سه‌شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۶ - ۱۰:۵۵
رسالت اول حوزه‌ و دانشگاه‌ توليد علم است/ علم نردبان است نه هدف

حوزه/ حضرت آیت الله جوادی آملی با بیان این که رسالت اول حوزه‌ها و دانشگاه‌ها توليد علم است گفتند: جامعه فرشته نه به بیراهه می رود و نه راه کسی را می بندد. وقتی قرآن ما در کنار شمس و قمر به علم و کتاب و قلم سوگند می خورد، یعنی قلم باید مثل قمر نور بدهد و کتاب مثل شمع فروغ داشته باشد. اين طليعه کار است.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، حضرت آیت الله  جوادی آملی در پیام  تصویری خود به مراسم افتتاح باغ کتاب تهران با اشاره به اهمیت کتاب و کتابخوانی اذعان داشتند: کتابت و علم زمینه ای است برای عقل و عقل وسیله ای است برای فرشته شدن. جامعه فرشته نه به بیراهه می رود و نه راه کسی را می بندد. وقتی قرآن ما در کنار شمس و قمر به علم و کتاب و قلم سوگند می خورد یعنی قلم باید مثل قمر نور بدهد و کتاب مثل شمع فروغ داشته باشد. اين طليعه کار است، باغ کتاب قدم اول است که انسان به نوشتن و گفتن صحيح عادت کند و آگاه شود و اين کافي نيست و اين مقدمه است.

متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء (عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

مقدم شما کتاب ‌دوستان، دانشوران، نخبگان و فرهيختگان علمي را گرامي مي‌داريم. از ذات أقدس الهي مسئلت مي‌کنيم، اعمال و عبادات ماه مبارک رمضان همگان، به أحسن وجه پذيرفته شده باشد و راهپيمايي روز پُر برکت قدس اثر شاياني در منطقه داشته باشد و خداي سبحان امنيت و امانت اين مملکت را در سايه ولي خود حفظ بفرمايد. از برگزارکنندگان اين همايش وزين که به نام باغ کتاب ايران و منطقه غرب آسياست، حق‌شناسي مي‌کنيم. از همه بزرگواراني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت بر وزن علمي اين نشست افزودند و مي‌افزايند، سپاسگزاريم و از خداي سبحان مسئلت مي‌کنيم، توفيق رسيدن به اهداف اين نشست را به همگان مرحمت کند!

دين، دين علمي است و علم با گفتار و نوشتار و کردار و رفتار، سامان مي‌پذيرد. کتابت و علم، زمينه‌اي است براي عقل و عقل وسيله‌اي است براي فرشته شدن و جامعه فرشته نه بيراهه مي‌رود و نه راه کسي را مي‌بندد. قرآن کريم وقتي أسماي حسناي الهي را ذکر مي‌کند؛ يعني خلفاي او بايد به اين أسما متّصف شوند.

انسان اگر انسان راستين است، خليفه خداست و خليفه او اوصاف «مستخلفعنه» را دارد و «مستخلفعنه» او عالمانه جهان را اداره مي‌کند. قرآن کريم مجاري علم را به ما داد و آموخت؛ هم سمع و بصر را به ما داد و هم قلب و هوش را به ما عطا کرد به إذن خدا، تا عالم و محقق شويم و اين را نردبان قرار دهيم براي عقل. قرآن کريم که ما را به علم و کتاب دعوت مي‌کند و به قلم سوگند ياد مي‌کند و به مکتوبات قلمداران قسم ياد مي‌کند: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ﴾،[1] ديني که به ابزار نوشتن سوگند ياد مي‌کند، ديني که به کتابت و مکتوب قسم ياد مي‌کند، آنطوري که به شمس و قمر قسم ياد مي‌کند: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾؛[2] يعني قلم بايد مثل قمر نور بدهد، کتاب بايد مثل شمس فروغ داشته باشد. اين طليعه کار است، باغ کتاب قدم اول است که انسان به نوشتن و گفتن صحيح عادت کند و آگاه شود و اين کافي نيست و اين مقدمه است.

قرآن بعد از اينکه جامعه را به علم دعوت کرده است، به آنها مي‌گويد؛ علم نردبان است نه وسيله و هدف و اين نردبان بايد جامعه را به عقل برساند، فرمود: ﴿وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾[3] فرمود؛ اين تبيين‌هايي که در قرآن کريم هست، دانشوران بهره مي‌برند و اين دانشوران نردبان‌هايي در دست دارند که به سَمت عقل بايد صعود کنند، چون آنجاست که ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ﴾،[4] پس قدم اول عالم شدن. قدم دوم اين که بدانيم خودِ اين علم هدف نيست، نردبان است. سوم آن که بدانيم اين نردبان را به اوج و عروج عقل نصب بکنيم که بشويم عاقل. عقل را صاحب شريعت، يعني وجود مبارک پيامبر أعظم(عَلَيْهِ وَ عَلَي آلِه‏ آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) تفسير کرد، فرمود؛ عقل آن است که در بخش انديشه زانوي سرکش وهم و خيال را عقال کند و در بخش انگيزه زانوهاي سرکش شهوت و غضب را عقال کند، عقل همان عقال است.[5] عقال آن زانوبند شتر است که شتر چموش و جموح را با زانوبند مي‌بندند که چموشي نکند. وهم در اختيار انسان نيست، خيال در اختيار انسان نيست، عقل است که وهم و خيال را در بخش انديشه رام مي‌کند تا اقسام سيزده‌گانه مغالطه منطقي و بيشتر از آن را، راه‌بند انديشه قرار ندهد. اگر وهم شيطنت نکند و اگر خيال، خيال‌اندوزي و خيال‌بافي نکند، عقل در انديشه به دام مغالطات نمي‌افتد. علمش مي‌شود عقل و مي‌شود برهان و ساليان متمادي مي‌ماند و بهره مي‌دهد. تازه اين ناظر به بخش انديشه است و در بخش اخلاق و حقوق و فقه و عمل و رفتار و سنّت، يعني بخش انگيزه، عقل ديگري است که ـ هيچ يعني هيچ ـ هيچ ارتباطي با عقل انديشه ندارد. اينکه عرض مي‌کنيم عقل انگيزه با عقل انديشه هيچ ارتباطي ندارد، با اينکه صدها کار هماهنگ و پيوند با هم دارند؛ مثل حرف آن طبيبي است که در داوري بين پرده‌هاي چشم و آب‌هاي چشم مي‌گويد؛ اين پرده با آن پرده هيچ ارتباطي ندارد؛ يعني انسان هر چه دقيق‌تر مي‌شود، موشکاف‌تر مي‌شود و به تعبير محققان عرب «شقق الشَّعر» و به تعبير ما فارسي‌زبان‌ها موشکاف‌تر مي‌شود، مرزها را از هم جدا مي‌کند.

 در بخش‌هاي عقل عملي و عقل نظري، صدها کار با هم مرتبطاً انجام مي‌دهند؛ ولي در آن دقت‌هاي نهايي، مرز هر کدام جداست. اينکه مي‌بينيد ما عالمِ بي‌عمل داريم؛ يعني انديشه صد درصد هست و عمل نيست، براي آن مرزبندي بين عقل عملي و عقل نظري، يعني مرزبندي بين انگيزه و انديشه، يعني مرزبندي بين مسئول دانش و کوشش است.

