یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۱۳:۵۱
گسترش حوزه های علمیه از زمان حضرات معصومین کلید خورد / برخی  مقدس های دو آتشه  در برابر امام زمان خود جبهه گیری کردند

حوزه/ آیت الله علوی بروجردی به تبیین سیره امام کاظم(ع) برای حفظ و نشر تشیع در میان طلاب و فضلا پرداخت.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله علوی بروجردی امروز در جمع طلاب و فضلا ضمن تسلیت شهادت امام کاظم(ع)، به بیان سیره این امام همام پرداخت که بدین شرح می باشد:

یکی از مصیبت‌های ماندگار در عالم اسلام، مصیبت موسی بن جعفر(ع) است. این خاطره زندگی این امام همام دل ها را به درد می‌آورد که ایشان چه طوری قربانی می‌شود.

*تاریخ و ریشه تأسیس حوزه‌های علمیه

در زمان وجود مقدس امام صادق (علیه السلام) حرکت عظیمی شروع شد که در حقیقت از زمان امام باقر (علیه السلام) شکل گرفت. در زمانی که بنی امیه هنوز بودند، ولی دوران ضعفشان بود و امام باقر (صلوات الله و سلامه علیه) جریان حوزه علمیه را طراحی کردند.

این چیزی که امروزه این همه بر آن تاکید می‌شود که حوزه‌ها را از گوشه و کنار جمع نکنید تا همه در یک نقطه متمرکز بشود؛ بلکه هر کجا که امکان دارد، باید حوزه‌ای تشکیل داد و از سابق بزرگانی در شهرستان ها مستقر می‌شدند، همه این موارد سابقه تاریخی دارد و به عصر ائمه اطهار (علیهم السلام) بر می‌‌گردد.

امام باقر(ع) وقتی مشاهده کردند که بنی امیه در حال ضعیف شدن بوده و مزاحمت های آنان کم ‌شده است، افراد را اطراف خود جمع نمودند که حدیث پیغمبر(ص) را بخوانیم.

آن وقت هم این مسائل زیاد بود. فقهای عامه در مسائل ورود کرده بودند و فتوا می‌دادند. در مسائل مختلف فتواهای ضد و نقیض داشتند. فتواهایی که از نظر خود مردمی که می‌شنیدند عجیب بود. فتواها با هم تفاوت داشت. در یک مسأله سی فتوای مختلف می‌دادند و بعد هم که نمی‌دانستند چه کار کنند و وامانده می‌شدند، تصویب را پیش می‌کشیدند که همه این فتواها حکم الله است و خدا حکم واحد ندارد. هرچه این فقها می‌گویند، همان حکم الله است؛ حتی این مطلب را وارد مسائل کلامی و اعتقادی خودشان کردند.

امام باقر(ع) از اطراف خودشان شروع کردند. در آن زمان "محمد بن مسلم" و "زراره" که جوان بودند، خدمت امام باقر(ع) می‌رسیدند و سؤال می‌کردند. این امام همام نیز دست روی سر اینها می‌گذاشتند و شروع به تربیت شاگردان کردند.

بنی امیه منقرض شد و بنی العباس روی کار آمد. در ابتدا سفاح بود که ضعیف بود و جانی نداشت. امام صادق (علیه السلام) راه و کار امام باقر(ع) را اوج دادند. منصور آمد که باز هم اوائل کار ضعیف بود و امام هم تربیت شاگردان و درس خود را اوج دادند؛ و این اوج به جایی رسید که آن مرد گفت: «دیدم در مسجد کوفه هفتاد منبر گذاشتند و روی هر منبر شیخی نشسته و می‌گوید حَدَّثَنِی جعفر بن محمد». آن حرکت امام باقر(ع) این گونه رشد پیدا کرد. احادیث و کلمات و معارف امام صادق (علیه السلام) مدینه‌نشین این‌جور در کوفه و عراق سیطره پیدا کرد.

*حرکت فرهنگی به چه معناست؟!

لذا این جریان حوزه‌های علمیه یک حرکت فرهنگی است؛ یعنی در مقابل آنچه افراد غاصب، حاکم بودند و کسانی القاء کردند اسلام آن است که از زبان خلفا و کسانی که حاکم هستند عرضه می‌شود، حرکت فرهنگی این بود که امام باقر(ع) اسلام واقعی را عرضه کنند و در زمان امام صادق (علیه السلام) اوج گرفت.

منصور متوجه این حرکت فرهنگی شد و دید که زمام امور دارد از دستش خارج می‌شود. قدرت داشت؛ اما نفوذ نداشت تا بتواند جلوی امام صادق (علیه السلام) را بگیرد. جرأت هم نمی‌کرد. منصور از کسانی بود که اطراف خانه امام صادق (علیه السلام) بود؛ ارتزاق می‌کرد و آن حضرت به اینها کمک می‌کردند، لذا وقتی فشار را آغاز کرد، نمی‌توانست امام صادق (علیه السلام) را بگیرد و زندانی کند. شخصیت امام صادق (علیه السلام) به گونه‌ای جا افتاده بود و این معارف جعفری به نحوی شیوع پیدا کرده بود که امکان زندانی کردن نبود؛ فقط امام صادق (علیه السلام) را می‌خواست و داد و فریاد می‌زد.

*مصائب امام کاظم (علیه السلام)

وقتی امام صادق (علیه السلام) از دنیا رفتند منصور هنوز زنده بود؛ اما فشارهایی که می‌خواستند به امام صادق (علیه السلام) بیاورند و نمی‌توانستند؛ لذا شروع کردند به امام کاظم (علیه السلام) فشار آوردن و این فشارها از دوران خود منصور شروع می‌شود . یک عده از  شیعه‌ها گفتند، اسماعیل پسر امام صادق (علیه السلام) امام است و موسی بن جعفر امام نیست، یک عده دیگر گفتند عبدالله افطح امام است. هر کدام را شاخه شاخه کردند. متوجه هم نیستیم چه کار می‌کنیم. گاهی اوقات با مقدسی خودمان می‌خواهیم جلو برویم؛ اما متوجه آن دست هایی که از گوشه و کنار کمکمان می‌کند و از بیرون ما را می‌چرخاند نیستیم. این حرکات هم امام کاظم (علیه السلام) را تضعیف کرد.

اسماعیلیه چه چیزی از معارف امام صادق (علیه السلام) برای عرضه دارند؟! چه معارفی به دنیا دادند؟! اینها امام کاظم (علیه السلام) را تضعیف کردند. مثل همان واقفیه که بعد از امام کاظم (علیه السلام) به سر علی بن موسی الرضا کوبیدند و در مقابلش جبهه گرفتند. اینها شیعه‌های تمام عیارمان بودند. اینها اصحاب امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) بودند. اینها عامل و مزدور حکومت نبودند. بعضی‌هایشان مقدس‌های دو آتشه بودند. برخی‌ها معتقد بودند باید هر روز صورت امام صادق (علیه السلام) را زیارت کنند تا ثوابشان کامل بشود. حالاتشان اینجوری بود اما در مقابل امام بر حق جریان سازی کردند. به هر حال ما این سابقه و این تاریخچه را داریم.

امام کاظم (علیه السلام) (صلوات الله و سلامه علیه) در دوران منصور و بعد از آن در دوران مهدی و هادی و هارون الرشید (لعنهم الله) زندانی بودند.

*حجم فشارهای بنی‌العباس

اینها انگیزه داشتند دست شیعه از امامی مثل امام صادق (علیه السلام) قطع بشود. فشار به حدی زیاد است که حتی امام صادق (علیه السلام) وصیّ و جانشین خودشان را نمی‌توانند تعیین کنند. منصور دستور داده است هر کس را به عنوان وصیّ و جانشین تعیین کرد گردن بزنید. اکیپ مأموران را به مدینه فرستاد. به او گفتند: «امام شش نفر را تعیین کرده‌اند و در رأسش هم خود حضرتعالی هستید». گفت: «بعدش کیست»؟ گفتند: «حاکم مدینه». گفت: «بعد از او کیست»؟ گفتند: «عبدالله افطح» و یکی یکی شروع کردن به گفتن. فقط خواص اصحاب فهمیدند که وصیّ و جانشین آن حضرت کیست. وقتی ابوحمزه کنار قبر امیرالمؤمنین (علیه السلام) نشسته بود و یک نفر خبر شهادت امام صادق (علیه السلام) را به او داد. گفت: «انا لله و انا الیه راجعون». سرش را پایین انداخت و گفت: «چه کسی را به عنوان وصیّ و جانشین تعیین کردند»؟ گفت: «یک نفر نیست شش نفر هست». گفت: «بشمار چه کسانی هستند» وقتی شروع به شمردن کرد ابوحمزه گفت: «الحمدلله که خدای تعالی حجّتش را به ما شناساند»؛ لذا آن خواص اصحاب می‌فهمیدند.

*امام کاظم (علیه السلام) از این زندان به آن زندان

با این وضعیت و شرایط، امامت موسی بن جعفر آغاز می‌شود و این امامت در طول این مدت در زندان‌های بصره و بغداد می‌گذرد. آن زمان هم برخی از افراد دلسوز و با ریشه بودند. حاکم بصره از بنی العباس بود؛ اما به امام احترام می‌کرد یا زندان‌بان بود اما رعایت می‌کرد. گفتند این خیلی با امام رفاقت می‌کند. خود او هم گفت: «من هر چه اینجا مراقبت کردم جز عبادت و تقوا چیزی ندیدم. من نمی‌توانم ایشان را زندانی کنم و آزادش می‌کنم اگر می‌خواهید او را به بغداد ببرید».

امام را به بغداد بردند. آنجا هم دست برامکه و یحیی برمکی بود. اینها بزرگ‌زاده و ایرانی بودند. اینها هم بالاخره در زندان رعایت می‌کردند.

هارون الرشید ملعون می‌دیدید مقصودش حاصل نمی‌شود، لذا سندی بن شاهک را زندان‌بان قرار داد. و این اوجی از فشار و آزار و اذیت بود. یکی از بدترین زندان‌هایی که در بغداد بود همین بود. اینکه ما در زیارت‌نامه می‌خوانیم: «السلام علی المعذب فی قعر السجون» منظور سیاه‌چالی بود که سندی بن شاهک یهودی و آدم عقده‌ای زندان‌بان آن بود. مثل فضل بن یحیی و یا پدرش یحیی که هر کدام مدتی زندان‌بان امام بودند، نبود. او تا جایی که می‌توانست امام را اذیت می‌کرد. یک حرکاتی دارد. زندان‌بان‌های قبلی نمی‌گذاشتند این اتفاق بیفتد اما این آدم آنقدر بی‌بُته بود که مثلا فاحشه کذایی را می فرستاد داخل زندان کنار امام، ساز و آواز بزند و برقصد تا مثلا امام را به خیال خودش تحریک کند که امام همین فاحشه را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد و او را هدایت می‌کند.

*حفظ نظام شیعه از درون زندان

این حرکات اتفاق افتاد و مهم این است که با وجود همه این فشارها، امام در زندان این تشکیلات شیعه را حفظ و سازمان‌دهی می‌کنند. اینها را باید یاد بگیریم. همان اصحابی که از امام کاظم (علیه السلام) بیرون هستند آن‌جور نظام شیعه را می‌چرخانند.

خیلی از روایات که ما داریم درباره اباحه خمس در همین ایام است. چون خمس یک وسیله‌ای شده بود برای شناسایی شیعیان. افرادی که خمس می‌دادند را شناسایی می­کردند و بعد اموالشان را مصادره می­کردند. و لذا امام پیام می‌دادند که خمس را بخورید. نمی‌خواهد خمس بدهید. اما سازمان شیعه به گونه‌ای بود باوجودی که امام در زندان بود، اما بساط وکالت و مکاتبه‌ها و سؤالات از موسی بن جعفر حفظ می‌شود. بسیار روایت از موسی بن جعفر و مکاتبه از موسی بن جعفر داریم. اینها همه شکل می‌گیرد و رابطه امام و مردم قطع نمی‌شود که باید آفرین گفت به آن کسانی که وسط و واسطه بودند.

*اهمیت و نقش واسطه‌های بین مردم و بزرگان دین

ما مرتب فریاد می‌زنیم که باید قدر قشر میانی روحانیت را بدانیم؛ اما بعضی‌ها می‌گویند چرا؟!

مقصود از قشر میانی آخوندی، یعنی واسطه بین مردم و مرجعیت؛ یعنی امام جماعت‌ها، وعاظ‌، روضه‌خوان‌ها؛ یعنی حتی این روضه‌خوان‌های خانگی که برای مجالس خانم ها روضه می‌خوانند. اینها قشر میانی‌اند. اینها ارزشمند هستند. و باید ارزش آنها را برای مرجعیت بدانید.

در زمان امام کاظم (علیه‌السلام) این قشر میانی قوی عمل کردند، باید آفرین گفت به این افراد که چه‌طور شیعه را حفظ کردند. با این که امام‌شان در زندان است باید در ظاهر همه چیز به هم بخورد اما هیچ چیز به هم نخورده است و همه چیز سر جای خودش است.

*توطئه برای قتل امام کاظم (علیه السلام)

این شکل دهی فرهنگی و بساط امام صادق (علیه السلام) هم‌چنان پیش می‌رود و اوج دارد اما چوبش را وجود مقدس امام کاظم (علیه السلام) می‌خورد.

«السلام علی المعذب فی قعر السجون». آن آقای بزرگواری که در دل زندان‌ها در دل تاریک‌خانه‌ها و سیاه‌چال‌ها به دست افرادی که عقده‌ای بودند عذابش می‌کردند. حالا عقیده خیلی دخیل نیست، ممکن است شخصی یهودی باشد، اما این‌جور عمل نکند.

و بعد هم با توطئه می‌خواهند امام را بکشند. یک روز دیدند یک عده بزرگان شیعه را دعوت کردند و به زندان آمدند. سندی بن شاهک گفت: «آقا این روزها خیلی حالشان خوب نیست، خواستیم شما بیاید عیادتی کنید، یک وقت ممکن است اتفاقی بیفتد شما در جریان باشید». می خواست بگوید: امام مریض احوال است اما وقتی جریان به استشهاد کشید و سندی بن شاهک می‌خواست از اینها امضا بگیرد که امام حالشان خوب است، امام در آن حال و وضعیتی که بودند به آن لحظه که رسید فرمودند: «چیزی ننویسید من را مسموم کردند. دیگر آب از سر گذشته است و ملاحظه‌ای در کار نیست. باید بدانند رابطه حکومت با ما چگونه بود و حکومت چه بر سر ما آورده است. اینها باید معلوم بشود». و لذا اینها ننوشتند.

*گوشه‌ای از معجزات امام کاظم (علیه السلام)

بعد هم معجزاتی که اتفاق افتاده و ما نمی‌خواهیم اینجا ذکر کنیم. امام برای این شیعیان تشریح کردند، متوجه باشید در چند روز آینده حالاتی بر من عارض خواهد شد. اما پس از شهادت حتی جنازه امام را که آوردند، گفتند: «ببینید این امام از دنیا رفته است و جنازه صحیح و سالم و چنین و چنان است». آنجا یکی از آن شیعه‌ها گفت: «امام برای ما مرده و زنده ندارد». (بارک الله ببینید این اعتقاد را ما هم این اعتقاد را داریم). گفت: «همین‌جا از خود امام سؤال می‌کنیم». مأمورها می‌خندیدند که از مرده می‌خواهد بپرسند. سؤال کردند: «آقا اینها دارند می‌گویند که علت از دنیا رفتن شما چی بود؟ با شما چه کردند»؟! چشم حضرت باز شد و دهان باز شد و امام فرمودند: «بالسم، بالسم، بالسم».

این حرکت و این ارتباط باید این‌جوری حفظ بشود و امام آن عنایتش این‌طوری تجلی کند. سلام و صلوات خداوند بر موسی بن جعفر.

*اگر پیرو نیستیم؛ لااقل فهمیده باشیم

امیدواریم خداوند ما را جزء کسانی قرار دهد که اگر هم نمی‌توانیم رهرو این بزرگواران باشیم لااقل این عنایت را به ما بکند، این توفیق را به ما بدهد که ما  این قضایا را بفهمیم و بدانیم چه بر سرشان گذشته است و در مقام باشیم و بدانیم و بفهمیم که آن قشر میانی چگونه شیعه را پیش بردند؟ یاد بگیریم و بیاموزیم، چه‌جور مکتب را تحت آن فشارها و بدون دسترسی به رهبر پیش بردند؟

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha