آیه:
خداوند متعال در قرآن میفرماید:
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ غافر/60
مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم
آینه:
حکایت؛ آیتالله ناصری نقل می کنند: زمانی که در نجف بودیم، یک حمالی در آنجا بود، اخلاق عجیبی داشت، انسان بزرگی بود و حرفهای بزرگی میزد.
روزی از کوچهای در نجف میگذشت، کودکی در پشتبام بازی میکرد، در نزدیکی لبه بام پایش لیز خورد و از بالا به پایین افتاد، در این هنگام دستها را بلند میکند و میگوید: خدا! نگه دارش! ناگهان اتفاقی میافتد که گویی بچه را با دو دست گرفته و به حالت ایستاده روی زمین گذاشتند، بدون اینکه احساس درد و یا زخمی داشته باشد.
مردم که شاهد ماجرا بودند، حمال پیر را در میان گرفتند و لباسهای او را پاره کردند و به تبرک بردند؛ او هاج و واج مانده بود، مردم از او دستبردار نبودند و جویا شدند ، چگونه این کار را انجام داده که او پاسخ داد: ای مردم، من آدم فوقالعادهای نیستم، کشف و کرامت هم ندارم، اکنون هم کار خارقالعادهای نکردهام، اتفاق مهمی هم رخ نداده، یکعمر من به اوامر خدا اطاعت کردهام، یک لحظه هم خدا دعای مرا اجابت کرده است، اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد.1
یک شب ز سر صدق بیا در گه ما گر حاجت تو روا نشد آن گه گله کن 2
- با اقتباس و ویراست از کتاب کرامات معنوی
- مولانا