 اگر در بخش انديشه باغ کتاب ايران و منطقه غرب آسيا و کودکان و نوجوانان و جوانان و سالمندان را موفق کند که با علم و دانش آشنا کند و اين علم و دانش را نردبان قرار بدهد تا به قله عقل برسد، وقتي به عقل انديشمند مي‌رسند، مي‌شوند حکيم، مي‌شوند فقيه، مي‌شوند طبيب، مي‌شوند مهندس و مانند آن. همه اينها در بخش انديشه و علم است و عقل عملي که به تعبير دين «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‏»[6] که جامعه را حل مي‌کند، يک عقال و زانوبندي است بين شهوت چموش و غضب چموش، اين غضب چموش و شهود چموش که مشکلات روزانه‌اي را فرا سوي جامعه قرار مي‌دهد، اين زانوها را عقل عملي بايد بند ببندد، مهار کند و عقل عملي در قله‌اي قرار دارد که شهوت را تعطيل نمي‌کند، تعديل مي‌کند. غضب را تعطيل نمي‌کند، تعديل مي‌کند.

 اين عقل همان بيان نوراني امير بيان(سَلامُ الله عَلَيْه) را دارد که «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاء»،[7] سنگ را از آنجا که آمد پرت کنيد و برگردانيد. سنگِ ترور را با موشک پاسخ بدهيد، سنگِ سياهي را با همان سياهي پاسخ بدهيد، هرگز ملت ستم‌پذير و خاموش نباشيد! اين سخنِ نقض و نقد علي بن ابيطالب(سَلامُ الله عَلَيْه) است که فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاء»، غضب را نبايد تعطيل کرد، بايد تعديل کرد؛ يعني به کسي حمله نکرد و حمله را هر کسي را هم پاسخ داد. شهوت را نبايد تعطيل کرد، شهوت را بايد تعديل کرد؛ ازدواج را بايد حتمي کرد، تأخير نينداخت. شهوت و غضب اگر تعطيل شوند، همان فتنه‌اي را به بار مي‌آورند که اگر سرکشي کنند. عقل عملي زانوي اين شهوت و غضب را عقال مي‌کند و مي‌بندد، اين مي‌شود انگيزه عاقل. اين هم يک مرحله، هنوز بين راه هستيم و کافي نيست و مستحضر هستيد، شخص مي‌تواند در مسايل عادي خود عالمانه مشکل خود را حل کند، عاقلانه دشواري خود را حل کند؛ ولي جامعه را علما اداره نمي‌کنند، جامعه را عقلا اداره نمي‌کنند. قرآن کريم مي‌گويد اگر جامعه‌اي اهل علم و عقل شد بين راه است، نه به قله راه.

مستحضر هستيد در اين ماه پُر برکت رمضان شريف، آيات فراواني خوانده‌ايد، فرمود: ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏﴾،[8] ﴿لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُون‏﴾[9] فراوان است؛ اما با اين فراواني، فرمود مشکل را علما حل نمي‌کنند، مشکل را عقلا حل نمي‌کنند. جامعه را با علم و عقل نمي‌شود اداره کرد، جامعه را ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾،[10] ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾،[11] اين بخش نهايي قرآن کريم است؛ يعني اگر ملتي به علم قيام کند، ما قومي به نام قوم عالم نداريم؛ نظير نژاد عاد و ثمود، نژاد عرب و عجم، تازي و فارسي، اين چه قومي است که قرآن مي‌گويد؛ قوم عالم، قوم عاقل؟ اين قوم به معناي نژاد نيست، اين قوم به معناي قيام است. اگر علما به علم قيام کنند، اگر عقلا به عقل قيام کنند، «قائم بالعقل» باشند؛ مثل امام(رضوان الله عليه) که «قائم بالعلم» بود، «قائم بالعقل» بود، باغ کتاب ايران و منطقه غرب آسيا، مي‌تواند به رسالت خود بار يابد و مستحضر هستيد همه ائمه(عَلَيْهِمُ السَّلام) عالم و عاقل بودند در حدّ اعلاي فرشتگي؛ اما آن که جهان را مي‌آرايد، آن کسي که «قائم بالعلم» باشد، «قائم بالعقل» باشد. ما مي‌توانيم به عنوان منتظران آن حضرت، حوزه ما، دانشگاه ما قائم به علم باشد، قائم به عقل باشد. اينطور نباشد، وقتي در کتابخانه مطلبي را فرا گرفتيم، آنجا بگذاريم و دست خالي از کتابخانه بيرون بياييم. وقتي تدريس ما در حوزه و دانشگاه تمام شد، آن را بگذاريم و به عنوان فرد عادي در جامعه زندگي کنيم. فرمود: ﴿لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾، ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾.

 اينکه مي‌بينيد يک مطلب را شخصي صد درصد مي‌داند، تفسير کرده، کتابش هم چاپ شده، آيات قرآني را خوب بلد است، خوب سخن مي‌گويد، سخنِ خوب مي‌گويد، هم خوب حرف مي‌زند، هم حرف خوبي مي‌زند، براي اين است که آن عقل نظري او، يعني انديشه او، گسيخته از عقل عملي اوست؛ يعني آن که بايد فرمان دهد، ويلچري است، آن که مي‌فهمد و سخن مي‌گويد، سخنگوي حرّافي است.

 بارها در گفته‌ها و نوشته‌ها اين مطلب به عرضتان رسيد، سرّ اينکه ما عالم بي‌عمل داريم، اين است که انگيزه ما با انديشه ما هماهنگ نيست؛ يکي بيمار است. اگر با مَثل آن ممثّل روشن شود، رسالت باغ بزرگ کتاب ايران و منطقه غرب آسيا و ديگر کتابخانه‌هاي و کتابخانه‌ها روشن مي‌شود.

ما در محدوده بدن مجاري ادراکي داريم؛ مثل چشم و گوش، مجاري تحريکي داريم؛ مثل دست و پا، اين مَقسم است. اين مقسم به چهار قسم تقسيم مي‌شود، بعضي‌ها در هر دو بخش سالم‌ هستند؛ يعني چشم و گوش سالم دست و پاي سالم. بعضي‌ها دست و پاي سالم دارند، چشم و گوش بسته، نابينا و ضعيف، بعضي چشم و گوششان سالم، دست و پايشان بسته، بعضي هر دو بسته است. پس چهار قسم‌ هستند، بعضي هر دو سالم هستند، بعضي هر دو مريض‌ هستند، بعضي بخش ادارکي‌شان قوي است، تحريکي‌شان ضعيف و بخشي برعکس. پس يک مَقسم داريم و چهار قسم، اين يک مطلب.

اگر اين مَثل خوب روشن بشود؛ آن کسي که قسم اول است؛ يعني بخش ادراکي و تحريکي هر دو سالم است، چشم و گوش سالم دارد، دست و پاي سالم دارد، او مار و عقرب را مي‌بيند، يک؛ برمي‌خيزد و خود را نجات مي‌دهد، دو؛ چون هم مجاري ادارکي او فعّال است، هم مجاري تحريکي او؛ اما آن که مجاري ادارکي او کامل است، مجاري تحريکي او بسته است، يک انسان ويلچري است، او دست و پايش ويلچري است، او مار و عقرب را مي‌بيند؛ اما قدرت کار ندارد، چون چشم و گوش که فرار مي‌کند، آن چه که فرار مي‌کند، ويلچري است. آنها که هر دو جهتش بسته است که مشخص است، به اصطلاح فاقد طهورين هستند، آن که چشم و گوشش بسته است و دست و پاي او سالم است، يک جاهل متمسّک است كه به هر طرف به هر جا که به او بگويند، مي‌رود. پس کسي که چشم و گوش او سالم و دست و پايش سالم است، او خطر را مي‌بيند و مي‌گريزد. کسي که چشم و گوشش سالم و دست و پايش بسته و ويلچري است، خطر را مي‌بيند صد درصد از خطر باخبر است؛ ولي قدرت حرکت ندارد. کسي که دست و پاي او سالم است، چشم و گوش او بسته است، جاهلي است که هر سمتي که به او بگويند، مي‌رود. کسي که هر دو جهتش بسته است، فاقد طهورين است، او نه مي‌فهمد که چه بکند و نه مي‌فهمد که کجا برود. اين در مثال در سطح بدن است؛ اما به ممثّل برسيم تا رسالت باغ کتاب روشن شود. در صحنه نفْس، فضلا و دانشوران حوزه و دانشگاه ما و قهراً بسياري از افراد جامعه ما هم اين مَقسم را دارند، هم اقسام چهارگانه را؛ هم بخشي مربوط به انديشه آنهاست که هيچ ارتباطي با بخش انگيزه ندارد، هيچ را به معنايي که اول ذکر کرديم و يک بخش انگيزه‌اي دارد که مسئله اراده و تصميم و عزم و اخلاص و نيت به عهده اوست. بخش انديشه تصور و تصديق و قياس و تمثيل و استقرا و امثال آن به عهده اوست. مرزبندي‌هاي آنها در معرفت نفْس مشخص شده است. اين مَقسم است.

 از نظر اقسام، چهار قسم زيرمجموعه مَقسم هستند: قسم اول کساني‌ هستند که بخش انديشه او، مسئول انديشه او خيلي قوي است، حکيمانه سخن مي‌گويد، حکيمانه برهان اقامه مي‌کند، حکيمانه چيزي مي‌فهمد و در بخش انگيزه هم با اراده قوي، با تصميم قوي، با نيت قوي، با اخلاص قوي کار مي‌کند او مي‌شود عالم باعمل، مثل امام. بخش ديگر کساني‌اند که در قسمت انديشه خيلي تلاش و کوشش مي‌کنند، يک استاد حوزوي، يا استاد خوب دانشگاهي است، کتاب خوب مي‌نويسد، تدريس خوب مي‌کند، خوب سخن مي‌گويد، سخن خوب مي‌گويد؛ اما در مقام عمل آن بخش اراده و تصميم و عقل فلج است. اين بيان نوراني اميرمؤمنان(سَلامُ الله عَلَيْه) که فرمود: «كَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَي أَمِيرٍ»،[12] همين است. در صحنه جهاد نفْس اين شکست خورده است؛ يعني شهوت و غضب زانوي عقل را شکستند، چشم عقل عملي را کور کردند. فرمود اگر اين عقل عملي که بايد فرمانده باشد، اسير است: «كَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَي أَمِيرٍ»، شهوت امير شد، غضب امير شد، آن عقل را به اسارت گرفتند، اين شده ويلچري.

 اين عالم حوزوي يا استاد دانشگاهي، مطلب را صد درصد مي‌داند حق است؛ اما صد درصد خلاف مي‌کند، چون علم عمل نمي‌کند، عقل نظري تصميم نمي‌گيرد، عقل نظري تصور و تصديق علمي دارد. اراده فعل است، تصديق علم است. بين فعل و علم خيلي فرق است، نيت و اخلاص و اراده و اينها چيزي ديگر است، اين شکست خورده است در جهاد دروني؛ لذا مطلبي را صد درصد مي‌داند باطل است؛ ولي امضا مي‌کند، صد درصد حق است؛ ولي عمل نمي‌کند. وجود مبارک کليم حق به فرعون فرمود براي تو صد درصد روشن است که کار من سحر نيست، معجزه است: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ﴾.[13] قرآن کريم اين اصل را به اين صورت تبيين کرده است، فرمود: ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾،[14] صد درصد يقين دارند؛ اما از يقين کاري ساخته نمي‌شود، از عالم کاري ساخته نمي‌شود، از قائم به عقل کاري ساخته مي‌شود، از قائم به علم کار ساخته مي‌شود. گروه ديگر کساني‌ هستند که خوب عمل مي‌کنند؛ ولي نمي‌دانند که چه بکنند. گروه چهارم جاهل متهتّک هستند، نمي‌دانند حرف چه کسي را گوش بدهند!؟

غرض آن است که همانطوري که در فضاي بيرون، ما يک مَقسمي داريم به اقسام چهارگانه، زير مَقسم؛ در فضاي نفْس که گوهر ما و حقيقت ما و اصل ماست، مَقسمي داريم و چهار قسم زير مجموعه آن. در درجه اول اين باغ کتاب ايران و منطقه غرب آسيا، همانند کتابخانه‌ها و حوزه‌ها و دانشگاه‌هاي ديگر، رسالت اولي آن توليد علم است و عالم شده، يک؛ بعد بفهميم علم نردبان است نه هدف، اين دو؛ بعد بفهميم به کدام سَمت ببريم و به قله عقل برسانيم، اين سه؛ بعد حالا که عاقل شديم، اينطور نباشد که در کارهاي شخصي و امثال آن به عقل عمل کنيم، قائم به عقل باشيم؛ مثل امام؛ آن وقت اين شخص مي‌شود پيرو امام، اين شخص مي‌شود انقلابي، اين شخص نه بيراهه مي‌رود و نه راه کسي را مي‌بندد، اين شخص نه به کشوري حمله مي‌کند، نه به کشوري اجازه مي‌دهد که به او حمله کند. نه تروريست‌پرور است، نه تروريست را تحمل مي‌کند. ببينيد! اين مراحل چهارگانه را قرآن ديد، خدا ديد، بعد به اين قسم ياد کرد، فرمود؛ قسم به قلم! قسم به کتاب! ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ﴾. بنابراين ما عالمي مي‌خواهيم که «قائم بالعلم» باشد، عاقلي مي‌خواهيم که «قائم بالعقل» باشد.

از همه شما بزرگواراني که در اين محفل وزين علمي شرکت کرده‌ايد، حق‌شناسي مي‌کنم. از ذات أقدس الهي مسئلت مي‌کنم، به برکت خون‌هاي پاکي که در اين مملکت ريخته شد، همه ما مواظب زبانمان و گفتارمان باشيم، عالمانه سخن بگوييم، هم آبروي خود را حفظ بکنيم، هم آبروي ديگران را. نه بيراهه برويم، نه راه کسي را ببنديم و ذات أقدس الهي ما را منتظر کسي کند که «قائم بالعقل» است، «قائم بالقسط» است، «قائم بالعلم» است و منتظِر، مقدار انتظارش، وصف منتظَر را دارد، ما هم «قائم بالعلم» و «قائم بالعقل» باشيم.

مجدداً از حضور همه شما فرهيختگان حق‌شناسي مي‌کنيم. از تمام بزرگواراني که در برگزاري اين صحنه وزين علمي کوشش کردند، حق‌شناسي مي‌کنيم.

از ذات أقدس الهي مسئلت مي‌کنيم، نظام ما را، رهبر ما را، مراجع ما را، دولت و ملت و مملکت ما را، فرهيختگان حوزوي و دانشگاهي ما را، فردفرد اين ملت بزرگ و بزرگوار ما را در سايه ولايت ولي عصر، حفظ بفرمايد!

روح مطهر امام راحل و شهدا را، با اولياي الهي، محشور بفرمايد!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»

[1]. سوره قلم، آيه1.

[2]. سوره شمس، آيه1 ـ 3.

[3]. سوره عنکبوت، آيه43.

[4]. سوره فاطر، آيه40.

[5]. تحف العقول، ص15؛ «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلي الله عليه و آله و سلم) إِنَّ الْعَقْلَ‏ عِقَالٌ‏ مِنَ الْجَهْل».

[6]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص11.

[7]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، حکمت314.

[8]. سوره اعراف، آيه176؛ سوره نحل، آيه44 ...

[9]. سوره يوسف، آيه46.

[10]. سوره بقره، آيه230.

[11]. سوره بقره، آيه164.

[12]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت211.

[13]. سوره إسراء، آيه102.

[14]. سوره نمل، آيه15.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha