به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله العظمی جعفر سبحانی در نوشتاری با موضوع منشاء خارقالعاده بودن کارهای انبیا و اولیا، چنین آورده اند: جهان آفرینش، جهان اسباب و مسببات و علتها و معلولهاست. هر فردی در کار خود از قدرت الهی بهره میگیرد و اگر پیوند او از آن قدرت لایزال گسسته گردد، عاجز و ناتوان میشود. بنابراین، اگر اولیای الهی کارهای خارقالعادهای را انجام میدهند، همگی از قدرت الهی سرچشمه گرفته و به اذن او میباشد. اگر این پیوند قطع شود، هیچ فردی توان کاری؛ اعم از عادی و غیرعادی را نخواهد داشت.
کارهای برون از توان عادی، معلول تکامل روحی و روانی «ولی» خداست که در اثر طی طریق عبودیت و عمل به تعالیم اسلام و پیمودن صراط مستقیم به این مقام میرسد. (البته برای انجام امور خارقالعاده، راه دیگری به نام ریاضت هست ولی پیمودن آن راه، حرام و ممنوع میباشد. گاهی مصالح غیبی ایجاب میکند که فردی در دوران کودکی، به کمالی برسد که دیگران فاقد آن هستند، و این جنبه استثنایی دارد.)
انسان در سایه عبودیت و بندگی خدا و اخلاص در عبادت، برای خود سیری در تکامل باطنی دارد که ربطی به زندگی فردی و اجتماعی او ندارد و این سیر از حدود جسم و ماده بیرون است و هر فردی در این سیر معنوی خود، به فراخور حال خویش مقاماتی را بهدست میآورد که چه بسا آنها را در این جهان و یا پس از مرگ مشاهده نماید.
مقصود از کمال چیست؟
وقتی میگوییم خداوند کمال مطلق و نامتناهی است، مقصود از آن، همان «صفات جمال» خدا؛ از قبیل «علم» و «قدرت» و «حیات» و «اراده» است. هرگاه بندهای در پرتو پیمودن راه اطاعت، گام در درجات کمال میگذارد و از نردبان کمال بالا میرود، مقصود این است که کمال وجودی بیشتری بهدست آورده و علم بیشتر، قدرت زیادتر، ارادهای نافذتر و حیاتی جاودانهتر پیدا میکند. در این صورت میتواند از فرشته بالاتر قرار گیرد و از کمالات بیشتری بهرهمند گردد.
پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلم در ضمن حدیثی به مقامات بلند سالکان راه حق و پویندگان راه عبودیت و بندگی اشاره نموده، سخن پروردگار را چنین نقل میفرماید: «هیچ بندهای بهوسیله کاری، نسبت به من تقرب نجسته که محبوبتر از انجام فرایض بوده باشد. (آنگاه فرمود:) بنده من با گزاردن نمازهای نافله آنچنان به من نزدیک میشود که او را دوست میدارم. وقتی او محبوب من شد، من گوش او میشوم که با آن میشنود، و چشم او میشوم که با آن میبیند و زبان او میگردم که با آن سخن میگوید، و دست او میشوم که با آن حمله میکند. هرگاه مرا بخواند اجابت میکنم و اگر چیزی از من بخواهد میبخشم». (اصول کافی/2/352)
دقت در این حدیث، ما را به عظمت کمالی که انسان در سایه انجام فرایض و نوافل پیدا میکند، بهخوبی رهبری میکند. در این حالت قدرت درونی انسان به حدی میرسد که با قدرت الهی صداهایی را که با نیروی عادی نمیشنید، میشنود و صور و اشباحی را که دیدگان عادی را یارای دیدن آنها نیست، میبیند. سرانجام خواستههای او جامه عمل پوشیده، حاجتهایش برآورده میشود، در نتیجه دوست خدا میشود و عمل او، عمل خدایی میگردد.
آثار بندگی و کمال نفسانی
یکی از آثار کمال نفس، تصرف در جهان طبیعت به اذن خداست. توضیح اینکه در پرتو عبادت و بندگی، نهتنها حوزه بدن تحت فرمان و محل نفوذ اراده انسان قرار میگیرد، بلکه جهان طبیعت نیز مطیع انسان میگردد و آدمی به اذن پروردگار جهان، در پرتو نیرو و قدرتی که از تقرب به خدا کسب نموده است، در طبیعت تصرف میکند و مبدأ یک سلسله معجزات و کرامات میشود و در حقیقت قدرت تصرف و تسلط بر تکوین پیدا میکند.
قرآن و کرامات اولیا
قرآن کراماتی را از انبیای الهی نقل میکند که بر اثر کمال نفسانی، به اذن خداوند میتوانستند در تکوین تصرف کنند. اکنون به صورت گذرا به آنها اشاره میکنیم:
* تصرف یوسف برای بینایی پدر
یعقوب بر اثر مفارقت یوسف، سالیان دراز گریه کرد و در آخر عمر بینایی خود را از دست داد. پس از سالها، یوسف به فردی مأموریت داد که به کنعان برود و پیراهن او را بر چهره یعقوب بیفکند تا بینایی خود را باز یابد. مژدهرسان آمد و دستور او را عمل کرد و در همان لحظه او بینایی خود را باز یافت.
«فلمّا أن جاء البشیر ألقاه علی وجهه فارتدّ بصیراً»؛ (یوسف/96) «هنگامی که مژدهرسان آمد، پیراهن یوسف را به صورت او افکند او بینایی خود را بازیافت».
شکی نیست که مؤثر واقعی خداست، ولی خدا به «سبب»، که همان خواست یوسف است، این توان را بخشیده است که اگر اراده چیزی کند، خواستهاش عملی شود. اینکه او این کار عظیم را با یک سبب ساده (افکندن پیراهن بر چهره پدر) به انجام رسانید، نشان از آن دارد که معجزات و کرامات پیامبران بهوسیله امور ساده صورت میپذیرد تا مردم تصور نکنند که او از طریق علمی و صنعتی به این کار دست زده است.
* قدرتنمایی یاران سلیمان
همگی میدانیم که سلیمان ملکه سبأ را احضار کرد، ولی پیش از آنکه وی به حضور سلیمان برسد، سلیمان به حاضران در مجلس خود چنین گفت: «... یا أیّها الملؤا أیّکم یأتینی بعرشها قبل أن یأتونی مسلمین»؛ (نمل/38) «ای جماعت کدامیک از شما میتواند تخت بلقیس را برای من بیاورد، پیش از آنکه (بلقیس و همراهان) او مطیعانه وارد شوند؟» یک نفر از جنیان گفت: «...أنا آتیک به قبل أن تقوم من مقامک وإنّی علیه لقویّ أمین». (نمل/39) «پیش از آنکه تو از جای خود برخیزی (مجلس به پایان رسد) من آنرا میآورم و من بر این کار توانا و امینم». فرد دیگری که مفسران نام او را «آصفبن برخیا» وزیر سلیمان و خواهرزاده او میدانند، اعلام کرد که در یک چشم به هم زدن میتواند آنرا بیاورد، چنانکه خداوند میفرماید: «قال الذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک فلمّا رآه مستقرّاً عنده قال هذا من فضل ربّی...»؛ (نمل/40) «کسی که نزد او دانشی از کتاب بود (که درباره حقیقت این کتاب باید در جایی دیگر گفتوگو کرد)، چنین گفت: پیش از آنکه تو چشم بر هم بزنی، آنرا در این مجلس حاضر میکنم. وقتی تخت را در برابر خود حاضر دید، گفت: این نعمتی است از جانب خدا بر من».
باز هم قدرتنمایی سلیمان
قرآن مجید درباره سلیمان نبی با صراحت میفرماید: باد به فرمان او به هر طرف که میخواست جریان پیدا میکرد. مسیر باد که جزو نظام آفرینش است، به اراده نافذ سلیمان تعیین میگردید، چنانکه میفرماید: «ولسلیمان الریح عاصفةً تجری بأمره إلى الأرض التی بارکنّا فیها وکنّا بکلّّ شیء عالمین؛ (انبیاء/81) باد توفنده و تند را برای سلیمان رام کردیم؛ بهطوری که به فرمان وی به سوی سرزمینی که برکت دادیم، جریان پیدا میکرد و ما به همه چیز عالم هستیم».
نکته قابل توجه این است که این آیه با صراحت هر چه کاملتر، جریان باد و تعیین مسیر و سمت آنرا معلول امر سلیمان (اراده نافذ او) میداند چنانکه میفرماید: «تجری بأمره»: «به فرمان او جریان داشت».
در آیه دیگر (سبأ/12) میخوانیم: بادی که سلیمان از آن بهعنوان مرکب استفاده میکرد، از صبح تا ظهر مسافت یکماه و از ظهر تا شب مسافت یکماه دیگر را طی میکرد و این مرد الهی میتوانست مسافتی را که مرکبهای آن روز تقریباً در ظرف دوماه طی میکردند، در ظرف یک روز طی کند.
درست است که خداوند باد را برای او رام و مسخر کرده بود، اما جمله «تجری بأمره» «به فرمان سلیمان حرکت میکرد و از حرکت باز نمیایستاد» صراحت دارد که امر و اراده سلیمان در بهرهبرداری از این پدیده طبیعی، کاملاً مؤثر بوده است؛ مثلاً تعیین وقت حرکت و مسیر آن و باز ایستادن آن از حرکت بستگی به اراده نافذ سلیمان داشت.
موجوداتی مانند جن که با دیدگان عادی دیده نمیشوند، در تسخیر وی بودند و آنچه او از آنها میخواست، انجام میدادند، چنانکه میفرماید: «ومن الجنّ من یعمل بین یدیه بإذن ربّه... یعملون له ما یشاء...؛ (سبا/1213) گروهی از جن در برابر او به فرمان خداوند کار میکردند... برای او آنچه میخواست انجام میدادند».
ظاهر مجموع آیات این است که چگونگی بهرهبرداری او از باد و غیره یکسان بوده است. درست است که خداوند بزرگ این پدیدهها را برای او تسخیر کرده بود، اما در عین حال اراده او بیاثر نبود. تا اراده سلیمان تعلق نمیگرفت، معدن مس به صورت چشمه آب روان نمیگشت و جن کاری را انجام نمیداد. همه اینها نوعی ولایت بر تکوین است و معنی آن این است: پیامبری بر اثر قربی که به خدا دارد، منزلتی مییابد که طبیعت و حتی موجودات نامرئی به نام جن، به اذن خدا به فرمان او باشند و از حوزه نفوذ او خارج نشوند.
تصرفهای حضرت مسیح(علیه السلام)
قرآن مجید بعضی از کارهای خارقالعاده را به حضرت «مسیح» نسبت میدهد و بیان میکند که همه این کارها از نیروی باطنی و اراده خلاق او سرچشمه میگرفت، چنانکه میفرماید: «...أنیّ أخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فأنفخ فیه فیکون طیراً بإذن الله وأبرئ الأکمه والأبرص وأحی الموتى بإذن الله...؛ (آلعمران/49) من برای شما از گل، شکل مرغی میسازم و در آن میدمم که به اذن خدا پرنده میشود، کور مادرزاد و پیس را شفا میدهم و مردگان را به اذن خدا زنده میکنم».
در این آیات حضرت مسیح، امور زیر را به خود نسبت میدهد: 1. ساختن پرندهای از گل. 2. دمیدن در پرنده و زنده کردن آن. 3. شفای کور مادرزاد. 4. درمان بیماری پیسی. 5. زنده کردن مردگان.
حضرت مسیح خود را فاعل این امور میداند، نه اینکه او درخواست کند و خدا انجام دهد، بلکه میگوید: «این کارها را من به اذن خدا انجام میدهم». اذن خدا در این موارد چیست؟ آیا اذن در این موارد یک اجازه لفظی است؟ بهطور مسلم چنین نیست، بلکه مقصود از آن اذن باطنی است. به این معنی که خدا به بنده خود آنچنان کمال و قدرت و نیرو میبخشد که وی به انجام چنین اموری توانا میگردد.
گواه این مدعا آن است که بشر نهتنها در امور غیرعادی به اذن خدا نیازمند است، بلکه در تمام امور به اذن خدا نیاز دارد و هیچکاری بدون اذن او صورت نمیپذیرد. اذن الهی در تمام موارد، همان برخوردار کردن فاعل از قدرت و رحمت خویش میباشد. در آیه مورد بحث، حضرت مسیح تحقق امور یاد شده را به خود نسبت میدهد و در آیه دیگر، خود خدا نیز صریحاً امور مزبور را به خود او نسبت میدهد و میگوید: «...وإذ تخلق من الطین کهیئة الطیر بإذنی فتنفخ فیها فتکون طیراً بإذنی وتبرئ الأکمه والأبرص بإذنی وإذ تخرج الموتى بإذنی...؛ (مائده/110) هنگامی از گل صورت پرندهای را به اذن من میسازی و در آن میدمی و به اذن من پرنده میشود و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا میدهی و مردگان را زنده میکنی...»
ولایت تکوینی و مسئله غلو
از اندیشههای باطل در مورد ولایت بر تصرف این است که تصور میشود چنین اعتقادی مایه «غلو» در حق پیشوایان است، در صورتی که چنین اعتقادی ارتباطی به غلو ندارد. «غالی» کسی است که بندگان خدا را از مقام عبودیت بالا برده و صفات خدا و افعال او را برای آنان ثابت کند؛ مثلاً بگوید: «تدبیر نظام آفرینش از آن پیشوایان معصوم است. آنان «خالق»، «رازق»، «محیی» و «ممیت» علیالاطلاق میباشند». حقیقت غلو این است که یا آنها را خدا بدانیم و یا مبدأ افعال خدایی بشناسیم (مقصود از «افعال خدایی» این است که فاعل در فعل خود مستقل بوده و در انجام آن به مقامی متکی نباشد، خواه آن فعل به صورت فعل طبیعی انجام گیرد، یا به شیوه خارق عادت)، در حالیکه هیچکدام از این دو ملاک، در ولایت تکوینی موجود نیست؛ زیرا نه کسی آنها را خدا میداند و نه افعال و کارهای الهی را برای آنها اثبات میکند، بلکه میگوییم آنان در پرتو قرب الهی، دارای قدرتی میشوند که به اذن خداوند میتوانند در مواردی که انگیزه ارشاد و اصلاح باشد، در جهان آفرینش تصرف کنند.
موقعیت انسان کامل نسبت به خدا، موقعیت فرزندی است که با سرمایه پدر در تجارتخانه او مشغول بازرگانی است و یا بسان وکیلی است که با سرمایه موکل خویش، کسب و کار میکند. تسلط و قدرت فرزند و وکیل، شاخهای از اراده و خواست پدر و موکل است. از این جهت، این نوع قدرت و تسلط هرگز مایه شرک نبوده، بلکه بوی شرک را هم نمیدهد.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیةاللهالعظمی سبحانی همراه با تلخیص