به گزارش خبرگزاری «حوزه» اين واژه از ريشه «ثـمـر» به معناى ميوه و حاصل هر شىء است و در اصطلاح به بهرهكشى يك طرفه و تصاحب دسترنج ديگران گفته شده و مرادف با «استغلال» است. واژه استثمار در قرآن كريم نيامده است; اما از واژههاى «عَبَّدْتَ» (شعراء/26،22) و نيز برخى آيات ديگر در ارتباط با سوء استفاده از زنان و فرزندان (نور/24، 33; نساء/4، 19) قابل استفاده است، افزون بر آن، مصاديق متعددى از استثمار و ابعاد گوناگون حقوقى و اخلاقى آن در آيات فراوانى از قرآن مورد توجّه قرار گرفته است. اين پديده در قرآن از نگاهى كلى، امرى ناروا و تعرضى ظالمانه و غاصبانه به شمار رفته و برخلاف فطرت انسانها و سنت الهى و سبب نابودى جامعه تلقى شده و هرگونه رابطه استثمارگرايانه، حرام و معاملات استثمارى به سبب تضييع حقوق ديگران، باطل شمرده شده است
*منشأ استثمار:
خداوند انسانها را جهت پيمودن مسير تكاملى و عدم طغيان و سركشى، محتاج همديگر و داراى قوا و استعدادهاى گوناگون آفريده است، زيرا يكسانى، ويرانى و ركود و نابودى زندگى را در پى دارد اين امر ضرورت بهرهگيرى و استخدام متقابل انسانها را قطعى و اجتنابناپذير مىسازد: «اَهُم يَقسِمونَ رَحمَتَ رَبِّكَ نَحنُ قَسَمنا بَينَهُم مَعيشَتَهُم فِى الحَيوةِ الدُّنيا و رَفَعنا بَعضَهُم فَوقَ بَعض دَرَجـت لِيَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضـًا سُخريـًّا...= آيا آناناند كه رحمت پروردگارت را قسمت مىكنند؟ ما [وسائل]معاش آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كردهايم و برخى از آنان را از [نظر ]درجات بالاتر از بعضى [ديگر]قرار دادهايم، تا بعضى از آنها بعضى [ديگر] را در خدمت گيرند...». (زخرف/43،32)
بنابراين، تسخير* و بهرهكشى متقابل و عادلانه و در جهت صلاح و نظم جامعه و ساختن تمدن بشرى امرى فطرى است و مزاياى همگانى تسخير همگانى را ضرورى مىسازد.
از نظر علامه طباطبايى، اصل استخدام و بهرهكشى متقابل به تشكيل اجتماع تعاونى و عدالت اجتماعى و رسيدن هر صاحب حقى به حق خود منتهى مىشود و اين مصالحه دائمى كه ضامن حفظ و ترقى جامعه و عدم تباهى آن است از فضل خدا ناشى مىشود: «...لَولا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَفَسَدَتِ الاَرضُ و لـكِنَّ اللّهَ ذو فَضل عَلَىالعــلَمين» (بقره/2،251); ولى چون اصل استخدام و بهرهكشى، ريشه در طبيعت بشرى دارد و اضطرار او را به عدالت اجتماعى سوق داده است هرگاه اضطرار منتفى شود و او بتواند بدون بهرهدهى به ديگران، آنان را به خدمت گيرد چنين خواهد كرد و پديده بردهدارى و نظاير آن گواه وجود چنين طبع سركشى است و همين روحيه استثمارى موجب بهرهكشى زورمندان از ضعيفان و پيدايش منازعه در ميان انسانها مىشود از همين روى انسان در كلام الهى بسيار ستمكار و نادان: «اِنَّه كانَ ظَـلومـًا جَهولا» (احزاب/33،72)، ناسپاس: «اِنَّ الاِنسـنَ لَظَـلومٌ كَفّار» ابراهيم/14،34)، طغيانگر و سركش: «اِنَّ الاِنسـنَ لَيَطغى * اَن رَءاهُ استَغنى» (علق/96،6و7) و بسيار حريص: «اِنَّ الاِنسـنَ خُلِقَ هَلوعـا» (معارج/70،19) خواندهشده است. از سوى ديگر امكانات و ثروت* فراوان نيز زمينه استثمار و بهرهكشى و ستم را فراهم مىسازد[42]: «و لَو بَسَطَ اللّهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِى الاَرضِ و لـكِن يُنَزِّلُ بِقَدَر ما يَشاءُ اِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌبَصير». (شورى/42،27)
*مبانى عدم مشروعيت استثمار
* توحيد:
قرآن با دعوت به توحيد در همه ابعاد آن انسانها را نظير يكديگر و از همديگر و داراى حقوق مساوى مىشمارد و ربوبيت را فقطبراى خدا مىداند و از تجزيه جامعه به ربّ و مربوب، و استثمارگر و استثمار شده نهى مىكند: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ تَعالَوا اِلى كَلِمَة سَواء بَينَنا و بَينَكُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ و لانُشرِكَ بِهِ شيــًا و لايَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ...» (آلعمران/3،64) و بر تشكيل جامعه انسانى به دور از تبعيض و بهرهكشى تأكيد مىكند، ازاينرو استثمارگران مشرك كه بر پايه نظام شركآلوده از ديگران بهرهكشى مىكردند، از توحيد و نفى شرك كه نفى طبقات (استثماركننده و استثمارشده) را درپىداشت به شدّت وحشت داشتند: «و اِذا ذَكَرتَ رَبَّكَ فِىالقُرءانِ وَحدَهُ ولَوا عَلى اَدبـرِهِم نُفورا». (اسراء/17،46)[45] از سوى ديگر فطرت توحيدى انسان اقتضاى مطابقت اعمال فردى و اجتماعى وى با دستورات الهى و گسترش قسط* و عدل و تساوى انسانها در حقوق فردى و اجتماعى و آزادى اراده را دارد و اين جز با قطع ريشههاى تبعيض و تجاوز به حقوق ديگران واستثمارگرى زورمندان نسبت به ضعيفان ميسّر نمىشود. اين همان حقيقتى است كه خداى سبحان از زبان يوسف(عليه السلام) حكايت مىكند «يـصـحِبَىِ السِّجنِ ءَاَربابٌ مُتَفَرِّقونَ خَيرٌ اَمِ اللّهُ الواحِدُ القَهّار * ماتَعبُدونَ مِن دونِهِ اِلاّ اَسماءًسَمَّيتُموها اَنتُم و ءاباؤُكُم ما اَنزَلَ اللّهُ بِها مِن سُلطـناِنِ الحُكمُ اِلاّ لِلّهِ اَمَرَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِيّاهُ ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ و لـكِنَّ اَكثَرَ النّاسِ لايَعلَمون» (يوسف/12، 39ـ40) و اهلكتاب را بر پذيرش سلطه و استثمار احبار و رهبان سرزنش مىكند: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ...» (توبه/9،31) و پيامبران پيشين به رهايى از آن دعوت كردهاند بنابراين، قرآن كه قوانينش براساس فطرت است تجاوز و استثمار را نفى و آن را موجب نابودى اساس سعادت، ويرانكننده حق و حقيقت باطلكننده فطرت و منهدمكننده اساس انسانيت مىشمارد.
* قسط:
قرآن قسط را هدف انبيا دانسته، بر لزوم اجراى آن در جامعه تأكيد مىكند: «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّنـتِ و اَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتـبَ والميزانَ لِيَقومَالنّاسُ بِالقِسطِ و اَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ». (حديد/57،25) در اين آيه با كلمه «قسط» نفى استثمار و بهرهكشى و با كلمه «الناس» جامعه بشرى را منظور داشته است و بلافاصله از آهن سخن به ميان آورده كه به ضرورت اجرا و الزامىبودن قسط اشاره دارد، بر اين اساس، روابط جامعه دينى از نظر داخلى و خارجى بر نفى ظلم* واستثمار استوار شده است. قرآن كريم درباره روابط داخلى مىگويد: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا ... و اِن تُبتُم فَلَكُم رُءوسُ اَمولِكُم لاتَظلِمونَ و لاتُظلَمون» (بقره/2،279) و اين ظلم است كه انسانيت را از بركات زندگى و خيرات آن محروم ساخته است و استثمار از غيرانسانىترين روشهاى ستمگران و از مصاديق بارز ظلم است و حاكميّت عدالت در جامعه بشرى در گرو نابودى آن است، بنابراين، اديان الهى و به ويژه اسلام در راستاى ماهيّت ظلمستيزشان، مبارزهاى آشتىناپذير با استثمار دارند:«و يـقَومِ اَوفُوا المِكيالَ و الميزانَ بِالقِسطِ و لاتَبخَسوا النّاسَ اَشياءَهُم و لاتَعثَوا فِى الاَرضِ مُفسِدين» (هود/11،85)، به اين جهت پيامبران پس از دعوت به توحيد، از سالمسازى روابط اقتصادى در جامعه سخن گفته و با ستم و استثمار و كم بها دادن بهكار و كالاى مردم و تصاحب ثمره كار ديگران يا به اندازه پرداخت نكردن دستمزد آنان به مبارزه برخاستهاند: «يـقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَكُم مِن اِلـه غَيرُهُ قَد جاءَتكُم بَيِّنَةٌ مِن رَبِّكُم فَاَوفُوا الكَيلَ والميزانَ و لاتَبخَسُوا النّاسَ اَشياءَهُم و لاتُفسِدوا فِى الاَرضِ بَعدَ اِصلـحِها». (اعراف/7،85) پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله)در پيمان با نصاراى نجران برنفى ظلم و استثمار تأكيد كرد و يكى از وظايفمهم خود را مبارزه با دوگانگى جامعه كه گروهى ثروتمند و اكثريتى محروم باشند دانست و قرآن با تعبير«...كَىلايَكونَ دولَةً بَينَ الاَغنِياءِ مِنكُم» (حشر/59،7) بر ضرورت انفاق و جلوگيرى از دست به دست شدن اموال در ميان ثروتمندان تأكيد كرده و با اين مشكل اجتماعى به مبارزه برخاسته و درصدد نفى زمينههاى استثمار برآمدهاست.
* حرمت اكل مال به باطل و اكل سُحت
قرآن با پسنديده خواندن نيكرفتارى در روابط اجتماعى و انسانى حتى با كافران و مشركان: «لايَنهـكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَميُقـتِلوكُم فِى الدّينِ و لَميُخرِجوكُم مِن ديـرِكُم اَن تَبَرّوهُم و تُقسِطو ا اِلَيهِم اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُقسِطين» (ممتحنه/60،8) از بهرهكشى و استثمار ديگران و تصرف اموال آنان به باطل و از بين بردن حقوق انسانى مردم به عنوان يك قانون عام و فراگير نهى كرده و هرگونه استثمار و بهرهكشى و تصرف اموال ديگران از راههاى نامشروع را مردود دانسته است و افزون بر نفى مالكيت استثمارگران نسبت به اينگونه اموال در دنيا،گرفتارى به عذاباُخروى را نيز نتيجه اعمال آنان مىداند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَأكُلوا اَمولَكُم بَينَكُم بِالبـطِـلِ اِلاّ اَن تَكونَ تِجـرَةً عَن تَراض مِنكُم و لاتَقتُلوا اَنفُسَكُم اِنَّ اللّهَ كانَ بِكُم رَحيما». (نساء/4،29 و نيز بقره/2، 188; توبه/9، 34) اگرچه موارد آيات و شأن نزول آنها يكسان نيست و آيه اوّل اشاره به رباخوارى و معاملات حرام و فاسد و آيه دوم ناظر به حرمت رشوهخوارى و آيه سوم در ارتباط با زورگويى و غصب و تزوير راهبان و احبار است; امّا اين آيات همگى عموميت داشته، منحصر به مصداقهاى ياد شده نيست. در همه موارد، «باطل*» به معناى ناپايدارى و ضد حق بهكار رفته كه گرفتار آمدن به آن، نابودى جامعه را در پى دارد. علامه طباطبايى مىنويسد: آمدن جمله«ولاتقتلوا اَنفسكم» در ذيل آيه «لاتَأكُلوا اَمولَكُم بَينَكُم بِالبـطِـلِ» (نساء/4،29) اشارهاى گويا به همين واقعيت است .در بسيارى موارد در منابع اسلامى «اكل سُحت» مرادف با «اكل مال به باطل» بهكار رفته است و «سُحت» همچون «باطل» به هر درآمد و بهرهكشى نامشروع كه خلاف دين و مروّت و مايه ننگ و عار باشد، اطلاق شده است اگرچه در پارهاى از آيات و روايات بر مصاديقى خاص تطبيق شده و پيداست كه به آن موارد اختصاص ندارد و هرنوع بهرهكشى و حرامخوارى و درآمد نامشروع را شامل مىشود. قطبالدين راوندى در ذيل آيه«اَكّــلونَ ِلسُّحتِ» (مائده/5،42) با اشاره به موارد متعدد «سُحت» در روايات مىنويسد: آيه عموميت دارد و همه موارد را شامل مىشود.
* ممنوعيت ربا
تحريم قطعى ربا كه از مصاديق بهرهكشى و استثمار است ريشه در عدممشروعيت استثمار و ربودن بخشى از محصول كار ديگران دارد: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقوا اللّهَ و ذَروا ما بَقِىَ مِنَ الرِّبوا اِن كُنتُم مُؤمِنين * فَاِن لَمتَفعَلوا فَأذَنوا بِحَرب مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ و اِن تُبتُم فَلَكُم رُءوسُ اَمولِكُم لاتَظلِمونَ و لاتُظلَمون». (بقره/2، 278ـ279) قسمت اخير آيه كه حق دائن را به اصل سرمايه منحصر كرده و بر مبناى آن صاحب سرمايه پساز توبه، جز دريافت اصل سرمايه حقى ندارد دليل آشكار ممنوعيت هرگونه بهرهكشى و استثماراست; كم باشد يا زياد:«واِنكانَ ذوعُسرَة فَنَظِرَةٌ اِلى مَيسَرَة و اَن تَصَدَّقوا خَيرٌ لَكُم اِن كُنتُم تَعلَمون» (بقره/2،280)، زيرا رباخوارى و استفاده از تنگدستى ديگران براى چپاول، از مصاديق بارز ظلم و استثمار و موجب بر هم خوردن تعادل اجتماعى و تقسيم جامعه به دو قشر برخوردار و نيازمند و در نتيجه ايجاد كينه و حس انتقامجويى است كه فساد نظام و نابودى انسانيت و مدنيت را در پى دارد و نيز نابودكننده اساس دين و پوشاننده فطرت انسانى و ناسازگار با ايمان به خدا و در نهايت عامل عدم تعادل در زندگى دنيايى است[66]: «اَلَّذينَ يَأكُلونَ الرِّبوا لايَقومونَ اِلاّ كَما يَقومُ الَّذى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيطـنُ مِنَ المَسِّ...» (بقره/2،275) و عذاب اُخروى را درپى دارد.
*مطابقت بهرهمندى با عمل
اتكاى انسان بر كار خويش در زندگى، امرى فطرى است و استحقاق بهرهمندى به ميزان سعى و تلاش انسانها بستگى دارد «و اَنّ ليس للإنسـن اِلاّ ما سعى». (نجم/53، 39) در اين راستا بر طبق احاديث متعدد بسيارى از فقهاى بزرگ درآمد مشروع را مبتنى بر كار* مفيد دانستهاند. از سوى ديگر نعمتهاى الهى براى تأمين مصالح و منافع همه مردم و نه گروهى خاص «هُوَ الَّذى خَلَقَ لَكُم ما فِى الاَرضِ جَميعـًا» (بقره/2،29) و مايه قوام جامعه است «...اَمولَكُمُ الَّتى جَعَلَ اللّهُ لَكُم قِيـمـًا» (نساء/ 4، 5) و در صورت به خطر افتادن مصلحت اجتماعى با ظلم و استثمار ديگران، مصلحت اجتماع و مردم مقدم است و بايد از استثمار جلوگيرى كرد زيرا هر فردى حق دارد با كار و تلاش و استفاده از اين حق مشترك همگانى با بهرهمند شدن از ثروتهاى طبيعى و خدادادى زندگى خوبى داشته باشد.
*استثمار زنان
استثمارگران با اصرار بر بقاى زنان و دختران، سعى در تحقير و آلودهكردن و سوء استفاده از آنان به عنوان خدمتكار يا كامجوييهاى جنسى يا هر دو دارند تا به وسيله زنان كه از اركان اصلى جامعهاند و در تربيت و تعالى افراد جامعه نقشى محورى دارند، تسلط استثمارگرانه خود را بر كل جامعه تحميل و تثبيت كنند.
استثمار زنان در جاهليت با به ارث بردن آنان همانند ساير اموال ميّت و واداشتن كنيزان و دختران به خود فروشى امرى رايج بوده است. قرآن كريم با نهى از اين اعمال و نكوهش شىء دانستن آنان: «اَنتَرِثوا النِّساءَ كَرهـًا» (نساء/4،19) و استثمار جنسى آنان را ممنوعساخته: «...لا تُكرِهوا فَتَيـتِكُم عَلَى البِغاءِ اِن اَرَدنَ تَحَصُّنـًا لِتَبتَغوا عَرَضَ الحَيوةِ الدُّنيا» (نور/24، 33)، و هر يك از زن و مرد را مالك نتيجه كار خويش مىشمارد: «لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمَّااكتَسَبوا ولِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمَّا اكتَسَبنَ». (نساء/4، 32)
در روابط زناشويى نيز اصل كلى و قانون هميشگى «فَاِمسَاكٌ بِمَعروف اَو تَسريحٌ بِاِحسـن= نگهدارى به شايستگى يا رهايى به شايستگى» (بقره/2، 229) است. خداى سبحان حقوق زوجيت را مشخص كرده و از قرار دادن زن در تنگنا و استثمار او نهى كرده است: «...و لاتُمسِكوهُنَّ ضِرارًا لِتَعتَدوا...» (بقره/2،231) و چنين تشريع فرموده كه در صورت تصميم بر جدايى، همه مهريه بايد پرداخت شود: «...و لاتَعضُلوهُنَّ لِتَذهَبوا بِبَعضِ ما ءاتَيتُموهُنَّ». (نساء/4،19)
*منابع:
الاقتصاد الاسلامى; اقتصادنا; انقلاب تكاملى اسلام; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; ترتيب كتاب العين; تفسير التحرير و التنوير; تفسير المراغى; تفسير المنار; تفسير من وحى القرآن; تفسير نمونه; تهذيب الاحكام; جامعالبيان عن تأويل آى القرآن; رسالةالاسلام; غررالحكم و دررالكلم; الفرقان فى تفسير القرآن; فرهنگ اصطلاحات معاصر; فرهنگ فارسى; فقه القرآن، راوندى; فى ظلال القرآن; كشفالاسرار و عدة الابرار; لسانالعرب; مجمعالبيان فى تفسير القرآن; معجم مقاييساللغه; مفردات الفاظ القرآن; الميزان فىتفسيرالقرآن.
مرکزفرهنگ ومعارف قرآن،حجت الاسلام على رضايى بيرجندى