به گزارش خبرگزاری «حوزه»، ابن تيميه حرّانى پايه گذار سلفى گرى دينى است، او در سال 661 هجرى قمرى در شهر حرّان از توابع شام ديده به جهان گشود و در پى حمله مغول به شامات همراه پدرش به دمشق مهاجرت كرد. پدرش عالم حنبلى بود از اين جهت او را براى يادگيرى فقه حنبلى به مدارس حنابله فرستاد و تا سال 698 قمرى در دمشق از وى لغزشى ديده نشد، اما با آغاز قرن هشتم، كم كم آثار انحراف در وى ظاهر گشت. (1)
ابن تيميه با تكيه بر نقل گرايى احمد بن حنبل از يك سو، و تأكيد بر اجتهاد خاصّى در منابع دينى از سوى ديگر، قرائتى حتّى مغاير با انديشه احمد بن حنبل ارائه نمود، و با انداختن طرحى نو در انديشه هاى احمد بن حنبل، رسماً مكتب سلفى گرى را ابداع كرد. از نتايج اجتهادهاى او كه اغلب آن را به اجماع علماى گذشته مستند مى كرد، تحريف مفهوم توحيد و شرك بود كه موجب خروج وى از چارچوب اعتقادى علماى اسلام گشت، برخى از پى آمدهاى اين انحراف اعتقادى او ـ گذشته از انحراف در امر توحيد ـ عبارتند از:
* انديشۀ تشبيه و تجسيم،
* عقيده به حركت كردن خداوند در پايان هر شب.
* نشستن او بر تخت فرمانروايى در آسمان ها.
* كاستن از مقامات انبياء و اولياء الهى، از طريق تحريم طلب شفاعت و توسل به آنان.
* تكفير مسلمين، به خاطر طلب شفاعت و توسل به اولياء الهى.
* هدم آثار انبياء و اولياء. (2)
بازتاب فتاواى ابن تيميه در شام، واكنش اغلب علماى معاصر او را در پى داشت، ابن تيميه به قصر سلطان احضار شد و پس از محاكمه، زندانى گشت. شوكانى در اين باره مى گويد: «پس از زندانى شدن ابن تيميه، (براساس فتوى قاضى مالكى دمشق كه حكم به كفر او داده بود) در دمشق ندا در دادند كه هر كس داراى عقايد ابن تيميه باشد، خون و مالش حلال است». (3)
ابن تيميه در نهايت به مصر تبعيد شد اما در مصر نيز از نشر عقايد خود دست برنداشت، تا اينكه پس از مناظره با علماى آنجا، توسط قضات هر چهار مذهب (شافعى، حنبلى، مالكى و حنفى) محكوم شد و به زندان افتاد و پس از انتقال به دمشق در سال 728 هجرى در زندان درگذشت. (4)
ابن تيميه فرد مزدور و ملحدى نبود اما براثر كج فكرى و خودبينى يك سلسله اصولى را مطرح كرد كه با كتاب خدا در تعارض بوده و با اتفاق امت اسلامى همسو نبود. مجموع انديشه هاى وی در چند عنوان خلاصه مى شود:
* تشبيه و تجسيم و اثبات جهت براى خدا
او با تكيه بر روايات ضعيف و احياناً جمود بر ظواهر آنها طرحى دارد كه نتيجه آن جسم بودن خدا و نشستن او بر سرير قدرت در عرش است.
ممكن است كسى باور نكند كه در محيط علمى شام مردى برخيزد و مردم را به تجسيم و تشبيه دعوت كند ولى براى روشن شدن اذهان خوانندگان برخى از عبارات او را در اين جا مى آوريم تا معلوم شود كه پايه افكار او را تجسيم تشكيل مى دهد.
ابن تيميه در نوشته اى به نام رسالة «الواسطيه» كه جزئى از كتابى به نام «رسائل كبراى» او به شمار مى رود، عالَم هستى را چنين تصوير مى كند: «والعرش فوق ذلك والله فوق ذلك والله فوق عرشه و هويعلم ما انتم عليه» او براى خدا جايگاهى به نام عرش تصوير مى كند كه مقصود از آن سريرى است كه خدا بر آن قرار دارد. يك چنين عقيده اى، جز اثبات «جهت» براى خدا چيز ديگرى نيست، خدا در قرآن مى فرمايد: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ» (5) و مفاد آن اين است كه خدا جايگاه خاصى ندارد و او فوق آن است كه داراى مكان باشد او وجود محيط بر عالم هستى است و عالم هستى محاط اوست ولى وى خدا را بر عرش مى نشاند و به جاى «و هو معكم» مى گويد هُوَ يَعَلَمْ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ.
شگفت تر از آن اينكه وى براى انديشه خود كه خدا بالاى آسمان هاست از اين طريق استدلال مى كند كه فرعون به وزيرش هامان گفت براى من كاخى بساز تا از خداى موسى آگاهى يابم؛ مى گويد از اينكه فرعون از هامان خواست براى او كاخى بسازد، معلوم مى شود وجود خدا در بالاى آسمان امرى مسلّم بوده است (6) آيا انديشه فرعونى مى تواند مبناى عقيده اسلامى باشد؟.
ابن بطوطة جهانگرد معروف مى گويد: زمانى كه من در دمشق بودم در آنجا يكى از علماى بزرگ حنابله به نام تقى الدين ابن تيميه منبر مى رفت و در فنون مختلف سخن مى گفت ولى كمبودى در عقل او احساس مى شد من در روز جمعه پاى منبر او نشستم كه مردم را نصيحت مى كرد و يكى از سخنان او اين بود؛ خدا به آسمان نخست فرود مى آيد آنگاه يك پله از منبر پايين آمد، گفت بسان پايين آمدن من از منبر. (7)
ما اگر بخواهيم شواهدى بر مجسِّم بودن وى گردآوريم از مقصد باز مى مانيم و معلوم است كسانى كه قائل به تجسيم هستند حكم آنها در اسلام چيست.
* تحقير مقامات انبياء و اولياء
او با يك رشته انديشه ها مقامات انبياء را پايين آورده و هر نوع رابطه با آنها را مقطوع مى داند و هر نوع توسل به آنان را مانند توسل مشركان به بت ها قلمداد مى كند، در حالى كه ميان اين دو توسل از زمين تا آسمان فرق است آنها بت ها را خدايان خويش مى پنداشتند، ولى مسلمانان پيامبران را بندگان صالح خدا مى دانند.
* انكار فضائل اهل بيت(عليهم السلام)
در مجموع كتاب هاى او يك نوع بى احترامى نسبت به اميرمؤمنان(عليه السلام) و اهل بيت(عليهم السلام) وجود دارد و براثر اين روح دشمنى، بسيارى از فضايل اهل بيت(عليهم السلام) و بالاخص اميرمؤمنان(عليه السلام)را انكار مى كند.
علامه حلى كتابى به نام «منهاج الكرامه» دارد و ابن تيميه نقدى بر آن به نام «منهاج السنه» نوشته است در اين كتاب فضايل مسلّم حضرت على علیه السلام را به چالش كشيده تا آنجا كه صداى حديث شناس وقت «ابن حجر» در آمده است. او مى گويد: ابن تيميه براى رد عقايد رافضى (علامه حلى) به قدرى پيش رفته كه احاديث مُسلّم در فضيلت ائمه اهل بيت (ع) را انكار كرده است.
ابن حجر هيتمى از علماى قرن دهم است او بهتر از ابن حجر پيشين پرده را بالا زده و مى نويسد:
ايّاك أنْ تصغى الى ما فى كتب ابن تيمية و تلميذه ابن القيم الجوزية و غيرها ممّن اتخذ إلهه هواه و أضلّه الله على عِلم و ختَم على سمعِه وَ قلبه وَ جعلَ على بصره غشاوه فمن يهديه من بعد الله و كيف تجاوزوا هؤلاء الملعونون... فظنّوا انهم على هدى من ربهم وليس كذلك. (8)
«مبادا به آنچه كه ابن تيميه و شاگرد او ابن قيم جوزى و غير اين دو نوشته اند گوش فرا دهى، آنان كسانى هستند كه هوا و هوس را خداى خود گرفته اند و حق تعالى با آگاهى آنها را گمراه كرده و مهرى بر گوش و قلب آنان زده و برديدگان آنان پرده آويخته است. در اين صورت چه كسى مى تواند آنها را هدايت كند چگونه اين دورماندگان از رحمت خدا، از حد تجاوز كردند و تصور نمودند كه بر اثر راهنمايى خدا پيش رفته اند».
* تفرقه ميان مسلمانان
در زمانى كه مغول كشور پهناور اسلامى را مورد تاخت و تاز خود قرار داده بود او با افكار خود در ميان علما و مردم عوام ايجاد دو دستگى كرد در حالى كه به حكم خِرد بايد در چنين شرائط دم فرو بست و پس از راندن دشمن خارجى از سرزمين اسلامى به بحث و بررسى نشست. در اينجا خاطره اى را نقل مى كنم و آن اينكه در سال 1407 كه گروهى از شيعيان در سرزمين امن خدا (مكه معظمه) به خاطر راهپيمايى در مكه و اظهار برائت از مشركان واستعمارگران، قتل عام شدند شيخ شعبان طرابلسى رئيس جمعيت توحيدى در لبنان كه در مراسم حج شركت كرده از اين وضع فجيع آگاه شد و خواست با مفتى اعظم عربستان بن باز در منى ديدارى داشته باشد و لذا به سراغ او رفت و اين سؤال را مطرح كرد؛ گفتم: نظر شما درباره شيعه چيست؟ گفت: كافرند، درباره اشاعره چه مى گوييد؟: گفت: كافرند. درباره معتزله چه مى گوييد؟ گفت: كافرند. گفتم: درباره صوفيه چه مى گوييد؟ گفت: كافرند. گفتم: واعجبا!! پس همه كسانى كه امشب در منا جمع شده اند همه كافرند! پس چطور به اين كفار اجازه داديد وارد مكه شوند؟ در حالى كه ورود كفار به مكه حرام است!.
ناكامى ابن تيميه بخلاف محمد بن عبدالوهاب
در اينجا سؤالى مطرح است و آن اينكه افكار ابن تيميه در زمان حيات وى با استقبال علما و دانشمندان روبرو نشد فقط سه نفر به وی گرايش پيدا كردند اين سه نفر عبارتند از: ابن كثير صاحب تفسير (ت 774) و ابن قيم جوزى (ت 751) و تا حدى ذهبى (ت 749) افكار او نه تنها با استقبال روبرو نشد بلكه علماى شام و مصر ضد او قيام كردند و در سوريه و مصر زندانى شد و سرانجام در زندان جان سپرد اما در مقابل، پيرو مكتب او يعنى محمد بن عبدالوهاب (1115-1206) آراء ابن تيميه را در نجد منتشر نمود و پيروانى پيدا كرد تا آنجا كه به صورت يك قوه و قدرت در منطقه در آمد و دولت عثمانى بارها بر قلع و قمع آنان همت گمارد.
* اكنون سؤال مى شود بى توفيقى ابن تيميه چرا؟ موفقيت محمد بن عبدالوهاب چرا؟
پاسخ آن اين است محيطى كه ابن تيميه افكار خود را عرضه كرد از فرهنگ غنى اسلامى برخوردار بود عالمان بزرگ از اهل سنت در مصر و شام وجود داشتند كه به رد نظريات وى پرداخته و اجازه ندادند كه اثرگذار باشد در حالى كه محيطى كه محمد بن عبدالوهاب به نشر افكار وى پرداخت، محيط بيابانى بوده و اعراب نجد از فرهنگ اسلامى كمتر برخوردار بودند خصوصاً آل سعود بازوى نظامى او شد و بر اين اتفاق كردند كه امور دينى در اختيار «محمد بن عبدالوهاب» و امور سياسى و نظامى از آن آل سعود باشد و اين اتحاد به آل سعود فرصت دارد به قتل و غارات در نجد و اطراف آن بپردازند.
هميشه بدعت ها و انحراف ها در محيطى رشد مى كند كه در آنجا عالمان وارسته و آگاهان از فرهنگ اسلامى وجود نداشته باشند خصوصاً اگر قدرتى هم به پشتيبانى بدعت گذار بپيوندد.
با فروپاشى خلافت عثمانى در اوايل 1300 شمسى با نقشه پير استعمار يعنى انگليس كشور اسلامى تقسيم شد و نجد و حرمين شريفين در اختيار آل سعود قرار گرفت آنان از نجد تا قطيف و طائف و جده همه را تصرف كردند. همزمان با اكتشاف نفت و همراه با تربيت مبلّغ توان مضاعفى يافتند و اين مكتب را در خارج از حرمين شريفين ترويج كردند. امروز نيز با زر و زور و كمك استعمار پيش مى روند و در اين مكتب چيزى نيست كه جوان به آن رغبت كند اما از آنجا كه حرمين در دست آنهاست و پول هنگفت در اختيار دارند و استعمارگران نيز با آنها هستند، توانسته اند در دنيا خود را مطرح نموده و دوست و ياور پيدا كنند.
پاورقی:
1 . فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى، ج3، ص 20.
2 . وهابيت، مبانى فكرى و كارنامه عملى، 1380، ص8.
3 . محمد بن على الشوكانى، البدر الطالع، قاهره، دار الكتاب الاسلامى، ج1، ص67.
4 . تاريخ ابى الفداء، ج2، ص392.
5 . حديد: آيه 4.
6 . رسالة الحموية الكبرى، ص429.
7 . رحله ابن بطوطه، ص95، چاپ دار صادر، سال 1384.
8 . الفتاوى الحديثية، ص 203.
منبع: آشنايى با عقايد وهابيان، آیت الله العظمی سبحانی.