خبرگزاری «حوزه» متن شبهه و پاسخ تفصیلی به این تناقض ظاهری را در قالب چند نکته منتشر می کند .
اشکال: خداوند حضرت علی علیهالسلام را به امامت برگزید، ولی آن حضرت به مردم می فرماید: مرا رها کنید و بروید دنبال کسی دیگر. من به عنوان وکیل یا معاون شما باشم بهتر از اینکه خلیفه بشوم.
پاسخ اشکال: امامت، منصبی الهی بوده و خود خداوند، فرد مورد نظر را برگزیده و به وسیله پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم معرفی کرده است.
از طرف دیگر، در تاریخ اسلام دورانهایی وجود دارد که در آن، ائمه اطهار از پذیرش خلافت سرباز زده و حتی گاه زعامت مسلمانان را با شرایطی به دیگرانی چون معاویه سپرده اند. به نظر می رسد رفع این تناقض ظاهری را باید در این نکات جستجو کرد:
* نکته مهم اینکه؛ به دست آوردن حکومت برای ائمه اطهار علیهمالسلام، هدف اصلی نبوده است، بلکه به دست آوردن این مقام به این جهت بوده که بتوانند دین اسلام را زنده نگه دارند و دستورات الهی را به صورت کامل برپا کنند؛ مسئولیتی که قطعاً دیگران از انجام کامل آن ناتوانند و زمانی که به دست آوردن حکومت و مصلحت اسلام و مسلمانان در مقابل یکدیگر قرار می گیرد، طبیعی است که اسلام و دین الهی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و نمی توان به هر قیمتی مقام حکومت را به دست آورد.
* امام علی و سایر امامان علیهمالسلام، تمام تلاش خود را برای به دست آوردن خلافت به جهت برپایی اسلام و خدمت به مردم انجام داده بودند و هرگز از این مسئولیت فرار نکردند؛ و حتی نزدیکان آنها نیز در این راه تمام تلاش خود را انجام دادند؛ برای نمونه حضرت زهرا سلاماللهعلیها، در دفاع از حریم ولایت به در خانه اصحاب می رود و بیعت غدیر را به آنها گوشزد می کند و حتی در مسجد رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم خطبه بسیار قدرتمندی می خواند. همچنین امام علی علیهالسلام نیز تا مدتها از پذیرش بیعت با خلیفه اول سرباز می زند و مدعیان را شایسته خلافت نمی داند و موارد دیگر که از سایر ائمه نیز نقل شده است.
* امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در گفتاری به صراحت بیان می کند که چرا بعد از 25 سال از پذیرش زعامت مسلمانان سرباز زده در حالی که خداوند او را به این مقام برگزیده بود و او نیز خود را شایسته این مقام می دانست: «رهایم کنید و غیر مرا بخواهید؛ زیرا ما با حادثه اى روبه رو هستیم که آنرا چهره ها و رنگهاست، حادثه اى که دلها بر آن استوار، و عقلها بر آن پایدار نمی ماند. آفاق حقیقت را ابر سیاه گرفته، و راه مستقیم دگرگون و ناشناخته شده است. بدانید اگر خواسته شما را پاسخ دهم بر اساس آنچه خود می دانم با شما رفتار می کنم، و به گفتار هیچ گوینده و سرزنش هیچ سرزنش کنندهاى توجه نمی کنم. و اگر رهایم کنید مانند یکى از شما خواهم بود، و شاید شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى کسى باشم که حکومت خود را به او می سپارید. و من براى شما به وزارت بنشینم بهتر از قیام به امارت است». «دعونی و التمسوا غیری فإنا مستقبلون أمراً له وجوه و ألوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول و إن الآفاق قد أغامت و المحجة قد تنکرت. و اعلموا أنی إن أجبتکم رکبت بکم ما أعلم و لم أصغ إلى قول القائل و عتب العاتب و إن ترکتمونی فأنا کأحدکم و لعلی أسمعکم و أطوعکم لمن ولیتموه أمرکم و أنا لکم وزیراً خیر لکم منی أمیرا»؛ شریف الرضی، محمدبن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، خطبه 92/136، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق)
آری؛ آینده نیز همین را نشان داد و تاریخ ثبت کرد که مشکلات و مسایل بسیاری بعد از حکومت امام به وجود آمد و مردم نیز از پیروی امام سرباز زدند به نوعی که امام، مردم را اینگونه خطاب می کند: «اف بر شما، که از توبیختان به تنگ آمده ام. آیا در عوض حیات دائمى به زندگى دنیا راضى شده اید؟ و به جاى عزت به ذلت دل خوش کرده اید؟ چون شما را به جهاد دعوت می کنم دیدگانتان به گردش می افتد گویى به سختى جان کندن دچار شده، و در بیهوشى غفلت فرو رفته اید، به طورى که راه گفت و شنودتان با من بسته می شود و در پاسخ من دچار سرگردانى می شوید گویى دلتان گرفتار اختلال شده و عقلتان از کار افتاده است. هیچگاه براى من مردم مطمئنى نیستید و پشتوانه قابل توجهى نمی باشید، و یاران توانمندى نیستید که به شما نیاز افتد». (همان/خطبه 34/78)
* اما در مورد امام حسن علیهالسلام ؛ ایشان حدود شش ماه جانشین پدر خود بود و حتی لشکری برای جنگ با معاویه فراهم آورد، اما این سپاه پراکندگیهای بسیار داشت و عملاً از هم پاشیده شد و امام مجبور به ترک جنگ و پذیرش صلح شد. اما این به معنای پذیرش اینکه امام، معاویه را جانشین پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بداند نیست، بلکه حتی در برخی منابع آمده که امام حسن در صلحنامه خود با معاویه شرط کرد که او را امیرالمؤمنین نخوانده و بدین طریق به او مشروعیت ندهد: «بایع الحسن بن علی صلوات الله علیه معاویة على أن لا یسمیه أمیرالمؤمنین». («امام حسن علیهالسلام با معاویه بیعت و صلح فرمود با شروطی از جمله اینکه او را امیرالمؤمنین نخوانند»؛ شیخ صدوق، علل الشرایع/1/212، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، 1385ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار/44/2، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق) امام حسن علیهالسلام همچون امام علی علیهالسلام که مجبور به بیعت با خلفا شد، با معاویه بیعت کرد و شاید این بیعت از باب «براى مردم حاکمى لازم است چه نیکوکار و چه بدکار، که مؤمن در عرصه حکومت او به راه حقش ادامه دهد» («إنه لا بد للناس من أمیر بر أو فاجر یعمل فی إمرته المؤمن»؛ نهج البلاغة/خطبه40/82) بوده باشد.
* علاوه بر موارد جزئی که ذکر آن گذشت، به صورت کلی می توان نبود یاران مورد اطمینان به اندازه کافی را از علل اصلی رد حکومت توسط ائمه دانست علاوه بر این دو امام، از ائمه دیگر نیز چنین چیزهایی نقل شده (برای نمونه «وارد شدن صحابی امام صادق علیهالسلام در تنور پر از آتش»)، و این به جهت حفظ اسلام و تشیع بوده است؛ همانطور که در برخی زمانها شهادت و قیام، لازمه حفظ اسلام می باشد.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی مؤسسه رواق حکمت
نظر شما