خبرگزاری «حوزه» یادداشت کوتاه دکتر محمد جعفر محمدزاده را در این خصوص منتشر می کند.
گفته می شود که ملت ایران ملتی شفاهی است،و معمولاً شفاهی بودن را مانعی برای توسعه تلقی می کنیم. اگر بخواهیم فرهنگ شفاهی را نقطه مقابل فرهنگ مکتوب بدانیم و ارزشهای آن را نادیده بگیریم،یا منظورمان از شفاهی بودن غیر مستند بودن باشد، به خطا رفته ایم اما غرض اشاره به یک نکته است که ، شفاهی بودن نمی تواند مغایرتی با مقوله توسعه و آموزش داشته باشد، بلکه به واقع روشی از روشهای ادراک(underestanding) است و به نظر می رسد اینکه مردمی درک کرده باشند که در کسب آگاهی های مورد نیاز خود، از چه روشی بهتر می توانند بهره بگیرند نقطه مثبتی است.
فارسی زبانان از گذشته های دور به توان شفاهی خود آگاهی داشته اند « شواهد این خود آگاهی تاریخی هم بسیار است» از این رو در طول تاریخ، برای آموزش، روش های ارزشمندی را به کار بسته اند که یکی از مهمترین آنها بهره یافتن از کلام آهنگین بوده است. آثار فراوانی از گنجینه گذشتگان در دست است که نشان می هد این مردم دانش هایی همچون ادبیات و منطق یا علومی همچون ریاضی و نجوم و پزشکی و... را به روشی آهنگین آموزش می داده اند.
آری ، باید پذیرفت که این ملت شفاهی است، لذا به همین خاطر است که به مسجد و حسینیه می رود و پای منبر می نشیند تا درس اخلاق و دین و تاریخ را شفاهی بیاموزد.
این ملت شفاهی است ،لذا روزگاری برای آموختن ادب و تاریخ در قهوه خانه حاضر می شد تا از نقالان حماسه های ملی را بشنود و بیاموزد.این ملت شفاهی است زیرا در عصر فراوانی وسایل ارتباطی و انتقال اطلاعات، بر خلاف عادت بسیاری از مردم دنیا هنگام حضور در خانه ابتدا تلویزیون را روشن می کند، تا صدایی بشنود، هرچند تصویری نبیند.
خلاصه آنکه ، این ملت شفاهی است و با صدا بیشتر از سکوت مأنوس است.ضمیر این ملت به آنچه امروز زیر عنوان علوم شناختی(cognitive science) بیان می شود کاملاً آگاه بوده است. با این حال ، پس چرا به شفاهی بودن ایرانی طعنه و کنایه می زنیم و این آگاهی ذاتی را به عنوان یک فرصت ، در کنار سایر مزیت ها و فرصت های برنامه ریزی و توسعه آموزشی و فرهنگی قرارنمی دهیم؟
نوشته دکتر محمد جعفر محمدزاده در کانال (دغدغههای فرهنگی)