشکال کار این است که این تقریبی است یعنی ایستادن به نقطه جنوب تقریبی است، و هم چنین انسان می داند قرص شمس وقتی که بین العینین یا بین الحاجبین شد، به مجرد میلش به طرف حاجب الایمن ظهر محقق می شود. اما به مجرد میل، انسان آن را درک نمی کند، بعداز آن که میل زیاد شد، می فهمد که مقابل ابرویش است. لذا اگر کسی از این طریق اطمینان پیدا کرد، اشکال ندارد.
* دائره هندیه، در تعیین وقت ظهر
«...و یعرف ایضاً بالدائرة الهندیه، و هی اضبط و أمتن،...» [عروه/۱/۵۱۸/مسئله1]
صاحب عروه، به طریق سومی متعرض می شود و توصیف می کند، به این که این طریق از طریق اول اضبط است. ایشان می فرماید: طریق ثالث؛ الدایرة الهندیه است، که توسط آن زوال شمس از دایره نصف النهار شده است، منتها دایره هندیه چیست و چطوری است؟ ایشان متعرض آن نیست.
اما حقیقت دایره هندیه همان طور که علما گفته اند [مستمسک العروة/5/69]: در زمین مسطح که پستی و بلندی ندارد، یک دایره ای بکشید، فرقی نمی کند دایره کوچک یا بزرگ باشد. در مرکز حقیقی این دایره که شاخصی را نصب می کنیم، که از آن تعبیر به مقیاس شده است، مقیاس؛ یعنی همان شاخص. آن شاخص دو خاصیت داشته باشد: مخروطی باشد مثل کله قند و این شاخص مخروطی هم به حد نصف قطر دایره باشد، و شاخص را مرکز حقیقی نصب کنیم به حیثی که در دو طرف این شاخص یا در تمام جوانبش زاویه قائمه، یعنی نود درجه شود.
وقتی کسی شاخص را این جور نصب کرد مثلاً طرف صبح بود، صبح، این شاخص سایه به طرف مغرب می اندازد. منتظر می مانید، ظل در ناحیه مغرب که کم می شود، نگاه به او می کنید، وقتی آن ظل خواست به داخل دایره بیاید، آن نقطه سایه را که روی خط دایره است علامت می گذارید، بعد می روید، بعداز ظهر که شد می آیید، می نشینید نگاه می کنید، ظل بعدازظهر به طرف مشرق دایره آمده است، ببیند این ظل چه موقع زیادتر می شود؟ آن زمانی که ظل خواست از آن دایره خارج بشود. آن نقطه را هم در همان روز نشان می گذارید.
بین این دو نقطه، نقطه ای که ظل می خواست داخل بشود و مابین آن وقتی که ظل می خواست خارج بشود، با خط مستقیم حقیقی به همدیگر متصل می کنید. از مرکز دایره به نصف این خط که در شمال شاخص می افتد در مثل بلاد ما. به منتصف حقیقی آن خط، خط می کشید؛ آن خطی که در این خط بین العلامتین را دو تکه کردن آن خط نصف النهار است. روزهای دیگر هم مثل همین می شود. چون شاخص، مخروطی است به مجرد این که سایه خواست برگردد، نشان می دهد در آن خط که سر ظل رفته است این طرف، طرف مشرق، معلوم می شود که ظهر شده است. منتهی در کلمات اصحاب که ذکر کرده اند که شاخص مخروطی باشد، به جهت این است که سر ظل باریک باشد، به نحوی که به مجرد این که سایه می خواهد برگردد نشان بدهد. لذا مخروطی بودنش لازم نیست و این که گفته اند قد شاخص به اندازه نصف قطر بشود یا ربع اقطار بشود، این هم به جهت این است که به مجرد این که شاخص را نصب کردید، سایه بیرون از دایره باشد. لذا فرقی نمی کند ربع یا نصف قطر باشد، یک جوری باشد موقعی که دایره را درست کردید، مقیاس را وسطش گذاشته باشند، ظل غربی بیرون باشد، بیرون از دایره باشد، تا وقتی که به آن دایره رسید می خواهد داخل بشود، علامت بگذارید. بدان جهت این علامت اضبط است.
* شبهه فیض کاشانی و صاحب جواهر در سوم و رفع آن
در این طریق، دو شبهه است: یک شبهه اش را فیض کاشانی (ره) در [الوافی/7/250] ذکر کرده است که اگر یک روز یک خط بکشیم به درد نمی خورد، چون شمس مداراتش عوض می شود و باید این را به حسب مدارات شمس تعدیل کنیم. بعد گفته است ولکن امر سهل است چون تغییر مدارات آن قدر فرق نمی کند. این شبهه به نظر ما درست نیست. برای این که شمس در مدارات طلوع و غروبش فرق پیدا می کند، یک وقت طلوع شمس زودتر می شود، ساعت قریب چهار و نیم یا پنج می شود، یک وقت ساعت ۶ می شود طلوع و غروب به حسب فصول فرق می کند ولکن در این تفاوت اگر طلوع شمس فرق کرد، غروبش هم فرق می کند. یعنی اگر روز کوتاه شد قبل از ظهرش کوتاه شد، بعد از ظهرش هم به همان نسبت کوتاه می شود. اگر روز بلند شد به همان نسبت بعد از ظهرش هم به همان نسبت کوتاه می شود. اگر روز بلند شد به همان نسبت بعد شد، بعد از ظهرش هم به همان نسبت کوتاه می شود. اگر روز بلند شد به همان نسبت بعداز ظهرش بلند می شود این فرق نمی کند، این خط دایره نصف النهار، به حسب جمیع ایام است؛ شاهدش این دو دیوار شرقی و غربی صحن مقدس نجف مولانا أمیرالمؤمنین (روحی و ارواح العالمین له و لأولاده و رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم الفدا) است. هر ایام سنه ـ چون مرحوم شیخ بهایی آن را درست کرده است ـ دیوار شرقی و دیوار غربی در خط نصف النهار به زمین آمده است. هم در دیوار شرقی اش و هم دیوار غربی اش. وقتی آفتاب می زند به طرف غربی ظل دارد، آن ظل از دیوار شرقی شیئاً فشیئاً تا ظهر کم می شود. وقتی که کم شد آن ظل غربی رسید به دیوار شرقی و ظل دیوار شرقی تمام شد، دیوار غربی ظل می دهد. چون هر دو در خط نصف النهار است، هر وقت نگاه کردید و دیدید که ظل در دیوار شرقی تمام شده است و از دیوار غربی یک خورده آمده است، می گویند ظهر شده است و به حسب فصول هم فرقی نمی کند.
* اشکال صاحب جواهر بر دائره هندیه
صاحب عروه و دیگران فرموده اند: طریق دایره هندیه، أمتن و أدق است، صاحب جواهر [جواهرالکلام/7/103] بعد از این که اشکال صاحب وافی را متعرض شده، فرموده است: شارع آن چیزهایی را اعتبار می کند که غالب مردم آن ها را ملتفت می شوند، و الا اگر بعضی افراد آن را می فهمند، حکم شامل آن ها نمی شود و این طریق ثالث از این قبیل است، غالب افراد به آن ملتفت نمی شوند. لذا احوط این است که طریق اول ـ که ظل شاخص بعد از نقصان رو به ازدیاد بگذارد یا بعد از انعدام حادث بشود ـ معتبر شود، این کلام صاحب جواهر بود.
در پاسخ می گوییم دایره هندیه، طریق عقلی وجدانی است، تعبدی نیست که شارع آن را جعل کرده باشد. موضوعی که شارع برایش جعل کرده زوال است و معرفت زوال هم طرقی دارد. یک طریقش دایره هندیه است، این را شارع اعتبار نکرده است، طریق وجدانی است. اگر هم شارع طریقی اعتبار کرده بود ولو فرض که در بحث قبله می آید، بعض چیزهایی را اعتبار دهد که آن را همه نمی فهمند، و بعض اشخاص می فهمند، عیب ندارد، چون اعتبار این طریق منافات با اعتبار طرق دیگر ندارد، طرق را زیاده می کند، این هم یک طریق است و شارع زوال شمس از دائره نصف النهار را موضوع حکم واقعی قرار داده است و کشف طرقی دارد یکی از طرق دائره هندیه است.
و کلام صاحب جواهر در مجعولاتی است که شارع جعل می کند حکماً لموضوعاتها، و اما در جائی که مجعول شارع نیست و طریق آن ها علم وجدانی است، و موجب علم به احراز موضوع است، این ها ربطی به این مطالب ندارد.
تحقیق و تنظیم: حجت الاسلام داود دهقانی دولت آبادی
منبع: افق حوزه.