به گزارش خبرگزاری «حوزه» فرزند استاد فاطمی نیا تعریف می کند: روزی با پدر می خواستیم برویم به یک مجلس مهم. وقتی آمدند بیرون خانه، دیدم بدون عبا هستند.
گفتم: عبایتان کجاست؟
گفتند: مادرتان خوابیده و عبا را رویشان کشیده ام.
به ایشان گفتم: بدون عبا رفتن آبروریزی است.
ایشان گفتند: اگر آبروی من در گروی این عباست و این عبا به بهای از خواب پریدن مادرتان است، نه آن عبا را می خواهم؛ نه آن آبرو را. من از این آبرو صرف نظر می کنم.
نظر شما