دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ |۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 25, 2024
نهج البلاغه

حوزه/ امام علي عليه السلام .. به كارگزارانش مي آموختند در جلساتي عمومي، ساده و بي پيرايه با مردمان به پرسش و پاسخ بپردازند و مسائل را صريح و شفاف براي آنان بيان كنند و عرصه اي را فراهم سازند كه مردمان به راحتي و با صراحت و شفافيت سخن گويند و انتقاد كنند.

خبرگزاری «حوزه»، با الهام از نامه 53 نهج البلاغه برخی از اصول مدیریت سیاسی در اسلام را منتشر می کند.

معناي مديريت سياسي در اسلام عبارت است از: شيوه اداره جامعه و چگونگي حكومت داري از ديدگاه اسلام. در اين زمينه مطالب فراواني در متون اسلامي وجود دارد كه در اين ميان به حق مي توان نامه 53 نهج البلاغه، معروف به عهد (نامه) مالك اشتر، را متن جامع مديريت سياسي و منشور حكومت داري اسلامي دانست. براي آشنايي با اصول مديريت سياسي در اسلام، مطالعه دقيق اين نامه گهربار ضروري است.

در اينجا با تاكيد بر مطالب اين نامه به اختصار، مواردي به عنوان برخي از اصول مديريت سياسي در اسلام بيان مي گردد.

* برخورداري از تقوي و خضوع در برابر خداوند

مديريت اسلامي در تمام زمينه ها همراه با تقوي و رعايت اخلاق است و كارگزاران و مديران جامعه اسلامي بايد از تقواي بيشتري برخوردار باشند. مديران سياسي هم به طريق اولي بايد ويژگي تقوي و خضوع در برابر خداوند را داشته باشند، زيرا صاحبان قدرت و سلطه هستند و احتمال لغزش و غرور براي آنها بيشتر است.

امام علي عليه السلام در ابتداي نامه خود به مالك اشتر در قالبي كلي و همگاني او را به رعايت تقوي فرا مي خواند و مي فرمايد: «او را فرمان مي دهم به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر ديگر كارها»، اما پس از چند عبارت، به خصوص وقتي كه مصر و تيزبيني مردم آن ديار را در نگرش به زمامدارنشان به علت داشتن تجربه هاي فراوان در اين زمينه توضيح مي دهد، مجددا او را به تقوي و مخالفت با نفس فرا مي خواند؛ آنجا كه مي فرمايد: «هواي خويش را در اختيار گير و بر نفس خود در آنچه كه برايت روا نيست بخيل باش».(1)

از ديدگاه اسلام كارگزار و مدير بايد به اين باور برسد كه قدرتش تنها يك صورت مجازي از قدرت واقعي كه از آن خداوند است، مي باشد و او نسبت به آن مالكيتي ندارد.

* كيفيت استخدام وسيله

ميان هدف و وسيله سنخيت وجود دارد و نمي توان با وسايل نادرست و ناپاك به مقاصد درست و پاك رسيد. نمي توان با كاشتن بدي، نيكي درو كرد و ممكن نيست با ستم، عدالت بر پا كرد.

امير مومنان علي عليه السلام در مديريت سياسي خود جز به حق عمل ننمود و هدف براي او به هيچ وجه وسيله را توجيه نمي كرد و هرگز در سياست به دروغ، خيانت، پيمان شكني و گناهكاري دست نيازيد(2). در نزد آن امام همام پيش بردن امور از راه نادرست، عين شكست و نابودي است، هر چند انسان تصور كند كه به نتيجه رسيده است. آن حضرت در همين زمينه مي فرمايد: «مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ الْإِثْمُ بِهِ وَ الْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوب‏»(3) كسي كه با توسل به گناه پيروز شود، پيروز نيست و كسي كه با ستم غلبه كند، در واقع مغلوب است.

* صراحت و صداقت

مديريت سياسي اسلام مبتني بر صراحت و صداقت است زيرا اصلاح امور و سامان يافتن درست كارها جز در پرتو راستي و صداقت ورزي، شفافيت و صراحت ورزي ميسر نمي شود. آنجا كه دروغگويي، پنهان كاري و تيره سازي رخ مي نمايد، انواع فسادها و تباهي هاي سياسي هم شكل مي گيرد و دوام مي يابد. چنان چه در حديث آمده است: «الصِّدْقُ صَلَاحُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ (و) الْكَذِبُ فَسَادُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ».(4) صداقت سبب صلاح هر چيز و دروغ سبب تباهي هر كاري است.

امام علي عليه السلام در عهد(نامه) مالك اشتر بر همين مسئله تاكيد مي نمايد و چنان بر صراحت و شفافيت در سياست و مديريت تاكيد داشتند كه به كارگزارانش مي آموختند در جلساتي عمومي، ساده و بي پيرايه با مردمان به پرسش و پاسخ بپردازند و مسائل را صريح و شفاف براي آنان بيان كنند و عرصه اي را فراهم سازند كه مردمان به راحتي و با صراحت و شفافيت سخن گويند و انتقاد كنند، دغدغه اي نيز نداشته باشند كه اين امر برايشان پيامدهاي خطرناكي دارد. در عرصه صراحت و صداقت است كه سياست و حكومت به درستي نقد مي شود، اصلاحات معنا مي يابد و رشد و هدايت حقيقي ميسر مي شود.

اتخاذ شيوه هاي پنهاني، قدرت تصميم گيري عقلاني و منطقي را از شهروندان سلب مي كند و آنها را دچار حيرت ساخته و حق مشاركت سياسي صحيح و بر اساس تفكر و تعقل را از آنها سلب مي نمايد. البته در ديدگاه امام علي عليه السلام تنها استثنائي كه موجب مخفي و سري نگه داشتن يك تصميم مي شود، مسائل مرتبط به رويارويي با اجانب و دشمنان و مانند آن است؛ آنجا كه مي فرمايد: «أَلَا وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلَّا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلَّا فِي حَرْبٍ‏» بدانيد حق شما بر من آن است كه رازي را از شما پوشيده ندارم به جز در مورد جنگ.(5)

* مردم گرايي

مديريت ديني يك مديريت مردم گرا است، زيرا مديريت مطلوب به ويژه در عرصه سياسي جز با راستي و پايداري مردم و حضور و مشاركت همه جانبه آنان به سامان نمي آيد، چنان چه حضرت امير عليه السلام ضمن خطبه اي مي فرمايد: «وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ». و واليان به صلاح و سامان نيايند، مگر به راستي و درستي و استقامت مردمان».(6)

در اسلام نه تنها شكل گيري حكومت و نظام سياسي منوط به درستي و حضور مردم است بلكه استمرار و حركت صحيح آن هم مشروط به حضور آنها مي باشد لذا امام علي عليه السلام در زمان حكومت خود مي كوشيد كه مردم حكومت و مديريت سياسي اسلامي را اين گونه بفهمند و از مناسبات سلطه گرانه و سلطه پذيرانه بيرون شوند و در همه عرصه ها، حضوري واقعي داشته باشند و با فراهم آوردن مناسباتي سالم و به دور از خودكامگي، مردم را به صحنه حكومت بكشانند.

آن حضرت به طور مكرر در عهدنامه هاي حكومتي و دستورالعمل هاي دولتي و رهنمودهاي مديريتي خود، به تبيين رابطه صحيح زمامداران و مردم مي پرداخت و بر دوسويه و متقابل بودن اين رابطه تاكيد داشت. چنان چه مي فرمايد: «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُم‏»

اما بعد، همانا خدا بر شما براي من حقي قرار داد، چون زمامداري شما را به عهده ام نهاد و براي شما نيز حقي است بر من، همانند حق من كه بر گردن شماست.(7)

آن امام بزرگوار در توصيه هايشان به مالك اشتر در نامه 53 در همين زمينه مي فرمايد: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ... وَ لْيَكُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا [لِرِضَا] لِرِضَى الرَّعِيَّةِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ [بِرِضَا] بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ [رِضَا] رِضَى الْعَامَّةِ»

مهرباني با مردم را پوشش دل خويشتن قرار ده و با همه دوست و مهربان باش...، دوست داشتني ترين چيزها در نزد تو (مالك اشتر)، در حق، ميانه ترين و در عدل، فراگير ترين و در جلب خشنودي مردم، گسترده ترين باشد، كه همانا خشم عمومي مردم، خشنودي خواص (نزديكان) را از بين مي برد، اما خشم خواص را، خشنودي همگان بي اثر مي كند.

* مشورت و رايزني

مشورت در امور و پرهيز از خودرأيي از مؤكد ترين مسائل در راه و رسم سياسي و مديريتي اسلام است.

پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و امام علي عليه السلام اهل مشورت در امور بودند و به كارگزاران خود مي آموختند كه چنين كنند.

در تاريخ صدر اسلام نمونه هاي فراواني براي اين موضوع در سيره عملي ائمه معصومين عليهم السلام يافت مي شود حضرت علي عليه السلام در امور مختلف با نزديكان، ياران و صاحبان رأي مشورت مي كرد، آنگاه تصميم مي گرفت(8) و مي فرمود: «وَ لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ». هيچ پشتيباني استوارتر از مشورت كردن نيست.(9)

در سيره سياسي آن حضرت مشورت از جايگاه والايي برخوردار بود، چنان كه در جنگ صفين به عنوان يك رويداد بزرگ نظامي سياسي، ضمن خطبه اي كه در آن حقوق متقابل مردمان و زمامداران را بيان كرده است، مي فرمايد: «فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ». پس، از گفتن حق يا رأي زدن و مشورت از روي عدالت باز نايستيد». (10)

لازم به ذكر است كه در هر امري بايد از مشاوران شايسته بهره گرفت و مشورت تابع صفات و ويژگي ها است نه تابع جنسيت، طبقه و گروه خاص؛ لذا امام عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر ضمن توصيه به مشورت از مشورت با بخيل، ترسو و حريص نهي مي كنند و دلايل آن را بيان مي فرمايد.

* عدالت خواهي و عدالت ورزي

برترين معيار در عرصه مديريت سياسي عدالت ورزي و عدالت خواهي است. اين بدين معناست كه شايستگي در همه امور رعايت شود و تبعيض ها زدوده گردد و در آن جا كه بايد مساوات پاس داشته شود، به جِد پاسداري گردد و آنجا كه صلاحيت و استحقاق موجب تفاوت و امتياز مي شود، حقوق متناسب هر فرد به طور شايسته رعايت شود و براي همگان امكان رشد و شكوفايي استعدادها فراهم گردد و هر چيز و هر كس در جاي خودش قرار گيرد و حقوق همه رعايت شود.(11)

از ديدگاه اسلام عدالت ميزان سياست است نه سياست ميزان عدالت، همان طور كه اميرالمومنين علیه السلام مي فرمايد: «مِلَاكُ السِّيَاسَةِ الْعَدْلُ».(12)

و بهترين سياست براي همگان، سياستي است كه بر عدالت همه جانبه استوار باشد و به بهانه هاي گوناگون، عدالت زير پا گذاشته نشود. به بيان اميرمومنان علي عليه السلام «خير السّياسات العدل. بهترين سياست ها عدالت است».(13)

آن حضرت در امور خرد و كلان، عدالت را رعايت مي كرد. در نامه 25 نهج البلاغه در ضمن فرامينش به مأموران گرفتن زكات، به مديران و كارگزارانش مي آموزد كه پاسدار عدالت باشند و در اجراي وظايف و شيوه مديريتي خود چنان پايبند امور لطيف انساني باشندكه هيچ ترسي در مردم ايجاد نشود و هيچ گونه تعدّي ننمايند، حتي در راه رفتن خود به گونه اي سوي مردم حركت كنند كه آنان احساس بيم و ناامني نكنند و عدالت ورزي امام تا به آنجاست كه اجازه ترساندن و بدرفتاري با حيوانات را هم نمي دهد.

به هر حال مديريت اسلام در عرصه سياست، مديريتي از روي معيارهاي عدالت و رعايت موازين عدل است.

پاورقی:

1. نهج البلاغه، نامه 53، (عهد نامه مالک اشتر)

2. دلشاد تهراني، مصطفي، تفسيرموضوعي نهج البلاغه (قم، نشر معارف، 1383) ص82.

3. نهج البلاغه، حکمت، 327.

4. غرر الحکم، ج1، ص53.

5. نهج البلاغه، نامه، 50.

6. همان، خطبه 216.

7. همان.

8. دلشاد تهراني، مصطفی، همان، ص97.

9. نهج البلاغه، حکمت 113.

10. همان، خطبه 216.

11. دلشاد تهراني، مصطفي، همان، ص93.

12. شرح غررالحکم، ج6، ص611.

13. همان، ج3، ص420.

منبع: مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علمیه قم

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha