دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ |۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 25, 2024
حضرت آیت الله سبحانی

حوزه/ ابوبكر وقتى از درگذشت رسول خدا (ص) آگاه شد به خانه رسول خدا آمد و به غرفه اى كه جسد مطهر پيامبر (ص) در آنجا قرار داشت رفت و روپوشى را كه بر صورت رسول خدا (ص) بود كنار زد و اين جمله را گفت:..

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، حضرت آیت الله سبحانی در نوشتاری به شبهه وهابیت مبنی بر این که: «با اهل برزخ نمی توان ارتباط برقرار کرد»، با دلایل قرآنی و روایی پاسخ گفتند.

* امكان ارتباط با برزخيان

ميان ما و برزخيان ارتباط برقرار است و برزخیان درودها و پيام هاى ما را مى شنوند. ما در اين بخش از دلائل عقلى برای اثبات ارتباط ما با برزخیان بهره نمى گيريم چون طرف مقابل نسبت به اين مسائل اظهار علاقه نمى كند فقط در اين مورد با دلايل نقلى مسأله را پيگيرى مى كنيم.

* گفتگوى نبى صالح با ارواح قوم خود

«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لَكِنْ لاَ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ». (1)

«صيحه آسمانى همراه با لرزش قوم صالح را فرا گرفت و به زندگى آنان پايان بخشيد در حالى كه جسدهاى بى روح آنان در خانه هاى خود افتاده بود وقتى چشم صالح به آنها افتاد».

از آنها روى برگرداند و سپس به آنها چنين خطاب كرد: «وَ قَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لَكِنْ لاَ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ» من پيام خدا را به شما رساندم و شما را پند دادم اما متأسفانه شما خيرخواهان را دوست نمى داريد.

حضرت صالح اين گفتگوها را در حالى انجام مى دهد كه چشمش بر بدن هاى بى روح آنان افتاده و به عنوان تبرّى روى از آنها برگردانده، آنگاه اين گفتگوها را انجام داد.

زهى دور از انصاف است كه بگوييم سخن گفتن حضرت صالح بسان سخن گفتن برخى با در و ديوار مى باشد اين نوع تفسير، تفسير به رأى است و پيامبر بزرگوار (ص) ما را از اين نوع تفسير بيم داده است ما نبايد به خاطر پيشداورى از ظاهر قرآن دست برداريم.

* سخن گفتن نبى شعيب با ارواح قوم خود

«فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَانُوا هُمُ الْخَاسِرِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَي عَلَى قَوْم كَافِرِينَ». (2)

سپس زمين را فرا گرفت و صبحگاهان به صورت اجسادى بى جان در خانه هاشان مانده بودند. * آنها كه شعيب را تكذيب كردند، (آن چنان نابود شدند كه) گويا هرگز در آن (خانه ها) سكونت نداشتند! آنها كه شعيب را تكذيب كردند، زيانكار بودند! * سپس از آنان روى برتافت و گفت: «اى قوم من! من رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و براى شما خيرخواهى نمودم با اين حال، چگونه بر حال قوم بى ايمان تأسف بخورم؟!.

بيان پيشين درباره سخن گفتن نبى شعيب بسان سخن گفتن نبى صالح است. نبى شعيب آنگاه كه ديدگانش به اجساد بى روح قوم خود افتاد از آنها ابراز تنفر كرد چنانكه مى فرماید: «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ» از آن پس شروع كرد با آنان سخن گفتن، آنگاه چنين گفت: «يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَي عَلَى قَوْم كَافِرِينَ».

من پيام هاى خدا را به شما رساندم و درباره شما خيرخواهى انجام دادم چگونه بر گروه كافر تأسف بخورم.

هرگاه ما خود را از پيش داورى جدا سازيم، خواهيم ديد كه قرآن به روشنى بر امكان ارتباط با ارواح پيشينيان گواهى مى دهد و روشن مى شود كه هنوز پيوند ما با ارواح در شرايطى باقى و پايدار است.

* سؤال از پيامبران پيشين

«وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ». (3)

از رسولانى كه پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم؟!.

قرآن مجيد در مورد سؤال پيامبر سه نوع خطاب دارد.

* گاهى مى فرمايد: از دانشمندان يهود و نصارى بپرس چنان كه مى فرمايد: «فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَأُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ». (4)

و اگر در آنچه بر تو نازل كرده ايم ترديدى دارى، از كسانى كه پيش از تو كتاب آسمانى را مى خواندند بپرس، به يقين، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسيده است.

پيامبر گرامى (ص) از نظر ايمان به رسالت خود، در درجه بالايى قرار داشت، هدف از اين كه از علما و دانشمندان يهود بپرسد اين است كه آنان حقايق را بگويند تا حقايق براى پيروان آنان روشن شود و مردم بدانند كه حضرت موسى و حضرت مسيح از بعثت پيامبر عربى (ص) در كتاب هاى خود گزارش داده اند.

در حقيقت غرض به سخن در آوردن آنهاست كه مهر خاموشى را بشكنند و حقيقت را بازگو كنند.

* گاهى خطاب مى كند كه از بنى اسرائيل بپرسد. چنان كه مى فرمايد: «وَ لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَات بَيِّنَات فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إنِّي لاَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُوراً». (5)

ما به موسى نه معجزه روشن داديم پس از بنى اسرائيل سؤال كن آن زمان كه اين (معجزات نه گانه) به سراغ آنها آمد (چگونه بودند)؟! فرعون به او گفت: اى موسى! گمان مى كنم تو ديوانه (يا ساحرى)؟!.

حالا هدف از سؤال از بنى اسرائيل چيست؟ شايد هدف اين است كه ثابت كند پيوسته مستكبران در مقابل آموزگاران آسمانى صف آرايى مى كردند و آنها را انسان مسحور مى خواندند.

بنابراين اگر هم پيامبر (ص) را به همين شيوه متهم مى كنند چيز جديدى نيست اين سنت در طول زندگانى بشر ادامه داشته است.

* در آيه سوم كه محل بحث ماست، فرمان مى دهد كه از پيامبران پيشين سؤال كند آيا تاكنون پيامبرى بر پرستش غير خدا دعوت كرده است چنان كه مى فرمايد: «وَ اسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ».

از رسولانى كه پيش از تو فرستاديم بپرس: آيا غير از خداوند رحمان معبودانى براى پرستش قرار داديم؟!.

اين آيه و آيات پيشين حاكى است كه مى توان با ارواح گذشتگان سخن گفت و پيام داد.

و از برخى آيات استفاده مى شود كه ارواح شهداء به افرادى كه هنوز در اين جهان زندگى مى كنند، پيام مى دهند.

«وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ». (6)

(اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند * آنها به خاطر نعمت هاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است، خوشحالند و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند (مجاهدان و شهيدان آينده)، خوشوقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى بينند و مى دانند) كه نه ترسى بر آنهاست، و نه غمى خواهند داشت.

جمله «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ» به افرادى كه هنوز آمادگى شهادت دارند، اما هنوز به آنها نپيوستند پيام و بشارت مى دهد كه: «أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» ترس و اندوهى براى آنان در برزخ نيست و نيز بشارت مى دهند خيل شهيدان مشمول نعمت و كرم خدا هستند چنان كه مى فرمايد: «يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللّهِ» و لفظ «يَسْتَبْشِرُونَ» به معناى «يبشّرون» است.

تا اينجا برخى از آياتى كه بر مقصود ما(برقرارى ارتباط با برزخيان) دلالت دارد، آورديم اكنون به دلايل روايى موضوع مى پردازيم:

* سخن گفتن پيامبر (ص) با كشتگان بدر

در سال دوم هجرت پس از گذشت هفده ماه از مهاجرت رسول خدا (ص) به مدينه منوره، قريش با ساز و برگ جنگى به سوى مدينه روانه شد تا نداى اسلام را در اين منطقه خاموش سازد. در نقطه اى به نام «بدر» كه با دريا چندان فاصله ندارد دو گروه با هم روبرو شدند.

* گروه قريش با فزون از 900 نفر تا زير دندان مسلح، صف آرائى كردند.

* مسلمانان در حدود 313 نفر كه از لوازم جنگى فقط 2 اسب در اختيار داشتند، روبرو قرار گرفتند.

اما در پرتو ايمان، همين گروه كم، برگروه پيشين پيروز گشت هفتاد نفر از آنان كشته شدند و 70 نفر به اسارت درآمدند، باقيمانده پا به فرار نهادند و منطقه را ترك كردند آنگاه كه صحنه جنگ از وجود دشمن خالى گشت پيامبر (ص) دستور داد گشتگان مشرك قريش را در يك گودالى فرو ريزند آنگاه با آنان چنين سخن گفت:

«يا اهلَ قُلَيب هَلْ وجدُتم ما وعَدكم ربَّكم حقاً؟ فإنّى قد وجدُت ما وعد ربى حقاً»

فقالَ له اصحابه: يا رسول الله أتكلّم قوماً موتى؟ فقال لهم: لقد علموا ان ما وعدهم ربهم حقاً».

«فرمود: اى خفتگان در اين گودال! آنچه كه پروردگارتان به آن وعده داده بود صحيح و پا برجا يافتيد؟ من آنچه را كه پروردگارم به من وعده داده بود صحيح و پا برجا يافتم در اين موقع برخى از ياران پيامبر از آن حضرت پرسيدند: آيا با مردگان سخن مى گوييد؟ پيامبر (ص) فرمود: آنان سخنان ما را مى شنوند، سپس فرمود: ما أنتم بأسمع منهم، شما شنواتر از آنان نيستيد».

اينك مدارك اين بخش تاريخى را در پانوشت مطالعه كنيد. (7)

برخى از پيشداوران درباره اين قطعه تاريخى مى گويند سخن گفتن پيامبر (ص) جنبه اعجاز داشت در حالى كه اعجاز در صورتى است كه طرف منكر نبوت پيامبر باشد و در آن صحنه همه ياران رسول خدا (ص) نبوت حضرت را پذيرفته بودند ديگر جايى براى اعجاز نبود. البته اگر انسانى بخواهد مطلبى را نپذيرد به اين در و آن در مى زند.

* سخن گفتن ابوبكر با روح پيامبر (ص)

پس از درگذشت پيامبر گرامى (ص) مردم در كنار خانه آن حضرت جمع شده بودند تا در تجهيز پيامبر (ص) شركت كنند.

ابوبكر كه در منطقه «سُنح» زندگى مى كرد وقتى از درگذشت رسول خدا (ص) آگاه شد به خانه رسول خدا آمد و به غرفه اى كه جسد مطهر پيامبر (ص) در آنجا قرار داشت رفت و روپوشى را كه بر صورت رسول خدا (ص) بود كنار زد و اين جمله را گفت: «بابى انت و امى اما الموتة التى كتب الله عليك فقد ذُقَتها ثم لن تصيبك بعدها موتة ابداً». (8) پدر و مادرم فداى تو، مرگى كه خدا براى تو نوشته بود، چشيدى، ديگر با مرگى روبرو نخواهى شد.

* سخن گفتن اميرمؤمنان(ع) با روح پيامبر (ص)

اميرمؤمنان(عليه السلام) اين انسان والا مقام و شايسته ترين پس از درگذشت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، آنگاه كه بدن پيامبر (ص) را غسل داد به آن حضرت چنين گفتند: «اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِك‏». (9) ما را نزد پروردگارت بياد آر، و ما را فراموش مكن.

با ثبوت مسأله توسل به ارواح مقدسه، اگر زائران قبر رسول خدا (ص) مى گويند «يا رسول الله اشفع لنا عند الله» سخنى منطقى و بر دلایل قرآنی و روایی استوار است.

پاورقی:

1. اعراف: آيات 78-79.

2 . اعراف: آيات 91-93.

3 . زخرف: آيه 45.

4 . يونس: آيه94.

5 . اسراء: آيه 101.

6 . آل عمران: آيات 169-170.

7 . صحيح بخارى، ج5، ص97 و 98 و 110؛ صحيح مسلم، ج4، كتاب «جنت» ص77؛ سنن نسائى، ص89-90؛ مسند امام احمد، ج2، ص131؛ سيره ابن هشام، ج1، ص629؛ مغازى واقدى، ج1 غزوه بدر؛ بحارالأنوار، ج19، ص346؛ ابن كثير، السيرة النبويه، ج2، ص449.

8 . سيره ابن هشام، ج4، ص251، بيروت دارالبحار.

9 . ابن عبدالبر، قرطبى التمهيد لما فى الموطاً من المعانى والاسانيد، ج2، ص 162، ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج13، ص42، باب ذكر طرف من سيرة النبى عند موته.

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • .... IR ۱۲:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
    0 0
    "سخن گفتن ابوبكر با روح پيامبر (ص) پس از درگذشت پيامبر گرامى (ص) مردم در كنار خانه آن حضرت جمع شده بودند تا در تجهيز پيامبر (ص) شركت كنند." با سلام مگر در ان هنگام اقايان در سقيفه نيودند