یکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵ - ۱۶:۴۴
شناخت سینما در گرو  فلسفه پدیدارشناسی است

حوزه / سينما امروز جهانش پرنگ تراز تئاتر است و ما را بيشتر به درون خود برده و در گير مي كند .

به گزارش خبرنگار خبرگزاري «حوزه» ، دومين نشست پديدار شناسي سينما و ظرفيت آن در تبليغ ديني به همت گروه مطالعات و ارتباطات ديني پژوهشكده باقرالعلوم(ع) با هدف بررسي نقش ظرفيت رسانه در تبليغ دين با حضور طلاب و علاقه مندان حوزه تبليغ و سينما در سالن جلسات پژوهشكده باقرالعلوم(ع) برگزار شد.

در اين نشست مهدي ناظمي قره باغ، با اشاره به اينكه اكثر پديدارشناسان مشهور سينما از فلسفه براي شناختن سينما الهام گرفتند، گفت: امروزه نيز براي درك و فهم بهتر پديدار شناسي سينما، بايد فلسفه پديدار شناسي را شناخت.

وي با تقسيم بندي التفات حسي، عقلي و خيالي افزود: حس التفاتي ما ذاتا و همواره التفاتي به يك چيزي دارد كه يكي از مفاهيم كليدي هوسرل براي پديدار شناسي است و اگر شخصي توانست در لحظه اي به چيزي فكر نكند، اين نظريه نقض مي شودو چطور مي توان چيزي را تصور كرد كه هيچ انساني به آن التفات نكرده باشد. همان طور كه شخصي چيزي را تصور كرد به آن التفات شده است.

اين استاد دانشگاه با اشاره  به اینکه با تعليق بردن برخي از خصوصيات چيز ها مي توان ذات آن را فهميد، گفت: هوسرل معتقد بود كه براي انجام فعاليت ايده پديدار شناسي، با شعار پيش به سوي خود اشياء كه جزء ذات انگاري جديد هست و پديدارها يعني آن چيزهايي كه از اشياء براي ما ظاهر مي شود، از وجود خودشان به تعليق برد و اين تعليق در فلسفه سنتي هم وجود داشته است.

ناظمي قره باغ خاطر نشان كرد: هوسرل به زيست جهان اعتقاد داشت و بر آن تاكيد مي كرد، گفت: پديدارها يك متني در زيست جهان دارند و زيست جهان هم امر فيزيكي نيست، زيست جهان در واقع افقي برآمده از خود سوژه و ما است كه حيات انسان حد و مرزها را مشخص مي كند.

وي با اشاره به اينكه تعليق مطلق براي پديدار وجود ندارد، گفت: امروز مثال زدن در خصوص درك زيست جهان دشوار است به دليل اينكه تمام عالم براي اولين بار پديدار شده و آن عالم مدرن است. عالم اصل خودش را به مرور به شما آشكار مي كند  البته در فرآيند پديدارشناسي بايد تعليق نسبي صورت گيرد؛ چرا پديدارشناسان معتقد هستند كه تعليق مطلق وجود ندارد.

اين استاد فلسفه غرب «اندو بازن» را يكي از بزرگترين تئوريسين هاي تاريخ سينما دانست و افزود: در بين پديدار شناسان اختلاف نظر است كه آيا بازن پديدار شناس بوده يا نه؟ چرا كه بازن خودش را صراحتا پديدار شناس معرفي نمي كند. اما جمله اي دارد كه از پديدار شناسي استفاده مي كند.

وي گفت: آيا مي توان بازن را يك پديدار شناس تلقي كرد يا نه؟ اگر نگاه ساختار گرانه و نظري و تئوريسيني به بازن نداشته باشيم بازن يك پديدار شناس است. براي اينكه واقعيتي كه بازن از آن صحبت مي كند، واقعيت خام نيست. واقعيت گرايي خام چيست؟ مثلا دستمال كاغذي كه در دست من است و من با چشم مي بينم و شما هم شك نداريد كه دستمال كاغذي هست اين يك واقعيت است و واقعيت دستمال كاغذي همان طور كه در عالم واقعيت وجود دارد با عالم ذهني منطبق است. و اين يك واقعيت خام است و اگر ما يك مقدار واقع گرايي را از حالت خامي درآوريم دقيقا منطبق بر ذهن ما نخواهد شد اما باز نمودي از آن منطبق مي شود و امكان ندارد خود دستمال كاغذي منطبق بر ذهنيت ما شود.

ناظمي قره باغ ادامه داد: تفاوت هاي فرهنگي يك مثال از اين گونه است در عالم مدرن نمي توانيد حقوق بشر را انكار كنيد و حتي قابل تصور نيست پس ذاتا حقوق انسان وجود دارد و طبيعتا آن را انسان مدرن زير سوال نمي برد.

وي با اشاره به نظريه «هوسرل» كه زيست جهان را برآمده از انسان مي داند گفت: «هايدگر» بر خلاف هوسرل زيست جهان را برآمده از انسان نمي داند در واقع جهان را نسبت با انسان و انسان را نسبت به جهان مي داند و مي گويد انسان در جهان وجود دارد و هيچ وقت نمي گويد جهان در انسان وجود دارد و اين را بي معني مي داند و تاكيد دارد كه انسان در جهان وجود دارد و جهان يك امر مشترك بين انسان است و ما از جهان بيشتر بهره مند هستيم و اگر ما نبوده ايم جهاني وجود نداشت.

وي ادامه داد: اگر در سينما حس التفاتي را مهم بدانيم ما نمي توانيم سينما را به مثابه يك ابژه تصور كنيم و هر پديدار، پديداري است از آن لحاظ كه متعلق به فكر انسان است نه اينكه پديدار مستقل از فكر و انديشه و حيات انسان باشد و هيچ چيزي في نفسه نمي تواند مستقل از شناسنده وجود داشته باشد پس نمي توان گفت ذهنيات هر شخص مستقل از چيزهاست.

ناظمي قره باغ افزود: براي بررسي سينما نمي توانيم به صورت من و نظر شخصي سينما را تفسير كرد به لحاظ عرضي مي توان گفت كه نظريه شخصي است ولي از لحاظ فلسفي معنادار نخواهد بود. چرا كه سينما از قبل به انسان داده شده است و انسان در حس ارتباطي نسبت با سينما و سينما  نسبت به انسان قرار گرفته و بايد سينما را از سينما فهميد و براي درك آن بايد تئورهاي شخصي را به تعليق برد تا ذات سينما هويدا شود.

وي در ادامه با اشاره به اينكه واقع گرايي پديدار شناسي يك واقع گرايي تدريجي است، گفت: زماني كه ما خاطرات كودكي را مرور مي كنيم، انگار خودمان در آن صحنه حضور داريم، در صورتي كه آن اتفاقات  در گذشته بوده و ذهن ما آن را ساخته و اين واقع گرايي نه واقع گرايي خام اوليه است نه واقع گرايي باز نمودي است. بلكه يك واقع گرايي تدريجي است. چرا تدريجي؟ چون ما از قبل با واقعيت منطبق هستيم و از قبل در جهان وجود داشتيم(هايدگر) و اگر الان هر شخص شروع به فكر كردن بكنيم خودمان را در بستر چيز ها و نظري و عملي مي بينيم پس ما با اداب و رسوم هاي مختلف و با شرايط خاص در جهان افتاده ايم.

وي اضافه كرد: در يك ارتباط ابتدايي كه با واقعيت داريم يكي از واقعيت ها براي ما نمود پيدا مي كند و آن مورد آن واقعيتي كه هست، نيست. هنوز آن واقعيت براي ما در يك جنبه نمود دارد. براي اينكه پديدار واقعيت آن روشن شود براي اين كار بايد يك فرآيند طي كند و آن فرايند همان تعليقي است كه هوسرل عنوان مي كند.

اين استاد دانشگاه گفت: بازن مي گويد هر سكانس و نمايي كه در تصويري هست، براي خود، معناي مستقلی دارد، اين در مقابل مكتب شكل گرا فرماليس است و مكتب فرماليس با محتواي فيلم و اهداف شما و يا زمينه فرهنگي كار ندارد. فرماليست مي گويد فيلم ها به لحاظ شكل و قواره يك تفاوت هايي دارند. در كنار نگاه فرماليست، يك نگاه مونتاژي وجود دارد در  نگاه مونتاژي هيچ نمايي مستقلي وجود ندارد و اگر معناي آن را بخواهيم بفهميم زماني قابل درك خواهد بود كه فرآيند متن و ارتباط را متوجه شده باشيم و مكتب مونتاژي  سينما را امر تركيبي مي داند و بايد در برداشت دقيق از فيلم مفهوم سكانس را دريافت.

وي ادامه داد: در مقابل بازن مي گويد درست است که مونثاژ فيلم براي درك بهتر فيلم كمك شاياني مي كند، ولي هر سكانس خود معنا دار بوده و مي توان از گريم، رفتار و ... هر سكانس را فهميد. و اگر معنا مفرد در سكانس ها درست ساخته نشود معناي مركب ساخته نخواهد شد. هميشه در يك فيلم نشان دادن درست شخصيت منفي فيلم، نمايي درست و جامع از شخصت هاي مثبت به ذهن ما القا مي كند، مثلا در فيلم هاي جنگي گذشته  كه هيچ شاخص خاصي در اشخاص مثبت فيلم نمي توان ديد به دليل پوشالي و ترسو بودن شخصت هاي منفي فيلم است و امروزه جواناني كه جنگ را نديده اند برايشان شبه ايجاد مي شود، چرا كه كاراكتر هاي منفي فيلم را افراد  ترسو، بزدل و ... نشان داده شدند و اين چنين تلقي در ذهن نوجوانان ايجاد مي كند كه با يك ترقي همه عراقي ها و كاراكتر هاي منفي فرار خواهند كرد و اگر يك زماني دوباره جنگ رخ دهد يك عده ديگر براي جنگ مي روند.  اما اگر ما شخصيت و قطب منفي را درست ساخته باشيم بدون شك قطب مثبت درسته ساخته خواهد شد و ميزان غناي قطب منفي به ساخته شدن قطب مثبت و غناي آن كمك شاياني خواهد كرد.

وي خاطر نشان كرد بازن بحث از جهان سينما نمي كند بلكه از مكان سينما بحث مي كند و مي گويد سينما در واقع يك مكان خاص داشته باشد بر خلاف تئاتر مكان مهم است و در سينما بايد مكان و جزئيات آن بايد رعايت شود كه معمولا در فيلم هاي ايراني كمتر به آن پرداخته مي شود.

وي در جواب سوال آيا جهان سينما پرنگ تر است يا تئاتر ؟ گفت: سينما امروز جهانش پرنگ تر است و ما را بيشتر به درون خودش مي برد و در گير مي كند.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha