سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ |۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 5, 2024
جت الاسلام والمسلمین سیدمحمد طباطبایی یزدی

حوزه/ ریشه کاهش نقل حدیث غدیر در کتمان فضایل امیرالمؤمنین علیه‌السلام توسط حاکمان وقت عالم اسلام دارد و از آنجایی که حدیث غدیر نیز جزو فضایل شاخص امیرالمؤمنین است، لذا ایجاد حساسیت می کند؛ و برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام منزلتی بالاتر از حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» سراغ نداریم.

خبرگزاری «حوزه»، عید غدیر یادآور تداوم حکومت الله بر جامعه نوپای اسلامی در عصر نبوی است و آیه شریفه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربّک وإن لم تفعل فما بلغت رسالته (مائده/۶۷)» ای پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، پیامش را نرساندهای؛ خود نشانگر اهمیت این حادثه سترگ است. هفته نامه افق حوزه در گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمد طباطبایی یزدی فرزند مرحوم علامه محقق سیدعبدالعزیز طباطبایی به بررسی موضوع غدیر و حدیث مربوط به آن پرداخته که ما حصل این گفت وگو در ادامه تقدیم می گردد.

حدیث غدیر از متواترات است

حدیث غدیر از احادیث متواتر است و بزرگان ما زحمت کشیده و سلسله راویان آن را تدوین کرده اند. مرحوم علامه امینی در جلد اول الغدیر یکصد و ده صحابی و هشتادوچهار تابعی را نام می برد که همگی راوی حدیث غدیر بوده اند. مسئله ای که اینجا هست این است که مرحوم محقق طباطبایی نوشتاری دارد که عنوانش این است: «حدیث الغدیر: رواته قلیلون للغایة... کثیرون للغایة» یعنی راویان حدیث غدیر بسیار کمند و در عین حال بسیار زیادند! از این عنوان متعجب میشویم. چون میگوید حدیث غدیر از احادیثی است که هم راویانش خیلی کم هستند و هم خیلی زیاد و در ذیل آن توضیح می دهند و انسان می بیند که این قضیه جای شگفتی دارد و حق با ایشان است: مرحوم محقق طباطبایی قدس‌سره کتابی دارند به نام «الغدیر فی التراث الاسلامی» و هر محدث، مورخ و دانشمندی که در طول چهارده قرن گذشته راجع به غدیر کتابی یا رساله ای نوشته اند ایشان آن را معرفی کرده و توضیحاتی درباره اثر او داده اند که در اواخر حیاتشان منتشر شد. نوشتار مذکور در مقدمه این اثر به چاپ رسیده است.

توضیحی درباره حدیث متواتر و مظلومیت حدیث غدیر

اهل حدیث وقتی می خواهند برای حدیث متواثر مثال بزنند عموماً به بیش از سه یا چهار حدیث مثال نمی زنند و در این میان بیشترین حدیثی که در متواتر بودن محل مثال است حدیثی است که پیامبر اکرم در آن فرمود: «من کذب على متعمداً فلیتبوا مقعده من النار؛ (سنن ابنماجه/1/13 و 14)» کسی که بهعمد بر من دروغ ببندد جایگاهش در آتش است. این معروفترین حدیث متواتر است که بیشترین راوی را دارد و اهل سنت این حدیث را متواترترین حدیث شمردهاند. ابنصلاح هم که مقدمه اش با عنوان «مقدمه ابن صلاح» مشهورترین کتاب در علم حدیث و خود از اکابر این فن به حساب می آید گفته است حدیثی در تواتر به پایه این حدیث نمی رسد. ملاحظه کنید که راویان این حدیث از شصت نفر تجاوز نمی کنند در حالی که با استقصایی که علامه امینی کرده اند حدیث غدیر یکصدوده راوی فقط از صحابه دارد! که محقق طباطبایی هم استدراکی بر این کتاب نوشتهاند با عنوان «علی ضفاف الغدیر» و انشاءالله به زودی چاپ خواهد شد.

حال اگر ما همان رقم علامه امینی را ملاک قرار دهیم که منتشرشده و در دسترس همگان است، می بینیم تفاوت واقعاً زیاد است. اما با وجود این کسانی هستند که در مورد حدیث غدیر تشکیک می کنند! و حال آنکه امام النووی - أبوزکریا یحییبن شرف النووی - که از بزرگان اهلسنت در قرن هفتم است و کتاب بزرگ «المجموع فی شرحالمهذب» در فقه شافعی از اوست، میگوید: حدیث «من کذب على متعمداً فلیتبوا مقعده من النار» متواتر نیست و در تواتر آن خدشه کرده است. متواتر مشهور دیگر هم بهعنوان نمونه «الاعمال بالنیات» است که ابنحجر در مقدمه شرحش بر صحیح بخاری میگوید: همه ائمه مشهور اهلسنت بهجز مالکبن انس آن را روایت کردهاند. وی همچنین میگوید «بهخاطر وجود احادیث بسیار در تأیید مضمون این حدیث این حدیث دارای تواتر معنوی است» (فتحالباری/1/15). پس می بینیم این حدیث هم از جهت تواتر قابل مقایسه با حدیث غدیر نیست. در منابع ما هم عموماً بهصورت مرسل نقل شده است و تنها در امالی شیخ طوسی بهصورت مسند روایت شده است. جالب است که ابنحزم، بارها در کتاب المحلی درباره احادیثی حکم به تواتر کرده که راویان آن پنج یا شش نفرند. با وجود این، حدیث غدیر را ضعیف قلمداد نموده است!

سخن ممتاز محقق طباطبایی درباره واقعه غدیر

سخن محقق طباطبایی این است که جمعی که در واقعه غدیر حاضر بودند چه تعدادی بودند؟ بنا به نقلی یا 110 یا 120 هزار مسلمان حادثه غدیر را دیدهاند و بنا بر جلد اول الغدیر از این جمعیت کثیر، یکصدوده راوی آن را نقل کردهاند؛ یعنی از هر هزار نفر یک نفر حدیث غدیر را روایت کرده است. پس راویان حدیث غدیر «بسیار اندکند» یعنی نسبت به جمعیت حاضر کسانی که آن را نقل کردهاند بسیار اندکاند یک هزارم اما از طرفی در عالم اسلام حدیثی نیست که یکصدوده نفر راوی داشته باشد، آنهم، همگی از صحابه. پس در واقع «بسیار زیادند». در نتیجه اگر حدیث غدیر را نسبت به احادیث دیگری که درباره آنها ادعای تواتر میشود بسنجیم، درمییابیم که هیچ حدیثی در تواتر به جایگاه حدیث غدیر نمیرسد. پس حدیث غدیر نسبت به گستردگی حضار در مجلس و اینکه پیامبر این مطلب را در محل عمومی گفتند و همه حاضر بودند و کسی از صحابه عالیقدر نبود که ایشان را تنها بگذارند جالب توجه است.

حدیث غدیر و شرایط و اقتضائات سیاسی حاکم بر جامعه

بحث دیگری که راجع به حدیث غدیر می تواند محل توجه باشد این است که جامعه مسلمین با توجه به شرایط و اقتضائات سیاسی مختلف حاکم بر آنها با این حدیث چگونه برخورد کردند؟ نکته ای که در این رابطه جالب توجه است این است که راویان حدیث غدیر از یک مقطعی کاهش پیدا می کنند و از آنجا که در احادیث متواتر باید تواتر در هر طبقه حدیث حفظ بشود اما چرا نسبت به حدیث غدیر در طبقاتی شاهد کاهش نقل آن هستیم؟ اگر چه بعد نقل آن دوباره فزونی میگیرد! و باید پرسید چه چیزی بر جامعه حاکم می شود که حدیثی با این مرتبه به این وضعیت دچار میشود؟!

وقتی دقت می کنیم می بینیم این اتفاق هرچند مختص واقعه غدیر نیست اما در واقع این مطلب ریشه در کتمان فضایل امیرالمؤمنین علیه‌السلام توسط حاکمان وقت عالم اسلام دارد و از آنجایی که حدیث غدیر نیز جزو فضایل شاخص امیرالمؤمنین است، لذا ایجاد حساسیت میکند؛ و برای امیرالمؤمنین علیه‌السلام منزلتی بالاتر از حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» سراغ نداریم. اینکه عرض میکنم حساسیت ایجاد میکند در روایت هست که ابوحنیفه توصیه میکند به اصحاب خودش که اگر چه حدیث غدیر صحیح است، اما شما به صحت آن اقرار نکنید. عبارت چنین است: «فقال أبوحنیفة: قد قلت لأصحابنا: لا تقروا لهم بحدیث غدیر خم فیخصموکم». این را ابوبکر جعابی از حفاظ بزرگ اهلسنت روایت کرده است و شیخ مفید در امالی خود آن را از او روایت کرده است.

اسوه فضایل

چند سال قبل کتابی تحت عنوان «فضایل امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیه‌السلام » به تحقیق و تعلیق مرحوم محقق طباطبایی قدس‌سره منتشر کردیم که مورد توجه اهل فن واقع و کتاب سال حوزه شد و جوایزی گرفت و تجدید چاپ هم شد. مرحوم محقق طباطبایی مقدمهای بر آن کتاب دارد که توسط دکتر عبدالحسین طالعی نیز به فارسی ترجمه شده است، مرحوم محقق در آنجا بحثی را مطرح میکنند و میفرمایند: ریشههای فضایل در انسان به سه مبنا برمیگردد:

1- اخلاق نیکو و سجایای بزرگمنشانه و طبعهای بلند، مانند علم و شجاعت و سخاوت. 2- کارهای نیک و مواضع برتر مانند جهاد در راه خدا، یاری دین، اقامه حق، نشر عدالت، بذل خیر، انفاق و دیگر کارهای خیر، بذل صدقه و عبادت زیاد به درگاه خدای سبحان. 3- سخنان نیک بزرگان درباره آن شخص. و به اینها اضافه شود، شرافت حسب و نسب و منصب، سبقت گرفتن در اسلام و هجرت. وقتی به کتاب گرانسنگ الهی بنگریم، میبینیم که شاخصهای فضیلت و کرامت نزد خدای تعالی، پنج عنوان است: ایمان، علم، عمل به علم، تقوای الهی و جهاد درراه خدا.

وقتی این ملاکها را در جدولی بگذاریم مییابیم هیچکس در فضایل بهپای امیرالمؤمنین نمیرسد و البته تنها ما این را نمیگوییم بلکه احمدبن حنبل که امام حنبلیان است هم میگوید: در مورد هیچکس در فضایل بهاندازه علیبن ابیطالب حدیث صحیح به دست ما نرسیده است.

پیغمبر اصرار داشتند که فضایل علی علیه‌السلام را در ملأعام بگویند و حدیث داریم که پیامبر در شش ماه آخر عمرشان جلوی خانه علی و فاطمه میایستادند و این آیه را تلاوت میکردند «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهلالبیت و یطهرکم تطهیراً؛ (احزاب/33)» پیامبر اکرم این رویه را تکرار میکردند تا کسی نگوید، پیامبر یکبار گفت و ما احادیث راجع به امیرالمؤمنین را نشنیدیم! لذا آنچه از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در فضایل امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ما رسیده است در مواقف متعدد تکرار شده، مانند حدیث «من کنت ولیه، فعلی ولیه؛ (مسند احمدبن حنبل/5/350)» که به سیاق و لفظ دیگر در جای دیگر هم تکرار کردهاند با این همه تأکید و تکرار چه بر سر احادیث فضیلت علی علیه‌السلام آمد که شاهد تقلیل راویان این احادیث هستیم؟

برخورد مخالفان با فضایل علوی

 مرحوم محقق طباطبایی در مقدمه خود بر کتاب فضایل امیرالمؤمنین احمدبن حنبل مینویسد: با بررسی تاریخ میبینیم که با این فضیلتها برخوردهای شگفتی داشتند، بهویژه، مخفی و پنهان داشتن آنها، بلکه انکار آن و اظهار جهل نسبت به آن. این کار، از واپسین روزهای زندگانی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آغاز شد. آنگاه، بهمحض رحلت حضرتش به کتمان و انکار مشهورترین فضایل و مناقب علوی پرداختند و در ادامه به بیان نمونههایی از این پدیده زشت اشاره میکنند که به برخی از این موارد اشاره میشود.

حضور در بدر

آنقدر فضایل امیرالمؤمنین علیه‌السلام را کتمان کردند که در نسلهای بعد، برخی حتی نسبت به مشهورترین و آشکارترین و پیش پا افتادهترین آن فضایل هم بیاطلاع بودند! مثلاً کسی میپرسد آیا علی در جنگ بدر حضور داشت؟!!

«سأل رجل البراءبن عازب؛ فقال: یا اباعمار! اشهد علی بدرا؟! قال: حقا»؛ (ترجمه امام علی من تاریخ دمشق/191)» شخصی از براءبن عازب پرسید: ای اباعمار! آیا علی در جنگ بدر حضور داشت؟ گفت: آری بهراستی چنین بود؛ جنگ بدر در سال دوم هجری اتفاق افتاد و عده مسلمانان خیلی کم بود و این از معجزات شاخص اسلام است که جنگی اتفاق افتاد که کفار با عده و تجهیزات بیشتری آمدند و مسلمانان غالب شدند و علت پیروزی مسلمانان هم همچنانکه تاریخ گواه است، وجود شاخص امیرالمؤمنین و حمزه سیدالشهدا بود و اینقدر قضیه آشکار است، اما پس از کتمان فضایل علی علیه‌السلام توسط حکومت دشمنانش و منع محدثان از ذکر فضایل ایشان، مورد سؤال واقع میشود!

چهار ویژگی

کار به آنجا کشید که از صحابه سؤال میشد که آیا اساساً برای وجود آن گرامی منقبتی سراغ دارند یا نه؟!

ابنعساکر از حارثبن مالک روایت کرده که به مکه رفتم. در آنجا سعدبن ابیوقاص را دیدم. پرسیدم: آیا منقبتی برای علی شنیدهای؟ هل سمعت لعلی منقبةً؟ ملاحظه کنید نمیگوید یکی از مناقب علی را برایم بازگو کن.

آنگاه سعد وقاص چهار ویژگی برای حضرت می شمارد و می گوید که اگر یکی از آنها را میداشتم، بیشتر می پسندیدم تا عمری به درازای نوح پیامبر علیه‌السلام داشته باشم. آنگاه حدیث ابلاغ سوره توبه، سدالابواب، حدیث پرچم در روز خیبر و حدیث «من کنت مولاه» در غدیر خم را یاد کرد و بر آن افزود: حدیث «انت منی بمنزلة هارون من موسی» (تاریخ ابن عسکر/565)

یک عمر بدگویی!

این حدیث را هم حیفم میآید نخوانم، ابنعساکر شافعی همچنین از سهمبن حصین اسدی روایت کرده که گفت: من و عبدالله بن علقمه به مکه رفتیم. ابوسعید خدری آنجا بود. عبدالله بن علقمه سالیان دراز در جهت بدگویی و سب علی تلاش جدی داشت و همواره به این کار میپرداخت. عبارت روایت این است: کان سبابةً لعلی. نمی گوید کان یسب علیا. انگار ورد واجب هر روزهاش بوده است که به حضرت امیر دشنام دهد.

 گفتم: آیا دوست داری نزد ابوسعید خدری برویم و دیداری با او تازه کنیم؟ پاسخ مثبت داد. نزد او رفتیم. عبدالله گفت: آیا منقبتی برای علی سراغ داری؟! ابوسعید گفت: بلی. این مطلب را که به تو میگویم، از مهاجران و انصار و قریش بپرس. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم روز غدیر خم به پا خاست و صدای رسای خود را به گوش مردم رساند. سپس فرمود: ای مردم! آیا من اولی بر مؤمنان از خودشان نیستم؟ گفتند: بلی؛ و این کلام را سه بار بیان فرمود.

سپس فرمود: نزدیک بیا ای علی! آنگاه پیامبر دست او را بالا برد به گونهای که سفیدی زیر بغل هر دو بزرگوار را می دیدم. سه بار فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه.

عبدالله بن علقمه (گویی با تعجب) پرسید: خودت این را از رسول خدا شنیدی؟! ابوسعید پاسخ داد: آری؛ و به گوشها و سینه اش اشاره کرد و گفت: دو گوشم شنید و در سینهام جای گرفت.

سعدبن عباده و کتمان فضایل

کتمان نصوص خلافت را حتی از شخصیتی مثل سعدبن عباده که از بزرگان انصار بود میبینیم که در برابر بیعتها مقاومت می کرد و چون باکسی بیعت نکرده بود، هیچکسی بر او سلطه نداشت؛ جوهری در کتاب السقیفه مینویسد: ابوالحسن علیبن سلیمان نوفلی گفت: از ابی شنیدم که گفت: سعدبن عباده بعد از سقیفه روزی از علی یاد کرد. مطلبی را یاد آورد آن را ابوالحسن نوفلی فراموش کرده که ولایت او را الزامی میدارد. پسرش قیسبن سعد گفت: تو از پیامبر این کلام را درباره علیبن ابیطالب شنیدهای. با این همه در پی تصاحب خلافت هستی و به یاران خود میگویی «منا امیر و منکم امیر»؟! من به خدا سوگند پساز این با تو یک کلمه سخن نمیگویم (ابنابیالحدید/6/44)

حتی در زمان حکومت

نکته جالب دیگری که محقق طباطبایی در مقدمه کتاب فضایل امیرالمؤمنین میگویند، این است که میفرماید: «قبل از خلافت حضرت به خاطر مقتضیات و اوضاع سیاسی افراد میترسیدند و می گفتند صلاح نیست حدیث غدیر را بگوییم، اما کار به جایی میرسد که در زمانی که حضرت خلافت داشتند، نیز فضایل امیرالمؤمنین کتمان می شد و آن جناب در ایام حکومتش هم چند بار اصحاب رسول خدا را سوگند داد که برای حدیث غدیر شهادت دهند، گاهی در رحبه مسجد کوفه و گاه بر فراز منبر؛ و هر بار گروهی برای شهادت دادن برمی خاستند و گروهی دیگر بر کتمان خود باقی می ماندند.

به عنوان مثال علی علیه‌السلام در مسجد فرمودند که شما را به خدا سوگند می دهم هر که شهادت میدهد که حدیث غدیر را از پیامبر اکرم شنیده است از جا برخیزد. کسی بر نمیخیزد مگر شش نفر از این سوی مسجد و شش نفر از آن سوی. یکی از آنان هم که انسبن مالک بود وقتی برخاست زود نشست! حضرت با دلی سوخته از او پرسیدند که چرا شهادتت را پس گرفتی و نشستی؟ وی گفت: پیر شدهام فراموش کردهام. (معارف ابن قتیبه/251)

هزار تازیانه!

نصربن علی جهضمی حدیثی در فضیلت امیرمؤمنان روایت کرد و متوکل دستور داد هزار تازیانه به او بزنند. [عسقلانی، تهذیب التهذیب/۱/۴۳۰؛ مزی، تهذیبالکمال/۲۹/۳۶۰] هزار ضربه شلاق خورده به خاطر اینکه روایتی در فضایل علی گفته است. بهراستی اگر بزرگترین فواحش را مرتکب شده بود، مرتکب زنا شده بود یا شرب خمر کرده بود حد او چقدر بود؟

قصه منصور و اعمش

حدیث طولانیای هست که قدری از آن را بیان میکنم، جناب سلیمانبن مهران اعمش که از بزرگان تابعین است میگوید: نیمه شبی به در منزل من آمدند و گفتند منصور دوانیقی با تو کار دارد، گفتم حتماً میخواهد از فضایل علی بپرسد و من هم که نمیتوانم دروغ بگویم، لذا رفتم غسل کردم و بدنم را حنوط کردم. گفتم با این شرایط میروم که اگر فرمان قتل من را داد، تمیز و مرتب باشم. این روایت طولانی و چند صفحه ای را خطیب خوارزمی در مناقب آورده که روایت زیبایی است. می خواهم عرض کنم راوی فضایل علی بودن کار را به جایی می کشاند که راوی خودش را آماده مرگ می کند و آن یکی هم هزار ضربه شلاق میخورد.

مظلومیت امیرالمؤمنین علیه‌السلام پس از دوران منع کتابت حدیث

 حالا ما می گوییم ما مقطعی داشتیم که منع کتابت حدیث بوده و از یازدهم هجری تا اول سده دوم هجری حدود نود سال پدیدهای به عنوان منع کتابت حدیث وجود داشت و معروف است که در ابتدای سده دوم عمربن عبدالعزیز خلیفه اموی که خلافت کوتاهی داشت (99-101ه) بخشنامه ای به قاضی مدینه ابوبکربن محمدبن عمروبن حزم انصاری می نویسد و می گوید: از ابن شهاب - محمدبن مسلمبن شهاب زهری - کمک بگیر و دونفری حدیث پیامبر را بنویسید میترسم از بین برود، ابن شهاب از بزرگان تابعین است و در کتب اهل سنت به عنوان اولین تدوین کننده حدیث پیامبر از او یاد شده است، حال ملاحظه کنید این شخص هم به دنبال بخشش و عطایای فراوان بنیامیه بدانها گرایش پیدا کرده بود. تدوینگر حدیث است، اما در خصوص امیرالمؤمنین علیه‌السلام سکوت اختیار میکند.

این نقل خود اهل سنت است، ابن عساکر از جعفربن إبراهیم الجعفری نقل میکند: «... کنت عند الزهری أسمع منه، فإذا عجوز قد وقفت علیه، فقالت: یا جعفری لا تکتب عنه فإنه مال إلى بنیامیة و أخذ جوائزهم، فقلت: من هذه؟ قال: أختی رقیة، خرفت؟ قالت: خرفت أنت، کتمت فضایل آلمحمد»؛ [ابنعساکر، ابوالقاسم علىبن حسن، تاریخ مدینه دمشق/‏42/ 228، دارالفکر، بیروت، 1415 ق]

جعفربن ابراهیم جعفری میگوید: «برای استماع حدیث پیش ابنشهاب زهری رفته بودم، ناگهان زن کهنسالی آمده و گفت: اى جعفرى! از زهرى حدیث نقل نکن. چون به بنىامیه تمایل یافته و جوایزشان را دریافت کرده است! گفتم: این زن کیست؟ زهرى گفت: خواهر من است که پیر و خرفت شده است. آن زن در پاسخ گفت: تو خودت پیر و خرفت شدهاى؛ زیرا که فضایل آلمحمد علیهم‌السلام را کتمان و پنهان میکنى! و بعد حدیث من کنت مولاه را ذکر می کند: قالت فقد حدثنی محمدبن منکدر عن جابربن عبدالله قال رسول الله: «من کنت مولاه، فهذا على مولاه. أللهم وال من والاه، و عاد من عاداه...» وقتی خدا بخواهد یک پیرزن می آید و میگوید تو اینچنین حدیثی را کتمان کردی، آیا تو شایسته نشستن بر مصدر روایت حدیث هستی؟ و این کتمان فضایل امیرالمؤمنین همچنان ادامه داشت تا جایی که معمر میگوید: از زهری پرسیدم: نویسنده پیمان حدیبیه چه کسی بود؟ لبخندی زد و گفت: علی بود. البته اگر از اینان یعنی بنی امیه بپرسی می گویند: عثمان! [فضایل علی علیه‌السلام، ابن حنبل/ح۱۲۴].

نحوه تعامل جامعه اسلامی و حکومتها با عالمان منصف

برخورد با نشر فضایل امیرالمؤمنین در سده های مختلف تاریخ اسلام به گونه های مختلفی اتفاق می افتاد، به گونه ای که در سده اول هجری پاسخ به نشر فضایل امام علی علیه‌السلام شلاق و تهدید و در سده دوم که منع کتابت حدیث مرتفع و ثبت احادیث شروع میشود، باز این دوران کتابت با کسی شروع میشود که جوایز بنیامیه را میگرفت و احادیث فضایل امیرالمؤمنین علیه‌السلام را کتمان میکرد و این قضیه ادامه پیدا کرد و اینطور نبود که شرایط یا افراد عوض شوند. ملاحظه کنید بخاری که مهم ترین کتاب حدیث را دارد و به قول اهل سنت، کتاب او تالی تلو قرآن است و احادیث صحیحه را جمع کرده است، اما در کتاب خود حدیث غدیر را نیاورده است؛ و در کتاب دیگرش (الکنی) آنجا که حدیث را میآورد آن را تقطیع می کند و صدر و ذیل آن را میزند که معلوم نشود این حدیث مربوط به چه واقعه ای است، ناگفته نماند که ما برای اثبات واقعه غدیر و فضایل امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیازی به صحیح بخاری نداریم. این را میگوییم تا حکایت آنچه بر حدیث گذشته را بیان بکنیم، وگرنه مشایخ بخاری، قبل از او، حدیث غدیر را نقل کرده اند. مثلاً فقط ابن ابی شیبه صاحب کتاب معروف المصنف، از ده طریق این حدیث را روایت کرده است.

در قرون بعدی نیز با علمایی که منصفانه به بیان حدیث غدیر پرداختهاند، چنین معامله ای میشود. طبری - محمدبن جریربن یزید طبری آملی 224 - 310 ق- از مشاهیر اهلسنت کتابی بنام «کتاب الولایه» درباره حدیث غدیر دارد شمس الدین ذهبی که از علمای بارز اهل سنت است میگوید: وقتی من کتاب طبری را در مورد حدیث غدیر و کثرت طرق آن دیدم، بهت زده شدم. عبارت ایشان چنین است: «رأیت مجلدا من طرق الحدیث لابن جریر فاندهشت له ولکثرة تلک الطرق» (تذکرةالحفاظ/713) یعنی مجلدی از ابن جریر از طرق این حدیث دیدم، از این کتاب و کثرت طرق روایتش متحیر شدم! و این را یک محدث میگوید، نه یک فرد معمولی، آن هم محدثی که میانه ای با شیعه ندارد و از آنها تحت عنوان رافضی نام میبرد و در جای جای آثارش به شیعه می تازد. اما خوب جناب طبری زمانی که از دنیا رفت اجازه ندادند او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند، گفتند او گرایشهایی به تشیع داشته است؛ البته این نحوه تعامل با علما در طول تاریخ اسلام قابل مشاهده است. مرحوم دکتر احمد وائلی خطیب مشهور عراقی که خیلی اهل تتبع و مطالعه بود و منبرهای علمی داشت، معتقد بود: ابن خلدون که به پدر علم جامعه شناسی معروف است نظریه جامعه شناسی خود را از ابن مسکویه و تجاربالامم او اخذ کرده است و تسنن ابن خلدون و تشیع ابن مسکویه مانع بیان این نسبت بوده است. این جفایی است که در حق ابن مسکویه به خاطر تشیع اش رفته است.

دکتر علی بهرامیان هم که از محققین برجسته کنونی در حوزه تاریخ اسلام هستند معتقدند که ابن اسحاق که سیره اش مقدم بر ابن هشام است، به دلایلی مورد بی مهری واقع می شود. از جمله اینکه دو اتهام به او وارد شده است؛ اول آنکه می گفتند: از نظر کلامی «قدری» است که این از نظر سنتیها قابل قبول نبود و دیگر اینکه می گفتند شیعه است؛ چون نقش حضرت علی در سیره او بسیار پررنگ بود. بنابراین از آنوقت به بعد، به ابن اسحاق یک مرتبه برچسب دجال و کذاب زدند و کتابش از رونق افتاد.

داستان نسایی محدث مشهور اهل سنت هم نمونه دردآوری است. خداوند از این محدث امتحانی در پایان عمرش گرفت که از آن سرافراز بیرون آمد. محدثی مثل نسایی که جایگاه اجتماعی رفیعی دارد و محدث بزرگ زمانه خود است، به دمشق وارد میشود، از او تجلیل بسیار می کنند و می خواهند تا بر فراز منبر جامع دمشق حدیث بگوید و جمعیتی از محدثان شام برای شنیدن احادیثش قلم به دست حاضر می شوند. نسایی نیز در احادیثی که نقل میکند از فضایل علی علیه‌السلام بسیار میگوید. از او میخواهند که از فضایل معاویه بگوید. او تأملی میکند و در جواب میگوید که من درباره علی فضایل بسیار در احادیث دیدهام، اما درباره معاویه جز نفرینی ندیده ام. او را از منبر پایین می کشند و چندان میزنند که جان میدهد. نسایی وقتی در شام احادیث فضایل علی علیه‌السلام را میگوید که بیش از دویست سال از شهادت ایشان و مرگ معاویه گذشته است، اما فضای اجتماعی همچنان بر کتمان فضایل علی علیه‌السلام حاکم است.

غدیر در آثار مستشرقین

غربی ها عموماً نسبت به حدیث نگاهی منفی دارند و با نظر بدبینانه به آن نگاه می کنند. از طرف دیگر اعتماد عموم مستشرقین در تحقیقاتشان به منابع اهل سنت است و از کنار واقعه غدیر، خیلی سهل و ساده گذشته اند و اغلب آنها این قضیه را جدی نگرفته اند. بنده تخصصی در این زمینه ندارم، بحمدالله مجلاتی در حال انتشار است که تخصصا به موضوع امامت می پردازند، همچون مجله امامت پژوهی. مقالاتی در این مجلات دیده میشود که به دیدگاه شرق شناسان درباره شیعه و به خصوص بحث امامت و خلافت پرداخته شده است.

تنها اشاره ای داشته باشم به کتاب جانشینی محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پروفسور ویلفرد مادلونگ که در میان آثار مستشرقان میتوان گفت که مهمترین کتاب درباره مسئله جانشینی پیامبر اکرم است. این کتاب به فارسی ترجمه شد. پروفسور مادلونگ معتقد است که هم بر اساس سنت جانشینی در عرب و هم بر اساس آیات قرآن، جانشینی علی علیه‌السلام قابل توجیه است؛ و این خلافت ابوبکر است که دلیل و توجیهی ندارد و لذا در دو جای کتابش به حدیث غدیر پرداخته است. وی ارزش شایانی برای حدیث غدیر قائل نشده است و (طبیعتاً چون مسلمان نیست) معتقد است نهایت چیزی که از حدیث غدیر فهمیده میشود این است که پیامبر اکرم در اواخر عمر شریفشان از علی علیه‌السلام حمایت کرده است!

گفت وگو: حمید کرمی

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha