به گزارش خبرگزاری «حوزه» به نقل از مرکز تخصصی نماز( (qunoot.ir))، آیت الله محی الدین حائری شیرازی در سیزدهمین جلسه از سلسله جلسات گفتارپژوهی که با هدف دستیابی به راه کارهای کاربردی ترویج نماز برگزار شد به ارائه جایگاه اسرار نماز پرداخت :
*تولید علم از آیات و روایات
بهترین برنامه برای انگیزه نماز و ترویج نماز تعریف نماز از طریق آیات و روایات است. من بعضی از این آیات یا روایات را ذکر می کنم؛ اما از این روایت یا آیه چه می فهمیم؟ و بعد این که فهمیدیم چه باید بکنیم؟ اینها نماز را علمی می کند؛ یعنی ما از آیات، تولید علم بکنیم؛ این علوم، علم انسانی بوده و لایق آن هستند که به آنان علم گفته شود؛ نه علوم انسانی غرب.
علوم انسانی دانشگاه ها هم معمولا از علوم انسانی غرب گرفته شده و اگر هم از آیات و روایات چیزی مزج آن شده است، در حد تغییر ماهیت نیست؛ بلکه در حد استخدام آیه در ترویج باطل است؛ نه استخدام آیه در کج گیری باطل. باطل راه کج خودش را می رود، ما یک استفاده غلطی از آیه می کنیم و بعد این را هم در راستای کشفیات آنها می دانیم؛ بعد از آن هم فکر می کنیم با این کار، نزاع میان علم و دین را حل کرده ایم؛ آن علمی که دین روی آن تاکید می کند، علوم انسانی غرب نیست، علمی که به معنای شایع علم باشد، به معنای هویت علم باشد؛ این ها فقط شایع تنها است، علم به معنای ساینس در حالی که بویی هم از علم به معنای نالج نبرده باشد باز اطلاق علم بر آن می شود، علت آن هم این است که علوم انسانی هیچ مساله ای در رابطه بین موضوع و حکم نیست مگر این که کبرای متنیه ای دارد و آن انسان کیست است؟ انسان کیست؟ راه موضوع هست که باید به حکم بگذرد از انسان شناسی می گذرد امام می فرمود: راه قدس از کربلا می گذرد، راه علوم انسانی از انسان شناسی می گذرد. حالا اگر انسان شناسی، انسان شناسی حقیقی، واقعی باشد اطلاق علم بر محصول آن صادق است اما اگر انسان شناسی توهمی باشد و بشر توهم می کند که انسان این است تقریبا نتیجه تابع اخص مقدمات است، محصولات علوم انسانی غربی علمی نیست، وهمی است چرا چون انسان شناسی آنها وهمی است، انها از انسان که می گوید «لا یسعنی ارضی و لا سمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المومن» چیزی که در آسمان ها نمی گنجد در دل مومن بگنجد از این انسان آنها چه فهمیده اند؟ هیچ چیز، اما محصولات آیات و روایات از این چنین انسان شناسی می گذرد «« افلا یعلم من خلق»» آن کسی که انسان را خلق کرده است نمی داند انسان کیست؟ می داند، از این جهت آن که از قرآن یا روایات در رابطه با این علوم به دست می آید علوم انسانی هست، اسلامی هم هست چون از آیات و روایات گرفته شده است اسلامی است، چون بر مبنای شناخت و احاطه انسان بوده است علمی است، وهمی نیست، از باب نمونه این آیه «« إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا ﴿١٩﴾ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا ﴿٢٠﴾ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا ﴿٢١﴾ إِلَّا الْمُصَلِّينَ ﴿٢٢﴾»»[1]
*انسان بی نماز هلوع است
شما یک دریاچه ای در نظر بگیرید به عرض و طول هزار کیلومتر یعنی یک میلیون متر مربع، متوسط عمق آن را هم صد متر بگیرید، یعنی این دریاچه صد هزار میلیارد متر مکعب حجم آن است، آن سد درودزن فارس حجمش یک میلیارد متر مکعب است این صد هزار برابر این دریاچه سد است، این انسان اگر این طور است هلوع است چرا؟ پمپ بگذارید روی این دریاچه از آن کم می شود، رویش اضافه کنید سر می رود، اذا مسه الخیر منوعا این سر رفتن آن است، اذا مسه الشر جزوعا کم شدن آن است، اما انسان اگر به این وسعت برسد جزوع است، باز نظیر این آیه «« لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ »»[2] انسانی که این مقدار دارایی دارد هم تاسوا علی ما فاتکم است هم تفرحوا بما آتاکم است، اگر از او گرفته شود خم به ابرویش می شود، گرفته می شود اندوهناک میشود و اگر به او اضافه شود نشات پیدا می کند همین انسان اگر مرتبط با نماز شد از این حد خارج می شود.
«ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا الا المصلین» «الذین هم علی صلاتهم دائمون»[3] همه مصلین این طور نیستند، مصلی که صلاه در او حالت دائمی پیدا کرده است نه این که دائم الصلاه باشد، تا نمازش تمام شد دوباره نماز بخواند نه، آنچه نماز به او می دهد مستدام باشد یعنی اگر در نماز بگوید الحمد لله رب العالمین، زندگی او بگوید الحمد لله رب العالمین، هر وقت نعمتی به او برسد بگوید الحمد لله رب العالمین، اگر این انقلاب هم با کمک امام پیروز می شود بعد نگوید لولا امام مغلوب شده بود بگوید ««لولا ان من الله علینا بالامام لغُلبنا»» این توحید است، چرا؟ چون می گوید الحمد لله رب العالمین، از خدا می بینم این را نه از مخلوق، اگر توی نماز می گوید الرحمن الرحیم، همیشه زندگی خود را بین رحمن و رحیم ببیند، انچه به ما داده اند دارایی های رحمانی ماست، انچه ما باید به او برسیم رحمت رحیمیه است، اگر به رحیمیه نرسیم یعنی صراط الذین انعمت علیهم نشود یا مغضوب علیهم شده ایم یا ضالین و این نماز آمده است ما را از رحمن به رحیم برساند، و ما در مسافرت بین الرحمن و الرحیم هستیم، این سیر و سلوک است، عرفان یعنی حرکت از رحمن به رحیم.
خدا انچه را که از باب امتحان به ما می دهد از صفت رحمن بودن خدا است و آنچه را به عنوان رضای خودش برای ما در نظر می گیرد رحمت رحیمیه او است.
انبیاء می آیند و به ما می گویند که رحمت رحمانی را چگونه مصرف کنید که محصولش رحمت رحیمیه بشود. علم صرف می گوید تغییر دادن کلمات است به صورت صیغه های مختلف تا از آنها معنی های متفاوت حاصل شود، انبیاء هم همین طور است، آمده اند تا انواع رحمت رحیمیه را به ما آموزش دهند که چطور مصرف کنیم تا از آن انواع رحیمیه های مختلف حاصل شود مثل علم صرف، آن می رود به صیغه ها برای معانی مختلف این هم رحمت های رحمانی را می دهد اما می گوید اگر چطور مصرف کنید موجب رضای خدا می شود، نماز هم امده که این کار را بکند.
خوب می گوید مصلی جزوع نیست، اگر چیزی به او برسد جزوعا نیست، منوعا نیست و به دیگران هم می دهد، اگر از او بگیرند احساس بیچارگی نمی کند چرا؟ علمی بودن این است، از آیه علم انسانی استخراج می شود، این دریاچه را دیدید که هزار در کیلومتر در هزار کیلومتر و در صد متر عمق بود، یعنی صد هزار میلیارد متر مکعب حجم داشت، اضافه شود یا کم شود تاثیر دارد. یک دبه ای آب بیست لیتر آب بیشتر ندارد، ته این دبه سوراخ شود و در اقیانوس بگذاریم، هرچه آب بکشیم آب اقیانوس از این سوراخ داخل می شود و هرچه آب بکنیم از این سوراخ داخل اقیانوس می شود، سطح آبش عوض نمی شود، اما ان دریاچه عوض می شود، او هلوع بود این هلوع نیست، چرا؟ چون به بینهایت وصل است.
*نماز ارتباط با نامحدود است
نماز ارتباط مخلوق با خالق هست، ارتباط محدود به نامحدود است، وقتی ارتباط با نامحدود شد معنایش این است که تا نامحدود، محدود نشود این هم محدود نمی شود، نماز می آید این دل انسان را از این حالت بسته ای خارج می کند، این «« لا یسعنی ارضی و لا سمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المومن »» آن دریاچه صد هزار میلیاردی اقیانوس توش جا نمی شد و سر می رفت اما این دبه را اگر تمام اقیانوس را در آن بریزید سر نمی رود و این به خاطر لا یسعنی است، زمانی نیست قلبش، مکانی نیست، این فانی فی الله می شود، امام راحل می گفت فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزند، جای دوری نرویم یک دبه تهش را بردارید این فارغ از خود شده است و بعد می گوید من اقیانوست هستم دست بزن توش ببین دستت به اقیانوس می رسد، دو رکعت نماز بخوان، دست بزنید توی آبی که ته ندارد این دبه، تهش را بریده اند، این فارغ از خود شدن است، نذرش منعقد شده است، دستش به اقیانوس رسیده است و اگر ته داشته باشد آب دبه است ولو توی اقیانوس باشد.
نماز انسان را از محدودیت بیرون می آورد، به شرط این که نماز اثر دائمی بر انسان بگذارد، خوشا انان که دائم در نمازند یعنی نماز دائما در آنها هست، مثلا می گوید سبحان ربی العظیم و بحمده این زبان حال همیشگی او باشد، سبحان ربی الاعلی و بحمده زبان حال همیشگی او باشد، آنچه در قنوت می خواند زبان حالش باشد، اهدنا الصراط المستقیم همیشه در حال تقاضای هدایت باشد، اگر این شد دیگر این هلوع نیست، این همان انسانی می شود که لکیلا تاسوا علی ما فاتکم، مصائب هم بر این انسان که می آید برای تربیت این انسان است «« مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا »»[4] بعد می فرماید لکیلا تاسوا علی مافاتکم اما به دیگران اینطور نمی گوید، به دیگران می گوید ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم،
*مناظره امام سجاد (ع) با یزید
یزید بن معاویه بعد از جریان کربلا این آیه را دیده بود ه ذهنش می آید اهل بیت را با این آیه سر ببرد و آنها را بدهکار کند و وادار به عذر خواهی کند که ما تند رفتیم و ما اشتباه کردیم، همه بزرگان را دعوت کرد و بعد با مقدمات آمد و بعد رو کرد به این بزرگان و گفت ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم امام سجاد(ع) بلند شد گفت : لسنا من اهل هذه الایه و لا فینا نزلت انما نزلت فینا ما اصاب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسر لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم، بعد فرمود نحن الذین لا ناسا علی ما فاتنا و لا نفرا بما آتانا، این همه شهید داده ایم پشیمان نیستیم، و اگر هم هر چیزی به ما بدهند به آن دل خوش نمی کنیم، چرا؟ چون می گویند مال خالق است و خالق که بیرون نرفته است، من برای خودم منی نیستم ک به من بدهند، من اینها بر طرف شده است، اینها نمازشان اثر دائمی بر اینها گذاشته است.
پس اگر ما این آیات را به صورت علوم تربیتی بکنیم و در دانشگاه ها تدریس شود، همین نماز را ادله علمیه را بر آن زمین کنیم، همین که می گوییم محدود به نامحدود مربوط شود، نامحدود می شود، اینها شود اصول تربیت و اصول اخلاقی ما، اینها اصول مدیریت و برنامه ریزی ما شود، حتی ما حقوقمان را هم از قرآن بگیریم اما با دلائل عملی همراه شود،
*نگاه غربی به انسان؛ انسان معلول شرایط است
مثلا غرب فکر می کند انسان معلول شرایط است، شرایط علت هستند، از این جهت انسان را بی گناه می داند و شرایط را مقصر می داند، زندان را که آنها به عنوان مجازات تعیین کرده اند برای تغییر شرایط است، انسان را معاف کرده اند و می گویند نباید انسان اعدام شود، کتک نباید به انسان زده شود، چون انسان خودش نبوده که این کار را کرده است بلکه شرایط به او تحمیل کرده است، خوب این ها اشتباه می کنند، ما به آنها بگوییم انسان را نشناخته اید، انسان این نیست که شرایط به او دیکته کند و دزدی کند، انسان است و شرایط را مدیریت میکند نه این که شرایط انسان را مدیریت کند این حرف علمی است، انسان بر شرایط حکومت می کند نه این که شرایط بر انسان حکومت کند، اگر غرب به این نتیجه برسد که انسان بر شرایط حکومت می کند انسان را ادب می کند نه شرایط را، می گوید این انسان است که خودش تصمیم گرفته است.
فقر، یک کسی را دزد می کند، این اینطور خود را مدیریت کرده است که از راه دزدی فقر را برطرف کند، یکی از راه این فقر ادم چالاک و فعال و تصمیم گیر و مدیر و مدبر می شود و از راه معامله ثروت مند می شود، این خودش را مدیریت کرده است، او بد خود را مدیریت کرد این فرد خوب خود را مدیریت کرد، آن را تنبیه کن بخاطر مدیریت غلط و این را به خاطر مدیریت صحیح تشویق کن، ان را به خاطر مدیریت غلط جریمه کن و این را تشویق کن، عین همین کاری که شما در قوانین راهنمایی و رانندگی در غرب انجام می دهید، جریمه سنگین برای کسی که بد رانندگی می کند و قوانین را رعایت نمی کند تعیین می کند می گوید بد خودت را مدیرت کرده ای و جریمه می کند تا او بیاید و مدیریتش را عوض کند، می گوید من تو را زندان نمی برم و شرایط تو را عوض نمی کنم، تو از شرایط درست استفاده کن، و حالا ببینیم حرف اسلام که می گوید مجازات کنید علمی است یا این حرف غرب که می گوید انسان مقصر نیست علمی است، می گوییم که حرفمان را در دانشگاه سوربن دانشگاه هاروارد بزنیم، اگر این حرفها ان جا پذیرفته شود بعد ما می توانیم دست دزد قطع کردن را در عالم جزء افتخارات اسلام بدانیم، کسی که بد مدیرت کرد خودش را انکار می کنیم، هرجا که می رود بیلبردی است که همراه او است یعنی از این به بعد تاریخ مصرف دزدی تمام شده است و هر کس این را می بیند منصرف می شود اما وقتی شما دزد را زندانی می کنید طرف می گوید که چه عملگی کنم یا گیر بیفتیم و از عملگی راحت شوم، صبحانه، نهار، شام، رفیق و دوست، گردش، لباس، بیمه، دارو و همه چیز هم تامین است، اگر هم گیر نیفتم دو تا خانه می خرم و یکی را خودم زندگی می کنم و یکی را اجاره می دهم تا اخر عمر، این فرد بازداشته نمی شود اما اگر این را آوردید می گوید اگر گیر افتادم دیگر فایده ندارد اگر ده تا خانه داشته باشم با این نقص نمی توانم زندگی کنم و برایم لذت ندارد.
پس نماز اگر گفت الا المصلین به خاطر همین است که مصلی مرتبط با نامحدود است دیگر جزع نمی کند از کمی، و به اضافه شدن مغرور نمی شود، این بشکه را اگر تمام آب عالم را بریزید سر نمی رود و اگر تمام اب عالم را از توی این بردارید خالی نمی شود چون نه به اقیانوس بلکه به نامحدود وصل شده است و نامحدود خیلی وسیعتر از اقیانوس است.
*حیات کرمی و حیات پروانه ای
نماز می گوییم «ان الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر» علما دنبال این می رویم که چرا نماز انسان را از فحشا و منکر نهی می کند؟ علتش این است که نماز دل انسان را زنده می کند، نماز حیات برتر را به انسان می دهد، حیات برتر انسان چیست؟ خدای این حیات برتر را در موجوداتی به ما نشان داده است، کرم ابریشم یک حیات تخمی دارد بعدش یک حیات کرمی دارد، بعد یک حیات پروانه ای دارد، انسان هم مثل این است وقتی مادی هست حیات کرمی است و برگ توت می خورد و در قفسی هم بگذارید راحت است اما وقتی پیله دور خودش بست و بعد در پیله تبدیل به پروانه شد و بعد این پروانه پیله را جوید و بیرون بیاید بال میزند قفس برایش تنگ می شود ««الدنیا سجن المومن»»[5] این هر کاری که می خواهد بکند مومن می گوید ظلم است و من نمی توانم این کار را بکنم چرا؟ چون آن چشم کرمی او تبدیل به چشم پروانه ای شده است، آن موقع که کرم بود جز برگ توت چیز دیگری نمی دید اما الان جز شهد گل چیز دیگری نمی خورد، چون مومن شده است حلال و حرام می کند، چشم دیگری، چطور این چشم پروانه همه طرف را از فاصله دور می بیند چشم دل مومن هم حلال و حرام می کند، از این جهت می گوییم آن کسی که مومن نیست ««صم بکم عمی»» با این که حرف می زند گنگ است، با این که گوش بسیار تیزی دارد کر است، با این که چشم بسیار بینایی دارد کور است چرا؟ ««فانها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور»»[6] نماز چشم دل انسان را زنده می کند، حیات طیب به انسان می دهد««من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیاه طیبه»»[7]
حر ظلم بدی کرده بود به حسین بن علی (ع) و راهش را بسته بود ولی وقتی حضرت به او گفت ««ثکلتک امک ما ترید»» این حر گفت اگر غیر تو اسم مادر من را برده بود، اسم مادرش را می بردم اما مادر، تو هیچ انسان با شرافتی جز با عظمت از او نام نمی برد، ادب برد این عمل صالحا من ذکر او انثی است و خدا حیات به او داد و دلش زنده شد و موقع نماز که شد این نگفت گزارش دهید که رفته به امام حسین اقتدا کرده است ، حال نهی از فحشا و منکر می کند، فردا که عاشورا می شود، این می گوید جنگ می شود حتما، گفتند بله حالا نهیش می کند این دل از فحشا و منکر که با امام زمانش بجنگد و می آید در رکاب این مظلوم و شهید می شود. این برکت نماز است، یک نماز با امام زمانش خوانده است و این نماز آن را متحول کرده است و آن را برای همیشه به امامش وصل کرد «« الذین هم علی صلاتهم دائمون»» حر الان هم در نمازی که با حضرت خواند دارد ادامه می دهد ماندگار شد.
[1] المعارج: 19-20-21-22
[2] الحدید: 23لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور
[3] معارج:23
[4] الحدید:22 ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ.
[5] کافی ج3ص630
[6] الحج:46 أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور
[7] النحل : 97 مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون
نظر شما