جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ |۲۰ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 22, 2024
امام هادی

حوزه/ امام هادى (عليه السلام) در روستايى به نام صريّ نزديك مدينه در نيمه ماه ذيحجّه سال ۲۱۳ هجرى ، چشم به اين جهان گشود و ...

به گزارش خبرگزاری «حوزه» امام علی النقی الهادی(ع) پیشوای دهم شیعیان است که در نیمه ماه ذی حجه ۲۱۳ به دنیا آمدند .

* ويژگي هاى زندگى امام هادى (ع)

مقام امامت، بعد از امام جواد (عليه السلام) به پسرش ابوالحسن، امام على بن محمّد (عليه السلام) رسيد؛ زيرا همه خصلت هاى امامت در او جمع بود و وجودش سرشار از فضائل و مناقب بود و هيچ كس جز او نبود كه مقام پدرش به او ارث برسد، به علاوه پدرش امام جواد (عليه السلام) با تصريح و با اشاره ، امامت و جانشينى آن حضرت را بعد از خودش بيان فرمود.

امام هادى (عليه السلام) در روستايى به نام صريّ نزديك مدينه در نيمه ماه ذيحجّه سال 213 هجرى ، چشم به اين جهان گشود و در سامرّ در ماه رجب (سوّم ماه) در سال 254 هجرى در حالى كه 41 سال و چند ماه از عمرش مى گذشت ، به شهادت رسيد.

متوكّل (دهمين خليفه عبّاسى) آن حضرت را به وسيله يحيى بن هرثمة بن اعين از مدينه به شهرسامراحضاركرد و آن حضرت در سامرا سكونت نمود تا به شهادت رسيد.

مدّت امامت آن حضرت 33 سال بود. مادرش اُمّ ولد بود و سَمانه نام داشت .

* دو نمونه از فضائل و دلايل امامت امام هادى (ع)

1 - اسماعيل بن مهران مى گويد: هنگامى كه بار اوّل ، امام جواد (عليه السلام) از مدينه به سوى بغداد مى رفت ، هنگام خروج ، به او عرض كردم: فدايت گردم ! من در مورد اين سفر تو ترسان و نگرانم ، امر امامت بعد از تو از آن كيست ؟

آن حضرت خندان به من توجّه كرد و فرمود:آنكه تو گمان كرده اى (شهادت ) در اين سال رخ نمى دهد.

هنگامى كه معتصم عباسى (هشتمين طاغوت عباسى) آن حضرت را از مدينه به بغداد طلبيد، هنگام خروج آن حضرت از مدينه به حضورش شتافتم و عرض كردم: فدايت گردم ! تو مى روى ، بعد از تو به چه كسى مراجعه كنيم ؟ (امام بعد از تو كيست ؟) آن بزرگوار گريه كرد به طورى كه محاسنش از اشك چشمش تر شد، سپس به من رو كرد و فرمود: در اين سفر، نگرانى و خطر وجود دارد اَلاَْمْرُ مِنْ بَعْدِى اِلى ابْنِى عَلِي ؛ مقام امامت بعد از من با پسرم على (امام هادى (عليه السلام است .

2 - خيرانى مى گويد پدرم مى گفت: من ملازم و خدمتكار خانه امام جواد (عليه السلام) بودم كه آن حضرت مرا بر آن گماشته بود، احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى (از شيعيان) هرشب هنگام سحر نزد من مى آمد تا حال امام جواد (عليه السلام) را كه بيمار و بسترى بود. بپرسد و گاهى خادم مخصوص حضرت جواد (عليه السلام) كه بين او و (پدر) خيرانى رابطه برقرار بود و پيام (خصوصى) امام جواد (عليه السلام) را براى او مى آورد و پيام او را نزد امام جواد (عليه السلام) مى برد، نزد (پدر) خيرانى مى آمد، احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى بلند مى شد و مى رفت و آن خادم مخصوص ، با (پدر) خيرانى خلوت مى كرد (و بين آنان به طور خصوصى ، سخنانى ردّ و بدل مى شد).

(پدر) خيرانى مى گويد: يك شب آن خادم مخصوص از حضور امام جواد (عليه السلام) بيرون آمد و احمد بن محمد بن عيسى (طبق معمول ) برخاست و چندقدم رفت و خادم مخصوص با من خلوت كرد و با من همسخن شد، احمد كمى بازگشت و نزديك ما ايستاد به طورى كه سخن ما را مى شنيد، خادم مخصوص به من گفت آقايت (امام جواد) سلام مى رساند و مى فرمايد:

اِنِّى ماضٍ وَالاَْمْرُ صائِرٌ اِلَى ابْنِى عَلِىٍّ ...؛ من از دنيا مى روم و امر امامت به فرزندم على انتقال مى يابد و او بعد از من ، همان حق را بر شما دارد كه من بعد از پدرم ، آن حق را بر شما داشتم .

سپس خادم مخصوص رفت و احمد بن محمّد اشعرى ، نزد من آمد و گفت : خادم مخصوص به تو چه گفت ؟

گفتم : خير است .

گفت: آنچه را به تو گفت ، من شنيدم و شنيده خود را براى من بازگو كرد.

به احمد گفتم: خداوند اين كارى كه انجام دادى (سخن مخفى ما را شنيدى) بر تو حرام كرده و فرموده است :(وَلا تَجَسَّسُوا ...)؛ تجسّس نكنيد.

اينك كه (مرتكب حرام شدى و) سخن (مخفى خادم مخصوص ) را شنيدى ، آن را براى گواهى دادن در خاطره ات نگهدار، شايد ما روزى احتياج به اين گواهى پيدا كرديم و حتما از فاش ساختن آن بپرهيز تا وقتش فرا رسد.

(پدر) خيرانى در ادامه سخن مى گويد: وقتى كه صبح شد، آنچه را خادم مخصوص به من گفته بود (در مورد امامت حضرت هادى) در ده نسخه نوشتم و آنها را مهر كردم و به ده نفر از بزرگان اصحاب و شيعيان دادم و به آنان گفتم :اگر قبل از آنكه اين نسخه ها را از شما بخواهم ، مرگ به سراغم آمد، شما آنها را باز كنيد و بخوانيد و مطابق آن عمل نماييد.

هنگامى كه امام جواد (عليه السلام) از دنيا رفت ، از خانه ام بيرون نيامدم تا اينكه مطّلع شدم كه بزرگان شيعه در منزل محمّد بن فرج به گرد هم آمده اند و درباره مساءله امامت گفتگو مى كنند و محمّد بن فرج براى من نامه اى نوشت و در آن نامه مرا از اجتماع بزرگان شيعه در نزدش آگاه كرده و يادآورى كرده بود كه اگر خطر فاش شدن در كار نبود، با هم نزد تو مى آمديم و دوست دارم كه سوار بر مركب شوى و خود را به من برسانى .

(پ -در) خيرانى مى گويد: سوار بر مركب شدم و خود را به خانه محمّد بن فرج رساندم ، ديدم بزرگان شيعه در نزد او اجتماع كرده اند، درباره امامت (امام هادى) با آنان گفتگو كردم ، ديدم اكثر آنان در اين باره در شك و ترديد هستند، به آن ده نفر كه نسخه ها را به آنان داده بودم و در مجلس حاضر بودند، گفتم : آن نسخه ها را بيرون بياوريد.

نسخه ها را بيرون آوردند. گفتم : همين مطلبى را كه در اين نسخه ها نوشته شده ، من به آن ماءمور هستم  (و گواهى مى دهم).

بعضى از حاضران گفتند: ما مايل بوديم گواه ديگرى با تو وجود داشت تا گواهى تو را تاءكيد و محكمتر مى كرد.

به آنان گفتم : خداوند، خواسته شما را برآورده كرده ، اين ابوجعفر اشعرى (احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى) است كه در اينجا حاضر است گواهى مى دهد كه اين سخن مذكور در نسخه ها را (از خادم مخصوص ) شنيده است .

حاضران ، متوجّه احمد اشعرى شدند، از او خواستند گواهى دهد، ولى از گواهى دادن امتناع نمود.

(پدر) خيرانى در ادامه سخن مى گويد: من احمد اشعرى را به مباهله دعوت كردم ، او از شركت در مباهله ترسيد و گواهى داد كه آن سخن را شنيده است و گفت : من گواهى مى دهم ، ولى مى خواستم اين افتخار به يك فرد عرب برسد نه به من كه از عجم هستم ، اما چون پاى مباهله به پيش آمد، ديگر راهى براى كتمان گواهى نمانده است ، آنگاه همه حاضران در آن مجلس به امامت حضرت هادى (عليه السلام) اعتقاد پيدا كردند و رفتند.

روايات در اين خصوص جدّا بسيار است و ذكر آنها در اين كتاب - كه بنايش بر اختصار است - به طول مى انجامد.

و اينكه : همه شيعيان بر امامت امام هادى (عليه السلام) اتفاق راءى دارند و در آن عصر، كسى در برابر او ادّعاى امامت نكرد تا موضوع امامت را در دست انداز شبهه قرار دهد، ما را از نقل نصوص ديگر به طور مشروح در مورد امامت آن حضرت ، بى نياز مى سازد.

* نمونه اى از معجزات امام هادى (ع)

خيران اسباطى مى گويد: در مدينه به حضور امام هادى (عليه السلام) رفتم ، به من فرمود: از واثق (نهمين خليفه عبّاسى) چه خبر؟

گفتم : او به سلامت است و من نزديكترين شخصى هستم كه با او ديدار كرده و ده روز بيشتر نيست از او جدا شده ام .

امام هادى (عليه السلام) فرمود: مردم مدينه مى گويند او مرده است .

عرض كردم: ديدار من با واثق از همه نزديكتر بوده است .

فرمود: مردم مدينه مى گويند او مرده است .

وقتى كه ديدم امام هادى (عليه السلام) باز از مردم مدينه سخن گفت، دريافتم كه منظور، خودش مى باشد.

سپس فرمود: جعفر چه كرد؟ (يعنى متوكّل دهمين خليفه عباسى كه پسر معتصم بود چه مى كند؟).

گفتم : او در زندان در بدترين حال مى باشد.

فرمود: آگاه باش او اينك خليفه شده است .

سپس فرمود:از ابن زَيّات (وزير واثق) چه خبر دارى ؟.

گفتم : مردم با او هستند و فرمان ، فرمان اوست .

فرمود: آگاه باش كه اين منصب براى او نكبت بود.

سپس سكوت كرد، آنگاه فرمود: مقدّرات و احكام الهى واقع خواهد شد، اى خيران ! واثق از دنيا رفت و جعفر متوكّل به جاى او نشست و ابن زَيّات نيز كشته شد.

گفتم: فدايت شوم ! چه وقت كشته شد؟

فرمود: شش روز بعد از بيرون آمدن تو (از سامرا).

در اين راستا، روايات بسيار است و شواهد فراوان مى باشد.

* احضار امام هادى (ع) از مدينه به پادگان سامرا

مورّخين علّت انتقال امام هادى (عليه السلام) از مدينه به شهر سامرا را چنين نقل مى كنند: عبداللّه بن محمّد (از طرف دستگاه طاغوتى بنى عبّاس) سرپرست جنگ و عهده دار نماز در مدينه بود، در مورد امام هادى (عليه السلام) نزد متوكّل عبّاسى (دهمين خليفه عبّاسى) سعايت و بدگويى كرد و تعمّد داشت كه آن حضرت را بيازارد.

امام هادى (عليه السلام) از سعايت و بدگويي هاى او نزد متوكّل آگاه شد، نامه اى به متوكّل نوشت و در آن نامه ، آزار رسانى و دروغ بافى عبداللّه بن محمّد را متذكّر شد و خواستار رسيدگى گرديد.

وقتى كه نامه به دست متوكّل افتاد، پاسخ نامه را نوشت و در آن نامه بسيار به امام هادى (عليه السلام) احترام نمود و آن حضرت را (در ظاهر محترمانه ولى در باطن براى اجراى سياست شوم خود) به پادگان سامرا، دعوت كرد.

وقتى نامه متوكّل به امام هادى (عليه السلام) رسيد، ناگزير آماده شد كه از مدينه به سوى سامرا كوچ كند و با يحيى بن هرثَمَه ، مدينه را به قصد سامرا ترك نمود، وقتى كه آن حضرت به سامرا رسيد، متوكّل (رياكار و سالوس) يك روز مخفى شد و ترتيب داد كه آن حضرت به كاروانسرا كه گداها در آن منزل مى گزيدند وارد گرديد، آن حضرت آن روز را در آن كاروانسرا به شب آورد سپس متوكّل ، خانه اى را در اختيار امام هادى (عليه السلام) گذارد.

(به اين ترتيب، امام هادى (عليه السلام) را از مدينه به سامرا تبعيد كرد و او را در يكى از خانه هاى لشكرگاه (پادگان) تحت نظر نگهداشت كه در اين صورت طبيعى است كه رابطه شيعيان با امام هادى (عليه السلام) قطع شده و همه چيز در رابطه با او تحت كنترل قرار مى گيرد و سرانجام، آن حضرت به طور مرموزى مسموم شده و به شهادت مى رسد).

در مدّتى كه امام هادى (عليه السلام) در سامرا بود، متوكّل در ظاهر به او احترام مى كرد، ولى در مورد آن حضرت در انديشه نيرنگ بود كه آن را اجرا كند، ولى نتوانست .

بين امام هادى (عليه السلام) و متوكّل در سامرا، ماجراها و سرگذشت هاى بسيار رخ داد كه هركدام نشانه آشكارى بر امامت آن حضرت بود كه اگر خواسته باشيم آن جريانها را در اينجا بياوريم از حدود اين كتاب كه بنايش بر اختصار است ، خارج شده ايم و همين مقدار كافى است .

* فرزندان امام هادى (ع)

امام هادى (عليه السلام) در (سوّم) ماه رجب سال 254 در سامرا چشم از جهان فروبست و جسد مطهّرش در همان خانه اى كه سكونت داشت، به خاك سپرده شد، فرزندان او عبارتند از:

1 - ابامحمّد، امام حسن عسكرى (عليه السلام ) كه مقام امامت بعد از امام هادى ( عليه السلام ) به او رسيد.

2 ، 3 و 4 - حسين ، محمّد و جعفر .

5 - عايشه .

امام هادى (عليه السلام) ده سال و چند ماه در سامرا (دور از وطن و تحت نظر) بود تا جان به جان آفرين تسليم نمود و به شهادت رسيد.

منع : "نگاهى بر زندگى دوازده امام (ع)"؛  علامه حلّى و با ترجمه: محمد محمدى اشتهاردى

انتهای پیام

۳۱۳/۳۵

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نگار IR ۲۳:۴۲ - ۱۳۹۹/۱۲/۱۳
    1 1
    اصلا خوب نبود
  • محدثه IR ۰۶:۵۰ - ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
    0 0
    به نظر من اگر می شود که فقت کلمات میامدند بهتر بود