اشاره: هنوز نام امام رضا(ع) را به زبان نیاورده، اشک از دیدگانش جاری می شود. حس عجیبی به امام رئوف دارد و روزهایی که در مشهد حضور داشته، از کوچکترین فرصت برای دلدادگی در کنار گنبد طلایی اش استفاده کرده است...
«تانیس» یک دختر هندی کشمیری است که خانواده اش در بمبئی زندگی می کنند. وی علاقه ویژه ای به زبان فارسی دارد و زبان فارسی را به خوبی متوجه می شود اما برای سخن گفتن به فارسی، هنوز نیازمند مقداری تمرین است. او حدود یکسال است که برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به دانشگاه امام خمینی(ره) قزوین آمده است. «تانیس» که برای شرکت در یک همایش بین المللی به مشهد آمده بود، به پرسش های خبرنگار خبرگزاری «حوزه» پاسخ گفت.
ضمن تشکر از آقایان ابوالفضل صبوری و احمد اولیایی از مبلغان حوزه که ما را در انجام این گفتگو یاری کردند مصاحبه با این بانوی شیعه هندوستانی را در ذیل می خوانید.
«تانیس» در این مصاحبه از علاقه مردم هند و کشمیر به ایران گفت و جلوه های جالبی از آئین عزاداری در هند را برای مان بازگو کرد. او همچنین توصیف بسیار زیبایی از حال و هوای معنوی در حرم امام رضا(ع) داشت و از همه جالب تر، حس او به حضرت عباس(ع) و نام «ابوالفضل» بود. او گفت: «به گونهای دوستش دارم که باور دارم بعد از خدا، او کسی است که از من مراقبت میکنم. من آنقدر به او نزدیک هستم، که اگر چیزی بخواهم به پدرم نمیگویم، شاید به امام رضا (ع) هم نمیگویم، اما به او میگویم. خیلی عجیب است، او حتی معصوم و امام هم نیست. اما او مشکل گشا و پسر مشکل گشا است. «ابوالفضل»(ع) برای من همانند روح برای بدن است.»
این دانشجوی هندی، خاطره جالبی نیز از یک دختر هندو به نام «رونا» تعریف کرد که طی یک ماجرا، برای ادامه تحصیل به ایران می آید و الان هم اتاقی «تانیس» است.
* فکر کنم قبل از هر چیز مناسب باشد که یک معرفی اجمالی از خودتان داشته باشید و اینکه چه مسیری طی شد تا الان به عنوان دانشجو در ایران هستید.
به نام خدا، اسم من تانیس است و اهل هندوستان هستم. البته به دلیل اینکه پدرم تاجر است، به مناطق مختلف سفر میکردیم و در نتیجه من در فضایی چندفرهنگی بزرگ شدهام و قبلا در کشمیر بودیم؛ یعنی من تا زمان دبیرستان در کشمیر بودم اما چون پدرم در بمبئی بود به همراه برادر و مادرم به بمبئی نقل مکان کردیم. سپس در رشته کارشناسی مدیریت از دانشگاه بمبئی درس خواندم. اما از همان اوایل جوانی میدانستم که ریشه ایرانی دارم. پدر پدر پدربزرگم اهل سبزوار بوده. اجدادم فارسی صحبت میکردند، اما متاسفانه هیچ کس ما را به فارسی صحبت کردن تشویق نکرد. ولی من از همان آغاز علاقه و عشق زیادی به زبان فارسی داشتم.
در بمبئی یک خانه فرهنگ ایران هست. بنابراین من تصمیم گرفتم شانسم را آنجا امتحان کرده و یادگیری زبان فارسی را در آغاز کردم. به طوری که ابتدا صحبت میکردیم و سپس من به عنوان یک محقق مشغول به کار در آنجا شدم و چندین پروژه برای خانه فرهنگ کشور ایران انجام دادم. سپس آنها درباره یک بورس تحصیلی در ایران به من اطلاع دادند تا مدارکم را آماده کنم که آیا موفق به گرفتن بورس میشوم یا خیر. بنابراین من درخواست داده و خوشبختانه برای بورس تحصیلی فوق لیسانس انتخاب شدم. در حال حاضر در حال مطالعه زبان فارسی در دانشگاه بین المللی امام خمینی در قزوین هستم.
* من شنیدهام که کشمیریها علاقه زیادی به ایران و انقلاب اسلامی دارند. درست است؟
این یک حقیقت است که تمام کشمیریها علاقه بیحد و حصری به ایران دارند و من هم همین طور هستم. این هم یکی از دلایلی بود که باعث شد من تصمیم بگیرم به جمهوری اسلامی ایران بیایم. آنچه مرا به اینجا آورد یک حس معنوی بود و بیشتر کشمیریها نیز علاقه غیرقابل تصوری به ایران دارند.
* آیا این علاقه به شیعیان کشمیر اختصاص دارد؟
نه اصلا، سنیهای کشمیر هم به رهبر علاقه دارند. من یک نفر را میشناختم که به تازگی به تشیع گرویده و عاشق «رهبر» است و به خاطر «رهبر» از سنی به شیعه گرویده است. اگر به خانه تک تک کشمیریهای شیعه بروید تصویر رهبر، امام خمینی و علمای شیعه را پیدا میکنید اما این علاقه انحصار به شیعیان ندارد و به طور کلی مردم کشمیر، اعم از شیعه و سنی به ایران علاقه دارند.
* علت این علاقه چیست؟
سالهای بسیار دور که کشمیر تحت سلطه بوداییها بوده و مردی به نام زین العابدین قدم به کشمیر گذاشت. مردم را با اسلام آشنا کرد. در آن زمان تنها بوداییت و هندویسم وجود داشتند. حتی اگر در کشمیر مسلمانی هم بود در جامعه ظهور نداشته و در اقلیت بسیار کمی قرار داشتند. این فرد همراه با عده زیادی به اینجا آمده و با شاه صحبت کرده و ایدئولوژی اسلام و باورهای دینی را ارائه داد. و از آنها خواست اسلام را در کنار طرز زندگی خودشان ارائه دهند. بنابراین آهسته آهسته اسلام در تمام منطقه گسترش یافته و گرویدن به اسلام آغاز شد. حتی اگر امروز به کشمیر بروید، احساس میکنید که در ایران هستید، زیرا تقارن و جغرافیای منطقه دقیقا مثل ایران است. آنجا هم چهار فصل است. در مناطقی از کشمیر درخت چنار پیدا میشود و این تنها به خاطر ارتباط با ایران است. اگر به بخش شهر قدیمی کشمیر بروید ساختار معماری مشابه اصفهان میبینید. ما هم مسجد جامع داریم که دقیقا شبیه 40 ستون است.
* در خصوص کشمیر و کل هند هم گویا در مقطعی زبان رسمی هند، زبان فارسی بوده است.
بله، نخستین زبان کشمیر سانسکریت است.
* و این یک طرح استعماری بوده که انگلیسیها زبان فارسی را از هند بیرون کشیده و زبان انگلیسی را جایگزین کردند، درست است؟
متاسفانه بله، این امر تنها به زبان فارسی محدود نمیشود بلکه زبان هندی را هم به همین شکل از دست داده ایم. زبان ملی ما هندی است. اما اگر به هندوستان بروید کمتر کسی را پیدا میکنید که هندی صحبت کند. من خودم از همان ابتدا در مدرسه بریتانیایی درس خواندهام. تمام معلمان ما انگلیسی بودند و چون هندوستان مستعمره بریتانیا بوده است، در بیمارستانها ، مدارس و دانشگاهها نیز مسیونریهای بریتانیایی بودهاند و حتی اکنون هم که بریتانیا از کشور خارج شده است، هندوستان هنوز سیستم انگلیسی را دنبال میکند. مسیونرهای مسیحی هنوز هستند. همانطور که در زبان فارسی میگوییم 72 ملت هستند. اما اگر به بخشی از هند بروید، تنها یک زبان سرتاسری صحبت میشود و آن زبان متاسفانه انگلیسی است که بسیار مایه تاسف میباشد. سانسکریت یکی از قدیمیترین زبانها است و دلیل وجود زبان فارسی، هندی، اردو یا حتی انگلیسی میباشد. بیشتر این زبانها از سانسکریت استخراج شده است. اما اگر به هند بروید، سانسکریت را تنها در کتاب مقدس هندو پیدا میکنید.
* در چند ماه گذشته که اخبار بیشتری از کشمیر و تحولات کشمیر منتشر شد، گمانه زنی های مختلفی به میان آمد و با توجه به اینکه گفتید کشمیریها و عموم مردم هند ارتباط قلبی قابل توجهی با مردم ایران دارند، این مسئله در تحلیل تحولات کشمیر خیلی مهم است. برخی در تحلیلهای خود اینگونه می گفتند که اهل سنت کشمیر گرایش تکفیری دارند و مخالف جمهوری اسلامی هستند. شما به عنوان کسی که بزرگ شده کشمیر و اهل هندوستان هستید و هنوز ارتباط و تعامل دارید، نظرتان چیست؟
اکثریت مردم کشمیر یعنی 80-70 درصد سنی هستند. و تنها اقلیت آنان شیعه هستند. و هندوها و مسیحیها نیز در آنجا زندگی میکنند. و اصلا اینگونه نیست که اهل سنت کشمیر، گرایش تکفیری داشته باشند. البته رادیکالهای تکفیری در هر جایی از جمله کشمیر ممکن است باشند اما به هیچ وجه اکثریت نیستند و در هر جای دنیا که بروید عدهای از این افراد هستند. و من فکر نمیکنم اهل تسنن این منطقه هرگز علیه ایران رادیکال شده و به تروریسم بپیوندند. این گونه نیست که اهل سنت از ایران متنفر باشند. عناصری در میانه راه هستند که باعث میشوند شما فکر کنید آنها از شما نفرت دارند و آنها فکر میکنند شما از آنها نفرت دارید. درواقع این عناصر هستند که مشکل ساز هستند.
* بله همانطور که اشاره کردید، مردم با هم ارتباط قلبی خوبی دارند. به نظر شما چگونه میتوانیم روابط بین دو کشور را بیشتر بکنیم؟
مسئلهای که همه راجع به آن صحبت میکنند ولی هرگز رخ نمیدهد گفتمان است. به علاوه میتوانید تبادل فرهنگی میان دو کشور داشته باشید. من نمیگویم که با هم سازگار شوید. لااقل تبادل فرهنگی کنید. تا بفهمید که مردم یک کشور چگونه هستند؟ باورهای آنها چیست و پیرو چه هستند؟ به ریشهها برسید و گفتمان کنید. به نظر من این چیزی است که به ایجاد روابط میان دو کشور ایران و هند و دیگر کشورها کمک خواهد کرد.
* از این جهت که این گفت و گو برای خبرگزاری حوزه است، فعالیت روحانیون شیعه در هند برای ما و مخاطبان ما اهمیت دارد. آیا از این موضوع اطلاعی دارید؟
اگر شما به حوزه قم بروید میبینید که تعداد زیادی طلاب هندی و کشمیری در آنجا هستند. به نظرم این روشن کننده بسیار خوبی است. وقتی روحانیون زیادی از کشمیر و هند در اینجا میبینید بدانید که در کشمیر هم تعدادشان زیاد است و فعالیت دارند.
* گاهی گفته می شود که اینها در قم و مشهد درس می خوانند اما به کشورهای خود بر نمی گردند!
اشتباه میکنید برمیگردند. خانواده مادری من، همه روحانی هستند. پدر بزرگم، پدر پدر بزرگم و پسرانشان و نوههایشان، خواهران و دخترهایشان همه شان روحانی و واعظ هستند. مدارس زیادی در نزدیکی آنها در کشمیر هست. این مدارس برنامههایی دارند. ما نیز همانند شما در کشمیر جشن انقلاب اسلامی داشتیم. و فقط کشمیر این گونه نیست. من در بمبئی زندگی میکنم. شهر بمبئی مخلوطی از تمدن غرب و فرهنگ هندی است. زیرا مرکز اقتصادی هندوستان است و مخلوطی از همه چیز مانند غرب زدگی، گروههای قومیتی هندی و معنویت در آنجا دیده میشود. عقیده شخصی من این است که من هیچ کجا را به معنویت بمبئی ندیدهام. علمای هندی زیادی هستند که از ایران آمدهاند. ما راهپیماییها و گردهمایی، مجلس و محفلهای مختلفی نه تنها برای مردم هند بلکه برای جامعه بینالمللی برگزار میکنیم. اخیرا یکی از قاریان مجالس که نزدیک به 60 سال در این حرفه فعالیت داشته، به رحمت خدا پیوست و هیاتهایی از ایران و لندن برای ادای احترام به اینجا آمدند. این بدین معناست که علمایی که به ایران میآیند به کشورهایشان بازگشته و آنچه آموختهاند را تبلیغ میکنند. به همین دلیل است که ما در آنجا حسینیه (به زبان هندی امام بارگاه) ، مجالس محرم و ... داریم. خانه ما باغ بزرگی دارد و ما در روز عاشورا، از نماز مغرب تا طلوع فجر، از هزاران نفر در این مکان پذیرایی میکنیم و این مراسم از زمان نیاکان ما برپا بوده است.
* جالب است. دوست داریم بیشتر درباره آئین عزاداری و مراسم مذهبی در هند بشنویم.
در «گجرات» راهپیماییهای عزاداریهای عاشورا از معبد هندوها آغاز میشود که این بسیاری مسائل را آشکار میکند. ما به آن «سبیلگاه» میگوییم. غذا و آب به نام نذری امام حسین (ع) پخش میکنند. و شما به آن «ایستگاه صلواتی» میگویید. این ایستگاهها توسط هندوها برپا شده و آنها هستند که در این امر مشارکت دارند.
به طور کلی عزاداری ها با شور خاصی در هند برگزار می شود؛ البته گاهی رفتارهای افراطی در عزاداری ها دیده می شود اما نباید نقش عناصر اختلاف افکن را نادیده بگیریم. وهابیون عناصری هستند که در اینجا اختلاف افکنی میکنند.
* فعالیت وهابیون در هندوستان چگونه است؟
متاسفانه باید گفت که وهابیت در هندوستان فعالیت های گسترده ای دارد و در این زمینه هزینه می کنند.
* دیدگاه اکثریت مردم در هندوستان به این فعالیت ها چگونه است؟
هندوستان از نظر مذهبی کشور بسیار متنوعی است که نزدیک به 80% مردم آن را هندوها تشکیل میدهند و بقیه جمعیت آن را به ترتیب مسلمانان، مسیحیان، یهودیان و بوداییها و بسیاری ادیان دیگر تشکیل میدهند. اما در درجه اول اکثریت هندو و سپس مسلمانان هستند. و اکثریت این مسلمانان نیز سنی هستند و شیعیان در اقلیت قرار دارند. یهودیان خیلی کمی در هندوستان زندگی میکنند و شما به ندرت در آنجا یهودی میبینید. فارسی زبانانی نیز که به هندوستان مهاجرت کردهاند که نیمی از آنها گجرات و بیشتر آنها در بمبئی زندگی میکنند. عموم مردم از دیدگاه های افراطی وهابیت استقبال نمی کنند اما به هر حال آنها نیز به شیوه های گوناگون، برنامه های خود را تبلیغ می کنند.
* بسیار خوب. به حضور شما در ایران بپردازیم. این روزها که به حرم امام رضا مشرف شده اید؛ از حال و هوای حرم برای ما بگویید.
سخن گفتن درباره این موضوع برای من بسیار بسیار دشوار است. احساسی که تنها با دیدن گنبد امام رضا (ع) به من دست میدهد منقلب کننده است، چه برسد به احساسی که پس از وارد شدن به حرم به من دست میدهد. در حرم امام رضا (ع)، انرژی بسیار مثبتی در اطرافم احساس میکنم. وقتی به مشهد آمدم و از دور گنبد را نگاه کردم، میخواستم گریه کنم و زبانی برای سخن گفتن نداشتم. میخواستم حرکت کنم ولی احساس میکردم که روحم جسمم را ترک کرده است. من در آنجا ایستاده و به گنبد خیره شدم. بعدها فهمیدم که اشکها ناخواسته از گونههایم سرازیر میشدهاند. صادقانه بگویم هرچه قدر تلاش میکنم که احساسم را توصیف کنم، اما نمیشود و تنها قلبم معنای واقعی این احساس را میشناسم. الان که ساعت حدود 11 شب است می خواهم دوباره به حرم بروم و از ته قلب دلم نمیخواهد که برگردم. تنها میخواهم تمام شب آنجا نشسته و با «امام» صحبت کنم. گویی دارم با پدرم سخن میگویم. میدانم او امام است اما برای من شبیه این است که دارم با پدرم سخن میگویم و از خودم برایش تعریف میکنم و میدانم که او گوش میکند و هدایتم میکنم. احساسی که هنگام نشستن در حرم امام رضا (ع) به انسان دست میدهد بیاندازه خارق العاده از خود بیخود و غیرقابل توصیف است.
* چه نامی را بیش از همه دوست دارید؟
نامی که بیش از همه دوست دارم کنیه حضرت عباس، ابوالفضل است. به گونهای دوستش دارم که باور دارم بعد از خدا، او کسی است که از من مراقبت میکنم. من آنقدر به او نزدیک هستم، که اگر چیزی بخواهم به پدرم نمیگویم، شاید به امام رضا (ع) هم نمیگویم، اما به او میگویم. خیلی عجیب است، او حتی معصوم و امام هم نیست. اما او مشکل گشا و پسر مشکل گشا است. «ابوالفضل»(ع) برای من همانند روح برای بدن است. سوگند میخورم که خودم هم دلیلش را نمیدانم. هر چیز که بخواهم از او میطلبم، زانو میزنم و میگویم: من برای اعتراف و غمی آمدهام و از تو میخواهم که مشکلم را برطرف کنی. خیلی غریب است. منطق این است که به امام حسین (ع) رجوع کنم، هرچه باشد او امام و معصوم است. اما به سراغ حضرت ابوالفضل میروم زیرا او صفت مشکل گشا را دارد. هرچند او هیچ دستی نداشته باشد، دستش را برای کمک به شما دراز میکند. نکته دیگر درباره حضرت ابوالفضل اینکه من هیچ گاه و هرگز تحمل شنیدن فاجعهای که برای او در کربلا رخ داده را ندارم. من از همان دوران کودکی هرگز روضه حضرت ابوالفضل(ع) را گوش نمیدادم گویی که روحم میخواهد جسمم را ترک کرده و قلبم شروع به غرق شدن میکند. نمیدانم باید بگویم یا نه ولی من تصورات زیادی راجع به او داشتهام که همین بینشها نیز مرا بیشتر به او نزدیک کرده است.
در ایران با چه کسی زندگی می کنید؟ دوری از خانواده سخت نیست؟
بالاخره دوری از خانواده سختی های خودش را دارد اما بگذارید از هم اتاقی ام برای شما بگویم. من یک هماتاقی هندی بنام رونا دارم. او هم مانند من ریشههای ایرانی دارد و جد مادریاش زرتشتی بوده است اما خودش یک هندوی اهل گجراتی، پنجابی است. پدرش اهل پنجاب است. همانطور که ما در ایران نسلهای روحانی داریم، در هندوستان نیز براماها را داریم. دوست هندو من نیز از یک نسل بسیار برجسته علمای هندو میباشد. اما با وجود اینکه بیشتر هندویسم حول محور پرستش بتها میگردند، دوست من از همان آغاز به پرستش بتها عقیده نداشته است. او یک بت پرست نیست و یکتاپرست و موحد است. او به خدای یکتا عقیده دارد. او دانشجوی علوم سیاسی در دهلی بوده است. در رابطه با مسائل سیاسی، ایران همیشه یکی از مسائل حاد بوده است و نامش در همه بحثها دیده میشود. او به من میگفت که گاهی در کلاسهای درس درباره مسائل ایران با همکلاسیهایش و همکلاسیهایش بحثهای داغی میکرده و از ایران دفاع میکرده است. او میگوید : «از همان آغاز یک نیروی ناشناخته مرا به سوی ایران میکشید و به ایران نزدیکتر و نزدیکتر میشدم. زمانی که دوره کارشناسی را تمام کردم، میخواستم کارشناسی ارشد بخوانم اما نمیدانستم چه کنم. هیچ ذهنیت روشنی درباره آینده نداشتم. یک شب حضرت آیت الله خامنه ای را در عالم رویا دیدم. رهبر در عالم رویا به من گفت که به زودی به ایران میآیی و من تو را هدایت و حمایت میکنم.
با گریه از خواب بیدار شدم و تمام بدنم بیحس شده بود.» همان جا بود که تصمیم گرفت به ایران بیاید. او بسیار طرفدار ایران و اسلام است. اگر کمترین حرفی علیه اسلام بزنید، بسیار عصبانی میشود. اخیرا به یاد دارم روز تولد دوستم بود و ما هیچ چیزی در اتاق خوابگاه نداشتیم. برای همین با دوستم به خرید رفتیم. وقتی به مغازه رفتیم از ظاهر ما کاملا واضح بود که خارجی هستیم و مغازهدار از ما پرسید: شما اهل کدام کشور هستید؟
ما گفتیم: ما هندی هستیم. او پرسید: آیا شما مسلمان هستید؟ من گفتم: من مسلمانم ولی دوستم نه.
من یک پوستر رهبر برداشتم و به دوستم دادم. مغازه دار تعجب کرده و گفت: آیا کسی شما را مجبور کرده که این پوستر را بردارید؟
گفتیم: نه. و از روی علاقه پوستر را برداشتهایم.
او به من گفت: آیا واقعا شیعه هستی؟
گفتم: بله
گفت: پس چرا پوستر را برای او میخری؟
گفتم: گوش کن! رهبر متعلق به من یا شما نیست. او همانند امام خمینی(ره) رهبر تمام بشریت است.
دوستم هر وقت دست از دعا کردن برمیدارم او به من میگوید: میخواهم عبادت کردن و نماز خواندن تو را ببینم.
او اکنون میخواهد بیشتر راجع به تشیع بداند و من سعی میکنم او را آشنا کنم.
او به من گفت: من را به قم و مشهد میبری؟
او هم قرار بود همراه من بیاید اما متاسفانه حالش خوب نبود و نتوانست بیاید. برای همین به من گفت: از حرم امام رضا (ع) برایم سوغاتی بیاور و به امام رضا بگو که دفعه بعد من هم حتما با تو میآیم.
من صادقانه بگویم تصور نمیکنم که او اصلا هندو باشد. نام و نشان او هندو است، اما من باور دارم که او مسلمان است.
* بسیار ممنونم از حضور و مشارکت شما در این گفت وگو. امیدوارم همان قدر که ما حس بسیار خوبی از شنیدن این مطالب به دست آوردیم، مخاطبان این گفت و گو هم بهره لازم را ببرند.
خواهش می کنم. آنچه فراموش کردم بگویم این است که دیدار با رهبر، آرزوی من است وامیدوارم در این مدتی که ایران هستم بتوانم ایشان را ملاقات کنم.
گفت و گو: حسن صدرایی عارف
نظر شما