به گزارش خبرگزاری «حوزه»، استاد هادوی تهرانی در ابتدای درس خارج اصول به راه و رسم طلبگی اشاره کرد و گفت: امروز، روز نخست دروس در سال تحصیلی جدید است که در واقع فرصتی دوباره به ما داده شده است.
در روایتی از امام علی ابن ابی طالب(ع) نقل شده : «الفرصة تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخیر/ فرصت همان طوری که ابر میگذرد، به سرعت میگذرد؛ پس از فرصتهای نیکو بهره ببرید».
همانند این فرصت در روایت مذکور، «در قم بودن» است که ما قدر آن را نداسته و ارزش آن را نمیفهمیم.
همین روزهای اخیر با طلبههایی برخورد داشتم که هر کدام به شکلی از حوزه بیرون رفتهاند، از قم رفتند، حالا بعضی برای انجام یک مسئولیتی بیرون رفتند و بعضی به دنبال یک توهمی و خیالی بیرون رفتند. هنگامی که با یکی از شاگردان قدیم خود که امروز در قوۀ قضاییه مشغول به قضاوت و انجام خدمت است، صحبت از قم بودن مطرح شد، گریه میکرد که این فرصت را از دست داده و قدر آن دورۀ خوش و خوب را ندانسته؛ البته کسانی هم هستند که به توهم رسیدن به مقامات دنیا یا رسیدن به پول و ثروت از قم رفتند و حالا گرفتاریهای خاص خودشان را دارند.
*تضمینی برای عاقبت به خیری طلاب وجود ندارد
در همین روزها با طلبهای برخورد داشتم که او هم شاگرد ما بود؛ (البته خودش میگوید و بنده یادم نمیآید) و احتمالاً از قم به دنبال درآوردن پول و تحصیل ثروت رفت که امروز نه تنها در فقر و فلاکت زندگی میکند؛ بلکه متأسفانه گرفتار بعضی بلاها همانند اعتیاد نیز شده و این عجیب نیست. شما فکر نکنید چون طلبه هستید، تضمینی وجود دارد که حتماً عاقبت به خیر میشوید؛ چنین چیزی نیست.
در همین مدرسۀ حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی ـ رضوان الله علیه ـ شخصی بود که تا چند سال پیش از این، یعنی حدود ده دوازده سال پیش، خارج تدریس میکرد، مُدرس خارج مدرسۀ آیت الله العظمی گلپایگانی بود؛ اما امروز در کسوت یک عالم وهابی در اردن علیه شیعه فعالیت میکند! در این میانه، یعنی در فرصتی که اینجا بود تا زمانی که به اردن رفت یک دورهای هم در عراق ادعای مرجعیت کرد و رساله داد! یعنی ممکن است آدم درس خارج بگوید، چند صباحی ادعای مرجعیت بکند، عاقبتش این طور شود که این آقا شد. باید پناه برد به خدا. شما فکر نکنید در امان هستید؛ چراکه هیچ شخصی در امان نیست؛ نه من و نه شما.
*فرق انسان سالم با دیوانه از نگاه آیت الله العظمی بهاءالدینی
مرحوم آقای بهاء الدینی بارها این جمله را میفرمودند که فرق بین ما و دیوانههای در خیابان خیلی نیست، فقط خدا ما را نگه داشته است! بنده ـ شخص خودم را عرض میکنم ـ این چنین لیاقتی را نداشتم؛ ولی خدا به ما این توفیق را داد در قم باشیم. مراقب باشیم از این فرصت استفاده کنیم. من نمیگویم آدم همیشه باید در قم بماند؛ ولی در قم بودن یک فرصت است و این فرصت را باید خوب استفاده کرد.
اما فرصت یادگیری، این فرصت همیشه نیست. بارها به دوستان عرض کردم همیشه انسان آمادگی یادگیری ندارد. انسان فکر می کند که از کار افتادگی چشم، گوش، دست یا پا فقط برای دیگران است و برای خود او نیست؛ در حالی که این اتفاق می تواند برای همه بیافتد. ما هم کم کم توان خود را از دست میدهیم. تا جوان هستید، تا توان دارید کاری که قرار است در دورۀ جوانی انجام بدهید، انجام دهید. یکی از آنها یادگیری است. الآن شما یک توانی دارید که خودتان متوجه نیستید. این توان را وقتی از دست دادید، متوجه میشوید. اگر الآن که جوان هستید، درس نخوانید کار نکنید، مطالعه نکنید، یادداشت نکنید، فردا این طور نیست که وقت پیدا کنید، بنویسید و مطالعه کنید. اصلاً فردایی معلوم نیست در کار باشد و اگر فردایی باشد، معلوم نیست شما توانی داشته باشید. همیشه بعضی نعمتها و بلکه بسیاری از نعمات را وقتی انسان از دست میدهد، قدرشان را میفهمد؛ به هر حال «فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرَی» إن شاء الله این یادآوری به درد ما بخورد.
*هدف از تحصیلات در حوزه
بنده در روز دوم درس در سال گذشته این جمله را بیان کردم که «هدف از تحصیلات حوزوی، اجتهاد است» و امروز میخواستم کلمه ای به این جمله اضافه کنم که «هدف آموزشی از تحصیلات حوزوی، اجتهاد است»؛ چراکه حوزه دارای ابعاد گوناگونی است.
حوزه اصلاً یک مرکز آموزشی صرف نیست. حوزه مجموعهای است که یکی از فعالیت های آن، آموزشی است. گاهی ما به این معنا توجه نکرده و در قضاوتهای خود دربارۀ حوزه و تصمیم گیری های آن اشتباه می کنیم. این نوع هدف، هدفی است که در تعلیم و سیستم آموزشی حوزه مطرح میشود؛ به این معنا که اگر بپرسند هدف از این سیستم آموزشی چیست؟ گفته میشود: اجتهاد؛ اما هدف حوزه این نیست.
بنده تعبیری مناسبتر برای هدف حوزه از آن چیزی که خود ما به کار میبریم، جز همین تعبیر «سربازی امام زمان عجل الله فرجه الشریف» نیافتم. اینکه آماده باشی برای اینکه در خدمت باشی، در خدمت اسلام باشی. آن بزرگوار به عنوان فرماندۀ کل جهان اسلام، بلکه جهان و ما به عنوان سربازان کوچک تحت امر او.
وقتی وارد حوزه می شویم، باید خود را همانند شخصی که برای لشکری ثبت نام میکند، تلقی کنیم. ما آمدیم اینجا در خدمت باشیم. هر کاری که وظیفهمان است، به عنوان سرباز این لشکر باید انجام بدهیم. یکی از شرایط این سربازی، تشخیص وظیفه است؛ اینکه چه باید بکنیم. برای اینکه این را بفهمیم، باید درس بخوانیم. درس خواندنی که در حوزه به عنوان کاری مهم مطرح است، از این باب می باشد.
*عوامل رسیدن به اجتهاد
اجتهاد یک ملکه است؛ حالتی است که در انسان پیدا میشود؛ حالتی ثابت که انسان این توان را پیدا میکند که با مراجعه به أدله، نظر شرع را در مسائل مختلف به دست بیاورد. رسیدن به این اجتهاد دارای عواملی است که بخشی از آن عوامل ظاهری و بخشی دیگر، عامل واقعی است؛ البته بخشی از عوامل ظاهری مربوط به ما بوده و در اختیار ماست که آن را به دست آوریم و بخشی دیگر، مربوط به ما نیست.
* استعداد
یکی از عوامل ظاهری، استعداد است. هر کاری یک استعدادی میخواهد. هر کسی هر کاری را نمیتواند بکند و اینکه کسی توقع داشته باشد هر کاری را بتواند بکند، اشتباه است. خدا ضرورتاً به همه مردم، تمام استعدادها را نداده است. ممکن است بعضیها استعدادهای بیشتری داشته باشد؛ یعنی استعداد برای امور بیشتری و بعضی استعدادهای کمتری داشته باشند. عادتاً این طور نیست که آدم برای هر کاری استعداد داشته باشد. یکی درس را خوب و راحت میخواند؛ ولی نمی تواند خوب ورزش انجام بدهد. استعداد در افراد مختلف است و اینکه آدم یک استعدادی را نداشته باشد، عیب نیست. هر کس یک چیزهایی دارد و استعداد دست کسی نیست.
ساخت بدن بنده به این نحو است که نمی توانم این ساخت را تغییر بدهم. قدِ من این قدر است. نمیتوانم کوتاهش کنم و درازش کنم؛ بله میتوان با ورزش، تمرین و تغذیه، تغییراتی در آن ایجاد کرد؛ آن هم تا یک محدودهای. استعداد امری است که تا حدی در اختیار انسان است.
* پشتکار
پشتکار، عامل ظاهری دیگر است. خیلی از ما انسان ها، استعداد بعضی چیزها را نداریم؛ ولی استعداد خیلی چیزها را داریم که در بسیاری از موارد شکوفا نمیشود. ما نمیتوانیم از استعداد خوب استفاده کنیم. اینکه هر کسی استعداد دارد، پس حتماً موفق است، این طور نیست. خیلی از افرادی که مستعد هستند، موفق نمیشوند؛ یعنی از استعدادشان استفاده نمیشود.
* توشۀ علمی
عامل ظاهری سوم، توشۀ علمی شماست. اجتهاد استعداد، پشتکار و علمی که در اختیار شماست را می خواهد. آن مقداری از توان شما که به فعلیت رسیده، توشه ای است که به دست آورده اید و می توانید به وسیله آن به مراحل بالاتر دست پیدا کنید.
طلابی که امروز در درس خارج حضور داشته و نتوانند عبارتی عادی از کتبی همچون مکاسب، رسائل و ... بخوانند و معنا کنند، توهم است که با این وضع بتوانند مجتهد خوبی شوند. بالاخره انسان باید مقدماتی را طی کرده و توشهای داشته باشد تا بتواند با این توشه به آن اجتهاد برسد. بنابراین اگر هر کدام از شما فکر میکند در درسهای قبلیاش ضعفی هست، سعی کند جبران کند. هر چقدر این جبران تأخیر بیافتد، هم مشکلتر میشود و هم آفت بیشتری به تحصیلات شما می زند. نمیگویم اگر دیدی ادبیاتت خوب نیست، بروی سیوطی بخوانی. مقصودم ضرورتاً این نیست. بله اگر واقعاً این قدر ضعیف است که مجبوری بخوانی، برو بخوان. عیب ندارد. بعضی از بزرگان بودند که در تحصیلاتشان آمدند بالا و بعد به نتیجه رسیدند که تحصیلات قبلیشان خوب نبوده است. دوباره از پایین شروع کردند و آدمهای موفقی هم شدند؛ اما ضرورتاً این کار لازم نیست. گاهی میتوانید مباحثه کنید، میتوانید تدریس کنید. بسته به اینکه چقدر ضعف یا ناتوانی در آن کار میبینید، با مباحثۀ مجدد یا تدریس مجدد ممکن است آن مقدار جبران شود.
یکی از مشکلات امروز حوزه های علمیه این است که سنتهای حوزوی خود را از دست دادیم. حضرت آقای جوادی آملی ـ حفظه الله ـ میفرمود ما همیشه سه جور درس داشتیم. یک درسهای جدید که پای درس استاد شرکت میکردیم. درسهایی که کمی قبل از آن خوانده بودیم و اینها را مباحثۀ مجدد میکردیم و درسهایی که قبل از اینها خوانده بودیم و آنها را تدریس میکردیم. وقتی طلبه در گذشته مکاسب میخواند، لمعه را مباحثۀ مجدد میکرد و ادبیات و منطق را تدریس میکرد و همین طور میآمد بالا. متأسفانه الآن برای بسیاری از این سنتهای حوزوی موانعی پیدا شده و برای قسمتهایی هم انگیزهها و زمینههایش از بین رفته است و به یک شکل دیگری مانع پیدا شده است. امروز اگر یک طلبه بنشیند در درس خارج و هنوز بلد نباشد یک عبارت کفایه، مکاسب، رسائل و لمعه را درست بخواند و درست ترجمه کند، نمیتواند با این درس خارج مجتهد شود. چنین اعجازی من از هیچ مُدرس درس خارج سراغ ندارم؛ بنابراین دوستان توجه کنند که اگر آمادگی نباشد، همانند آن است که انسان، لقمهای را نجویده، قورت بدهد و در همان حال که معدهاش ناراحت است، چند لقمه دیگر را بخواهد قورت بدهد. البته در موضوع خوردن لقمه قبلی را که نجویده بودی، میشود لقمه بعدی را درست بجوی ولی در تحصیلات این طور نیست. اگر شما مراحل قبل را ضعیف باشی، این مرحلۀ بعد هم عملاً ضعیف هستی و نمیتوانی به عمقش برسی. در نتیجه این هم یک لقمه نجویده دیگری میشود که دائم بیشتر اوضاع مزاج شما را به هم می زند و بعد لذتی از خوردن نمیبری. اما اگر کسی خوب بخورد، مزاجش هم سالم باشد، درست هم بخورد، لذت میبرد؛ پس در تحصیلات اگر انسان خوب درس بخواند، هر چه بخواند، بیشتر خوشش میآید. اینکه ما از درس خواندن لذت نمیبریم و سختمان میآید، فشار میآید، میخواهیم بنشینم و کتاب باز کنیم، یک جورمان میشود، این به خاطر آن است که مطلب را نمیفهمیم؛ چون مقدماتش را نمیفهمیم و لذت هم نمیبریم. اگر آدم میفهمید، خیلی لذت میبرد. درس خواندن خیلی کار لذت بخشی است. آنها که خوب درس میخوانند، خیلی لذت میبرند، فشاری احساس نمیکنند. همۀ اینها که گفتم عوامل ظاهری است؛ البته معنایش این نیست که چون عوامل ظاهری است، آن را رها کنیم.
* توفیق الهی
اما آنچه اصل بوده و عامل واقعی است، توفیق است. یک وادی دیگر است که چه بسیار کسانند که خیلی با استعداد هستند، خیلی هم با پشتکار هستند، توشۀ عملی خوبی دارند ولی موفق نمیشوند؛ چون توفیق الهی، داستانی دیگر است؛ البته خدا بخیل نیست. خدا با هیچ کس دشمن نیست، جاهل نیست، ضعیف نیست، خدا هم میداند و هم مهربان است و هم میتواند؛ بنابراین اگر کسی قابلیت داشت، خدا به او میدهد. این طور نیست که خدا از کسی دریغ کند؛ اما این توفیق الهی چیزی است که اگر در هر امری رفیق ما نباشد، آن امر به سرانجام نمیرسد. در کوچکترین امور زندگی اگر توفیق الهی رفیق آدم نباشد، کار سخت است، دیر به نتیجه میرسد و بسیاری موارد به نتیجه نمیرسد. اگر مفهوم «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» را درک کرده بودیم، میفهمیدیم ما حتی در کارهای جزئیمان به خدا نیاز داریم. ما نمیفهمیم که حتی برای خریدن یک کیلو گوشت هم اگر پولش را داشته باشیم و قصابش هم داشته باشیم و همه چیز باشد، باز اینجا توفیق الهی یک معنایی دارد. ما خیلی این ها را نمیفهمیم. اگر بفهمی، می بینی که دست هم که تکان میخواهی بدهی، یک قدم میخواهی برداری، آنجا هم باید توفیق رفیقت باشد. اجتهاد چیزی نیست که انسان بدون توفیق الهی به حقیقت آن بتواند دست پیدا کند. ممکن است یک چیزی بگوید و ما الحمد الله درس نخوانده مجتهد هستیم! ولی آن اجتهادی که واقعاً ارزش پیدا کند و بتواند راهگشا باشد برای خود فرد و احیاناً برای دیگران، توفیق میخواهد که إن شاء الله انسان باید سعی کند در تمام مراحل زندگی از جمله اجتهاد از خدا بخواهد و مقدمۀ این توفیق همیشه گفتیم یک چیز خیلی سادهای است و آن این است که انسان سعی کند گناهان را ترک کند. اگر انسان سعی کند گناهان را ترک کند، بقیهاش را خدا درست میکند. خیلی خدا سخت نمیگیرد؛ البته ما در همین اولی میمانیم.
* روش تحصیل در درس خارج
سال گذشته گفتیم؛ درس خارج به این معنا نیست که حتما در درس حاضر شده و مجتهد شوی؛ چنین خبری نیست. بله می گویند فلان آقا ده سال درس مرحوم آقای خویی شرکت کرده است یا بیست سال درس فلانی شرکت کرده؛ اما بدین معنا نیست که مجتهد شده است. درس خارج راهنمای عملی اجتهاد است. در واقع مُدرس خارج، خودش اجتهاد کرده و اجتهاد خود را عرضه میکند تا طلبه با مشاهده این اجتهاد، به این توان دست پیدا کند. حال سوال اینجاست که کدام طلبه به این مرحله میرسد؟ آن طلبهای که بتواند پا به پای این استاد راه برود. من بارها این جمله عرض کردم که اجتهاد همانند شناکردن و کوهنوردی است. یک آقایی شنا میکند و خیلی قشنگ میگوید به من نگاه کن که من چه طوری شنا میکنم، نگاه میکنی چقدر آسان است. بعد میپری در آب مثل سنگ میروی پایین، یا مثل خزهها میچسبی به دیوارۀ استخر! کسی با این مقدار، شنا کردن یاد نمیگیرد. باید شما این کار را تمرین کنی، قدم به قدم دستت را، پایت را، شناوری روی آب، نفس گرفتن همۀ اینها را تکه تکه تمرین کنی. بعد با همدیگر تلفیق کنی تا کم کم شنا را یاد بگیری. همین طور بنشینی سر درس مرحوم آقای خویی ـ رضوان الله علیه ـ درس امام ـ رضوان الله علیه ـ سی سال بنشینی و به امام و ایشان نگاه کنی، خبری نمیشود. به این آقای طلبه می گویم شما باید بیایی در قم و درس بخوانی و استاد بشوی. میگوید حاج آقا من تقریرات آقایان را خواندم. بیشتر از این که نیست! مثلاً من تقریرات درس حاج شیخ جواد تبریزی ـ رضوان الله علیه ـ خواندم. گفتم آقا اگر تقریرات آشیخ جواد ـ رضوان الله علیه ـ بیست درجه در اجتهاد مؤثر باشد، خود درس آشیخ جواد رضوان الله علیه صد درجه مؤثر است. فرق است میان تقریرات و درس. درس آشیخ جواد شاگردپرور و مجتهد پرور بود. فقط با مطالعه کردن کسی نمیتواند به این راحتی مجتهد شود؛ نمیگویم محال است؛ ولی خیلی سخت است. حضرت آیت الله جوادی آملی ـ حفظه الله ـ در اولین جلسهای که بنده با ایشان آشنا شدم، ایشان این جمله را فرمود: طلبه خوب باید استاد خوب ببیند، زیاد هم ببیند. کیفیت و کمیت استاد مهم است.
[1]. حمد، 5.