به گزارش خبرگزاری «حوزه»، شهادت امام محمد باقر عليه السلام در سال 114 روز هفتم ماه ذى الحجه واقع شده است.[1] ،[2] همان امامی که به فضيل بن يسار فرمود: «يَا فُضَيْلُ إِنَّ حَدِيثَنَا يُحْيِي الْقُلُوبَ؛ اى فضيل، سخن ما دل ها را زنده مى كند».[3]،[4]
از سوی دیگر بنا برکلام نورانی آن حضرت که فرمود: اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است، ... و در نزد ما از آن اسم، هفتاد و دو حرف است، و يك حرف آن نزد خداوند متعال، و مخصوص به ذات پاك او در علم غيب است و هيچ حول و قدرتى جز به اذن خدا نيست.[5]،[6] لذا ضرورت خداشناسى و آگاهى از صفات جلال و جمال حق، به عنوان قوي ترين عامل براى پرورش ملكات اخلاقى و كمالات انسانى و نجات از پستى و حضيض رذائل و[7] رسيدن به اوج قله فضائل بیش از پیش آشکار می شود.[8]
خدایی که به تعبیر نورانی امام باقر(علیه السلام) در آغاز خدا بود و چيزى غير از او نبود، و در عين حال قادر و عزيز بود و هنوز عزتى آفريده نشده بود(او در ذات پاكش هم قدرت داشت و هم علم بى آن كه نياز به آفرينش علم و قدرت داشته باشد).[9]
* حصول معرفت الهی؛ مقوله ای فطری
گفتنی است در آيات قرآن و در احاديث اسلامى بر فطرى بودن «معرفة الله و توحيد» تأکید شده است كه در بعضى تاكيد بر «فطرت توحيدى» و در بعضى تحت عنوان «معرفت» و در بعضى ديگر «فطرت اسلامى» و بالآخره در بعضى نيز به عنوان «ولايت» آمده است.[10]
این گونه است که از امام باقر (ع) مى خوانيم كه در پاسخ «زراره» يكى از ياران دانشمندش كه از تفسير آيه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها» [11] سؤال كرده بود[12] فرمود: فَطَرَهُمْ عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِه؛ خداوند سرشت آنها را بر معرفت و شناخت خود قرار داد»[13] ،[14] زیرا آنچه را كه انسان از طريق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرينش درك مى كند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد كه در تجلي گاه مشكلات، و طوفان هاى حوادث، خود را نشان مى دهد، ولى اين انسان فراموشكار وقتى طوفان حوادث فرو نشست دوباره گرفتار غفلت و غرور مى شود.[15]
* چیستی مفهوم توحید
توحيد پايه اصلى دين است و در همه چيز نقش اساسى دارد؛ خداوند يكى است، دعوت انبياء به سوى يك چيز بوده است، در روز رستاخيز همه انسان ها در يك روز مبعوث مى شوند، كعبه و قبله همه مسلمانان يك نقطه است، قرآن تمام مسلمانان يكى است؛ خلاصه اين كه، توحيد اصل اساسى است كه در تمام اصول و فروع دين ما جريان دارد. بدين جهت، توحيد تنها يك اصل از اصول دين نيست، بلكه در تمام اصول و فروع دين جريان دارد. توحيد همچون نخ تسبيح است كه تمام دانه هاى تسبيح را به هم متصل مى كند، به گونه اى كه اگر توحيد نباشد دين تحقق نمى يابد.[16]
لذا در حديثى از امام محمد باقر (ع) مى خوانيم:« أحد» فردى است يگانه و«احد» و«واحد» يك مفهوم دارد، و آن ذات منفردى است كه نظير و شبيهى براى او نيست، و «توحيد» اقرار به يگانگى و وحدت و انفراد او است».[17] در ذيل همين حديث مى خوانيم: «واحد از عدد نيست، بلكه واحد پايه اعداد است، عدد از دو شروع مى شود، بنابراين معنى «الله احد» يعنى معبودى كه انسانها از ادراك ذات او عاجزند، و از احاطه به كيفيتش ناتوان، او در الهيت فرد است و از صفات مخلوقات برتر»[18] ، در قرآن مجيد نيز «واحد» و «احد» هر دو به ذات پاك خداوند اطلاق شده است.[19]
* توحید؛ نقطۀ اتصال جوامع بشری
بى شك مهم ترين عامل وحدت و يكپارچگى مردم جهان كه نشأت يافته از اساسى ترين ريشه هاى اعتقادى شان باشد، مسأله توحيد و يكتا پرستى است.[20] اين، محور بسيار خوب و ريسمان محكمى است كه همه مى توانند به آن چنگ بزنند.[21] لیکن يك جامعه مشرك كه از مسير توحيد و يكتا پرستى منحرف شده است، گرفتار ظلم و ستم طبقات بالا، و هم وظيفه نشناسى طبقات پائين، و نیز اختلاف عقيده و همچنین كشمكش هاى خونين اجتماعى مى شود، همانطور كه جوامع مادى دنياى امروز كه تنها در برابر بتِ صنعت و ثروت سجده مى كنند گرفتار تمام اين بلاهاى بزرگ هستند و در ميان آن دست و پا مى زنند[22].
از سوی دیگر ملت هايى نيز وجود دارند كه دم از توحيد و خدا پرستى مى زنند ولى عملا مشرك و بت پرست مى باشند، چنين ملت هايى به سرنوشت مشركان گرفتار خواهند شد و اينكه در بعضى از اخبار مى خوانيم كه امام باقر (ع) فرمود: «كل هذا فى اهل القبلة»: همه اين كيفرها در مسلمانان واقع مى شود ممكن است اشاره به این نکته باشد که هرگاه مسلمانان از مسير توحيد انحراف يابند، و خودخواهى و خودپرستى جاى اخوت اسلامى را گرفت، منافع شخصى بر منافع عمومى مقدم داشته شد و هر كس به فكر خويشتن بود و دستورات خداوند به دست فراموشى سپرده شد، در این صورت آنها نيز گرفتار چنين سرنوشتى خواهند شد!.[23]
* دعا؛ زمینه ساز معرفت الهی
اگر چه در بعضى از دعاها آمده است: «كَلَّتِ الْأَلْسُنُ عَنْ غَايَةِ صِفَتِهِ وَ الْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ؛ زبان ها از نهايت توصيف خداوند ناتوان اند، و عقل ها از كُنه معرفتش عاجزاند»،[24]،[25] لیکن طبق گواهى قرآن، ارزش انسان ها در پيشگاه پروردگار به خاطر دعاهاى آنها است «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ».[26] چرا چنين نباشد؟ در حالى كه «دعا» انسان را به سراغ «معرفة الله» و شناخت و عشق معبود مى فرستد تا از طريق توسل به اسماء و صفات حسنايش، بر سر سفره رحمتش بنشيند، پيوند ناگسستنى با او بر قرار سازد و از اين خوان رحمت، توشه برگيرد.[27]
به همين دليل مى توان گفت: آنچه از ناحيه خود «دعا»، به انسان مى رسد، بسيار فراتر و فزونتر از چيزى است كه در صورت اجابت «دعا» عايد انسان مى گردد.[28] به نحوی که در بعضى از روايات دعا كردن حتى از تلاوت قرآن هم افضل شمرده شده، چنان كه از امام باقر (علیه السلام) نقل شده كه فرمود:«الدعاء افضل من قراءة القران»، [29] که در يك تحليل كوتاه مى توان به عمق مفاد اين احاديث رسيد، زيرا دعا انسان را به شناخت پروردگار (معرفة الله) كه برترين سرمايه هر انسان است دعوت مى كند.[30]
افزون بر همه اينها، محتواى بسيار عميق و تكان دهنده دعاهاى معروف پيشوايان بزرگ، آنچنان حساب شده است كه هر جمله اى از آن، درس آموزنده مهمى است و سالكان طريق را بهترين ره توشه است.[31] لذا در حديثى از امام باقر (علیه السلام) مى خوانيم: هنگامی که حضرت ابراهيم (ع) در ميان هلهله و شادى و غريو فرياد مردم به درون شعله هاى آتش فرستاده شد،[32] اینچنین با خدا راز و نياز كرد: «يا احد يا احد يا صمد يا صمد يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد ... ای خدای یکتا و بی همتا، ای خدای بی نیاز، ای خدایی که هرگز نزاده و زاده نشد، و هرگز شبیه و نظیر ندارد. »[33]،[34]
* شکر منعم؛ شاخصۀ کلیدی در خداشناسی
یکی از مهم ترین انگيزه های معرفة الله مسأله شكر منعم است.[35] شكر در برابر نظام حساب شده نور و ظلمت، شكرى كه خواه و ناخواه انسان را به شناخت منعم و معرفت او، وا مى دارد، و شكرى كه انگيزه ايمان در مباحث اعتقادى است.[36]
موضوع «شكر منعم» كه در فطرت انسانها به وديعت نهاده شده، راه گشاى راه توحيد و خداشناسى است كه بسيارى از علماى عقائد در نخستين بحث هاى عقيدتى يعنى «ضرورت شناخت بخشنده نعمتها» بر آن تكيه كرده اند.[37] به راستی آيا تشكر از منعم بدون معرفت و شناخت او ممكن است؟ اينجاست كه شكر منعم سبب معرفة الله مى شود.[38]
بی تردید هدف آن است كه حس حق شناسى و شكرگزارى انسانها تحریک گردد تا از طريق شكر گزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، كه شكر منعم نخستين گام معرفت كردگار است.[39]
بخشيدن اين نعمت ها نيز وسيله اى براى زنده شدن روح شكرگزارى و به دنبال آن تحصيل معرفة الله قرار داده، وگرنه خدا چه نيازى به شكر ما دارد؟ اينها همه بهانه هايى است براى معرفت ذات و صفات او، و حركت به سوى اين كمال مطلق.[40] لذا براى شكر اين نعمت ها بپاخيزيد و قبل از هر چيز به سراغ شناخت آن مبدائى برويد كه ابزار معرفت و علم را در اختيار شما قرار داد.[41]
این چنین است که در حديثی از امام باقر عليه السلام آمده است كه نوح عليه السلام همه روز صبحگاهان و عصرگاهان اين كلمات را به درگاه خدا عرضه مى داشت:[42] «خداوندا من تو را گواه مى گيرم هر نعمتى صبح و شام به من مى رسد، چه دينى و چه دنيوى، چه معنوى و چه مادى، همه از سوى توست، يگانه اى و شريكى ندارى، حمد مخصوص توست و شكر هم از آن تو، آن قدر شكرت مى گويم تا از من خشنود شوى و حتى بعد از خشنودى».[43]،[44]
بنابراین شكرگزارى از خالق راهى به سوى معرفت او مى گشايد و پيوند انسان را با آفريدگار محكم تر مى كند، و در علم كلام كه مسأله وجوب معرفة الله مطرح مى شود، مهم ترين دليل همان مسأله شكر منعم است كه از مسايل وجدانى است و به اصطلاح «قياساتها معها؛ دليلش با خود آن است».[45]
* تحقق معرفت نعمت در گرو شکر منعم
گفتنی است شكرگزارى علاوه بر اين كه معرفت نسبت به بخشنده نعمت ها را به دنبال دارد، معرفت نعمت را نيز همراه خواهد داشت، چرا كه هر قدر نعمت از نظر كيفيت و كميت بالاتر و بيشتر باشد، شكرى افزونتر مى طلبد، و براى اداى حق شكر منعم، معرفت نعمت ضرورى است، و همين معرفت نعمت روز به روز پيوند بندگان را با خدا محكم تر مى سازد و آتش عشقش را در دل ها شعله ورتر مى كند، و اى بسا اين مواهب مادى آن چنان مواهب معنوى به دنبال داشته باشد كه از آن به مراتب برتر و والاتر باشد.[46]
از این رو نعمت هاى گوناگون، خواه ناخواه انسان را به شكر منعم وا مى دارد، و شكر منعم او را به معرفت الله و شناخت خالق نعمت دعوت مى كند.[47]
امام باقر عليه السلام در روایتی فرمود؛ «هر زمان امام سجاد عليه السلام پاى در ركاب مى گذاشت با صدقه دادن در حد توان خود، سلامتى را از خداوند عزوجل طلب مى كرد و هنگام بازگشت از سفر نيز به شكرانه سلامتى سفر به اندازه توان خويش صدقه مى داد و حمد و شكر خدا بجاى مى آورد».[48]،[49] و هم چنین به سند معتبر از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه آن حضرت فرمود: «پدرم، على بن الحسين عليه السلام هيچ گاه نعمتى را از خدا ياد نكرد، مگر آن كه به شكرانه آن سجده كرد، و هيچ آيه اى را نخواند كه در آن سجده باشد، مگر آن كه سجده كرد؛ و خداوند هيچ بلايى را كه از آن مى ترسيد، از او دفع نكرد، مگر آن كه به خاطر آن سجده كرد؛ و از هر نماز واجب كه فارغ مى شد، پس از آن سجده مى كرد، هر وقت توفيق مى يافت كه ميان دو نفر اصلاح كند، براى شكر آن، سجده مى كرد».[50]،[51]
* خودشناسی؛ کلید خداشناسی
مسئله مهم قابل بحث در درجه اول شناسائى خويشتن است، مشكل ترين كارها همين شناخت خويش است، گاهى 80 سال عمر كرده ولى خود را نشناخته، و در نتيجه خداى خود را نيز نشناخته است که موانعى از درون و حجاب هائى از برون اجازه خودشناسى آنچنان كه بايد باشد نمى دهد.[52]
لذا به روشنى مى توان استفاده كرد، كه يكى از پايه هاى اصلى پرورش فضائل اخلاقى و تكامل معنوى، خودشناسى و معرفة النفس است، و تا انسان اين مرحله دشوار و اين گردنه صعب العبور را پشت سر نگذارد، به هيچ يك از مقامات معنوى نايل نخواهد شد؛ به همين دليل، علماى بزرگ اخلاق تأكيد و اصرار زيادى بر اين دارند كه رهروان اين راه بايد به خود شناسى پردازند، و از اين امر حياتى غافل نشوند.[53]
بايد توجه نمود كه خودشناسى مقدمه خداشناسى است [54]لذا قرآن مجيد با صراحت مى گويد: «ما آيات آفاقى و انفسى (عجائب آفرينش خداوند در جهان بزرگ و در درون وجود انسان) را به آنها نشان مى دهيم تا آشكار گردد كه او حق است.»[55]،[56]خداوند متعال در جاى ديگر مى فرمايد: در درون وجود شما آيات خداست، آيا نمى بينيد؟(و فى انفسكم افلا تبصرون)[57]،[58]
هم چنانکه امام باقر (علیه السلام) در روایتی پرمعنا،[59] فرمود:«اذا اردت ان تعلم ان فيك خيرا، فانظر الى قلبك ...؛ اگر بخواهى بدانى آدم خوبى هستى نگاهى به قلبت كن، اگر اهل طاعت خدا را دوست دارى، و اهل معصيتش را دشمن، بدان آدم خوبى هستى، و خدا تو را دوست دارد، و اگر اهل طاعتش را دشمن دارى و اهل معصيتش را دوست، چيزى در تو نيست، و خدا تو را دشمن دارد، و انسان هميشه با كسى است كه او را دوست دارد».[60]،[61]
اين حديث مى تواند اشاره به «برهان فطرت» باشد، يعنى هرگاه انسان به زواياى قلب خود و اعماق روح خود پى ببرد، نور الهى و توحيد كه در درون فطرت اوست، بر او آشكار مى شود، و از «معرفة النفس» به «معرفة الله» مى رسد، بى آن كه نيازى به دليل و استدلال داشته باشد.[62]
آرى! هركس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت، و خود شناسى راهى است به خدا شناسى و به يقين خداشناسى، مهم ترين وسيله تهذيب اخلاق و پاكسازى روح و دل از آلودگي هاى اخلاقى است چرا كه ذات پاكش منبع تمام كمالات و فضائل است. [63]
بدین ترتيب ثابت مى شود كه شناخت حقيقت نفس انسان با صفات و ويژگي هايش،سبب معرفة الله و شناخت خداست.[64] و اينجاست كه مى فهميم: چگونه خودشناسى كليد خداشناسى است.[65] و اينجاست كه مى يابيم وجود خدا نه «معما» است و نه حتى «مخفى» بلكه شايد از شدت روشنى گاهى فراموش شده است.[66]
* توکل؛ معلول معرفت الهی
بی تردید توكل زاييده معرفت و هدايت الهى است [67] به نحوی که نتيجه ايمان و معرفت ، توكل مومنان بر خداست. لذا هرچه علم و ايمان نسبت به او بيشتر باشد اشتياق انسان نسبت به آن مبدأ رحمت و محبت و كرم، افزون مى گردد.[68]
اینگونه است که در حدیثی از امام باقر عليه السلام می خوانیم: «من توكل على الله لايغلب، و من اعتصم بالله لايهزم؛ كسى كه بر خدا توكل كند مغلوب نمى شود، و كسى كه به دامن لطفش چنگ زند شكست نمى خورد».[69]،[70]
* سخن آخر
در خاتمه باید گفت عالم ملك و ملكوت، آن قدر گسترده است كه عقول از درك آن، عاجز است و افكار درباره آن حيران و توجه به اين حقيقت ما را به عظمت آفريننده آن آشنا مى سازد و اين بزرگ ترين درس توحيد و خداشناسى است. [71]
لذا باید دانست به همان اندازه که خدايابى يعنى پى بردن به وجود خدا از طريق مطالعه اسرار جهان آفرينش سهل و آسان است، شناسايى صفات خدا به دقت و احتياط فراوان احتياج دارد.[72]
زيرا ما هر چه ديده ايم جسم و خواص جسم بوده، يعنى موجوداتى كه داراى زمان و مكان معينى بوده اند؛ ابعاد و اشكال مخصوصى داشته اند، با اين حال تصور خدايى كه نه جسم دارد، نه زمان و نه مكان، و در عين حال به تمام زمان ها و مكان ها احاطه دارد، و از هر نظر نامحدود است؛ كارى است بس دشوار.[73]
بلکه يادآورى اين نكته بسيار لازم است كه ما به حقيقت ذات خدا هرگز پى نخواهيم برد، و انتظار آن را هم نبايد داشته باشيم، زيرا چنين انتظارى به اين مى ماند كه انتظار داشته باشيم اقيانوس بيكرانى را در ظرف كوچكى جاى دهيم، يا فرزندى كه در درون شكم مادر است، از تمام جهان بيرون باخبر گردد، آيا چنين چيزى ممكن است؟[74]
بنابراين نخستين شرط شناسايى صفات خداوند نفى تمام صفات مخلوقات از آن ذات مقدس است؛ يعنى تشبيه نكردن او به هيچ يك از موجودات محدود عالم طبيعت، زيرا ما در دل اين طبيعت، بزرگ شده ايم؛ تماس ما با طبيعت بوده، با آن انس گرفته ايم لذا ميل داريم همه چيز را با مقياس آنها بسنجيم.[75] از این رو يك لغزش كوچك ممكن است انسان را فرسنگ ها از جاده اصلى خداشناسى به دور اندازد و در سنگلاخ بت پرستى و مخلوق پرستى سرگردان سازد[76].
بارالها! مى دانيم بزرگترين افتخار ما همين علم و معرفت، و آگاهى هرچه [77] بيشتر از اسما و صفات تو و عالم آفرينش يعنى افعال توست، ولى پيمودن اين راه طولانى جز به توفيق تو مسير نيست، ما را موفق و ثابت قدم بدار.[78]
خداوندا! آنچنان قلوب ما را به نور معرفت ذات، و صفات جمال و جلالت،[79]روشن ساز كه غير تو را نخواهيم و جز راه تو نپوئيم.[80] بارالها! ما را از آلودگى به هر گونه شرك، و انحراف از طريق توحيد مصون و محفوظ دار.[81]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
پاورقی:
[1] بحارالانوار، جلد 46، صفحه 217.
[2] كليات مفاتيح نوين ؛ ص835.
[3] بحارالانوار، جلد 2، ص 144.
[4] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص325.
[5] كافى بنا به نقل تفسير برهان، جلد 3، صفحه 203، حديث 1.
[6] پيام قرآن ؛ ج 9 ؛ ص163.
[7] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص323.
[8] همان؛ص: 324.
[9] تفسير نمونه ؛ ج 19 ؛ ص199.
[10] همان ؛ ج 16 ؛ ص428.
[11] سورۀ روم؛ آیۀ 30.
[12] تفسير نمونه ؛ ج 16 ؛ ص429.
[13] اصول كافى ج 2 صفحه 10( باب فطرة الخلق على التوحيد).
[14] تفسير نمونه ؛ ج 16 ؛ ص429.
[15] همان ؛ ج 19 ؛ ص390.
[16] آيات ولايت در قرآن ؛ ص252.
[17] تفسير نمونه ؛ ج 27 ؛ ص435.
[18] بحار الانوار؛ ج 3 ؛ص 222.
[19] تفسير نمونه ؛ ج 27 ؛ ص435.
[20] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 2 ؛ ص86.
[21] همان؛ ص 87.
[22] تفسير نمونه ؛ ج 5 ؛ ص285.
[23] همان.
[24] ملحقات صحيفه سجاديه دعاى روز دوشنبه.
[25] پيام قرآن ؛ ج 4 ؛ ص250.
[26] سوره فرقان، آيه 77.
[27] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص264.
[28] همان؛ ص 265.
[29] «مكارم الاخلاق» طبق نقل« الميزان»؛ ج 2؛ ص 34( ذيل آيه 186 بقره).
[30] تفسير نمونه ؛ ج 20 ؛ ص149.
[31] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 3، ص: 265.
[32] تفسير نمونه ؛ ج 13 ؛ ص446.
[33] علل الشرائع، ص 23.
[34] تفسير نمونه ؛ ج 13 ؛ ص446.
[35] پيام قرآن ؛ ج 2 ؛ ص39.
[36] تفسير نمونه ؛ ج 16 ؛ ص148.
[37] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص59.
[38] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 1 ؛ ص348.
[39] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص93.
[40] پيام قرآن ؛ ج 2 ؛ ص38.
[41] همان ؛ ص429.
[42] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص40.
[43] بحارالانوار، ج 11، ص 290.
[44] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص40.
[45] اخلاق در قرآن، ج 3، ص: 84.
[46] همان.
[47] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 5 ؛ ص483.
[48] فقيه، جلد 2، صفحه 270، حديث 2408 و وسائل الشيعه، جلد 8، باب 15 از ابواب سفر، حديث 5.
[49] كليات مفاتيح نوين ؛ ص212.
[50] علل الشرايع، جلد 1، صفحه 232، حديث 1 و بحارالانوار، جلد 83، صفحه 201، حديث 11.
[51] كليات مفاتيح نوين ؛ ص1056.
[52] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص130.
[53] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص326.
[54] گفتار معصومين(علیه السلام) ؛ ج 2 ؛ ص101.
[55] سوره فصلت، آيه 53.
[56] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص326.
[57] سوره ذاريات، آيه 21.
[58] اخلاق در قرآن، ج 1، ص: 327.
[59] تفسير نمونه ؛ ج 23 ؛ ص474.
[60] سفينة البحار؛ ج 1؛ ص 201.
[61] تفسير نمونه ؛ ج 23 ؛ ص474.
[62] اخلاق در قرآن، ج 1، ص: 330.
[63] همان ؛ ص331.
[64] همان؛ ص328.
[65] معماى هستى ؛ ص164.
[66] همان.
[67] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص260.
[68] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص459.
[69] ميزان الحكمه، جلد 4، صفحه 3659، حديث 22547.
[70] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص270.
[71] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 6 ؛ ص217.
[72] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص71.
[73] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص72.
[74] همان.
[75] همان.
[76] همان.
[77] پيام قرآن ؛ ج 1 ؛ ص450.
[78] همان؛ ص451.
[79] همان ؛ ج 4 ؛ ص583.
[80] همان؛ ص584.
[81] تفسير نمونه ؛ ج 19 ؛ ص199.
نظر شما