خبرگزاری «حوزه» در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی فاضل لنکرانی، بخش بیست و نهم تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: « توبه مرتد فطری » را منتشر می کند.
[... والمرتد الملی یستتاب فإن امتنع قتل و الأحوط استتابته ثلاثة ایام و قتل فی الیوم الرابع] (تحریرالوسیله/2/494/ مسئله1)
امام راحل قدسسره فرمود: مرتد ملى را توبه مىدهند؛ اگر از پذیرش آن امتناع کرد، او را مىکشند. احتیاط این است که او را سه روز توبه دهند و در روز چهارم او را مىکشند. اگر مرتد ملى توبه کند، او را آزاد مىکنند و هیچ حکمى ندارد؛ ولى اگر حاضر به توبه نشد، قتلى که بلافاصله بر مرتد فطرى اجرا مىشد، در حقش اقامه مىگردد.
مىفرمایند: سه روز او را توبه مىدهند، دو احتمال دارد:
الف: در هر سه روز او را توبه مىدهند؛ اگر استتابه در سه روز مفید واقع نشد، او را مىکشند.
ب: روز اول از او طلب توبه مىکنند و تا سه روز مهلت دارد که برگردد و مسلمان شود؛ اگر در ظرف این سه روز برگشت، آزاد مىگردد؛ وگرنه در روز چهارم او را مىکشند.
ظاهراً احتمال دوم مقصود است که یک بار استتابه مىشود و سه روز مهلت دارد تا رجوع کند.
▪ مفاد روایات
روایاتى که بیانگر این احکام هستند، سه دسته مىباشد که باید در دلالت آنها دقت کرد؛ طایفه اول، قتل را براى مطلق مرتد مىگوید. طایفه دوم، استتابه براى هر مرتدى هست. و طایفه سوم، بین مرتد ملى و فطرى تفصیل مىدهد، در مرتد فطرى استتابه نیست به خلاف مرتد ملى. از اینرو، طایفه سوم شاهد جمع بین دو طایفه اول و دوم است.
▪ طایفه اول
محمدبن یعقوب، عن علیبن إبراهیم، عن أبیه و عن عدّة من أصحابنا، عن سهلبن زیاد جمیعاً، عن ابنمحبوب، عن العلاءبن رزین، عن محمدبن مسلم، قال: سألت أباجعفر علیهالسلام عن المرتد، فقال: من رغب عن الإسلام وکفر بما انزل على محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم بعد إسلامه فلا توبة له وقد وجب قتله وبانت منه امرأته ویقسّم ماترک على ولده. (وسایلالشیعة/ح28/ 323/ح2)
در بحثهاى قبل گفتیم: این روایت دو سند دارد. یکى از آنها مشتمل بر سهلبن زیاد است که مورد اختلاف و مناقشه است؛ ولى سند دیگرش صحیح است.
محمدبن مسلم از امام باقر علیهالسلام حکم جنس و طبیعت مرتد را پرسید، فرقى بین ملى و فطرى نگذاشت. امام علیهالسلام در جوابش بهطور کلى فرمود: هر کسى از اسلام روبرگرداند و به آنچه بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده کافر گردد، برایش توبهاى نیست؛ قتلش واجب است و زنش از او جدا مىگردد و ماترکش بین فرزاندانش تقسیم مىشود.
جواب امام علیهالسلام به سؤال محمدبن مسلم انصرافى به مرتد فطرى ندارد؛ زیرا، در زمان امام باقر علیهالسلام مسیحى و یهودى فراوان بود. اگر روایتى در مقابل این حدیث نبود، در مطلق مرتد حکم به قتل مىکردیم.
▪ طایفه دوم
1 وعنه، عن الحسینبن محبوب، عن عبادبن صهیب، عن أبیعبدالله علیهالسلام قال: المرتد یستتاب فإن تاب وإلا قتل، والمرأة تستتاب فإن تابت وإلا حبست فی السجن واضربها. (همان/331/ح4)
در این موثقه، امام علیهالسلام فرمود: مرد مرتد توبه داده مىشود؛ اگر توبه کرد، آزاد مىگردد؛ وگرنه او را مىکشند - این روایت مطلق است و هیچ انصرافى به مرتد ملى ندارد؛ حتى قیدى هم ندارد تا اختصاص به مرتد ملى پیدا کند.-
2- محمدبن یعقوب عن علیبن إبراهیم، عن أبیه، عن ابنمحبوب، عن غیر واحد من أصحابنا، عن أبیجعفر و أبیعبدالله علیهماالسلام فی المرتد یستتاب، فإن تاب وإلا قتل ... (همان/332/ح6)
صاحب جواهر قدسسره این روایت را مرسل مىدانست (جواهرالکلام/41/612) و ما برخلاف ایشان آنرا صحیحه دانستیم. (در جلسه قبل به آن پرداخته شد) این روایت نیز در مطلق مرتد، حکم به استتابه مىکند؛ اگر نپذیرفت، او را مىکشند.
▪ طایفه سوم
وعنه عن العمرکیبن علی، عن علیبن جعفر، عن أخیه أبیالحسن علیهالسلام قال: سألته عن مسلم تنصّر، قال: یقتل ولا یستتاب، قلت: فنصرانی أسلم ثمّ ارتد، قال: یستتاب فإن رجع، وإلا قتل. (وسایلالشیعة/ح28/325/ح5)
علىبن جعفر از امام هفتم علیهالسلام پرسید: مسلمانى که سابقه کفر نداشته نصرانى شد، چه حکمى دارد؟ امام علیهالسلام فرمود: او را بدون توبه دادن مىکشند. پرسید:
نصرانى مسلمان شد سپس مرتد گشت؟ امام علیهالسلام فرمود: او را توبه مىدهند؛ اگر بازگشت، کارى با او ندارند؛ وگرنه اگر حاضر به توبه نشد، او را مىکشند.
این روایت، شاهد جمع بین دو طایفه اول است؛ یعنى طایفه اول به قرینه این روایت بر مرتد فطرى و طایفه دوم بر مرتد ملى حمل مىشود.
روایت حسینبن سعید نیز تا حدى شاهد این جمع است:
محمدبن الحسن بإسناده عن الحسینبن سعید قال: قرأت بخط رجل إلى أبیالحسن الرضا علیهالسلام : رجل ولد على الإسلام ثم کفر وأشرک وخرج عن الإسلام هل یستتاب؟ أو یقتل ولا یستتاب؟ فکتب: یقتل. (همان/ح6)
به امام رضا علیهالسلام نامه نوشت: مردى بر اسلام متولد شد سپس کفر ورزید و شرک آورد و از اسلام بیرون رفت. آیا او را توبه مىدهند یا او را مىکشند و توبه نمىدهند؟ امام علیهالسلام نوشت: او را مىکشند.
این روایت در خصوص مرتد فطرى است. از مجموع روایات تفصیل بین مرتد ملى و فطرى استفاده مىشود. فتاواى فقها نیز با آن موافق است.
▪ استتابه مرتد
1- از روایاتى که مشتمل بر استتابه مرتد است، استفاده مىشود این عمل بر حاکم شرع واجب است؛ زیرا، «یستتاب» جمله خبریه در مقام انشا است که دلالت بر وجوب دارد.
2- در عبارت تحریرالوسیله درباره زن مرتد، استتابه مطرح نشده است؛ ولى در مرتد ملى فرمود: «ویستتاب، فإن امتنع قتل، والأحوط استتابته ثلاثة أیام» چه فرقى بین زن مرتد با مرتد ملى است که در یکى مسئله استتابه مطرح شده و در دیگرى نیامده است با آنکه روایاتى که در خصوص زن مرتد رسیده، مشتمل بر این لفظ هست؟ مثلاً در موثقه عبادبن صهیب فرمود: «والمرأة تستتاب...» (همان/331/ح4) و در صحیحه ابنمحبوب فرمود: «والمرأة إذا ارتدت عن الإسلام استتیب ...». (همان/332/ح6)
3- اگر زن مرتد یا مرتد ملى پیش از مطالبه حاکم توبه کند، توبهاش قبول و موضوع استتابه منتفى مىشود. پذیرش توبه متوقف بر طلب حاکم نیست؛ اما پس از طلب حاکم، اگر در مدت مقرر توبه کرد، آزاد مىشود؛ وگرنه مرد مرتد کشته و زن مرتد به زندان ابد مىافتد. اینطور نیست که هر وقت مرتد توبه کند، توبهاش را بپذیرند.
با این بیان، اشکال بر عبارت تحریرالوسیله روشن مىشود؛ زیرا، ایشان فرمود: «وتقبل توبتها فإن تابت أخرجت عن الحبس». در چه زمانى توبهاش پذیرفته مىشود؟ اگر یک سال پس از استتابه حاکم شرع توبه کند، چه دلیلى بر قبولى توبهاش داریم تا او را از زندان آزاد سازیم؟ تعبیر تحریرالوسیله با روایات باب سازش ندارد.
در موثقه عبادبن صهیب مىگوید: «المرأة تستتاب فإن تابت وإلا حبست فی السجن» و در صحیحه حسینبن محبوب مىفرماید: «والمرأة إذا ارتدت عن الإسلام استتیبت فإن تابت وإلا اخلدت فی السجن...» در این دو روایت نفرمود: هر وقت توبه کرد، آزاد مىشود؛ بلکه فرمود: حاکم از او طلب توبه مىکند، اگر بلافاصله جواب داد، آزاد مىشود؛ وگرنه مخلّد در حبس مىگردد.
4- امام راحل قدسسره فرمود: احتیاط واجب این است که مرتد ملى را سه روز توبه دهند؛ اگر توبه نکرد، در روز چهارم کشته مىشود. دلیل این مطلب روایتى است که صاحب جواهر قدسسره آن را تضعیف کرده است؛ (جواهرالکلام/613/ ح41) لیکن روایت از طریق شیخ و کلینى؟قهما؟ مشتمل بر سهلبن زیاد است و سندش مورد اعتماد نیست؛ اما از طریق صدوق قدسسره معتبر است.
وعن عدة من أصحابنا، عن سهلبن زیاد، عن محمدبن الحسنبن شمون، عن عبداللهبن عبدالرحمن، عن مسمعبن عبدالملک، عن أبیعبدالله علیهالسلام قال: قال أمیرالمؤمنین علیهالسلام : المرتد [عن الإسلام] تعزل عنه امرأته ولا تؤکل ذبیحته، ویستتاب ثلاثة أیام فإن تاب وإلا قتل یوم الرابع ورواه الشیخ بإسناده عن سهلبن زیاد... ورواه الصدوق بإسناده عن السکونی عن جعفر عن أبیه عن آبائه علیهمالسلام مثله وزاد: إذا کان صحیح العقل. (وسایلالشیعة/ح28/328/ح5)
امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: فردى که از اسلام به ارتداد ملى برگردد، زوجهاش از او جدا مىشود؛ - زیرا، زن مسلمان نمىتواند شوهر کافر داشته باشد، لیکن نحوه جدایى او با جدایى مرتد فطرى تفاوت دارد. در مرتد ملى عده طلاق مىگیرد و در مرتد فطرى عده وفات. در مرتد ملى اگر در زمان عده توبه کند، نکاح به حال خود باقى است و نیاز به عقد جدید ندارد، ولى در مرتد فطرى نیاز به عقد جدید است. در باب نکاح این مسایل مطرح است- (ذبیحه چنین مرتدى را نمىتوان خورد؛ و سه روز استتابه مىشود؛ اگر توبه کرد، آزاد مىشود؛ وگرنه در روز چهارم او را مىکشند)- روایت سکونى اضافهاى دارد: اگر این فرد عقلش سالم باشد.
در استتابه سه روز دو احتمال هست: 1- در هر روز از سه روز حاکم طلب توبه مىکند. 2- روز اول طلب توبه کرده و تا سه روز به او مهلت مىدهد تا در این سه روز فکر کند و تصمیم بگیرد.
صاحب جواهر قدسسره روایت را به علت ضعف کنار گذاشته، مىگوید: باید به اطلاقات اخذ کنیم. (جواهرالکلام /614 615/ح41) روز اول حاکم شرع از او مىخواهد توبه کند؛ اگر بلافاصله - با حفظ عرفیت مسئله - توبه کرد، مىپذیرد و رهایش مىسازد؛ وگرنه او را مىکشد. هرچند ایشان احتیاط را در سه روز انتظار میدانند.
به نظر ما، روایت به طریق مرحوم صدوق معتبر است؛ هرچند راوى آن سکونى از عامه است. بنابراین، به آن عمل مىکنیم. علاوه بر این روایت، احتیاط در باب دماء و فروج نیز این مطلب را اقتضا مىکند. از اینرو، بنا بر اقوا یا احتیاط وجوبى، باید سه روز به مرتد ملى مهلت داد؛ اگر توبه نکرد، او را مىکشند.
▪ تقاضاى حل شبهه توسط مرتد
اگر حاکم شرع از مرتد ملى طلب توبه کرد، او گفت: براى من شبههاى عارض شده است، آنرا حل کنید تا به اسلام برگردم و الا بر کفر باقى خواهم ماند. علامه حلى قدسسره در کتاب قواعد (قواعدالاحکام/3/575) فرمود: دو احتمال در مسئله وجود دارد:
احتمال اول: به او مهلت دهیم و از او بخواهیم با مراجعه به خبرگان و دانشمندان و تحقیق، شبههاش را حل کند؛ و در این مدت او را آزاد بگذاریم. اگر نتوانست شبههاش را حل کند، او را مىکشیم؛ و اگر شبههاش برطرف شد، به منزله توبه کردن است. حتى اگر پس از گذشت یک سال یا دو سال باشد.
احتمال دوم: به او مىگوییم: الآن اظهار توبه و بازگشت به اسلام کن ولو در قلب مردد و متزلزل باشى تا با این حال اظهار توبهات محقق گردد. پس از توبه، او را به حل شبهه موظّف مىسازیم.
دلیل احتمال اول: انسانى که مبتلا به شبههاى در اعتقاد شده، توبه و بازگشت به اسلام خواستن یک نوع تکلیف به مالایطاق کردن است. چگونه کسى که گرفتار شبهه است، مىتواند اعتقاد قلبى به اسلام داشته باشد و در برابرش خضوع کند؛ لذا، باید به او مهلت داد تا قدرت بر حل شبهه پیدا کند.
دلیل احتمال دوم: حاکم شرع کارى به اعتقاد قلبى فرد ندارد؛ بلکه موظّف است ظواهر احکام را مترتب کند. از او مىخواهد اسلام را اظهار کند؛ هرچند مخالف با اعتقادش باشد و قلباً در برابر اسلام خاضع نباشد. همانند منافقین در صدر اسلام که در نظر رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم محرز بود اظهاراتشان با اعتقادشان مباینت دارد. با این حال، آثار اسلام و احکامش را بر آنان مترتب مىکرد. این بحث در کتاب طهارت و نجاسات در باب کفر باید پیگیرى شود؛ و در اینجا باید دید مستفاد از روایات چیست؟ آیا روایاتى که استتابه مرتد را مطرح مىکند، مربوط به مرتدى است که گرفتار شبهه نباشد یا اطلاق دارد؟ همانطور که در اصل ارتدادش باید بررسى کرد آیا شخص عذرى دارد یا نه؟
نظر برگزیده: به نظر ما، این فرد معذور نیست؛ زیرا، وقتى اسلام بر پایه استدلال متکى بود، با وجود منطق اسلام، جایى براى این شبهات نیست. به عبارت دیگر، اگر کسى اسلامش از روى تحقیق و دقت باشد، امکان ندارد شبهه در اعتقاداتش پیدا شود. عروض شبهه از نقص در تحقیق و عدم بررسى و مطالعه کامل در باب اسلام کشف مىکند.
هر کسى دین اسلام را خالى از تعصب و عناد مورد مطالعه و بررسى قرار دهد، امکان ندارد آنرا نپذیرد. دینى که از یک طرف جهانى، و از طرف دیگر ابدى است، باید به یک اصول و قواعدى ارتباط و بستگى داشته باشد که هر عاقل و هر اهل منطق و محققى اگر با تحقیقى صحیح در اطرافش به کاوش پرداخت، در برابر اصولش خاضع خواهد شد. ما درباره اسلام چنین اعتقادى داریم. اگر تحقیق کامل و جامعى در اسلام کرد و آنرا نپذیرفت، معلوم مىشود گرفتار عناد و لجاجت یا خوف و وحشت و یا حب جاه و مقام بوده است. در قرآن نیز همین معنا علت عدم ایمان علماى یهود و نصارا معرفى شده است. (قرآن کریم/آیات مختلف/مائده/82 و...)
بنابراین، فردى که مرتد ملى است؛ در سابق مسلمان نبوده و سپس به اسلام گرویده است؛ اگر اسلامش از روى تحقیق و بررسى مسایل اسلام باشد، گرفتار شبهه نمىشود؛ اگر امروز شبهه در اعتقادش پیدا شده، ناشى از عدم تحقیق کامل است. بنابراین، خودش مقصر است و معذور نیست. و از طرفى دلیلى نداریم که باید به مرتد ملى مهلت دهند تا شبههاش را حل کند؛ هرچند زمان حل شبهه طولانى گردد.
به عبارت دیگر، مرتد ملى در اصل شبهه معذور نیست؛ لذا، حکم تغییر نمىکند و «المرتد یستتاب» به جاى خود محفوظ است. بله، اگر معذور بود، مىگفتیم: نمىتوان او را تحت فشار قرار داد. اما مسلمانى که وظیفهاش این است که از روى تحقیق به اصول و مبانى اولیه اسلام معتقد گردد، اگر در تحقیق قصور کرده است، معذور نخواهد بود. بنابراین، حصول شبهه سبب تغییر حکم ارتداد نمىشود.
صاحب جواهر قدسسره نیز همین مطلب را فرموده است. (جواهر الکلام/ح41/614) فاضل هندى قدسسره، مهلت تا زمان حل شبهه را به برخی نسبت مىدهد؛ (کشفاللثام/ح2/436) لیکن مقتضاى اطلاقات، عدم امهال بیش از سه روز است. صاحب جواهر قدسسره روایتى را نیز به عنوان تأیید آورده است. این روایت، سند خوبى ندارد؛ لیکن براى تأیید مطرح مىکنیم.
محمدبن الحسن بإسناده عن الحسینبن سعید، عن حماد و صفوان، عن معاویةبن عمار، عن أبیه، عن أبیالطفیل، أن بنی ناجیة قوماً کانوا یسکنون الأسیاف وکانوا قوماً یدعون فی قریش نسباً، وکانوا نصارى، فأسلموا، ثم رجعوا عن الإسلام، فبعث أمیرالمؤمنین علیهالسلام معقلبن قیس التمیمی، فخرجنا معه، فلما انتهینا إلى القوم جعل بیننا وبینه أمارة، فقال: إذا وضعت یدی على رأسی فضعوا فیهم السلاح، فأتاهم فقال: ما أنتم علیه؟ فخرجت طائفة، فقالوا: نحن نصارى فأسلمنا لا نعلم دیناً خیراً من دیننا، فنحن علیه وقالت: طائفة: نحن کنا نصارى ثم أسلمنا ثم عرفنا أنه لا خیر فی الدین الذى کنا علیه فرجعنا إلیه، فدعاهم إلى الإسلام ثلاث مرات فأبوا، فوضع یده على رأسه قال فقتل مقاتلیهم وسبى ذراریهم. قال: فأتى بهم علیاً علیهالسلام فاشتراهم مصقلةبن هبیرة، بمأة ألف درهم فأعتقهم وحمل إلى علیٍّ علیهالسلام خمسین ألفاً فأبى أن یقبلها، قال فخرج بها فدفنه بداره ولحق بمعاویة. قال: فخرب أمیرالمؤمنین علیهالسلام داره وأجاز عتقهم. (وسایلالشیعة/ح28/329/ح6)
راوى مىگوید: بنىناجیه قومى بودند که در اطراف اسیاف سکونت داشتند و ادعا مىکردند با قریش ارتباط فامیلى دارند و همگى مسیحى بودند. اسلام آوردند و سپس مرتد شدند. امیرمؤمنان علیهالسلام معقلبن قیس تمیمى را به سوى آنان فرستاد.
راوى مىگوید: من از همراهان معقل بودم. وقتى به محل آنان رسیدیم، معقل گفت: هرگاه دست بر سرم گذاشتم معطل نکنید و با اسلحه به آنان حملهور شوید.
معقل نزد آن طایفه آمد و از ایشان پرسید: حرفتان چیست؟ چه مىگویید؟ جمعیت دو گروه شد. گروه اول گفت: ما نصرانى بودیم، مسلمان شدیم؛ و اکنون دینى را بهتر از اسلام نمىدانیم، به آن معتقدیم. گروه دوم گفت: ما نصرانى بودیم، اسلام آوردیم؛ سپس فهمیدیم دین سابق ما بهترین ادیان است، به آن برگشتیم.
معقل سهبار از آنان تقاضاى توبه کرد و آنان سرباز زدند. در این هنگام دست بر سرش گذاشت. سربازانش هجوم بردند، مردان جنگجو را کشتند و بچههایشان را به اسارت گرفتند و نزد امیرمؤمنان علیهالسلام آوردند.
مصقلةبن هبیره اسیران را به صد هزار درهم خرید و آزاد کرد. معقل پنجاه هزار درهم نزد امیرمؤمنان علیهالسلام آورد، حضرت از پذیرفتن آن امتناع کردند؛ او هم آنها را برداشت و به خانهاش رفت و در آنجا دفن کرد و به معاویه ملحق شد. امیر مؤمنان علیهالسلام خانهاش را خراب، و آزادى اسرا را اجازه داد.
ارتداد بنىناجیه به سبب شبههاى بود که عارض شده بود و مأمور امیرمؤمنان علیهالسلام مهلتى براى رفع شبهه نداد؛ بلکه پس از سهبار طلب توبه، آنان را کشت. روایت به عنوان مؤید خوب است.
والحمدلله ربالعالمین
تحقیق و تنظیم: حجةالاسلام داود دهقانی دولتآبادی
نظر شما