به گزارش خبرگزاری «حوزه»، حضرت آیت الله سبحانی در نوشتاری به بررسی تفکرات پایه گذار سلفی گری دینی، ابن تیمیه حرانی «توحید در عبادت» پرداخته اند .
مشروح نوشتار این مرجع تقلید در ذیل می آید؛
رواج باطل در جامعه در گرو اين است كه با لعابى از حق عرضه شود، زيرا هيچ گاه باطل لخت و پيراسته از هر نوع حق، نمى تواند در جامعه اثرگذار باشد. در اين جا سخنى از اميرمؤمنان(عليه السلام) وارد شده است كه شايسته است به آن توجه شود:
«فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ; وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ، انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ. وَلكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هذَا ضِغْثٌ، وَمِنْ هذَا ضِغْثٌ، فَيُمْزَجَانِ! فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، وَيَنْجُو «الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللهِ الْحُسْنَى». (1)
«اگر باطل با حق آميخته نمى شد، حق بر خواهان آن پوشيده نمى گشت، و اگر حق از اشتباه به باطل جدا مى شد (و فقط حقِ خالص در ميان بود) زبان بدگويان از آن بريده مى گرديد. ولى برخى از حق و برخى از باطل گرفته و به هم آميخته مى گردد آنگاه شيطان بر دوستان خود مسلط مى شود، و در مقابل، كسانى كه لطف خدا شامل حال آنان گرديده است نجات مى يابند».
* وهابیت ابتدا با کدام شعار شکل گرفت؟
وهابى گرى روز نخست در لباس مبارزه با بدعت ها و خرافات وارد ميدان شد از اين جهت نظر گروهى را به خود جلب كرد حتى امير محمد بن اسماعيل يمانى مؤلف كتاب «سُبُل السلام فى شرح بلوغ المرام» وقتى از حركت محمد بن عبدالوهاب آگاه شد و اين كه او مى خواهد با خرافات و پيرايه هاى باطل كه بر پيكر دين آويخته شده، مبارزه كند او را در ضمن قصيده اى ستود كه نخستين بيت آن اين است:
سلام على نجدِ و مَنْ حلّ فى نجد وان كانَ تسليمى على البُعد لايُجْد
درود من بر نجد و آن كس كه در نجد به سر مى برد هر چند درود من از اين راه دور چندان سود نمى بخشد»
ولى آنگاه كه از واقعيت اين خيزش كه در حقيقت نوعى فتنه گرى بود آگاه گشت و اين كه اين فتنه گر در لباس توحيد در صدد تكفير مسلمانان و غارت اموال آنهاست، قصيده اى در نقد اين كردار او سرود كه نخستين بيت آن اين است.
رجعتُ عن القول الذى قلتُ فى النجد و قد صّح عنه خلافُ الذىِ عِنْدِى
«من از گفتار خود درباره آن مرد نجدى بازگشتم زيرا آن چه كه فهميدم بر خلاف آن است كه قبلا مى انديشيدم»
بنابراين افراد واقع بين و بندگان صالح خدا نبايد فريب دلربائى فتنه گران را كه آلت هوى و هوس و يا آلت ديگران هستند، بخورند بلكه بايد در داورى بردبارى به خرج دهند تا چهره واقعى دعوت روشن شود.
* توحيد در عبادت اصل مشترك در شرائع الهى
همه پيامبران بر تثبيت يك اصل برانگيخته شدند و آن پرستش خدا و دورى از پرستش طاغوت است آنجا كه فرمود:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ». (2)
«ما در هر امّتى رسولى برانگيختيم كه: خداى يكتا را بپرستيد؛ و از طاغوت اجتناب كنيد!».
در حقيقت كليد حل اختلاف در اين مسأله تبيين معنى توحيد در عبادت است زيرا همه مسلمانان جهان در اين كه فقط بايد خدا را پرستش كرد وحدت نظر دارند و هيچ فردى را نمى توان مسلمان ناميد مگر اينكه پرستش را از آنِ خدا بداند و بس.
هنگامى كه پيامبر تصميم گرفت كه با مسيحيان نجران مباهله كند به امر خدا اين اصل را مطرح كرد: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَة سَوَاء بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً» (3)
بگو پيروان كتاب (انجيل)! همگى بياييد بر يك اصل عمل كنيم و آن اينكه جز خدا را نپرستيم و براى او شريكى قائل نشويم.
اين آيه حاكى از آن است همه شرايع ابراهيمى بر تثبيت همين اصل مبعوث شده اند و به قول فردوسى:
همه بندگانيم و يزدان يكى است پرستش جز او را سزاوار نيست
بنابراين اصل ضابطه (پرستش از آنِ خداست) جاى سخن نيست سخن در مواردى مانند «بوسيدن ضريح پيامبران و اولياء» است كه آيا اين نوع اعمال تكريم آنهاست و يا پرستش آنها.
جداسازى اين نوع اعمال از پرستش در گرو اين است كه «عبادت» به صورت كامل و روش تعريف شود تا محكى براى جداسازى اين نوع موضوعات باشد و حكم مورد ياد شده و نظائر آن روشن گردد.
* تعريف عبادت و پرستش
حقيقت پرستش بر دو پايه استوار است.
* خضوع و اظهار كوچكى به وسيله يكى از اعضا، البته خضوع يك امر قلبى است اما مظهر آن ركوع و سجود يا اشاره به سر و غيره است.
* اعتقاد خاص انسان درباره آن كس كه در مقابل او خضوع مى كند.
مثلا نماز، عبادت و پرستش خداست، الفاظى كه بر زبان جارى مى كنيم يا سجده و يا ركوعى كه انجام مى دهيم همگى پايه نخست را تشكيل مى دهد ولى انگيزه ما براى اين نوع خضوع ها اين است كه او را آفريدگار انسان و جهان و مدبر آن دو مى دانيم. بنابراين هر جا كه اين دو پايه وجود داشته باشد مجموع آن عمل پرستش تلقى مى شود يكى خضوع با اعضا، ديگرى اعتقاد به ربوبيت او.
البته در كتاب هاى لغت «عبادت» به نحو وسيع تفسير شده است آنان مى گويند عبادت از عَبَدَ به معناى خَضَعَ است مسلماً اين نوع تفسير، تفسير به اعم است و لغت نويسان معمولا موارد به كارگيرى لفظ را بيان مى كنند خواه معنى حقيقى باشد يا معنى مجازى و در صدد تحديد مفهوم به صورت جامع و مانع نيستند.
شما مى توانيد واقعيت عبادت را به نحوى كه بیان شد از بررسى انگيزه خداپرستان، و يا بت پرستان به دست بياوريد
* انگيزه خداپرستان
انگيزه مسلمانان جهان از عبادت خداوند اين است كه خدا را خالق، مدبر، مدير و سرنوشت خود را در دست او دانسته، و خود را نيازمند و او را رافع نيازهاى خويش مى دانند. همين نمازى كه مسلمانان در هر روز مى خوانند اگر درون آن را بشكافيد هر دو ملاك عبادت را در آن مى بينيد؛
* خضوع مى كنند؛
* اعتقاد به برترى خدا و اين كه سرنوشت انسان در دست او است.
مسلمانان معتقدند كه حيات و ممات آن ها در دست اوست. در هر جاى دنيا وقتى از يك نمازگزار بپرسند كه چرا خدا را مى پرستى؟ مى گويد: چون همه چيز من دست اوست، بايد او را بپرستم.
البته عارفان كه گروه خاصى هستند علاوه بر اين انگيزه، انگيزه ديگرى در درون آنها است كه فعلا براى ما مطرح نيست.
* انگيزه بت پرستان
بايد درباره عمل بت پرستان (مراد ما بت پرستانى هستند كه در زمان رسول خدا (ص) بودند) تحقيق شود، كه چرا بت ها را مى پرستيدند؟ آيا فقط آن ها را شفعيع مى دانستند يا عقيده ديگرى هم درباره آنها داشتند؟
وهابيون مى گويند: بت پرست ها فقط بت ها را شفيع مى دانستند. اما وقتى به كتاب الهى نگاه مى كنيم كه «لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» مى فرمايد: آنها در خالقيت، موحّد بوده اما در ربوبيت مشرك بودند، و تدبير جهان يا بخشى از جهان را در دست بتها مى دانستند و مى گفتند خدا تدبير زندگى ما را به اينها تفويض كرده است. البته آنان بتها را نماد و سمبل آن آلهه غيبى و دست نايافتنى مى دانستند و خضوع در برابر بت هاى تراشيده شده را نوعى خضوع در برابر آن آلهه معنوى خود مى انديشيدند.
* اثبات شرك ربوبى مشركان
ممكن است كسى بپرسد گواه بر شرك ربوبى بت پرستانِ عصر رسالت چيست؟ مسلماً اين سؤال جنبه كليدى دارد. در پاسخ گفته مى شود دو آيه ياد شده در زير:
* «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا». (4)
«و آنان غير از خدا، معبودانى را براى خود برگزيدند تا مايه عزّتشان باشد!(چه پندار خامى!)».
وهابيون اصرار دارند كه مشركان، بت ها را فقط شفيع مى دانستند نه اينكه سرنوشت خود را در دست بتها بدانند اما قرآن مى فرمايد: «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا».
غير از خدا خدايان ديگرى براى خود انتخاب نمودند زيرا تصور مى كردند عزت و ذلت به دست اين بتهاست. لذا در برابر آنها خضوع و خشوع مى كردند.
خداوند در رد اين عقيده مى فرمايد: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً» عزت و ذلت در دست اين بتها نيست بلكه عزت در دست آفريدگار جهان و انسان است.
* «وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ». (5)
«آنان غير از خدا معبودانى براى خويش برگزيدند به اين اميد كه يارى شوند!».
بت پرستان پيروزى در نبردها را در دست بتها مى دانستند. لذا در جنگ با پيامبر (ص) در سرزمين اُحد بت «عزى» را همراه خود مى آوردند و شعارشان اين بود: نحن لنا العزّى ولا عزّى لكم؛ پيامبر (ص) نيز در مقابله با اين شعار، فرمود بگوييد: الله مولانا ولا مولى لكم.
در اين صورت چگونه مى توان گفت مشركانِ عصر رسالت بت ها را فقط شقيع مى دانستند در حالى كه آنها تدبير امور خويش را در دست بتها مى ديدند. لذا قرآن در جواب آنان مى فرمايد: «وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ».
آيات ديگرى نيز هست كه پرده از راز درونى مشركان برمى دارد از جمله:
* «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ». (7)
«بعضى از مردم، خدايانى غير از خداوند براى خود انتخاب مى كنند و آنها را همچون خدا دوست مى دارند».
اگر بت پرستان بت ها را فقط شقيع مى دانستند نبايد قرآن بفرمايد: «آنان بت ها را «ند» همتا براى خدا مى دانستند و فكر مى كردند رزق و تدبير در دست بت هاست.
پاورقی:
(1)- نهج البلاغه، كلام50.
(2)- نحل: آيه 36.
(3)- آل عمران: آيه 64.
(4)- مريم: آيه 81.
(5)- يس: آيه 74.
(6)- آل عمران: 126.
(7)- بقره: آيه 165.
(8)- "آشنايى با عقايد وهابيان" آیت الله العظمی سبحانی.