به گزارش خبرگزاری «حوزه»، معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، در کتاب «ره توشه راهیان نور» ویژه محرم الحرام 1440، به ارائه مقالات در موضوعات گوناگون پرداخته که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقه مندان می گردد.
شفاعت حسینی
اشاره
یکی از مباحث مهم و مناقشهبرانگیز در کلام اسلامی و مبحث معاد که همواره ذهن متکلمان و اندیشمندان دینی را به خود مشغول داشته، شفاعت است. این موضوع از آن نظر مهم است که از سویی با توحید و از سوی دیگر با عدل الهی، ارتباط نزدیکی دارد. دربارۀ این موضوع، از دیرباز تا کنون، نقدهای گوناگونی طرح شده است؛ جمعی آن را انکار کرده و گروهی دیگر آن را دستاویز زیادهخواهی امیال و آمال خود دانستهاند تا سرپوشی بر رفتارشان باشد. واژۀ شفاعت با تمام مشتقاتش، سی بار در قرآن آمده است و این خود نشاندهندۀ اهمیت این موضوع است.
معنای شفاعت
شفاعت در لغت، از ریشه «شَفْع» به معنای جفت است. «شَفَعَ» یعنی شیء را به مانند خودش ضمیمه كرد؛ و شفاعت یعنی انضمام به شخص دیگری، در حالی كه همراه و یاور او است و از او درخواستی دارد. این واژه، بیشتر در جایی به كار میرود كه شخصی بلندمرتبه، به دیگری كه در رتبۀ پایینتری است، ضمیمه شود.[1] نقطۀ مقابل آن نیز «وَتْر» به معنای واحد و تنهاست. شفاعت در عرف، به این معناست که شخص شفیع، از موقعیت خود استفاده کند و نظر شخص صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیردستان، عوض کند. این نوع شفاعت در فرهنگ اسلام و قرآن، مطلقاً معنا ندارد؛ زیرا نه خداوند اشتباهی میکند که بتوان نظر او را عوض کرد و نه نفوذ کسی را ملاحظه میکند و از کسی وحشتی دارد.
معنای صحیح شفاعت، واسطه شدن یک مخلوق، میان خداوند و مخلوق دیگر، در رساندن خیر یا دفع شر است. علامه طباطبایی میگوید:
شخصی که متوسل به شفیع میشود، نیروی خودش به تنهایی برای رسیدن به هدف کافی نیست، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند و در نتیجه آن را دو چندان نموده، به آنچه میخواهد نائل میشود، به طوری که اگر این کار را نمیکرد و تنها نیروی خود را به کار میزد، به مقصود خود نمیرسید، چون نیروی خودش به تنهایی ناقص و ضعیف و کوتاه بود.[2]
فلسفۀ شفاعت
هیچ اصلی در اسلام وضع نشده مگر اینکه در آن، آثار و برکات و مصالحی وجود دارد. شفاعت نیز آثار و برکات فراوانی دارد و به همین دلیل، مورد عنایت قرآن مجید است. در این باره گفته شده است:
بدون شک، مجازاتهای الهی، چه در این جهان و چه در قیامت، جنبۀ انتقامی ندارد، بلكه همۀ آنها در حقیقت ضامن اجرا برای اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تكامل انسانهاست؛ بنابراین هر چیز كه این ضامن اجرا را تضعیف كند، باید از آن احتراز جست تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود. از سوی دیگر، نباید راه بازگشت و اصلاح را به كلی به روی گناهكاران بست، بلكه باید به آنها امكان داد كه خود را اصلاح كنند و به سوی خدا و تقوا بازگردند. «شفاعت» در معنی صحیحش برای حفظ همین تعادل است. وسیلهای است برای بازگشت گناهكاران و آلودگان، و در معنی غلطش موجب تشویق و جرأت بر گناه.[3]
مهمترین شرط شفاعت
از آیات و روایات مربوط به شفاعت استفاده میشود که مهمترین شرط شفاعت، اذن و رضایت خداوند است. کسی که امید به شفاعت دارد، باید رضایت و اجازۀ او را تحصیل کند و اعمال مورد پسند خالق یکتا را انجام دهد. قرآن مجید میفرماید: gوَ لا یشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضىf[4]؛ «آنها هرگز از کسی شفاعت نمیکنند، مگر آنکه خدا از او راضی باشد». در جای دیگر میفرماید: gیَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِی لَهُ قَوْلاf[5]؛ «در آن روز، شفاعت هیچ کس سود نمیدهد مگر کسی که خدای مهربان به او اذن دهد و از گفتار او راضی باشد». امام صادق(ع) فرمود: «فَمَنْ سَرَّهُ أَنْ تَنْفَعَهُ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ عِنْدَ اللَّهِ فَلْیطْلُبْ إِلَى اللَّهِ أَنْ یرْضَى عَنْه؛[6] هر کس بخواهد که از شفاعت شفیعان درگاه الهی بهرهمند شود، باید از خدا بخواهد که از او راضی شود».
رابطۀ شفاعت و توحید
به گواهی متون تاریخی، سیره و روش مسلمانان از زمان پیامبر (ص)و پس از آن، درخواست شفاعت از شافعان راستین بوده است و تا اوایل قرن هشتم هجری، هیچ دانشمند و متفکر مسلمانی چنین درخواستی را مخالف اصول اسلام تلقی نمیکرد. نخستین بار ابنتیمیه، مخالفت خود را نسبت به این موضوع ابراز کرد. بـه اعتقـاد وهـابیت، شـفاعت فعـل خداسـت و حـق اوسـت و درخواست فعل وی از غیر او عبادت غیر بوده، شرک محسوب میشود. آنها همین سخن را عینـاً دربـارۀ درخواست شفای بیماران از اولیا و مشابه آن تکرار کرده، میگویند: «این درخواستها درخواسـت فعـل خدا از غیر اوست و طبعاً چنین درخواستی شرک اسـت»؛[7] عمده دلیل آنان این آیه است: gوَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِf[8]؛ «به جای خدا چیزهایی را میپرستند که به آنان نه زیان میرساند و نه سود میدهد و میگویند: اینها نزد خدا شفاعتگران ما میباشند».
در پاسخ میگوییم:
اولاً قرآن شفاعتى را مذمّت مىکند که بدون اذن الهی و مستقل از ارادۀ خدا باشد. در قرآن مىخوانیم: gوَالَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ اِلاّ لِیُقَرِّبُونا اِلى اللَّهِ زُلْفاً اِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فیما هُمْ فیه یَخْتَلِفُونَf[9]؛ «کسانى که غیر از خدا را اولیای خود قرار دادند و مىگفتند: اینها را عبادت نمىکنیم مگر به این دلیل که ما را به خداوند نزدیک کند، خداوند روز قیامت میان آنها در آنچه اختلاف داشتند، داورى خواهد کرد». بنابراین اگر کسى اولیاء الله و انبیا و فرشتگان را پرستش نکند، بلکه آنها را گرامى و عزیز بشمرد و شفیعان درگاه خدا، به اذن الله بداند، هرگز مشمول این آیات نخواهد بود.
ثانیاً قرآن صریحاً مقام شفاعت را برای جمعی از نیكان، صالحان، انبیا و فرشتگان اثبات كرده، اما آن را به «اذن الهی» منوط کرده است. کاملاً غیرمنطقی است كه بگوییم خدا چنین مقامی را به پیامبر(ص) داده، ولی ما را از مطالبۀ اِعمال آن، نهی كرده است.
ثالثاً قرآن به موضوع مراجعۀ برادران یوسف به پدر و یاران پیامبر(ص) به پیامبر و تقاضای استغفار از وی، و همچنین استغفار ملائكه برای مؤمنان تصریح کرده است. در مورد پیامبر اسلام(ص) میفرماید: gوَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحیماًf[10]؛ «و اگر این مخالفان هنگامی كه به خود ستم میكردند، نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میكردند، و پیامبر هم برای آنها استغفار میكرد، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند». دربارۀ برادران یوسف نیز میخوانیم: gقَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُf[11]؛ «گفتند: پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطاكار بودیم. گفت: به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش میطلبم كه او آمرزنده و مهربان است». وساطت پدر یوسف(ع)، همان شفاعت نزد خداوند است.
رابطۀ شفاعت و عدل الهی
در مورد شفاعت، این پرسش مطرح است: آیا شفاعت پارتیبازی نیست؛ و آیا شفاعت، با عدالت خداوند سازگاراست؟
اشكال سؤالکننده به این برمیگردد كه دو نفر را با شرایط یكسان در نظر گرفته كه هیچ فرقی با یكدیگر ندارند، در حالی كه شفاعت، شرایطی دارد كه شامل هر كسی نمیشود. تفاوت در این است که شفاعتشونده در اثر ارتباط با شفاعتکننده، در خود تغییری ایجاد میكند و در مسیر رضایت الهی و پیامبر اكرم(ص) و قرآن قرار میگیرد. با این بیان، مشخص میشود شفاعت نه تنها خلاف عدالت نیست، بلكه لطف خداوندی است كه شامل برخی از بندگان میشود كه شایستگی شفاعت دارند و كسانی كه شامل شفاعت نمیشوند، شایستگی آن را ندارند.
شفاعت و جرأت بر گناه
یکی دیگر از مسائل مطرح در این باب، این است که آیا مسألۀ شفاعت، از عوامل «جرأت بر گناه» محسوب نمیشود؟
در پاسخ، باید گفت: اولاً وعدۀ شفاعت، در صورتی موجب جرأت مىشود که به صورت مطلق و به طور حتمی باشد؛ امّا اگر شفاعت از جهاتی مبهم باشد و معلوم نباشد که در حق کدامیک از گناهکاران و با چه شرایطى واقع مىشود، سبب جرأت بر گناه نخواهد شد. ثانیاً شفاعت نه تنها موجب تجری بر معصیت نمیشود، بلکه باعث کمتر شدن گناهان میشود؛ زیرا اگر گناهکار بداند هنوز راهی همچون شفاعت وجود دارد، به خدا امید پیدا کرده و از گناه یأس که بالاترین معاصی است، رهایی مییابد. ثالثاً شفاعت بیضابطه نیست تا موجب جری شدن شخص بر انجام گناه شود. رابعاً زمان وقوع شفاعت، معلوم نیست. روز محشر، معادل پنجاه هزار سال است و در این روز، مواقف و منازل متعددی وجود دارد و روشن نیست که شفاعت در چه مرحله و زمانی واقع میشود. چه بسا که پس از گذشتن انسان از همۀ آن مراحل و طی کردن همۀ آن گردنههای صعب و سخت واقع شود! خامساً اگر امید به شفاعت موجب جرأت پیدا کردن گناهکار بر گناه باشد، توبه و وعدۀ پذیرش آن نیز ممکن است گناهکار را در گناه کردن، جرأت بخشد و شخص، با امید به اینکه بعد از گناه توبه میکند، مرتکب گناهان بیشتر شود.
شفاعتکنندگان
از آیات قرآن مجید، استفاده مىشود که شفیعان در روز قیامت متعددند، و دایرۀ شفاعت آنان متفاوت است؛ از جمله انبیای الهی، ملائکه، شاهدان اعمال، مؤمنان، قرآن کریم، توبه و عمل صالح. در روایات نیز به شفیع بودن قرآن، عبادت، شهیدان، ائمۀ معصوم و شیعیان آنها و علما تأکید شده است. رسول خدا(ص) فرمود: «ثَلاثَهٌ یَشْفَعونَ إلی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَیُشَفَّعُونَ: الأنبیاءُ، ثُمَّ العُلَماءُ، ثُمَّ الشُهَداءُ[12]؛ سه دستهاند كه نزد خدای عز و جل شفاعت میكنند، پس شفاعت آنان پذیرفته میشود: پیامبران، دانشمندان، سپس شهدا».
شفاعت کبری
شفاعت کبری در روز قیامت، برای پیامبر اسلام(ص) است. آیات قرآن و روایات بر این امر تأکید دارند؛ مانند این آیه: gوَ لَسَوْفَ یُعْطِیكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىf[13]؛ «و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مىكند كه خشنود شوى». بیشک خشنودی پیغمبر اكرم(ص) تنها در نجات خویش نیست، بلكه زمانى راضى و خشنود مىشود كه شفاعتش دربارۀ امتش نیز پذیرفته شود. امام باقر(ع) از قول امیرالمؤمنین(ع) نقل مىكند كه رسول اكرم(ص) فرمود: «أَشْفَعُ لِأُمَّتِی حَتَّى یُنَادِی رَبِّی رَضِیتَ یا مُحَمَّدُ؟ فَأَقُولُ: رَبِّ رَضِیتُ؛[14] روز قیامت من در جایگاه شفاعت مىایستم و آن قدر گنهكاران را شفاعت مىكنم كه خداوند مىفرماید: آیا راضى شدى یا محمّد؟! و من مىگویم: راضى شدم، راضى شدم!»
شفاعت اهل بیت
در قرآن كریم آیات فراوانى وجود دارد كه به گفتۀ مفسران و به بیان احادیث، در مورد اهل بیت: و شفاعت آنها نازل شده است؛ از جمله آیهای است که میفرماید: gمَن ذَا الَّذِى یَشْفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِf[15]؛ «کیست آن كس كه جز به اذنش در پیشگاهش شفاعت كنند؟» معاویة بن عمار از امام صادق(ع) دربارۀ منظور این آیه پرسید، حضرت فرمود: «نَحْنُ أُولَئِكَ الشَّافِعُونَ؛[16] ما از شفاعتكنندگان هستیم».
شفاعت امام حسین(ع)
یکی از شفیعان روز قیامت، امام حسین(ع) است. ایشان بنا به فرمایش پیامبر رحمت(ص)، کشتی نجات برای طوفانزدگان است؛ از این رو، هم در دنیا دستگیری میکند و هم در آخرت. به همین جهت، در زیارتنامههاى حسینى بارها از خداوند به واسطۀ آن حضرت، تقاضاى شفاعت مىکنیم. در سجدۀ پایان زیارت عاشوراى حسینى، بعد از حمد و ستایش خداوند به سبب تحمّل مصیبت آن حضرت، مىگوییم: «اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ؛خدایا شفاعت حسین را روز ورود به صحنۀ محشر، روزىام کن»؛ و به دنبال آن مىافزاییم: «وَثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَاَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ[17]؛ خداوندا! گامهاى مرا از روى صدق نزد خودت، با حسین و یارانش ثابت بدار؛ همان یارانى که خون خود را تقدیم او کردند». بنا بر حدیث شریف کسا، هر کدام از اهلبیت که به پیامبر(ص) وارد میشوند، آن حضرت جملهای دربارۀ آنها میفرماید؛ اما وقتی امام حسین(ع) وارد میشود، پیامبر میفرماید: «وَعَلَیْكَ السَّلامُ یا وَلَدى وَ یا شافِعَ اُمَّتى[18]؛ و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعتكنندۀ امتم!» نه تنها آن حضرت در قیامت شفاعت میکند، بلکه زائران و گریهکنندگان بر آن حضرت نیز به مقام شفاعت میرسند.امام صادق(ع) دربارۀ مقام زائر امام حسین(ع) میفرماید: «زَائِرُ الْحُسَیْنِ(ع) مُشَفِّعٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لِمِائَةِ رَجُلٍ کُلُّهُمْ قَدْ وَجَبَتْ لَهُمُ النَّارُ مِمَّنْ کَانَ فِی الدُّنْیَا مِنَ الْمُسْرِفِینَ[19]؛ زائر امام حسین(ع) شفیع صد نفر در روز قیامت است؛ کسانی که آتش دوزخ بر ایشان واجب شده و کسانی که در دنیا از مسرفان بودهاند». در روایات آمده است که امام حسین(ع) هنگام وداع با حرم جدّش لحظاتى به خواب فرو رفت و در عالم رؤیا این سخن را از جدش شنید: «اِنَّ لَکَ فِى الْجَنَّهِ دَرَجاتٌ لاتَنالُها اِلاّ بِالشَّهادَهِ؛[20] براى تو مقامى نزد خدا تعیین شده که جز با شهادت به آن نمىرسى». به یقین یکى از شئون این مقام، همان مقام شفاعت است. در اینجا به موردی از شفاعت حسینی اشاره میکنیم.
شفاعت امام حسین(ع) نسبت به تأخیر عمر آیتاللَّه حائری
هنگامی که آیتاللَّه حائری، سرپرست حوزۀ علمیه اراک بودند، برای مرحوم آیت اللَّه حاج آقا مصطفی اراکی، چنین نقل کردند:
در آن هنگام که در کربلا بودم و به درس و بحث اشتغال داشتم، شبی که شب سهشنبه بود، در عالم خواب دیدم شخصی به من گفت: ای شیخ عبدالکریم! کارها را انجام بده که سه روز دیگر خواهی مرد. من از خواب بیدار شدم و حیران بودم و به خود میگفتم: البته خواب است، شاید تعبیر نداشته باشد. روز سهشنبه و چهارشنبه، مشغول درس و بحث بودم، تا اینکه آنچه در عالم خواب دیده بودم، از خاطرم رفت. روز پنجشنبه که تعطیل بودم، با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سیدجواد رفتیم. در آنجا قدری گردش و مباحثۀ علمی نمودیم تا ظهر شد، ناهار را همان جا صرف کردیم. پس از ناهار، ساعتی خوابیدیم. در همین هنگام لرزۀ شدیدی مرا فرا گرفت. رفقا در آنجا عبا و روانداز داشتند؛ روی من انداختند، ولی همچنان بدنم لرزه داشت و در میان آتش تب افتاده بودم. حس کردم که حالم بسیار وخیم است. به رفقا گفتم، زودتر مرا به خانه برسانید. آنها وسیلهای فراهم کرده، زود مرا به شهر کربلا آورده، به خانهام رساندند. در خانه، بی حال و حس، در بستر افتاده بودم، بسیار حالم دگرگون شد و در این میان، به یاد خواب سه شب قبل افتادم. علائم مرگ را مشاهده کردم و با در نظر گرفتن خوابی که دیده بودم، احساس کردم پایان عمرم نزدیک شده است. در این حال، ناگهان دیدیم دو نفر ظاهر شدند و در جانب راست و چپ من نشستند، و به همدیگر نگاه میکردند و به همدیگر میگفتند: اجل این مرد رسیده، مشغول قبض روحش گردیم. در این هنگام با قلبی صاف و خالص به ساحت مقدس امام حسین(ع) متوسل شدم و عرض کردم: ای حسین عزیز! دستم خالی است، کاری نکردم و برای خود توشهای فراهم ننمودهام، شما را به حق مادرتان حضرت زهرا3 از من شفاعت کنید، که خدا مرگ مرا به تأخیر اندازد، تا خود را برای سفر آخرت آماده سازم. همان دم دیدم شخصی نزد آن دو نفر که میخواستند روحم را قبض کنند، آمد و به آنها گفت: حضرت سیدالشهدا(ع) فرمودند: شیخ عبدالکریم به ما متوسل شده و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم تا عمرش را به تأخیر بیندازد، خداوند شفاعت ما را پذیرفت، بنابراین شما روح او را قبض نکنید. در این وقت، آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: سمعاً و طاعةً. آنگاه دیدم آن دو نفر همراه فرستادۀ امام حسین(ع) به سوی آسمان پرواز کرده و رفتند. این موهبت به برکت لطف مولایم امام حسین(ع) بود.[21]
البته ذکر این نکته لازم است که عقیده به شفاعت آن حضرت نباید دستاویزی برای ترک واجبات و انجام محرمات شود؛ همانگونه كه مسیحیان معتقدند مسیح به دار آویخته شد تا موجب آمرزش مسیحیان شود. عدهاى از ارادتمندان و عزاداران حسینی نیز در شب و روز عاشورا، نمازشان قضا میشود یا عزاداری را بر نماز اوّل وقت و نماز جماعت، مقدّم میدارند، بعد هم میگویند: «همه غرق گناهیم و یک حسین داریم!» این خطاست و با روح و فلسفۀ شفاعت، منافات دارد.
[1]. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص457.
[2]. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج1، ص157.
[3]. ناصر مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج1، ص323.
[4]. انبیاء، آیۀ 28.
[5]. طه، آیۀ 109.
[6]. شیخ کلینی، کافی، ج8، ص11.
[7]. جعفر سبحانی، آئین وهابیت، ص21.
[8]. یونس، آیۀ 18.
[9]. زمر، آیۀ 3.
[10]. نساء، آیۀ 64.
[11]. یوسف، آیات 97ـ98.
[12]. شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص156.
[13]. ضحى، آیۀ 5.
[14]. حسكانی، شواهد التنزیل، ج2، ص446.
[15]. بقره، آیۀ 255.
[16]. محمد عیاشی، تفسیر عیاشی، ج1، ص136.
[17]. ابن قولویه، كامل الزیارات، ص179.
[18]. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، حدیث شریف کسا.
[19]. حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج10، ص253.
[20]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص313 و 328.
[21]. محمد محمدی اشتهاردی، عالم برزخ در چند قدمی ما، ص43.