حجت الاسلام والمسلمین داوود مهدوی زادگان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با برسی تحلیلی موانع گسترش علوم سیاسی اسلامی در ایران، گفت: امروز علوم سیاسی اسلامی تا جایی گسترش یافته که غربی ها اعتراف می کنند اندیشه سیاسی اسلامی وجود دارد و روز به روز کارآمدتر و شناختهتر می شود.
وی ادامه داد: این نگاه امروز غربیهاست و در مواضعشان کاملا به آن توجه دارند. تا چند وقت پیش، گروهی تلاش کردند که سر فصلهای علوم سیاسی را اصلاح کنند که کمی اندیشه اسلامی در آن وارد شود، اما پس از تدوین و وقت گذاشتن چندین اندیشمند، افراد غربگرا در برابر این امر موضع گرفتند و از اهرم قدرت هم استفاده کردند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که با پایگاه طلیعه گفتگو کرده، معتقد است: علوم سیاسی اسلامی دارای مدیریت فقهی، ولی علوم سیاسی غیراسلامی دارای مدیریت علمی است. مثلا مدیریت فقهی می گوید ما باید خام فروشی را کنار بگذاریم و همه چیز را درونی کنیم، اما مدیریت علمی معتقد است باید دلارهایمان را در بانک های اروپایی بگذاریم و سودش را در داخل خرج کنیم و می بینید که کدامشان کارآمدتر است؟
حاصل گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین مهدوی زادگان را در ادامه بخوانید.
به عنوان اولین سؤال، لطفا بفرمائید علوم انسانی اسلامی چیست؟
در باب علوم انسانی اسلامی باید چند مقدمه را عرض کنم. در عالم تکوین علاوه بر انسان سایر موجودات هم هستند و بر این اساس می توانیم بگوییم ما دو عالم داریم. یک عالم تکوین است که البته در عالم تکوینی انسان با سایر موجودات اشتراک دارد و دیگری عالم انسانی است و انسان در آن تنهاست.
عالم تکوین ساخته و پرداخته بشر نیست و عالم وجود مبانی دارد که براساس آن ساخته می شود و خالق آن انسان نیست، اما خالق عالم انسانی، انسان است و به نوعی ساخت و ساز این عالم به دست بشر است. در این عالم انسان به دنبال یک سری قوانین است که دنیایش را بسازد و فرهنگ و آداب و رسوم و رفتارهای خاصی برای دنیای خودش قائل می شود.
علوم طبیعی قوانین عالم تکوین را کشف می کند. این دانش الهی است و باید بگوییم علم غیرالهی نداریم، اما در عالم انسانی طبیعی است که دانشی وجود دارد و شاید بگوئیم این دانش غیرالهی است و ما براساس دانش غیرالهی دنیای مجازی را ساخته ایم و میتوان براین اساس گفت علوم انسانی غیر الهی وجود دارد، اما این به معنای این نیست که ما علوم انسانی اسلامی نداشته باشیم.
زیرا ما با انسان شناسی دینی هم می توانیم فرهنگی را بسازیم و عالم انسانی مبتنی بر مبانی دینی می توانیم بسازیم و این ساختن هم برپایه دانش الهی و دینی است. در کنار همه این ها می خواهیم بگوییم آیا از نگاه اسلامی ما می توانیم به فهمی از انسان شناسی برسیم که بگوییم علوم انسانی اسلامی داریم یا خیر؟
این که گروهی تصور می کنند، اصلا چنین چیزی ممکن نیست، باید بدانند که اگر این را انکار بکنند، باید مقابلش را هم نفی کنند. به این معنی که اگر بگویید علوم انسانی اسلامی وجود ندارد در واقع مطلق علوم انسانی را نفی می کنید، یعنی اگر بگوییم علوم انسانی غیراسلامی داریم پس باید علوم انسانی اسلامی را هم بپذیریم. هر دو تفکر به انسان تعلق می گیرد و به معرفتی می رسند.
*آیا نیاز است در حال حاضر به ساختن علوم انسانی اسلامی بپردازیم؟
خیر، چون علوم انسانی اسلامی همواره وجود داشته است. از ابتدای بعثت پیامبر اسلام (ص) اقیانوسی از معارف انسانی اسلامی وجود دارد و این که تصور شود ما می خواهیم علوم انسانی اسلامی تاسیس کنیم اشتباه است و علوم انسانی اسلامی همزمان با تاسیس اسلام شکل گرفته است. منابع دینی ما هم تماما درباره انسان سخن گفته اند و همه اش می شود انسان شناسی.
امروزه اما ساحتهای جدیدی از انسان کشف شده است که می خواهیم به این ساحتها معرفت یابیم. این کشف شاید در منظومه معرفتی دیگری پدید آمده است یعنی در منظومه معرفتی اسلامی فضاهای جدیدی باز شده است ولی به این معنا نیست که علوم انسانی اسلامی تازه شکل می گیرد.
پاره ای از علوم جدید را می توان در این زمینه مثال زد که شاخه هایی از علوم انسانی هستند، مثل روانشناسی، جامعه شناسی و …. و حالا زمان آن است که معرفت اسلامی در این زمینه های جدید خردورزی می کند. در گذشته علوم انسانی اسلامی وجود داشته است و همه علمای اسلامی در خصوص انسان و تمام ابعاد وجودی اش بحث کرده اند و آن چیزی که امروز رویکردها جدیدی به معرفت اسلامی اضافه شده است و باید اندیشه اسلامی در آن حوزه ها خردورزی کند.
*چرا امروز در جامعه ما علوم انسانی غربی پیشتازتر از علوم انسانی اسلامی است؟
این پیشتازی در همه عرصه ها و رشته ها نیست، بلکه در پاره ای از حوزه های مطالعاتی چنین است و دلیل آن می تواند به تازگی برخی از حوزه ها ربط دشته باشد و بگوییم چون ما در حوزه های جدید در ابتدای راه هستیم از ادبیات غربی به عنوان دستمایه کار استفاده می کنیم. دلیل دیگر می تواند این باشد که اندیشه علوم انسانی غربی هژمونی یا سلطه علمی در سراسر جهان ایجاد کرده است و همین سلطه علمی موضوعاتش را دیکته می کند و امر میکند که مثلا از ادبیات و آثار خاصی باید استفاده شود.
دلیل دیگر هم می تواند مساله خودباختگی اندیشمندان ما در برابر متفکران غربی باشد که کم استعدادی و ناآگاهی اندیشمندان ما را هم در برخی از مسائل شامل می شود. متأسفانه کسانی که در برابر علوم انسانی غربی خودباخته هستند به خودشان اجازه سؤال از این علوم را نمی دهند و حتی به شعارهای غربیها مبنی بر این که هیچ نکته ای فوق چون و چرا و سؤال نیست هم عمل نمی کنند.
این اندیشمندان خودباخته می گویند ما در ابتدای راه هستیم و باید گوش فرا دهیم ببینیم متفکران غربی چه می گویند و باید از آنها تعلیم ببینیم و بعد خودمان به فکر بپردازیم که متاسفانه هنوز بعد از ۲۰۰ سال، زمان فکر کردن برای این افراد نرسیده است. گاهی اوقات هم جامعه در حالت خودباخته برابر تفکر غربی می رسد و هم اکنون بخشی از قشر جوان جامعه ما این حالت خودباختگی را دارد که هرچه از آن طرف آب می آید را چشم بسته قبول می کنند و سؤال نمی کنند.
*چگونه می توان با فضای خود باخته حاکم مقابله کرد؟
علوم انسانی غربی به گونه ای است که ادعا می کند هیچ نکته ای فوق سؤال نیست و شما در مورد همه چیز می توانید سؤال کنید، اما از خود این علوم و متفکران نمی توانید سؤال بپرسید. آنکه اسلام و علوم انسانی اسلامی نگاه پرسشگرانه دارد و سؤال از همه چیز توبیخ نمی کند. دین اسلام خودش با پرسشگری ایجاد شد و سؤال در مورد بتها را آغاز کرد و در قرآن کریم هم سؤال از پروردگار متعال بارها یاد شده است و در این خصوص می توان سؤال حضرت ابراهیم (ع) از پروردگار متعال در خصوص خلقت و آفرینش را مثال زد، اما در اندیشه غربی این گونه نیست و سوالی که خودشان می پرسند را نباید به خودشان برگردانید. عالی ترین نوع پرسشگری را تفکر توحیدی به انسان می دهد.
رواج فرهنگ پرسشگری، شروع نهضت مبارزه با خودباختگی علمی است. اندیشه غربی به دنبال این است که سطح پرسشگری را در سطح دنیوی نگه دارد و پرسش گری الهیاتی را بی معنا می داند. این نگاه غربی ها برگرفته از نگاه کانت است که پرسش های الهیاتی و متافیزیکی را بی معنا می دانست. آن ها دین را به یک دوره خاص مثل فئودالی نسبت می دهند تا شما سوالی نپرسید و بگویید آن دوره گذشته است اما اندیشه دینی تفکر غربی را بازخواست می کند.
*علوم سیاسی اسلامی امروز در چه جایگاهی است؟
امروز علوم سیاسی اسلامی تا جایی گسترش یافته که غربی ها اعتراف می کنند اندیشه سیاسی اسلامی وجود دارد و روز به روز کارآمدتر و شناختهتر می شود. این نگاه امروز غربیهاست و در مواضعشان کاملا به آن توجه دارند. تا چند وقت پیش، گروهی تلاش کردند که سر فصلهای علوم سیاسی را اصلاح کنند که کمی اندیشه اسلامی در آن وارد شود، اما پس از تدوین و وقت گذاشتن چندین اندیشمند، افراد غربگرا در برابر این امر موضع گرفتند و از اهرم قدرت هم استفاده کردند. باید از این افار سئوال کرد که اگر علم قدرت دارد خب در فضای علمی قدرت را بیان کنید چرا از قدرت سیاسی می خواهید که جلوی اصلاح علوم سیاسی را بگیرد؟ این که دست به دامن قدرت سیاسی می شوند معلوم می شود که اندیشه مقابل قوی است و احساس خطر کرده اند و دست به دامن قدرت شده اند. این نشانه کارآمد بودن اندیشه سیاسی اسلامی است.
همچنین به جامعه علمی می گویند که اندیشه پیشینی را بگذارید کنار و پسینی فکر کنید و هر چیزی را بگذارید تجربه شود و اگر در عمل جواب داد آن موقع به آن تکیه کنید اما خودشان در مقابل اندیشه سیاسی اسلامی پیشینی فکر می کنند و می گویند اندیشه سیاسی اسلامی موفق نمی شود و اجازه تجربه نمی دهند. شاید لزومی نداشته باشد به تفسیر علوم سیاسی اسلامی بپردازیم زیرا چنان جای باز کرده است که روز به روز فربه تر و کارآمدتر می شود و قدم هایش بزرگتر می شود.
*علوم سیاسی اسلامی به چه نوع مدیریتی اتکا می کند؟
علوم سیاسی اسلامی دارای مدیریت فقهی ولی علوم سیاسی غیر اسلامی دارای مدیریت علمی است. مثلا مدیریت فقهی می گوید باید خام فروشی را کنار بگذاریم و همه چیز را درونی کنیم، اما مدیریت علمی معتقد است باید دلارهایمان را در بانک های اروپایی بگذاریم و سودش را در داخل خرج کنیم و می بینید که کدامشان کارآمدتر است؟
برخی ها که به مدیریت علمی معتقدند تا چند روز گذشته معتقد بودند که اندیشه سیاسی اسلام یک سیاست نامه است و باید از گذشته فاصله بگیریم. اما امروز تغییر رویکرد داده اند. این نشان دهنده فربه تر شدن علوم سیاسی اسلامی است و دانش سیاسی اسلامی در نقطه عطفی به سر می برد.
*چگونه می توان موانع سر راه گسترش علوم سیاسی اسلامی را برداشت؟
ما در این بخش هر چقدر که موانع را از سر راه برداریم موفق خواهیم بود و نیازی نیست که موید باشیم و باید کار سلبی را انجام دهیم. وقتی که شخصی که مسئولیت تدوین سرفصل های علوم سیاسی را به عهده می گیرد و می گوید برای این کار ۲ هزار ساعت وقت گذاشته ایم باید برای بعدش هم اقدام کند.
باید به بیانیه گروههای مختلف هم پاسخ دهد و از زحمت آنان دفاع کند. متاسفانه این کار را به راحتی کنار گذاشتند و اگر معتقد به کارشان بودند باید آن را ادامه می دادند. به نظرم یکی از موانع اندیشه سیاسی اسلامی این است که از کارها و اعتقادات در این زمینه دفاع کامل نمی شود.
یکی از تلاش های مخالفان این است که دانش اسلامی سیاست به قدرت نزدیک نشود. چون وقتی این دو به هم نزدیک شوند می توانند تعامل سالم فکری را برقرار کنند یعنی نهادهای حکومتی وقتی مرجع فکریش اسلام باشد موفق تر می شود و وقتی هم که مبانی و اندیشه اسلامی با قدرت در ارتباط باشد فربه تر می شود. یکی از مشکلات اساسی ما این است که نیروهایی هستند که مانع برقراری ارتباط و تعامل بین قدرت و اندیشه سیاسی اسلامی در تمام سطوح و دستگاه های حکومتی مثل رسانه، سیاسی و احزاب می شوند. اگر این موانع برداشته شود خواهید دید که این اندیشه چگونه می تواند در تمامی موارد پاسخگو باشد.
انتهای پیام