دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ |۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 4, 2024
استاد محمدباقر تحریری

حوزه /انسان باید در مسیر تقوا باشد و در هر درجه‌ای از تقوا قراربگیرد، به همان اندازه نجات پیدا می‌کند، چون مرحله کمال انسان خیلی بالاست و مراتبی دارد، هرچقدر انسان در این مراتب قرار بگیرد، خدای متعال نجاتش را هم همان مقدار مقرر کرده است.

به گزارش خبرگزاری «حوزه» حجت‌الاسلام‌ والمسلمین محمدباقر تحریری در ادامه شرح فقرات دعای افتتاح  در این فراز از دعا به معنای منجی بودن حق متعال نسبت به انسان و چگونگی نجات واقعی انسان  می پردازد.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يُؤْمِنُ الْخَائِفِينَ وَ يُنَجِّي الصَّادِقِينَ [الضَّالِّينَ الصَّالِحِينَ‏]

مضمون حمد ستایش حق‌تعالی به جهت کمالاتی است که در این عالم و در عالم دیگر ظهور می یابد. حالا این کمالات یا بدون واسطه هستند و یا باواسطه و این واسطه هم گاهی اعمال اختیاری انسان هستند و یا امور غیر اختیاری هستند که نوعاً این حمدهایی که در این دعاها وجود دارد، از این قبیل و به جهت ستایش حق‌تعالی و به جهت کمالاتی است که با اختیار انسان در وجود انسان و جامعه انسانی ظهور و بروز می‌دهند. یکی از آن عنایات الهی به انسان‌ها مخصوصاً صفت نجات دهندگی اوست.

وقتی روند موجودات عالم را ملاحظه کنیم به این نکته می‌رسیم که موجودات این عالم برای شکل‌گیری و ادامه حیاتشان، هم به وجود شرایطی و هم به نبود موانعی نیازمند هستند. این موجودات به جهت محدودیتی که از جهت وجودی دارند، برای تحقق آن‌ها از ناحیه ذات مقدس حق‌تعالی، به زمینه‌های گوناگونی نیازمند هستند که باید این زمینه‌ها از جانب حق‌تعالی فراهم بشوند که این زمینه‌ها نوعاً با وسایطی فراهم می‌شوند تا موانع وجودی هر یک‌بر سر راهشان نباشد. چه در حدوث وجودی‌شان و چه در ادامه هستی آن‌ها که اگر به‌حسب ظاهر شرطی یا شرایطی نباشد یا به آن مقدار که ما درک می‌کنیم برای وجود اشیاء مانعی وجود داشته باشد، به‌حسب ظاهر اصل هستی آن‌ها یا تداوم هستی آن‌ها ممکن نیست، چراکه خداوند عالم خواسته است که نظام این عالم بر اساس اسباب ظاهری باشد، «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابِهَا؛ مجمع البحرين، ج‏1، ص: 256» خداوند متعال در قرآن کریم عمدتاً این اسباب را به گونه‌های مختلف بیان فرموده است که این دیدگاه را می‌توان از بیان خدای متعال در قرآن به دست آورد که خداوند متعال خواسته است جریان امور در این عالم به‌طور عادی باشد، «وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها / نحل (65)» و همین‌طور برای اینکه آب را از آسمان بباراند ابر لازم است، برای اینکه ابر در جایگاهی که تبدیل به باران بشود، نیاز به باد هست، و «وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ / بقره 164» و امثال این آیاتی که ما ملاحظه می‌کنیم که آیات توحیدی است باید با این دیدگاه بررسی کنیم؛ البته گاهی مشیت الهی اقتضا می‌کند که برخی از امور با نبود برخی از شرایط ظاهری تحقق پیدا کند این جنبه اعجازی دارد، مانند وجود حضرت عیسی (ع) و امثال این امور و یا اگر به‌حسب ظاهر مانعی را تشخیص می‌دهیم که بر سر راه موجودی است، اما خداوند متعال می‌خواهد باوجود برخی موانع حاکمیت مطلقه‌اش را به ما نشان بدهد که این‌ها جنبه‌های اعجازی پیدا می‌کنند.

