سه‌شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳ |۲۴ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 26, 2024
امام خمینی

حوزه/ امام با تأمّلی طولانی و به حكم وظیفۀ الهی، وارد میدان می ‌شدند، در مقابله با نظام شاهنشاهی در سال ‌های اول به شاه نصیحت می كردند، با این ‌که بهتر از همه، بدی ‌های شاه را می شناختند، و به‌ خوبی می دانستند تا شاه هست همین خودفروختگی ‌ها هست.

خبرگزاری«حوزه»، به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فرارسیدن دهه مبارک فجر، سلسله مباحث نهضت امام خمینی(ره) را به قلم اصغر طاهرزاده را منتشر می کند.

انقلاب اسلامی به معنی حقیقی اش، معنی حیات و زندگی صحیح در قرون معاصر است. با تحلیل تاریخ معاصر و نیز تحلیل مبانی انسانی، می‌ توان به این نتیجه رسید كه انقلاب اسلامی وسیله و بستر حیات واقعی آن ‌هایی است كه می ‌خواهند در این قرن، زندگی الهی داشته باشند.

اگر به این مسئله التفات داشته باشیم كه مردم جهانِ امروز بعد از دورۀ رنسانس، به سرعت معنی انسان ‌بودن خود را گم كردند و زندگی مدل غربی، انسان را از بُعد متعالی خود بازداشت و مدلی را ارائه داد که موجب غفلت از ابعاد متعالی انسان شد، خواهیم پذیرفت ‌كه چرا انقلاب اسلامی بستری برای زندگی واقعی بشر این دوران است.

ابتدا باید روشن شود حضرت امام خمینی(ره) نسبت به جایگاه زندگی اجتماعی انسان ‌ها چه دیدگاهی داشتند؟ وقتی روشن شد این دیدگاه یک دیدگاه اساسی و حقیقی است و غفلت از آن دیدگاه، غفلت از امکان زندگی صحیح است، در آن صورت جایگاه انقلاب اسلامی در تاریخ جدید به ‌خوبی روشن می ‌شود.

* سه حالت انسان (جهل، آگاهی و خودآگاهی)

انسان نسبت به هر پدیده ای یا جاهل است و یا نسبت به آن آگاهی دارد و یا علاوه بر آگاهی، خودآگاهی هم دارد.

در حالت اول؛ انسان نسبت به آن پدیده هیچ نحو آگاهی واقعی ندارد تا بتواند جایگاه آن را در زندگی خود و جهانی که در آن زندگی می ‌کند، بشناسد. مثلاً در مورد انقلاب اسلامی نمی داند كه این انقلاب در حال حاضر در چه شرایطی از زندگی خود و تاریخ به ‌سر می ‌برد.

* آگاهی مجمل و مبهم

در حالت دوم؛ یعنی آگاهی نسبت به پدیده، انسان به طور مجمل و مبهم واقعیت آن پدیده را می شناسد، ولی به پائین ترین درجه از وجود آن آگاهی دارد، مثل آگاهی بعضی از انسان ‌ها نسبت به اسلام، كه فرد می پذیرد اسلام یك دین الهی است و به ‌واقع هم از طرف خدا توسط شخص نبی (ص) به مردم رسیده است، و به اسلام هم علاقه دارد ولی حاضر نیست زوایای آن را طوری بنگرد كه بخواهد آن را به عنوان یك حقیقت در كل زندگی اش پیاده كند. یا مثل بعضی ‌ها كه روی هم رفته نسبت به انقلاب آگاهی خوبی دارند و حتی آن را پذیرفته ‌اند، اما نمی ‌توانند جایگاه آن را طوری بشناسند که تمام زندگی و شخصیت خود را به آن گره بزنند، و یا مثل نظر و آگاهی بعضی ‌ها که نسبت به فرهنگ مدرنیته کاملاً منفی است و می دانند زندگی مدرن، حیات معنوی و آرام انسانی را از آن ‌ها ربوده است؛ ولی با این اندازه آگاهی نمی توانند عملاً در مقابل آن مقاومت كنند و تصمیم بگیرند سرنوشت خود را از آن جدا نمایند.

* عدم خودآگاهی نسبت به موضوع

این به جهت آن است كه این ها، در مرحلۀ آگاهی نسبت به آن موضوع هستند، ولی در مرحلۀ سوم یعنی خودآگاهی نیستند که جان خود را با آگاهی خود یگانه نمایند. یا در جریان سقیفه بنی ساعده كه خیلی ها می ‌دانستند مسئلۀ دیگری باید به میان ‌آید و حتی وقتی حضرت فاطمه(س) به درِ خانه انصار می رفتند همه اقرار می كردند كه حقْ غیر از آن چیزی است که اتفاق افتاد ولی در جواب می گفتند: کاری است که شده، اگر علی(ع) زودتر می آمد ما با او بیعت می كردیم. با این که می ‌دانند حق چیز دیگری است ولی آن اندازه آگاهی که از موضوع دارند آن ‌ها را به نفی سقیفه نمی كشاند، به عبارت دیگر خودآگاهی نسبت به موضوع ندارند كه بر اساس آن بتوانند به هر قیمت جریان را تغییر دهند.

چگونگی ارتباط با انقلاب اسلامی

با توجه به مثال ‌های فوق معنی خودآگاهی نیز روشن شد، آن‌ هایی که حقانیّت یك انقلاب را می شناسند، ولی فقط در حدّ آگاهی نسبت به حقانیت آن هستند، نمی ‌توانند نسبت خود را با انقلاب آن ‌طور که شایسته ‌است تنظیم کنند و بهره ‌ای را که می ‌توان با ارتباط با انقلاب اسلامی برد، ببرند، زیرا انسان ‌ها طوری باید با انقلاب اسلامی یگانه شوند که بتوانند ارتباطی شایسته با آن برقرار کنند و این نیاز به چیزی مافوقِ آگاهی دارد، باید نسبت به انقلاب به خودآگاهی رسیده باشند، که آن عبارت است از آن نوع آگاهی كه به عمق جان انسان سرایت كرده باشد، و به جای علم حصولی نسبت به آن، با علم حضوری ارتباط پیدا کرد؛ در آن صورت است که انسان با بودن انقلاب اسلامی احساس می ‌کند سراسر وجود خود را به آن گره می ‌زند.

وقتی متوجه باشیم ریشه و باطن انقلاب یک حقیقت قدسی است و به غدیر خم متصل است؛ خداوند آن را در هجدهم ذیحجه سال دهم هجری ظاهر نموده، دیگر نمی ‌توان ناظر انقلاب بود، همان ‌طور که اگر کسی ناظر بر حادثه‌ کربلا باشد، نه ‌تنها هیچ بهره ‌ای از آن نمی ‌برد، بلکه انسانیت خود را نیز لگدمال می ‌کند.

حضرت امام خمینی(ره) خودشان نسبت به نهضتی که پدید آوردند کاملاً در خودآگاهی بودند، و می ‌دانستند به عنوان یک وظیفۀ الهی باید به آن دل بسپارند و جانشان را به آن گره بزنند. ایشان در سال ‌های 1341 و1342 به اكثر علمای بزرگ نامه نوشتند و فجایعی را كه در شُرُف انجام بود و می ‌رفت تا ریشۀ اسلام را خشک کند، به آن‌ ها گوشزد كردند و همۀ آن بزرگان هم سخنان امام را قبول می كردند ولی بسیاری از آن ‌ها به صورتی كه امام(ره) قدم پیش گذاشتند، جلو نیامدند. زیرا در عین این‌ که آن ‌ها هم مثل امام نسبت به مشكلات آگاهی داشتند، ولی آن خودآگاهی كه در امام بود در آن ‌ها نبود.

به عبارتی حرکت امام(ره) را در جان خود احساس نمی‌ کردند، هرچند آن حرکت را حرکت مثبتی می ‌دانستند و اگر فرصتی پیش می ‌آمد آن را تأیید می ‌نمودند. ولی امام(ره) مشكل زمانه را می شناسند و متوجه می ‌شوند، اسلامی که با جانشان گره خورده است در خطر است و باید نهضتی به پا کرد که این اسلام نجات یابد و لذا این نهضت نیز با جان ایشان گره خورده بود.

وقتی یک مسلمان نسبت به اسلام در حالت خودآگاهی قرار گرفت و جانش با حق متحد شد دیگر نمی ‌تواند تسلیم ناحق شود، چون می‌ داند نظام هستی، حق است و جریان ‌ها و یا فعل ‌های ناحق در نظام هستی جایی ندارند و نباید به آن ‌ها جا داد و یا نسبت به بودنشان سكوت كرد.

نمونۀ عالی خودآگاهی و دل آگاهی نسبت به حق، اهل بیت پیامبر(ع) هستند كه هرگز نمرۀ قبولی به جریان ‌های باطل ندادند و طوری عمل كردند كه هرگز انحرافاتِ زمانه ‌شان نتوانست، حق جلوه كند - البته برخورد حكیمانۀ آن ‌ها با باطل غیر از تأیید باطل بود، برخوردهای تند و آنارشیستی كه اعتراض ‌های كورِ بی ثمری است از ساحت ائمۀ معصومین(ع) جدا است- عمده روحیۀ حق ‌گرای آن ذوات مقدس است که جای هیچ گونه تأییدی برای باطل باقی نمی ‌گذارد.

وقتی روشن شد كه خودآگاهی نسبت به حقیقت، لازمۀ شعور متعالی و قلبی است و هرگز اجازه نمی دهد باطل به میدان بیاید و حق فرسوده و خاموش شود و انسان ناظر باشد، معلوم می ‌شود در صورتی که نسبت ما با انقلاب از نوع خودآگاهی باشد، شور انقلاب در جان ما پایدار می ‌ماند و از برکات آن بهره‌ مند می‌ شویم.

اگر خواسته باشید، پاسدار واقعی انقلاب باشید باید نسبت به حقانیت انقلاب از مرحلۀ آگاهی یک قدم جلوتر آمده و به مرحلۀ خودآگاهی برسید تا اولاً: روح انقلاب را درست شناخته باشید و فقط در محدودۀ شناخت پوسته آن متوقف نشوید، ثانیاً: با روحیه ای که حکایت از دلدادگی نسبت به انقلاب دارید، در عین حرکات حكیمانه، با تمام وجود همه زندگی را در جهت پاسداری از انقلاب صرف كنید، و چون همۀ زندگی خود را می خواهید صرف انقلاب اسلامی نمایید گرفتار روش ‌های مقطعی، عجولانه و سطحی نمی ‌شوید.

* مقابلۀ امام(ره) با موانع پیش آمده برای انقلاب

امام با تأمّلی طولانی و به حكم وظیفۀ الهی، وارد میدان می ‌شدند، در مقابله با نظام شاهنشاهی در سال ‌های اول به شاه نصیحت می كردند، با این ‌که بهتر از همه، بدی ‌های شاه را می شناختند، و به‌ خوبی می دانستند تا شاه هست همین خودفروختگی ‌ها هست، و نیز می دانستند كه در این راه موانع طاقت فرسایی، مثل زندان و اعدام در كار است، با این ‌همه برای از بین‌ بردن موانع، سعۀ صدر، صبر و پایمردی شكست ناپذیری را از خود نشان دادند، لذا با توجه به خودآگاهی خاصی که نسبت به نهضت خود داشتند از نصیحت شروع كردند ولی آرام ‌آرام جلو آمدند تا كار را به انتها رساندند و نهضت را به پیروزی رساندند.

* چرا امام (ره) در هیچ مرحلی ای از انقلاب سست نشدند؟

علت این‌ که حضرت امام خمینی(ره) در هیچ مرحله ‌ای سست نشدند آن بود که در شخصیت خود بنای حذف ناحق را نهادینه كرده بودند و لذا نه یأسی برایشان پیش می ‌آمد و نه خستگی، چون همه زندگی خود را در عین خودآگاهی نسبت به اسلام، در یگانه ‌شدن با حق و تنفر از باطل شکل داده بودند، حتی اگر در بین راه رحلت می‌ کردند از نظر ایشان وظیفه به خوبی انجام شده بود.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha