آیت الله علیرضا اعرافی در گفت وگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری «حوزه»، اظهارداشت: امروز در سطحی از گفتمان میان نخبگان جامعه قرار گرفته ایم و اگر این روند ادامه یابد، قطعاً دست آوردهای ما برای دنیا قابل عرضه خواهد شد.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، با بیان این که تا کنون قریب به 15 تئوری و نظریه در باب علم انسانی - اسلامی پرداخته ام (و امید است به زودی با تقریرهایی که در آنجا مطرح شده منتشر شود)،
وی گفت: بخشی از مطالب ارائه شده به شرح ذیل می باشد و آنچه خواهم گفت؛ مروری بر تئوری ها و نظریههای علوم انسانی - اسلامی و تقریر اجمالی با رویکرد تقریبی است.
* ده تقریر و تئوری
محور اول- از میان حدوداً15 نظریه و تقریر از علم انسانی- اسلامی، در اینجا به طور مختصر و به ده تقریر اشاره می کنم، و پیشاپیش اعلام می کنم از دید بنده این تقریرها و نظریات در تصویر علم انسانی- اسلامی غیر قابل جمع نیست، بلکه غالب این تقریرها و تصویرها قابل جمع و پیشرفت هستند. این را هم عرض کنم که در برخی از تصویرها، به تعریف علم به معنای «ساینس» تحفظ شده و در بعضی از این تعریف ها، علم فراتر از مفهوم دوره رنسانس به بعد مورد توجه است.
* گزاره های توصیفی دین در بنیادهای علم
1- اولین تصویر علوم انسانی- اسلامی این است؛ علمی مبتنی بر مبانی و مبادی دینی است که برگرفته از گزاره توصیفی در کتاب، سنت و منابع دینی باشد. در این تصویر پیکره علم مبتنی بر مبانی و مبادی متافیزیکی و بنیادی نگاه اسلامی استوار است. علوم انسانی- اسلامی ما بر یک نگاه توصیفی و مبنایی در هستیشناسی، انسان شناسی و معرفتشناسی استوار است. اولین تعریف علمانسانی دینی این است که ما این مبانی را، ارزششناسی کرده سپس ریزه کاریهایی که در حوزه دارند را از معارف، منابع و متون دین برگیریم و به دانشمندی که در صدد تحقیق است، ارائه کنیم. تا در پرتو این مبانی، به تحقیق بپردازد. این تصرف دین و گزارههای توصیفی دین در بنیادهای علم است.
* ورود دین در حوزه مسائل یک علم
2- تقریر دوم این است علمی اسلامی و دینی است که موضوعات مطروحه در کتاب و سنت را در داخل حوزه و در قلمرو خاص به همان شیوه خاص علوم به معنای «ساینس» بررسی نماید. در معنای دوم، سوژهها و موضوعات را از منابع و متون دین برمیگیریم و به قلمروهای مختلف علومانسانی سفارش دهیم. وقتی ما حوزه تعلیم و تربیت را بررسی میکنیم، میبینیم در همین حوزه منابع و متون دین، شیوهها، اصول، عوامل، موانع و علل فراوانی وجود دارد، این گزارهها به لحاظ موضوعی در قلمرو دانش و تعلیم و تربیت به معنای "عام" قرار میگیرد. ما این گزاره ها را روش اجتهادی از منابع کتاب و سنت استخراج کرده، آن را به دست محقق با همان شیوه تجربی و روش های متعارف علوم موجود سپرده، و میگوییم اینها را بررسی کنید. پس در معنای دوم، ما از حوزه مبادی و مبانی به حوزه مسائل آمدیم، مسائل، سوژهها و موضوعات را از منابع و متون دینی برمیگیریم و به علم با همین مفهوم موجود عرضه میکنیم. طبعاً وقتی علم آنها را بررسی میکند، موضوعات مذکور را از دین عاریت گرفته و در درون آن رشته بررسی میکند؛ حال بعد از این بررسی چه اتفاقاتی رخ خواهد داد، بحث مفصلی می طلبد که به گوشههایی از آن اشاره میکنم. وقتی دانش تعلیم و تربیت یا اقتصاد، جامعهشناسی، روانشناسی، یا هر دانش انسانی دیگری این موضوع دینی را بررسی نماید، به نتایجی خواهد رسید. نتایج این بررسی گاهی توافق کلی، گاهی جزئی و گاهی ممکن است تعارض داشته باشد. اینجاست باید قواعد تطبیق و همسنجی را اعمال کنیم. البته این یکی از خلاءهای موجود در دانشهای روششناختی علوم انسانی-اسلامی است که این قواعد را چندان ایضاح و یا توضیح ندادهاند. این را هم متذکر شوم در معنای اول دخالت دین در گزارههای توصیفی در زیرساختهای یک علم است. در معنای دوم، ورود دین در حوزه مسائل یک علم است.
* تطبیق دانش های انسانی با گزاره های دینی
3- معنای سوم این است که این قصه را معکوس کنیم، یعنی مسائل تولید شده در دانشهای انسانی را به کتاب، سنت و منابع دینی عرضه نموده و بگوییم روانشناسی و تعلیم و تربیت در فرآیند طبیعی خود به این گزارههای توصیفی و هنجاری رسیده و گزارههای تولید شده در دانشهای موجود به کتاب و سنت عرضه شود و براساس آن، پیش فرضهایی که معتقدیم در کتاب و سنت گزارههای واقعنما موجود بوده و گزارههای هنجاری هم برپایه مصالح و مفاسد مبتنی است؛ آن وقت این حق دین است که در گزارههای متولد شده در بستر طبیعی خود، داوری کرده و پیرامون آن به بحث و بررسی بپردازد. اینجا معکوس آن قصه قبلی است. به عبارت دیگر در این بحث مبداء عزیمت ما علم میباشد که مسائل را از آن وام گرفته و به دین عرضه میکنیم. و پس از عرضه، تطبیق، مقایسه و سنجش گزارهها، دوباره تکرار میشود که به روششناسی نیاز دارد تا این سنجش را انجام دهد.
* ورود دین در لایه ها و موضوعات علوم انسانی
4- معنای چهارم جمع میان معنای اول و دوم است. اگر میگوییم تعلیم و تربیت اسلامی یا روانشناسی اسلامی، از دو طرف این رابطه را برقرار کنیم، به عبارتی چارچوبی را تنظیم کنیم تا در این منظومه، تعلیم و تربیت از هر دو سوی این رابطه برقرار شده باشد. یعنی هم گزارههایی که در قلمرو تعلیم و تربیت در دین است را بیابیم و در این رشته و چارچوب مورد بررسی قرار دهیم و با اعمال آن قواعد سنجش نمائیم و بالعکس، مسائل موجود را در دین، منابع و متون دینی عرضه کنیم. تا این چهار معنا که معنای چهارم ترکیبی از یک و دو بود، تحقق یابد. همانطور که ملاحظه کردید در معنای اول هدف ورود دین در زیرساختهای علم است، اما در بقیه معانی ورود و ارتباط در لایه و سطح مسایل و موضوعات است.
* ایجاد روش های اجتهادی و وحیانی در متن علم
5- معنای پنجم آن است ما از مفهوم متعارف رایج علم به معنای "ساینس"، با آن تعاریفی که از آن مطلع هستید، فاصله گرفته و بگوییم علوم انسانی-اسلامی، علمی است که در روش توسعه پیدا کرده، یعنی کارهای تطبیقی از نوعی که در معانی دوم و سوم انجام میشد، کارهای جانبی و انضمامی به علم نباشد، بلکه باید بیاییم و ادعا کنیم، چه کسی گفته علم واقعنما و حتماً باید بریک روش خاص استوار باشد.
علم میتواند چند روشی باشد و از چند پارادایم تکروشی (که مبنای این واژگان جدید است)، بیرون برویم و بگوییم علوم انسانی-اسلامی حاوی گزارههایی است که در زمینه علوم انسانی با روشهایی که فراتر از روشهای تجربی است و در حقیقت، روشهای اجتهادی و وحیانی را در متن علم قرار دهیم.
بعضی از این پنج معنا، از ترکیب و دخالت دین در حوزه مبانی، مسایل یا روشها حاصل شده، یعنی در یکی از این سه حلقه و محور، دین ورود پیدا میکند. البته مفروض است که به دین این حق را میدهیم تا دخالت را انجام دهند، یعنی لااقل برای متدینان آن دین، این دخالت ضرورت داشته و برای دیگران هم فوایدی را در بر خواهد داشت. اما از تعاریف بعدی در علوم انسانی-اسلامی، مقداری از شاکله اصلی علم فاصله میگیرد و در عین حال مهم بوده و بهخصوص حوزهها و مراکز علمی، نمیتوانند از آنها شانه خالی کنند.
* قرار دادن علم انسانی در خدمت اهداف دین
6- معنای ششم آن است که علم انسانی در خدمت اغراض و غایات دینی قرار گیرد. در اینجا، تلاقی علم انسانی با دین در لایه فوقانی، عارضی و ثانوی است. هر آنچه را که در تبلیغ و ارتباطات، یا در تعلیم و تربیت و یا در روانشناسی وجود دارد در خدمت اغراض دینی قرار می دهیم. مثل اینکه بیاییم همان روانشناسی یا تبلیغ و ارتباطات که در خدمت اقتصاد و تجارت قرار میگیرد، را بازسازی و در خدمت غایات و اغراض دینی قرار دهیم. درواقع در اینجا دین در اغراض و غایت ثانوی علم دخالت کرده،که گاهی در رئوس ثمانیه به این (اغراض ٍثانویه)، فائده گفته میشود. در این قسمت است که دین دخالت نموده و سامانهای از دین پیدا میشود که در خدمت آن اهداف، ترویج و پیادهسازی دین در حوزههای مختلف دین است. گاهی برای دفاع و تأئید از دین و گاهی برای ترویج، تبلیغ و پیادهسازی است. ولی در ذات علم دستکاری نکرده بلکه آن را گرفته و برای دستیابی به اغراض و فواید، در عارضه اولیه و ثانوی دین دست کاری میکنیم.
* کشف استلزامات علم در اندیشه اسلامی
7- علم اسلامی دینی، یعنی اینکه استلزامات اندیشه و معارف دینی را در یک حوزه و قلمرو استشکاف کند و توضیح این مسئله این است، اندیشه دینی ما در حوزه مسایل اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، بخشی از این اندیشه و مطابق آن چیزی است که در متن دین ورود پیدا کرده؛ اما همین مدلهای دینی اگر بخواهد در زندگی جاری شریان پیدا کند، باید یک سری مدلها برای آن ساخته شود. حال اگر از علوم انسانی جلوتر برویم، در علوم معماری هم همینطور است. ما یک سری مدل هایی در فقه و اندیشه دینی روابط اجتماعی و خانوادگیمان داریم، این مبانی اصول و ضوابط دینی اقتضائاتی در نوع معماری و یا فناوری دارد، استخراج اینکه این اندیشه و اغراض دینی مستلزم چه مدلهای نرمافزاری یا سختافزاری در حوزه هنر، فناوری و یا سبکهای زندگی خانوادگی، فردی و اجتماعی هست، ضرورت دارد. چون سبکهای زندگی که عنوان میشوند، بر دو قسم است. یکی، سبکهای اولیه که در متن دین آمده و بخشی از آن در کتاب شریف مفاتیح الحیاه حضرت آیت الله جوادی آملی بیان شده، بخش دیگری مستقیم در متون دینی نیامده، بلکه استلزامات آن راهنماییهای دین است. ما در همه حوزههای علوم انسانی اعم از اقتصاد، سیاست، جامعهشناسی، روانشناسی و تعلیم و تربیت باید کاری به جز کارهای قبلی انجام دهیم، یعنی سبکهای دینی متناسب با آن قلمروهای علم انسانی را از قلمروهای خاص مبادی، مبانی و معارف دینی استخراج کنیم و این کار خود مقولهای مهم است که در علوم اسلامی-انسانی کمتر به آن پرداخته شده است. باز اینجا ما با چه منطق، ابزار، روشها و شاخصهایی میتوانیم الگوها، مدلها و سبکهای غیر تصریح شده در متون دینی، مستخرج از آنها و یا متناسب با آنها را استخراج و عرضه کنیم، اعتبار و روایی و شیوههای استخراج اینها، موضوع حساس و بسیار مهمی است که بایستی به این پرداخته شود.
* حتما لازم نیست علم را مسلمانان کشف کرده باشند
8- یک معنای هشتمی هم وجود دارد که خیلی مهم نیست؛ بگوییم علم انسانی دینی، یعنی علمی که توسط مسلمانان درست شده یا در جامعه اسلامی تولید شده است، صرف این مسأله خیلی مهم نیست، مگر اینکه به یکی از آن بحثهای قبلی برگردد، و گاهی هم که علم اسلامی یا دینی گفته میشود، از این باب شبیه فلسفه اسلامی است.
* علمی که به فعل الهی می پردازد
9- در رویکرد نهم، علم، آمیخته با رویکرد الهی در همه زمینهها و موضوعات بوده و علمی است که به فعل الهی میپردازد که این باید در جای خود بحث شود.
* قصد قربت در تولید علم
10- رویکرد آخر هم علمی است که با قصد قربت انجام میگیرد. بقیه موارد را ورود نمیکنم و فکر میکنم از حدود بیست تقریر، این ده تصویر و بهخصوص هفت تصویر اول خیلی مهم است و کموبیش جامعه حوزوی و دانشگاهی ما به آن پرداخته، اما هنوز در سطوح اولیه هستیم.
* گفتمان علم و دین ما را به نتیجه می رساند
مدیر حوزه های علمیه کشور در پایان با بیان اینکه آنچه مهم تر از این مسائل است، این که بدانیم الزاماً تعاملات علم و دین ما را به علم اسلامی - انسانی نمی رساند، در واقع تعامل، داد و ستد و گفتمان میان علم و دین است که می تواند آثار ارزشمندی برجای گذارد.
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی تصریح کرد: با همگرایی میان حوزه و دانشگاه می توان به نظریه های کلان مشترک دست یافت، کار پرمخاطره و حساسی است، ولی باید پایه ها را محکم بریزیم .
انتهای پیام 313/17