نجات الهی به چه معناست؟

 غرض از این بیانات این است که خدای متعال برای تحقق موجودات و ادامه هستی آن‌ها و ترتب آثار وجودی بر هر موجودی، این روند عادی را معین فرموده است تا اجرا بشود، بنابراین آن موجودی که به‌حسب ظاهر در مسیر وجودش به مانعی برخورد می‌کند و این مانع به‌انحاءمختلف کنار می‌رود تا این وجود هستی خودش را درمی‌یابد و ظهور و بروز پیدا می‌کند از آن به نجات تعبیر می‌شود، ما نسب به موجودات در مسیر عالم طبیعت گاهی چنین چیزهایی می‌بینیم، گاهی یک هسته برای شکوفایی و تبدیل‌شدن به درخت و تولید، به مانعی برخورد می‌کند، خدای متعال سبب قوی‌تر را می‌آورد تا آن مانع را کنار بزند، اسباب در عالم مختلف هستند، ما به‌حسب ظاهر گمان می‌کنیم که برخی از اسباب خیلی قوی نیستند، اما در روایات فرموده‌اند: وقتی از حضرات ائمه سؤال کردند از خاک قوی‌تر چیست؟ فرمودند آب، چون نفوذ می‌کند، در اجسام، موجودی که استحکام داشته باشد و به‌حسب ظاهر دیرتر نفوذ می‌پذیرد آهن است اما چیزی هست که آهن را هم نابود می‌کند و آن‌هم هواست، این مطالب بیانگر این است که خداوند متعال اسباب گوناگونی را در علم ایجاد کرده است، که برخی از آن‌ها به مناسبتی بر برخی دیگر غلبه می‌کنند.

معنای منجی بودن حق متعال نسبت به انسان چیست؟

این نظام جاری به دست حق‌تعالی است تا به جهات مختلف شرایطی را ایجاد کند و موانعی را برطرف کند و این معنای نجات برای موجودات است و انسان هم دراین‌بین نجات مناسب باوجود خودش دارد، چون هر موجودی مرتبه‌ای از وجود و کمالات مناسب با خودش دارد که اگر اسباب رسیدن به این کمالات و موانع رسیدن به این کمالات نباشد، این موجود کمال ظهور پیدا می‌کند، خداوند متعال این موجود را به‌صورت تکامل‌یافته در این عالم محقق می‌کند، انسان کمال مناسب با خودش را داراست که نجات انسان اولاً به دست خدای متعال است و ثانیاً هم به دست خدای متعال است، اینکه اولاً به دست خدای متعال است روشن است خدای متعال قبل از اینکه که انسان در این عالم انتشار پیدا بکند، وسایل استکمال اختیاری را برایش فراهم کرده و هادی بشری یعنی نبی را برایش آورده است، و قبل از اینکه انسان به این عالم بیاید به او هشدار داده است که مانعش چیست که اگر بخواهیم نجات پیدا کنیم باید از این مانع بگذریم، حضرت حق به حضرت آدم و حضرت حوا فرمود: «فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ /طه 117» این شیطان دشمن تو و همسر توست، یعنی دشمن انسان است که در برابر خدای متعال ایستادگی کرد و سخن گفت و به عزت خدا هم سوگند یادکرد که همه را جز عده خاصی را اغوا کند «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ&إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ (83) /ص 83 – 82» اغوای او نسبت به عده خاصی کارساز نمی‌شود، و الا بقیه افراد انسان در تیررس او قرار دارند، این مانع بزرگی است، خدای متعال به‌حسب وجود انسان در این عالم یک مانع هم با خود او مقرر کرده است که انسان که برای کمال اختیاری آفریده‌شده است، نباید اجازه بدهد که این مانع درونی بالقوه، بالفعل بشود و نباید اجازه بدهد تا آن مانع بیرونی که تحریک‌کننده این مانع درونی است که شیطان است در وجودش نفوذ پیدا کند، شیطان مانع بیرونی است که عمدتاً از طریق این مانع درونی وارد می‌شود.

راهکار قرآن برای نجات انسان چیست؟

بنابراین اگر کسی بخواهد به نجات برسد، خداوند در چند آیه  راهکار آن را فرموده است که اولاً شخص باید با یک راهکار همراه باشد که آن ایمان و توکل بر خدای متعال است. خدای متعال به شیطان فرمود: تو می‌خواهی سلطه داشته باشی و من هم این سلطه را به تو داده‌ام، چراکه این سلطه از خود شیطان نیست و خداوند این سلطه را به او داده است، خداوند به شیطان فرمود برو، تو می‌توانی اغوا کنی، این اذن الهی است و هیچ موجودی بدون اذن حق‌تعالی نمی‌تواند اثرگذار باشد، این اذن الهی است. اما عده‌ای از تحت این سلطه شیطان خارج می‌شوند.

الف- ولایت ایمانی

 اولاً کسانی که ایمان بیاورند ، ایمان به خدای متعال زمینه اولیه‌ای است که انسان از تحت سلطه شیطان خارج بشود و ولایت شیطان را نپذیرد، «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُون‏ /نحل 100»، سلطه شیطان بر کسانی است که او را ولیّ خودشان می‌گیرند که مرحله اول این ولایت، ولایت ایمانی است که شخص اعتقاد به خدای متعال داشته باشد که وجوداً در تحت ولایت خداست و این معنای ایمان است، این مرحله اول است.

ب-حرکت در جهت تلبس به ایمان و تحقق آن و توکل به حق متعال

 مرحله دوم اینکه انسان در جهت تلبس به ایمان و تحقق ایمان حرکت کند و در این جهت به خدای متعال اتکا کند، در آیه دیگر خدای متعال به شیطان می‌فرماید: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ /نحل 99» تو بر کسانی که بر خدا توکل می‌کنند سلطه نداری، خداوند در برابر این مانع این راهکار را بیان می‌کند که اگر کسی بخواهد در این عالم از موانع کمال حقیقی خودش رها بشود و در آن موانع نماند و آن موانع رهزن او نشوند، باید آن شرایط را در خودش ایجاد کند و زمینه‌های ایجاد این شرایط را هم خداوند برایش فراهم کرده و به او عقل و قلب و اراده و عواطف و امثال این‌ها داده است که ایمان به این امور تکیه می‌کند که انسان با به کار بستن این امور درراه صحیح، ایمان بیاورد و رابطه عقلی و قلبی با خداوند پیدا کند و این رابطه را در مرحله عمل هم به کار ببندد.

 توکل نیز این‌چنین است و توکل با عمل تحقق پیدا می‌کند که فرموده‌اند: انسان در یک امری حرکت کند، و آن شرایط ظاهری مقررشده هر امری را فراهم کند و توجه داشته باشد که این شرایط را خدا مقرر کرده است که او از این طریق من را به نتیجه برساند، این معنای توکل است، رساندن به نتیجه را انسان از ناحیه خدا بداند، اما با شرایطی که خودش مقرر کرده است، پس رجوع به این شرایطی که او مقرر کرده است خودش مرحله‌ای از توکل است، چون من اعتقاد به خودم را رها کرده‌ام و به خدا اعتماد کرده‌ام، و اینکه انسان را به نتیجه می‌رساند، پس در مرحله او نجات‌دهنده خداست با ارائه طریق و ارائه موانعی که برای انسان پیش می‌آید که موانع درونی و هواهای نفسانی و آن تمایلات خاص به این دنیا که مستقلاً و انحصاراً انسان این تمایلات را به جنبه‌های دنیای به کار ببندد، این هوای نفس است، اینکه خداوند اصل تمایلات را قرار داده است و شیطان هم  که از جلوه دادن این تمایلات به‌صورت حقیقی و دائمی، انسان را در دام خودش می‌اندازد، لذا گفت: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ/حجر 39» اى پروردگار من حال كه به كيفر سجده نكردنم مرا به راه شر و فساد انداختى، من هم يقيناً [همه كارهاى زشت را] در زمين براى آنان زيبا جلوه مى‏دهم [تا ارتكاب زشتى‏ها براى آنان آسان شود] و مسلماً همه را به راه شر و فساد مى‏برم.

«وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ / نساء 119 و يقيناً آنان را گمراه مى‏كنم، و دچار آرزوهاى دورودراز [و واهى و پوچ] مى‏سازم.

شیطان از این راه‌ها به سراغ انسان می‌آید و انسان را به آرزوهای باطل می‌کشاند، به زینت‌ها می‌کشاند، البته همان‌طور که قرآن بیان می‌کند اصل ویژگی‌های این عالم یک زینت اولیه برای انسان دارد که خدا قرار داده است که اگر انسان زینتی نداشته باشد این‌ها را به کار نخواهد بست «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا /کهف 7» مسلماً ما آنچه را [از درخت، نبات، حيوان، دريا و ديگر آثار] روى زمين است، زينت زمين قراردادیم تا آنان را آزمايش كنيم كه كدامشان از جهت عمل نيكوترند.

این اموری را که روی زمین است زینت قرار داده‌ام، چشم دیدنی‌ها را می‌خواهد، لذت هم می‌برد، اگر کسی از این دیدنی‌ها و مناظر طبیعی الهی لذت نبرد ناقص است و همین‌طور امور دیگری که در این نفس انسانی وجود دارد، اما جنبه‌های زینت برای افراد فرق می‌کند و به‌مراتب ایمانی افراد نسبت پیدا می‌کند، شخصی شیفته همین رنگ ظاهری می‌شود و شخص دیگر این رنگ و آب را نشأت‌گرفته از کمالات الهی می‌بیند و به این رنگ و آب کشش پیدا می‌کند ولی ازآن‌جهت که آن‌ها را نشأت‌گرفته از کمالات الهی می‌داند، این دیدگاه‌ها این تفاوت‌ها را دارند، اما انسان متعادل این‌چنین است که همه ویژگی‌هایی که خدای متعال در وجودش و در عالم قرار داده که این وجود انسان به آن‌ها کشش دارد را به‌اندازه الهی آن‌ها اعمال می‌کند و ازاین‌جهت متعادل‌ترین انسان‌ها انبیاء (ع) هستند، و بعد کسانی که در جوانب گوناگون تبعیت محض می‌کنند و اساساً خواسته‌اند ما متعادل بار بیاییم.

کار شیطان جلوه دادن است

 به‌هرحال سخن اینجا بود که شیطان می‌خواهد این زینت‌های طبیعی را غیرطبیعی و غیرواقعی جلوه بدهد. به این حدود دقت داشته باشید، خدای متعال به‌اندازه محدودی زینت داده است، فرمود: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا /کهف 7» جهت زینت الهی این است که انسان در تمام شئون تمایلاتش عمل نیکوتر انجام بدهد، اما شیطان می‌خواهد این زینت‌ها با تلخی تحقق پیدا بکند.

«توکل» و رفع موانع نجات آدمی

برای اینکه ما از این موانع نجات پیدا کنیم باید به خدای متعال متمسک بشویم که توکل همان نجات پیدا کردن همراه با اختیار انسان از جانب خدای متعال، اختیار به این معناست که کسی که توکل می‌کند اختیار دارد، اختیارا دیدگاه صحیحی را دارد، اختیاراً کارهای خوبی را دارد، اگر کسی خدای ناکرده کار بدی انجام بدهد و بگوید بر خدا توکل کن، این توکل اصلاً مورد ندارد که انسان باکار شر به خدا توکل کند، خود موضوع توکل را که خوب بررسی کنیم معلوم می‌شود که توکل به کار بستن اختیار در جهات خوب است اما من باید بفهمم که مستقل نیستم، این معنای توکل است.

نجات واقعی انسان در چیست؟

نجات واقعی انسان در این است که ازنظر روحی و عملی آلوده نشود، هرچند به امور ناگوار دنیایی مبتلا بشود و معنایش این نیست که انسانی که نجات پیدا می‌کند به گرفتاری عالم دنیا مبتلا نشود، خیر، چون انسان دارای شئون گوناگون است، این‌طور نیست که نجات انسان همواره با آسایش مطلق در این دنیا همراه باشد، کنار هر نوشی نیشی هست، این گل خیلی زیباست، اما خار هم در کنار آن هست، خدا این‌گونه قرار داده است که انسان خیال نکند در این دنیا آسایش مطلق وجود دارد، همه این‌ها خیر است و جنبه خیریت و جنبه ناراحتی فرق می‌کند، ممکن است چیزی خیر باشد اما برای انسان راحتی ظاهری هم داشته باشد ممکن است چیزی خیر باشد و برای انسان ناراحتی ظاهری هم داشته باشد، خدای متعال این‌طور مقدر کرده است که نجات واقعی انسان‌ها که نجات روح انسان از آلودگی‌های گوناگون است، اولاً در پرتو ایمان و بعدازآن در پرتو محقق کردن ایمان باشد، دعای افتتاح این دو جهت را به صالحین تعبیر کرده است «وَ يُنَجِّي الصَّالِحِينَ» و در آیاتی به متقین تعبیر کرده است، می‌فرماید «وَ نَجَّيْنَا الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُون‏/فصلت 18» اگر نجات واقعی باشد، نجات به معنای نجات مستمر است نه مقطعی، چراکه انسان یک حقیقت مقطعی نیست، چراکه انسان به‌گونه‌ای یک حقیقت ثابتی دارد و نجاتش هم به این نحو است و اسباب نجاتش هم باید به همین نحوه باشد، ایجاد شرایط و رفع موانع هم باید به همین نحو باشد، خوب به تعبیر قرآن دقت کنید، ما به کسانی که ایمان بیاورند و همواره تقوا داشته باشند، این لفظ همواره را از کلمه «کانوا» استفاده می‌کنیم، و شخص باید در مسیر تقوا باشد و انسان در هر درجه‌ای از تقوا قرارگرفته، به همان اندازه نجات پیدا می‌کند، چون مرحله کمال انسان خیلی بالاست و مراتبی دارد، هرچقدر انسان در این مراتب قرار بگیرد، خدای متعال نجاتش را هم همان مقدار مقرر کرده است، ازاین‌جهت در آیه دیگری می‌فرماید: «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا /مریم 72» آنگاه آنان را كه [از كفر و شرك و فساد و گناه‏] پرهيز كردند، نجات مى‏دهيم.

زمینه‌های نجات در قیامت را باید در این عالم تحصیل کرد!

آیه 72 سوره مریم که مربوط به قیامت است بیانگر این موضوع است که نجات الهی هم در این عالم تحقق دارد و اساساً رسیدن به کرامات حق‌تعالی و ظهورش در عالم دیگر است و ما باید زمینه نجات را در این عالم فراهم کنیم که تقوا که بعد از ایمان است، این زمینه خوب و لازم نجات انسان است.

«وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا& ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيًّا /مریم 72 -71» و در آیه 103 سوره مبارکه یونس می‌فرماید: «ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنين‏» انسان اگر بخواهد واقعاً تقوا داشته باشد باید همراه انبیاء باشد و این مشخص می‌کند که اگر کسی بخواهد در مسیر صلاح باشد، باید با صالحین قطعی همراهی داشته باشد که انبیاء (ع) هستند که درباره فرموده است: «ً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ/انبیاء 72».

خاتمه کلام

 خدای متعال برای رسیدن انسان به کمال واقعی‌اش، موانعی را در این عالم در مسیر انسان مقرر کرده است تا انسان زمینه‌های کمالی را که خداوند مقرر کرده است تحصیل کند و به‌واسطه این کمالات موانع را رفع کند، و مادامی‌که انسان در این جهت باشد، خداوند به او کمک می‌کند، لذا فرمود: «إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون‏/ اعراف 201» مسلماً كسانى كه [نسبت به گناهان، و آلودگى‏هاى ظاهرى وباطنى‏] تقوا ورزيده‏اند، هرگاه وسوسه‏هايى از سوى شيطان به آنان رسد [خدا و قيامت را] ياد كنند، پس بى‏درنگ بينا شوند [از دام وسوسه‏هايش نجات يابند].

این‌ها نمونه‌های نجات است که خدای متعال راه‌های خاصی را برای انسان مؤمن که می‌خواهد در مسیر شایستگی قرار بگیرد فراهم می‌کند، آن راه‌هایی را که خودش طی کرده است و نمی‌توانسته به‌طور جزئی و مشخص طی کند، خدای متعال این نور را برای او قرار می‌دهد. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏/حدید 28» اى مؤمنان! از خدا پروا كنيد و به پيامبرش ايمان آوريد تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا كند، و براى شما نورى قرار دهد كه به‌وسیله آن [در ميان مردم] راه سپاريد و شما را بيامرزد، و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است‏.

آسیه همسر فرعون نمونه‌ای از نجات‌یافتگان

این همان نجات‌های خدای متعال است، دقت داشته باشیم که ما می‌توانیم از همه آلودگی‌ها به آن نجات مطلق برسیم، هرچند شخص در زندان باشد، هرچند در تحت‌فشار دشمنان باشد، اما می‌تواند به آن نجات واقعی برسد و ما؛ هم از انبیاء و اولیاء نمونه داریم و هم از غیر آن‌ها، آسیه با فرعون زندگی می‌کند، خیلی سخت است و ما نمی‌توانیم تصور کنیم، فرعون ادعای خدایی دارد و آسیه اصلاً او را قبول ندارد بی‌جهت نیست که یکی از زنان بزرگ عالم حضرت آسیه است، به‌هرحال خدای متعال او را نجات داد و از خداوند تقاضا کرد: «رَبِّ ابْنِ لي‏ عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ /تحریم 11» برای من خانه‌ای نزد خودت در بهشت بنا کن، خودش در این دنیا مصالح ساختمانی آن خانه را فراهم کرد و خدا آن خانه را برایش تکمیل می‌کند، خدای متعال به حق اولیائش (ع) ما را از مشکلات گوناگون این عالم و گرفتاری‌های گوناگون انسان نجات بدهد. البته ما اگر بخواهیم نجات واقعی را به دست بیاوریم، باید همواره به اهل‌بیت (ع) متمسک باشیم.

 

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha