به گزارش خبرگزاری «حوزه»، سوم اسفند سال ۱۳۶۷ بود که امام راحل، در اواخر عمر شریفشان، منشور روحانیت را صادر و انتظاراتشان از روحانیت و حوزههای علمیه را بیان فرمودند. در سالروز صدور این منشور با حجتالاسلام والمسلمین محمد عبداللهیان محقق و پژوهشگر حوزوی به گفتوگو نشستم و نظراتش را دربارهی این منشور جویا شدم. او میگوید: این منشور از سوی کسانی و جریاناتی که این خطاب به ضررشان بود، مورد غفلت واقع شد. او در مورد وضعیت کنونی روحانیت معتقد است: روحانیت و حوزهها تقریباً دارند از اندیشه انقلابی فاصله میگیرند و اندیشههای مقدسمآبانه فرصت رشد پیدا میکنند؛ بهخاطر اینکه بودجههای دولتی صرف مراکزی میشود که به سمت و سوی انقلاب نمیروند؛ بلکه به سمت و سوی نانآوری و فردیکردن دین میروند.
ذهنیت شما در زمانی که این منشور توسط حضرت امام صادر شد، نسبت به آن چه بود؟
آن وقت که حضرت امام(ره) این منشور را بیان داشتند، ذهنیت من این بود که این منشور نقطه عطفی در حوزهها خواهد شد و در واقع، این منشور مرز جدایی اندیشه امام(ره) از سایر جریانهای فکری، حوزههای علمیه و روحانیت تلقی خواهد شد. آن موقع ما جوان بودیم و برایمان خیلی جالب بود و کارهایی هم برای مجسم ساختنِ محتوای آن منشور انجام دادیم. در آن زمان یک راهپیمایی هم از مسجد امام حسن(ع) تا فیضیه انجام شد و جمعی از طلاب بیانیهای دادند که باید برای این منشور فعالیت کرد و راهکارهای عملی برای آن به میان آورد. عدهای میگفتند برداشت ما از این راهپیمایی این است که پیام امام(ره) را از مسجد امام تشییع و در فیضیه دفن کردند و احساس میشد که چون این منشور به ضرر بعضی جریانهاست، آن را جدی نمیگیرند. بنده درمجموع زیاد تمایلی به مصاحبه ندارم؛ اما وقتی شما موضوع مصاحبه را گفتید، خوشحال شدم از ابتکار سایت شما؛ و این نقد و سؤال هم به ذهنم رسید که چطور مؤسساتی که به اسم حضرت امام(ره) هستند، این پیام را مغفول گذاشتهاند و هیچ صحبتی از آن نمیکنند. این اولین باری است که دارم میشنوم، مجموعهای مثل شما، به این منشور توجه کرده است. بهنظرم باید محور حوزهها و طلبههای انقلابی بر این منشور باشد؛ چرا که این منشور میتواند مانیفست، دستورالعمل و اساسنامهای باشد برای حرکت روحانیون به سمت اهدافی که متأسفانه میبینیم به فراموشی سپرده شده است. علت اینکه چرا و چطور فراموش شده، بهنظرم این است که خطاب این پیام غالباً به کسانی مربوط میشود که از این منشور سودی نمیبرند و به ضررشان است.
جرج جرداق نویسنده مسیحی لبنانی، مقایسهای دارد بین دو کلام در باب آزادی از حضرت امیر(ع) و خلیفه دوم. حضرت امیر(ع) میفرماید:«و لا تکن عبد غیرک فقد جعلک الله حرا»؛ یعنی بنده غیر نشوید و آزاده باشید؛ چرا که خداوند شما را آزاد آفریده است. ولی خلیفه دوم خطاب به رؤسای قبایل میگوید: «استعبدتم الناس»؛ شما مردم را به بردگی گرفتهاید؛ رها کنید مردم را. جرج جرداق مقایسهای بین این دو کلام انجام داده است و میخواهد بگوید ببینیم کدامیک از این دو کلام ضمانت اجرایی دارد و میتواند عملی شود و افراد جامعه از آن پشتیبانی میکنند. خطاب حضرت علی(ع)، به مردم و بندگان است؛ ولی خطاب خلیفه دوم، به رؤسای قبایل است و به آنها میگوید شما چرا اینها را بنده گرفتهاید. روی سخن حضرت امیر(ع) به کسانی است که از این سخن نفع میبرند؛ ولی خطاب خلیفه دوم به کسانی است که از اطاعت آن متضرر میشوند. لذا جرج جرداق میگوید خطاب امیرالمومنین(ع) همیشه در طول زمان زنده میماند و شعاری خواهد بود جلوی چشم تودهها و خلقهای در بند؛ و خود آنها بهترین پشتیبان در راه عملیشدن هستند.
امام(ره) با این منشور، روحانیت را به رشد و تکامل و ترقی فرا خواندند و میخواستند روحانیت کور و کر نباشند و از وضعیت نامطلوب نجات یابند. لذا بهنظرم این منشور از سوی کسانی و جریاناتی که این خطاب به ضررشان بود، مورد غفلت واقع شد؛ با اینکه باید برای این منشور نشستها گذاشت تا متفکران برای عملیساختن آن راهکار ارائه دهند و مقاله و کتاب برای آن بنویسند.
از این جا برمیگردیم به فرمایش حضرت امام خمینی(ره)؛ ایشان وقتی این فرمایش را فرمودند (منشور روحانیت)، از سوی کسانی مورد فراموشی واقع شد و به آن بیاعتنایی کردند که از اطاعت آن ضرر میدیدند. ایشان با این منشور، روحانیت را به رشد و تکامل و ترقی فرا خواندند و میخواستند روحانیت کور و کر نباشند و از وضعیت نامطلوب نجات یابند. لذا بهنظرم این منشور از سوی کسانی و جریاناتی که این خطاب به ضررشان بود، مورد غفلت واقع شد؛ با اینکه باید برای این منشور نشستها گذاشت تا متفکران برای عملیساختن آن راهکار ارائه دهند و مقاله و کتاب برای آن بنویسند.
به نظر حضرتعالی در آن زمان چه فضایی حاکم میشود که امام دست به قلم میبرند و آن منشور را صادر میفرمایند؟ آیا واقعه خاصی در حال وقوع بوده است؟
این منشور، نتیجه یک عمر تجربه و روشنبینی بوده است؛ یعنی اظهاراتی که ایشان در آن منشور دارند، حاصل تجربه و شناخت بیش از ۵۰ سال ایشان از فضای حوزه و روحانیت بود؛ منتها گویی تا آن موقع هنوز فرصت مناسبی برای اظهارشان نبوده و فایدهای هم نمیدیدهاند؛ اما وقتی جمهوری اسلامی ایجاد شد و ایشان قدرت را در دست خود دیدند، آنگاه دردها را اظهار کردند و درمان آن را هم در این منشور نشان دادند. در واقع این منشور حاصل یک رخداد تاریخی نبوده؛ بلکه حاصل تجربه و شناخت امام(ره) از دوران جوانی ایشان در مسائل مختلف بوده است. برای نمونه، نامه امیر المؤمنین(ع) به مالک اشتر که همه آرمانهای پیامبران و قرآن کریم در آن مشاهده میشود، محصول و بازتاب ۲۵ سال خانهنشینی حضرت بعد از پیامبر(ص) و اشکالهایی است که در حکومت دیده بود و ایدهآلهایی که حضرت در ذهنشان داشتهاند. آن حضرت این تجربیات را جمع میکنند و یکدفعه آن را در نامهای به مالک آشکار میسازند. لذا به نظرم، منشور روحانیت مثل همان نامه مالک اشتر است که بعد از سالیان سال حضرت امام(ره) این اشکالات و مطالبی که دیده بودند و زمینه اظهار آنها را نداشتهاند، در این منشور اظهار کردند. اینطور نبوده که مثلاً امشب در جبهه حمله میکنند و فردا ایشان بیانیه میدهد. این منشور شجره طیبهای است که از جوانی امام(ره) و آموختن تجربهها و دیدن مسائل روحانیت به دست آمده است.
این منشور بندهای مختلفی دارد؛ بهنظر شما الآن کدام بند از این منشور، اولویت بیشتری برای اجراییشدن دارد؟
بندهای اساسی و پایهای در این منشور روحانیت وجود دارد؛ و لکن بهنظر اینجانب بند مربوط به روحانیون مقدسمآب، در اولویت و بسیار مهم؛ چرا که اساس کار انقلاب و روحانیت، دین و قرآن است و اگر ما از دین اسلام یک برداشت اجتماعی، مردمی و همگانی داشته باشیم، قاعدتاً مردم هم به همان طرف سوق داده میشوند و بدنه روحانیت هم به همان سمت و سو میآید. اما اگر ما یک برداشت فردی داشته باشیم و افق دینی و چشماندازمان از دین، فردی باشد و به سرنوشت و ناراحتی دیگران اهتمام نکنیم و سرمان در لاک خودمان باشد، آن وقت قطعاً حساسیت و شهامت افراد، نسبت به سرنوشت انسانهای دیگر و فرهنگ شهادت و تلاش و فداکاری از جامعه سلب میشود.
منظور شما از فردیت چیست؟ آیا منظورتان روحانیونیاند که اجتماع و خواست مردم را درنظر نمیگیرند و احکام و نظراتی صادر میکنند، فارغ از توجه به مردم و خواستههای ایشان؟
بله؛ منظورم همین است. وقتی شما در لاک خود فرو بروید، بیشترین اهمیت را، برای خودتان میدهید. اگر شما به سرنوشت دیگران نباشید و به جهاد، ایثار و شهادت اهتمام نداشتید، فردی، غیر اجتماعی بار میآیید. اگر جامعه دینی ما فردی بار آمد و حساسیتی روی اجتماع و سرنوشت خودش نداشت و متحجران یا مقدسمابان هم فرصت پیدا کردند، در آن صورت امر و نهی آنها مردم را پس و پیش میکند؛ آنوقت جنبه اجتماعی دین را از دست میدهیم و سرنوشت و اداره جامعهمان به دست کسانی میافتد که ابداً به دین و مردم اعتنایی ندارند.
بعضی وقتی میگویند شما دارید از انقلابیگری فاصله میگیرید، منظورشان این است که مثلاً از دولتها فاصله میگیرید یا از فلاناندیشه فاصله میگیرید. ما از این افراد میپرسیم با معیار شما، چه کسانی انقلابی هستند؟ کسانی را نشان میدهند که انسانهای متملق و چاپلوس هستند و بزرگشدنشان، بهخاطر چاپلوسیشان و نزدیکشدن به قدرت و جاه و مقام است.
شما به تاریخ اسلام نگاه کنید؛ در جنگهای امیرالمؤمنین(ع) تلخترین و کشندهترین جنگ، جنگ با خوارج بوده است. خوارج از متدینها بودند و جای مهر روی پیشانیشان بود و البته همان کسانی هم بودند که حضرت امیر(ع) را به شهادت رساندند. حضرت، بهدست معاویه شهید نمیشود؛ بلکه به دست همین مقدسمآبهای خوارج شهید میشود. جایی که دینداری و ایمان زیاد باشد، اما بینش و عقل کم باشد، بیشترین خطر جامعه را تهدید میکند. چنین اشخاصی کسانی هستند که روی مواضع خشک خودشان میایستند؛ در حالی که دین را متوجه نشدهاند و به خیال خودشان روی ایمانشان فداکاری میکنند؛ ولی در نهایت باعث از بین رفتن دین میشوند. به نظرم بعد از چهل سال که از انقلاب میگذرد، روحانیت و حوزهها تقریباً دارند از اندیشه انقلابی فاصله میگیرند و اندیشههای مقدسمآبانه فرصت رشد پیدا میکنند؛ دلیل آن هم این است که بودجههای دولتی صرف مراکزی میشود که به سمت و سوی انقلاب نمیروند؛ بلکه به سمت و سوی نانآوری و فردیکردن دین حرکت میکنند.
این مسألهای که به نظر شما مهم رسیده و فکر میکنید ممکن است حوزهها را تهدید کند، جای تأمل دارد؛ چرا که به تعبیر آیتاللهالعظمی شبیری، قرار است روحانیت با همین مردم، دین خدا را پیاده کند.
مردممداری بسیار مهم است. یک وقتی توجه به مردم، دکان و دستگاه است و به وسیله آن کسی که جاه و مقامی دارد، میخواهد مردم را راضی نگه دارد که جاه و مقامش از این رهگذر محفوظ بماند؛ این کار، مربوط به دولت است. اما یک وقتی، پای بینش، دلسوزی، عقیده و ایمان در میان است؛ این کار روحانیت است که به این مطلب عقیده داشته باشد که باید به مردم خدمت کند و خدمت به مردم در رأس امور است و سعی بکند دیگران را هم با این بینش آشنا کند. مثالی میزنم؛ اجتماعیترین و عالیترین کتابی که در باب اسلام اجتماعی و سیاسی نوشته شده و اسلام را بهعنوان دین اجتماعی و سیاسی مطرح میکند، کتاب وزین و کمنظیر «الحیاة» علامه محمدرضا حکیمی و برادران ایشان است. برای این کتاب دوازده جلدی، سه عالم و دانشمند، چهلسال وقت گذاشتهاند. بهنظرم چنین کتابی از موضع اسلام اجتماعی سیاسی تا حالا نوشته نشده است و همان دستهایی که منشور امام را مهجور میکنند و در زاویه قرار میدهند، اجازه نمیدهند این کتاب نیز مطرح شود. اینها همان کسانیاند که میبینند این فکر و اندیشه به ضررشان است. در عظمت این کتاب همین بس که میخواستند آن را در کویت چاپ کنند و ممیزی آنجا مانع شد و نوشت: این کتاب حمله میکند به سرمایهداری مثل حمله شیر برگوسفند. همین جمله، بهترین تقریظ برای این کتاب است. لذا به نظرم میرسد که این کتاب هم حملهای میکند به دینداری فردی؛ مثل حمله شیر به گوسفند. اگر جلد نهم کتاب «الحیاة» را نگاه کنید، میبینید که ۱۱۰ خصلت برای حکومت اسلامی در آنجا ذکر شده است؛ که این خود خط بطلانی است بر بسیاری از بدنههای اجرایی که ما الآن بهعنوان حکومت اسلامی داریم. اگر این اصول حکومتداری را بهعنوان دیدگاه شیعه، به هر جای جهان اسلام و یا حتی کشورهای غیر اسلامی ببریم و بگوییم این اصول ماست، بسیاری در عمل، پیرو ما میشوند. به همین جهت است که کتابهایی هم که در مسائل اجتماعی اسلام است، ترویج نمیشوند و باز به همین خاطر است که ما کمکم داریم از مسائل اجتماعی اسلام فاصله میگیریم و مسائل فردی دارد اهمیت پیدا میکند و این خطر آینده روحانیت و حوزه است.
شما تعبیر انقلابیگری حوزه و روحانیت را بهکار بردید. انقلابیگری، واژهای است که این روزها مسئولان محترم حوزه و برخی از روحانیون شناختهشده هم بر آن تأکید میورزند و طلّاب را به انقلابیبودن و فاصلهنگرفتن از تفکر جدایی دین از سیاست دعوت میکنند. آیا انقلابیگریای که شما بر آن تأکید میکنید، همان انقلابیگری مد نظر این آقایان است؟
انقلابیگری، یعنی مردمگرایی؛ یعنی دلسوزی برای مردم. این غیر از نوکرمآبی است. بعضی وقتی میگویند شما دارید از انقلابیگری فاصله میگیرید، منظورشان این است که مثلاً از دولتها فاصله میگیرید یا از فلاناندیشه فاصله میگیرید. ما از این افراد میپرسیم با معیار شما، چه کسانی انقلابی هستند؟ کسانی را نشان میدهند که انسانهای متملق و چاپلوس هستند و بزرگشدنشان، بهخاطر چاپلوسیشان و نزدیکشدن به قدرت و جاه و مقام است. این که انقلابیگری نیست؛ انقلابیگری یعنی مردمداری، زندگی مردمی داشتن و دلسوزی برای مردم. از مردم فاصلهگرفتن که انقلابیگری نیست. انقلابیگری حوزه در نظر ما این است که حوزهها باید به سمت مردمگرایی برای تحقق امر خدا بروند؛ باید به درد مردم برسند؛ باید مردم را در محور انقلاب نگه دارند. نمیتوان گفت فلانی دارد از انقلاب جدا میشود و انقلابی نیست؛ چون نظر خوشی با فلانمقام ندارد.
به نظر شما چه راهکارهایی برای تحقق آن دسته از بندهای منشور روحانیت که اولویت دارند، وجود دارد؟
واقعیت این است که اجرای راهکارها دست ما نیست. ضمن اینکه مقداری از راهکارها را هم از دست دادهایم؛ به عبارت دیگر، توان در جایی است که ادراک در آنجا، کمتر است. این مسألهای مهم و ریشهای است. مثالی میزنم تا منظورم بیشتر مشخص شود؛ وقتی درجامعهای، دائم سراغ مداحان میروند ـ منظورم، مداح اهلبیت(ع) نیست؛ بلکه منظورم مداحی است که فقط اسمش مداح است ـ و چنین فردی، ارزشش از صد دانشمند بیشتر است، شما توقع دارید در آن جامعه پیشرفت باشد؟ این زیبندهی یک جامعه نیست که یک فرد متملق بیسواد، از صد انسان محترم، با ارزشتر باشد؛ تا حدی که حاضرند صد انسان را منزوی کنند تا او را روی کار بیاورند. در چنین جامعهای نمیشود توقع پیشرفت داشت. بنده ناامید نیستم؛ ولی واقعیت این است.
بهعنوان فردی دلسوز راهکارتان چیست؟
یکی از راهکارهایی که با برخی هم مطرح کردهام این است که مهمترین عنصر روحانیت که طیّ آن با مردم ارتباط جدی و عمیق برقرار میکند، تبلیغ است. منبر و تبلیغ، یادگار پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) و تنها جایی است که مردم از دل و جان به حرف مبلّغ گوش میکنند و دل میدهند و احساسات پاکشان را بروز میدهند. راجع به اهمیت منبر و تبلیغ، یکی از بزرگان میگفت وقتی منزل مرجع تقلیدی میروید و میبینید شخصی روی منبر است و صحبت میکند، بیشترین کسی که به حرفهای آن شخص گوش میکند، خود مرجع تقلید است؛ چون او چهبسا وقت مطالعههای این شکلی را ندارد و به استفتائات و مراجعات میپردازد و نمیتواند مثلاً تاریخ بخواند. پس همهی افراد پای آن منبر، از آن مرجع گرفته تا یک مخاطب عادی، تحت تأثیر سخنان آن سخنران قرار میگیرند. این اهمیت منبر و تبلیغ است. حال سؤال من این است که ما واقعاً برای ساماندهی همین تبلیغ، چکارکردهایم؟ اگر ما میآمدیم همین را ساماندهی و انسانهایی تربیت میکردیم که خرافات به مردم تحویل ندهند و آنها را واقعاً معتقد بار بیاورند، وضعمان خیلی بهتر بود. به نظرم، این راهکاری است برای آن قسمت از منشور حضرت امام(ره) که عرض کردم برای روحانیت امروز اولویت دارد. اگر مبلّغان را میتوانستیم ایدهآل بار بیاوریم و نمیگفتیم شما به صرف خواندن رسائل و مکاسب و صرف و نحو بیایید بروید تبلیغ، وضعیت جامعه و روحانیت، بهتر میبود. اگر ما برای مبلغین، دورههای تبلیغی میگذاشتیم و حرفهای صحیح را به آنها میگفتیم، آیا در آن صورت اینها نمیتوانستند یک انقلابی در جامعه ایجاد کنند و فکر مردم را رشد بدهند؟ مردم با رادیو و تلویزیون متدین نمیشوند؛ اگر قرار بود با اینها متدین شوند، در این چهل سال شده بودند. در تمام خانهها مردم تلویزیون نگاه میکنند و در تمام مقاطع تحصیلی هم که مسائل و کتب دینی داریم؛ آیا با محصولات اینها جامعه متدین شده؟ دینداری پای منبر درست میشود؛ چون دین با اکراه سازگاری ندارد و آن کسی هم که دیندار شد، به همان مقداری است که به دنبال دینداری با اختیار حرکت کرده و انتخاب نموده است. لذا هر رسانهای با انتخاب انسان همراه باشد تأثیر آن بیشتر خواهد بود. منبر چون اختیاری است اثر دارد؛ شخص با اختیارخودش پای منبر میرود. رسانه اجباری در این مورد جواب نمیدهد؛ چه تلویزیون باشد، چه رادیو و چه کلاس درس. اگر ما مسأله تبلیغ را ساماندهی میکردیم، بهنظر میتوانستیم دگرگونیای در بدنه جامعه از حیث فکر و اندیشه ایجاد کنیم.مردم اگر قرار بود با رادیو و تلویزیون متدین شوند، در این چهل سال شده بودند. در تمام خانهها مردم تلویزیون نگاه میکنند و در تمام مقاطع تحصیلی هم که مسائل و کتب دینی داریم؛ آیا با محصولات اینها جامعه متدین شده؟ دینداری پای منبر درست میشود؛ چون دین با اکراه سازگاری ندارد و آن کسی هم که دیندار شد، به همان مقداری است که به دنبال دینداری با اختیار حرکت کرده و انتخاب نموده است. لذا هر رسانهای با انتخاب انسان همراه باشد تأثیر آن بیشتر خواهد بود. منبر چون اختیاری است اثر دارد.
کسانی که میخواهند فکر و عملی را درجامعهای جا بیندازند، میگویند ما باید روی دو قشر جوانان و بانوان تکیه کنیم. اگر ما توانستیم این دو قشر را با یک اندیشه آشنا کنیم، قضیه تمام است و ما کل جامعه را میتوانیم پیرو خود گردانیم. حالا ما اگر بتوانیم کاری کنیم که مبلّغهای توانمند بتوانند با این دو قشر، ارتباط فکری برقرار کنند، میتوانیم در جامعه انقلاب و رشد و تکامل فکری ایجاد کنیم.
بنابراین ساماندهی امر تبلیغ بسیار مهم است و یکی از راهکارهای آن هم مناسبسازی کلام با مخاطب است. مبلغین ما باید بدانند جوانان و بانوان به چه میاندیشند و دغدغه آنها چیست. ما نباید آنان را در قالب خودمان بیاوریم؛ بلکه باید ببینیم آنها در چه روندی هستند. شما اگر جامعهشناسی و روانشناسی به روحانی و مبلّغتان یاد دادید، درست تبلیغ میکند. لذا اگر تبلیغ ساماندهی شود، بسیاری از نابسامانیهایی که ما امروزه با آن درگیر هستیم، از بین خواهد رفت. تا آن وقتی که این مسأله سامان نگیرد، روحانیت با این دو قشر در ارتباط نخواهد بود و بیگانه تلقی خواهد شد. البته باید بدانیم که همه جامعه، آنهایی نیستند که با ما همفکر و در یک جهت هستند؛ بلکه برخی از جامعه را همانهایی تشکیل میدهند که گاهی میبینیم بر خلاف ما فکر میکنند؛ ما آنها را هم باید ببینیم؛ هیچکدام از آنها با خدا، قرآن و اهلبیت(ع) دشمنی ندارند؛ همه عاشق دینند؛ مشکل این است آنچه که ما میگوییم، چیزی نیست که دین میخواهد.
منبع: مباحثات