جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ |۲۰ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 22, 2024
آیت الله العظمی مظاهری

حوزه/ جبرئيل امين با تشريفات خاصى با تعدادى از ملائكۀ مقرّب خداوند متعال لوحى از نور آيات اوّل سورۀ علق را بر پيامبر اكرم (ص) نازل كردند و پيغام ابلاغ رسالت را برآن حضرت قرائت فرمودند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، حضرت آیت الله مظاهری در مقاله ای رخدادهای پس از بعثت پیامبر (ص) و نقش یاوران نخستین آن حضرت را در تحقق رسالت نبوی تشریح کرده اند.

پيامبر اكرم (ص)، در شب بيست و هفتم رجب، در سن 40 سالگى يعنى در سال چهلم عام ‏الفيل به رسالت مبعوث گرديدند.[1] پيامبر (ص) موحّد بودند و قبل از بعثت خود، به دين اسلام عمل مى‏ كردند. از اين ‏رو، برنامه‏ هاى عبادى خويش را در غار حرا با راز و نياز به درگاه پروردگار دنبال مى ‏نمودند و اميرالمؤمنين (ع)، در اين برنامۀ عبادى كه با رياضت ‏هاى دينى همراه بود، همراه پيامبر (ص) بودند. چنان كه ايشان مى ‏فرمايد: من صداى ملك وحى را مى ‏شنيدم و بوى وحى را استشمام مى ‏كردم. تا آنجا كه پيامبر اكرم (ص) از من مى ‏پرسيدند: آنچه من مى ‏بينم تو هم مى ‏بينى و آنچه مى ‏شنوم تو نيز مى ‏شنوى.[2]

از سخنان حضرت اميرالمؤمنين (ع) اين چنين برداشت مى ‏شود كه جبرئيل امين با تشريفات خاصى با تعدادى از ملائكۀ مقرّب خداوند متعال لوحى از نور آيات اوّل سورۀ علق را بر پيامبر اكرم (ص) نازل كردند و پيغام ابلاغ رسالت را برآن حضرت قرائت فرمودند.

آن‏ گونه كه از كلام امير المؤمنين (ع) استنباط مى ‏شود، در هنگام دريافت وحى، پيامبر (ص) از لذّت و نشاطى خاص و ويژه بهره مند مى شدند.

* نزول نخستين آيات قرآن‏

نخستين آياتى كه به پيامبر (ص) نازل شد آيات 1 تا 5 سورۀ «علق» بود، كه پس از اندكى آيات نخست سورۀ «مزمل» نيز براى دستورالعمل سير و سلوك اوليه پيامبر (ص)، به ايشان نازل شد.

هر چند تعداد اولين آيات نازل شده بر پيامبر (ص) بسيار اندك است، امّا اين چند آيه از دنيايى معنا برخوردار است كه به اصطلاح ادبا «براعت استهلال» قرآن به ‏شمار مى ‏آيد. يعنى در همين چند آيه دورنماى برنامۀ 23 سالۀ پيامبر (ص) تبيين شده است:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ».[3]

اوّلين خطاب به آن حضرت «بسم الله الرّحمن الرّحيم» است، يعنى اى رسول خدا! با بسم الله الرّحمن الرّحيم رسالت خود را آغاز كن و هيچ كس و هيچ چيزى جز خدا را در نظر نداشته باش. براى خدا شروع كن؛ آن خدايى كه گرامى و كريم است. «رحمان» و «رحيم» است. به نام آن پروردگارى آغاز كن كه انسان را خلق كرده و فضيلت به او داده است و يا رسول ‏الله! تعليم و تعلّم را براى انسان ‏ها آغاز كن.

رسول گرامى (ص) با اين برنامۀ رسالت 23 ساله توانست انسان ‏ها را صاحب علم و كرامت كند و ريشه ‏هاى درخت رذالت را از دل ايشان بركند و درخت فضيلت را به جاى آن غرس نمايد؛ و در يك كلام، آدم بسازد؛ آن هم آدمى كه به مقامى برسد كه جز خدا نبيند و جز خدا نداند.

اين وظيفه به صورت اجمالى در سوره ‏هاى مختلف و در آيات متعدّد تكرار گرديده است؛ چنانكه در سورۀ جمعه مى ‏فرمايد: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ».[4]

و كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى‏ خواند و آنها را تزكيه مى‏ كند و به آنان كتاب(قرآن) و حكمت مى ‏آموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.

اين مسئوليت طاقت فرسا و اين بار سنگين موجب شده بود تا پيامبر (ص) احساس ضعف نمايند بنابراين لحظه‏ اى به استراحت پرداختند اما پس از آن جبرئيل امين با آيات اول سورۀ مزّمّل به سراغشان آمد:

«بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلاً أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً».[5]

اى جامه به خود پيچيده! شب را، جز كمى، بپاخيز! نيمى از شب را، يا كمى از آن كم كن، يا بر نصف آن بيفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان.

سپس دستورهايى را به او ابلاغ مى‏ كند. اين دستورها نقشى حساس و اساسى را در امر رسالت براى پيامبر (ص) ايفا مى ‏كنند. هر كسى نيز بخواهد با سِير و سلوك به مقام و منزلتى معنوى دست يابد، با اين دستورالعمل مى ‏تواند به مطلوب خود برسد.

* نخستين مسلمانان و ياوران پيامبر (ص)

پس از بعثت پيامبر اكرم (ص) اوّلين كسانى كه به رسالت ایشان ايمان آوردند، اميرالمؤمنين على (ع) و حضرت خديجه (س) همسر گرامى آن حضرت بودند.[6] البته بنا به روايتى؛ حضرت اميرالمؤمنين (ع) قبل از بعثت و از ازَل به پيامبر اكرم (ص) ايمان داشتند. آن حضرت، در ازل ولايت مطلقه داشتند و بنا به روايات صحيح، در ازل اين چهارده نور، تجلّى ذاتى پروردگار عالم بودند. امّا به حسب ظاهر نيز بايد به بعثت رسول گرامى اسلام (ص) ايمان مى ‏آوردند. بنابراين در همان غار حرا، اوّلين كسى كه بدون درنگ شهادتين را بيان فرمود، حضرت على (ع) بود.

پيامبر اكرم (ص) همراه با اميرالمؤمنين (ع) از جبل ‏النّور وارد منزل شدند و همسر گرامى آن حضرت كه گويا آمادۀ شنيدن اين خبر بود، با شنيدن ماجراى غار حرا و بعثت آن حضرت، بدون هيچ تأمّلى، شهادتين را بر زبان جارى كردند:

أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلا اللّه وَ أشْهَدُ أنَّكَ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه.[7]

پس از ابلاغ دستورالعمل ‏هاى خداوند توسط جبرئيل، آن حضرت، مأمور به تبليغ، فعاليت و آغاز رسالت خود گرديد؛ يعنى برنامۀ تبليغى آن حضرت در آن دستورالعمل طرح ‏ريزى شد. به عبارت ديگر، دورۀ آموزشى ابتدايى با بيان آيات اوّل سورۀ مزّمّل سپرى گرديد. در اين دوران فقط، حضرت على (ع) و حضرت خديجه كبرى (س) ايشان را در اجراى اين مأموريت سنگين يارى رسانيدند.

* حضرت خديجه (س) پشتوانۀ اقتصادى‏

حضرت خديجه (س) بانويى فوق ‏العاده فهميده و موحّد بود كه به پيامبر (ص) عشق مى ‏ورزيد. امانتدارى و حُسن خلق پيامبر (ص) موجب شد تا خديجه (س) دلباختۀ آن حضرت شده و پيشنهاد ازدواج با پيامبر (ص) را مطرح فرمايد كه مورد موافقت آن حضرت نيز قرار گرفت.[8] حضرت خديجه (س) كه از سرمايۀ فراوانى برخوردار بود، تمام سرمايه و اسناد دارايى خود را كه در صندوقچه ‏اى نگهدارى مى ‏كرد، در شب ازدواج با پيامبر (ص) به همراه آورد و اولّين سخنى كه در بدو ورود به منزل همسر خود بيان فرمود، اين بود: كه اى آقا! من كلفَت و خدمتگذار شما هستم و هر چه دارم همه مال شماست و آن صندوقچه را در مقابل پيامبر (ص) نهاد.

با اين حال، پيامبر (ص) تا قبل از بعثت تصرّفى در اموال حضرت خديجه (س) نمى ‏كردند و فقط در ضرورت‏ هاى خاص اجتماعى در حمايت از فقرا و ضُعفا، از ثروت همسر خود استفاده مى ‏كردند. امّا پس از بعثت مخارج‏

آن حضرت زياد شد و طبق سخن حضرت خديجه (س) كم‏كم تمام ثروت او براى ترويج اسلام و حل مشكلات مسلمين هزينه گرديد. علاوه بر پشتوانۀ اقتصادى ثروت حضرت خديجه (س)، خود آن بانوى مكرّمه با فداكارى تمام، انيس، مونس و خدمتگذارى به تمام معنا براى پيامبر (ص) محسوب مى ‏شد.

گاهى كفّار خانۀ پيامبر (ص) را سنگباران مى ‏كردند و فداكارى حضرت خديجه (س)- در حالى‏ كه رو به پيامبر (ص) مى ‏ايستاد و پشت به سنگ ‏هاى دشمن مى ‏كرد- مانع از اصابت سنگ به آن حضرت مى ‏شد و او را از گزند اذيت و آزار دشمنان رهايى مى ‏بخشيد.

اذيت و آزار دشمنان گاه چنان پيامبر (ص) را رنجيده مى ‏ساخت كه سر به بيابان ‏ها مى ‏نهاد تا شايد از آزار آنان در امان باشد و باز، اين حضرت خديجه (س) بود كه همراه با حضرت اميرالمؤمنين (ع) توشه ‏اى و آب و نانى فراهم نموده و به طرف درّه ‏هاى اطراف مكّه حركت مى ‏كردند تا آن حضرت را پيدا كرده و لقمه نانى به او برسانند. ساعت ‏ها در بين درهّ‏ ها در جستجوى آن حضرت بودند تا اينكه او را مجروح، گرسنه و تشنه، كنار تخته سنگى يا زير بوته خارى مى ‏يافتند، در حالى كه با آن همه شقاوت و بى ‏رحمى آن قوم، حضرت اين جمله را زير لب زمزمه مى‏ كردند:

«اللّهُمّ اهْدِ قَوْمى فَإنّهُم لايعْلَمُونَ»[9]

خدايا قوم مرا هدايت فرما آنان نمى‏ دانند. آنان را به ‏واسطۀ جهالت و نادانى عذاب نكن. خدايا! اگر خوشحالى مرا مى ‏خواهى اين نادانان را دانا كن.

فداكارى حضرت خديجه (س) و احترامى كه پيامبر (ص) براى آن همسر گرامى قائل مى ‏شدند، بايد سرمشق و الگوى همۀ زنان و مردان ما باشد. خوشا به حال هر زن و مردى كه نسبت به هم وفادار و فداكار باشند.

در مورد وفادارى پيامبر اكرم (ص) نسبت به حضرت خديجه اين چنين نوشته ‏اند: سال ‏ها پس از وفات خديجه هر گاه يادى از آن بانوى گرامى مى ‏شد، پيامبر رنگ چهرۀ مباركشان تغيير مى ‏كرد تا حدى كه برخى همسران پيامبر (ص) حسادت كرده و خطاب به آن حضرت مى ‏گفتند: يا رسول ‏الله! آخر خديجه يك زن پيرى كه بيشتر نبود، از دنيا رفت و ديگر نيست؛ امّا پيامبر (ص) اشك در چشمانشان حلقه مى ‏زد و مى ‏فرمودند: دربارۀ خديجه چنين قضاوت نكنيد. او زنى باوفا، فداكار و ايثارگر بود و اوّلين زنى بود كه به اسلام ايمان آورده و اين دين را يارى كرد و اگر حضرت خديجه و ثروت با بركتش نبود، اسلام به اين سرعت پيشرفت نمى ‏كرد.

در سه سال محاصرۀ اقتصادىِ مسلمانان در شعب ابى ‏طالب، شخصيت والاى خديجه (س) بود كه خود را وقف رسيدگى و دلجويى از مسلمانان مى ‏كرد. اين سه سال چنان براى بانوى گرامى طاقت ‏فرسا بود كه چند روز پس از رهايى مسلمانان از شعب، خديجه (س) از دنيا رفت و پيامبر (ص) به سوگ او نشست.[10] نكتۀ ظريفى كه در خصوص رحلت حضرت خديجه (س) نقل كرده ‏اند، اين است كه خجالت مى ‏كشيد يكى از وصايايش را به همسرش بگويد، از اين رو به حضرت زهرا (س) كه آن زمان دختر كوچكى بود، گفت: زهرا جان! من كفن ندارم به پدرت بگو عبايى را كه در هنگام نزول وحى به سر مى ‏كشد كفن من قرار دهد. از اين جمله مى ‏توان دريافت كه سرمايۀ عظيم حضرت خديجه (س) در شعب ‏ابى ‏طالب به پايان رسيده بود. او كه از تجّار بزرگ‏ به ‏شمار مى ‏آمد، حال براى تهيۀ كفن هم با مشكل مواجه بود.

پيامبر (ص) درخواست همسر گراميش را اجابت نمود و خديجه (س) را با همان عبا كفن نمود و به خاك سپرد.

در يك كلام، شخصيت با فضيلت آن بانو را مى ‏توان در اين جمله خلاصه نمود؛ حضرت خديجه (س) بانويى بود كه شايستگى باردارى و مادرى سيد زنان جهان، حضرت زهرا (س)، به او عطا شد. آن بانوى گرامى خود را فداى اسلام كرد و از اين ‏رو، بايد او را شهيد مكتب انسان ‏سازى اسلام بدانيم.

* دعوت از بزرگان قریش، بنی هاشم و سرشناسان قبایل

پيامبر (ص) در چندين جلسۀ متوالى براى بزرگان قريش، بنى ‏هاشم و افراد سرشناس كه هر يك در ميان قبايل عرب از وجاهت خاصى برخوردار بودند، مسألۀ بعثت خويش را مطرح، و آنان را به دين اسلام دعوت فرمودند.

پيامبر اكرم (ص) براى انجام اين جلسات، ضيافت شامى را ترتيب دادند. از اين ‏رو، به اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: يا على! شامى تهيه و بزرگان قريش و بنى ‏هاشم را به منزل دعوت كن.

در اوّلين جلسه حدود 40 نفر از سران عرب كه كليدداران كعبه به ‏شمار مى ‏آمدند، به ضيافت شام دعوت شدند. پيامبر (ص) خطاب به آنان فرمودند: اى مردم! اگر من بگويم فردا يك لشگر مجهّز به مكّه مى ‏آيد و اهل مكّه را قتل عام مى ‏كند، آيا شما مهيا مى‏ شويد؟ آيا اين سخن و خبر مرا مى‏ پذيريد؟ همه‏ گفتند: آرى. ما به صداقت و عقل و امين بودن تو شهادت مى ‏دهيم. سخن تو را مى ‏پذيريم و براساس سخن تو براى مقابله با دشمن مهيا خواهيم شد.

سپس (ص) از حُسن شهرت، امانتدارى، اشتهار به عقل و درايت خويش در ميان قوم عرب، بهره جسته و فرمودند: اگر چنين است و به صداقت من اعتقاد داريد، بدانيد من از سوى پروردگار به پيامبرى برگزيده شده ‏ام. اگر سعادت دنيوى و اخروى را مى ‏خواهيد، بگوييد: «لا اله الا اللّه» تا رستگار شويد. من بزرگى و عزّت شما را تضمين مى‏كنم. تحمل سخنان با صراحت پيامبر (ص)، براى آنان بسيار سنگين بود. آنان به يكديگر نگاه كرده و شگفت زده در پاسخ به درخواست آن حضرت درماندند.[11] نكته قابل تأمل در اين ضيافت كه تاريخ ‏نويسان شيعه و سنى بدان اشاره داشته ‏اند و براى ما شيعيان نيز اهميت فروانى دارد- اين جمله است كه فرمودند: «اوّل كسى كه به اسلام ايمان بياورد، خليفۀ پس از من خواهد بود و او وصى من بعد از من است.»[12]

اميرالمؤمنين (ع) كه نوجوانى 12 يا 13 ساله بود برخاست و فرمود:

«أشهد أن لا إله إلا اللّه و أشهد أنك رسول اللّه».

پيامبر (ص) خطاب به على (ع) فرمودند: بنشين. و سپس سخنان خويش را تكرار نمودند. براى بار دوم و سوم نيز حضرت على (ع) از جاى برخواستند و شهادتين را بيان فرمودند. از اينجا بود كه در طى 23 سال زندگى خود پس‏

از بعثت مى ‏فرمودند:

«الحق مع علي و عليٌ مع الحق»[13]

به هر حال، آن شب خطاب به سران عرب، قريش و بنى ‏هاشم فرمودند: على پس از من خليفه و جانشين برحق من خواهد بود و از همان لحظه زبان تمسخر و جسارت ايشان به ساحت پيامبر (ص) آغاز شد. حتّى مسخرگى آنان به آنجا رسيد كه حضرت ابى ‏طالب را مسخره مى ‏كردند و مى ‏گفتند: اى ابوطالب! براى تو خيلى عالى شد، پسر برادرت شاه شد و پسر تو هم وزير او.

* محاصرۀ اقتصادی مسلمانان

در سه سال محاصرۀ اقتصادى مسلمانان در شعب ابى ‏طالب، تعدادى از مسلمانان از جمله زنان و كودكان، به خاطر تشنگى و گرسنگى جان سپردند. با پايان يافتن آن دوران پرمشقّت، پيامبر (ص) كه دو پناه خود يعنى حضرت ابى ‏طالب و حضرت خديجه (س) را از دست داده بود، تنها يك پناه و ياور داشت و آن شخصيت والاى اميرمؤمنان على (ع) بود. او از نوجوانى با شجاعت به دفاع از پيامبر (ص) مى ‏پرداخت و حال پس از رحلت خديجه (س) نيز با تشكيل حكومت اسلامى كه 84 جنگ را براى مسلمين در پى داشت، فرماندهى لشكر مسلمانان را عهده دار بود، كه با رشادت و شجاعت آن حضرت جنگ ‏ها يكى پس از ديگرى به پيروزى مى ‏رسيد.

* پيامبر (ص) در حمايت ابوطالب‏

نقش حضرت ابوطالب پدر بزرگوار مولاى ‏متقيان على (ع) در پيشرفت اسلام و حمايت از خاتم ‏النبيين (ص) بسيار برجسته است. هر چند بنا بر مصلحت، به امر پروردگار و به توصيۀ پيامبر گرامى (ص)، اسلام آوردن خود را آشكار نمى ‏ساخت، ولى از صميم قلب به اسلام ايمان داشت و در حدود 11 سال عمر بابركتش پس از بعثت، لحظه‏ اى از حمايت آن حضرت غافل نبود و با وجهۀ شريفى كه در بين قبايل عرب داشت، مانند سدّى بلند، در مقابل تهاجمات دشمنان ايستادگى مى ‏كرد.[14] سيره نويسان، يكى از دلايل هجرت پيامبر (ص) به مدينه را رحلت ابوطالب و به طبع عدم پشتيبانى او از پيامبر (ص) مى دانند.

به هر حال، در مسلمان بودن و اسلام آوردن ابوطالب هيچ ترديدى نيست؛ هر چند او علنى اسلام خويش را آشكار نكرد، امّا از اشعارى كه از آن بزرگوار نقل شده است مى ‏توان به موحّد بودن او پى ‏برد.[15]

در فضيلت و بزرگوارى او اين بس كه فرزندش على (ع) در كعبۀ بيت ‏الحرام به دنيا آمد و سيره ‏نويسان شيعه و سنّى به اين نكته اشاره نموده ‏اند.[16]

* نقش مستضعفان در پيشرفت اسلام در آغاز بعثت‏

با نگاهى اجمالى به تاريخ رسالت پيامبران درمى‏يابيم كه اوّلين پيروان اديان الهى، مستضعفان بوده ‏اند. پيامبر اكرم (ص) نيز به پيروى از سيرۀ پيامبران پيشين، مستضعفان را مورد عنايت خود قرار دادند. اگر نهضت ‏ها و انقلاب ‏هاى انجام شده در تاريخ بشريت را مورد بررسى قرار دهيم، از زمان حضرت آدم تا عصر كنونى، از جمله موانع آن نهضت ‏ها و ابلاغ رسالت انبياء، گروه «مُترفين»، صاحبان زر و زور، عياشان و اهل دنيا بوده ‏اند كه قرآن از آنان با عنوان «مُترف» ياد مى‏ كند؛ يعنى افرادى كه صاحب شهرت، منصب، رياست و يا مال و مكنتى بوده‏ اند كه در راه اجراى اوامر الهى، كارشكنى مى‏ كردند و در مقابل اين گروه، تعداد قابل توجهى از مستضعفان، محرومان و ستمديدگان قرار داشته ‏اند و هر انقلابى كه تاكنون به پيروزى رسيده، به همت و فداكارى مستضعفان كه بخش اعظمى از جوامع را تشكيل مى ‏داده ‏اند، بوده است.

بنا به فرمايش حضرت امام خمينى (ره) انقلاب از آنِ پابرهنه ‏هاست و نمى ‏توان انقلابى را سراغ داشت كه مستضعفان در آن نقشى نداشته باشند.

از اين ‏رو، در قرآن نيز نويد حكومت عدالت گستر مهدى موعود (عج) با اشاره به نقش مستضعفان مطرح گرديده است كه:

«وَ نُريدُ أن نَمُنَّ عَلَي الّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الارضِ وَ نَجْعَلَهُمُ ائِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارثينَ»؛[17] در واقع قرآن بار مسئوليت و فداكارى دورۀ آخرالزّمان را بر دوش ستمديدگان و مستضعفان مى ‏گذارد.

در آغاز ابلاغ رسالت پيامبر اكرم (ص) رويارويى دو گروه «مُترف» و «مستضعف» به خوبى قابل مشاهده است. آن حضرت پس از نپذيرفتن اسلام توسط سران قريش و بنى ‏هاشم، ادامۀ مأموريت خود را در ميان عموم مردم، مستضعفان و ستمديدگان آغاز نمودند و خود در ميان آن جمعيت قرار گرفته و با دلجويى از آنان و ابراز همدردى با مستضعفان، افراد قابل توجهى را به‏ آيين اسلام متمايل ساختند و با ايمان آوردن بردگان و نافرمانى ايشان از مالكان خويش، مبارزۀ جدى بين دو گروه مترف و مستضعف آغاز و روز به روز بر جمعيت مسلمانان افزوده شد.

با پيوستن افراد قابل توجّهى از مردم مكّه به آيين اسلام محمدى (ص)، كفّار قريش به شدّت احساس خطر كردند و مقابله با پيامبر (ص) ابعاد تازه ‏اى به خود گرفت كه مواضع مشركان در مقابل آن حضرت ارائه می گردد.

ه) ايام حجّ فرصتى مناسب براى تبليغ‏

با توجّه به اين تحريم ‏ها تنها در ايام حجّ كه اعراب از نقاط ديگر براى حجّ واجب به مكّه مى ‏آمدند، پيامبر فرصتى مناسب مى ‏يافتند تا به تبليغ اسلام بپردازند. در زمان حج چون مشركان قريش بهترين فرصت تجارت را در اختيار داشتند، بيشتر مشغول تجارت خود بودند و از سوى ديگر، جمعيت قابل توجّه حجّاج امكان مراقبت آنان از پيامبر (ص) را محدود مى ‏ساخت؛ بنابراين آن حضرت به ‏ويژه در ايام «تشريق» [18] و حضور حجّاج در «منى» فرصت را مغتنم مى ‏شمرد و به تبليغ اسلام مى ‏پرداخت و چهرۀ جذّاب و نورانى او موجب مى ‏شد دل ‏ها به او معطوف شود، چه رسد به اينكه با كلام شيوا و زيباى خود به تلاوت قرآن نيز بپردازد و چنانكه قبلًا نيز اشاره شد، خيمه به خيمه به معرفى خود به عنوان پيامبر آخرالزّمان و ابلاغ كلام توحيد مى ‏پرداخت.

پاورقی:

[1]. ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابى طالب، ص 173

[2]. نهج ‏البلاغه، خ قاصعه، ص 234

[3]. علق/ 5- 1:« به نام خداوند بخشنده مهربان، بخوان به نام پروردگارت كه آفريد، انسان را از علق آفريد، بخوان و پروردگار تو كريم‏ ترين‏[ كريمان‏] است، همان كس كه به وسيلۀ قلم آموخت، آنچه را كه انسان نمى‏ دانست‏[ به تدريج به او] آموخت.»

[4]. جمعه/ 2.

[5]. مزمل/ 4- 1.

[6]. ابن هشام، السيرة النبويه، قسمت اول، صص 240 و 246.

[7]. همان، صص 260 و 246.

[8]. همان، ص 190.

[9]. سبل الهدى، ج 7، ص 21؛ بحارالانوار، ج 20، صص 20. 21

[10]. ابن هشام، السيره النبويه، القسم الاوّل، ص 416.

[11]. تاريخ طبرى، ج 3، ص 1172

[12]. همان، ص 27

[13]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 431

[14]. دربارۀ ايمان ابى ‏طالب، كتاب ‏هايى تأليف شده كه برخى از آنان در «الذريعه الى تصانيف الشيعه» ج 2، صص 510- 14 ذكر شده است.

[15]. راجع به اشعار ابى ‏طالب كه در ايمان و اسلام وى صراحت دارد رجوع كنيد به كتاب الغدير، ج 7.

[16]. شيخ مفيد، ارشاد، ج 1، ص 3

[17]. قصص/ 5:« و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان ‏[مردم‏] گردانيم و ايشان را وارث زمين كنيم.»

[18]. روزهاى يازدهم، دوازدهم و سيزدهم ذى ‏الحجه كه حاجيان در منى به سر مى ‏برند.

منبع: کتاب «تجلی حق»، فصل دوم، آیت الله العظمی مظاهری.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha