* معیارهای تشخیص حق از باطل
- اشاره
انسان به طور طبیعی و فطری، حقطلب است و گرایش به حق دارد؛ زیرا کمالگرایی و نقصگریزی در انسان، فطری و طبیعی است و از آنجا که سعادت و کمال، تنها در حق یافت میشود و باطل چیزی جز نقص نیست، او به حق گرایش داشته، از باطل گریزان است. از این رو، انسان با توجه به ماهیت و ساختار فطریاش باید جویای حق و پیرو حقیقت باشد، راه درست را برگزیند و همیشه با حقیقت همراه و همدم باشد. بنابراین، برای زندگی سعادتمندانه نیازمند تشخیص درست و نادرست، صلاح و فساد و به طور کلی حقّ و باطل است و برای رسیدن به این تشخیص، به معیارهایی نیاز دارد تا بتواند با استفاده از آنها و سنجیدن افکار و عقاید و عملکرد خود، نسبت به آن معیارها، راه حق را برگزیند و به سعادت و رستگاری نایل شود.
مفهومشناسی حق و باطل
الف) مفهوم حق
برای «حق» معانی گوناگونی ذکر شده است. در مفردات راغب اصفهانى آمده: «اصل حق به معناى مطابقت و موافقت است».[1]همچنین گفته شده: «حق» به معنای ضد «باطل»، صدق، وجود ثابت و... است».[2]بنابراین، حق، نقیض باطل و به معنای وجوب و ثبوت[3] و در اصل به معنای مطابقت و موافقت است. البته بیشتر اوقات، مراد از «حق» همان مطابقت و موافقت با امری است که بر اساس حکمت الهی ایجاد شده است.
ب) مفهوم باطل
معمولاً از معناى حق، ضد آن یعنى باطل نیز فهمیده میشود؛ صاحب مفردات میگوید: «باطل چیزى است كه در مقام فحص، ثبات ندارد و در فعل و قول هر دو به كار میرود».[4]همچنین گفته شده است: «باطل مقابل حق است و آن را فاسد و بىاثر و ضایع میسازد».[5] صاحب قاموس قرآن میگوید: «باطل آن است كه در قضاوت عمومى پذیرفته نمیشود و بشر در عین ابتلا به باطل، به ضرر و ناحق بودن آن حكم میكند».[6] بنابراین، امور ثابت و پایدار، حق و آنچه متغیر و ناپایدار است، باطل خواهد بود؛ چنانکه در قرآن کریم واژۀ «حقّ» و مشتقات آن، به معنای ثابت و حتمی به کار رفته است.[7] «و لكن [ما بر كفر و عناد خود اصرار كردیم تا] وعدۀ عذاب [الهى] بر كافران ثابت گردید».[8]
همچنین در قرآن کریم، واژۀ حق در برابر واژۀ باطل[9] و ضلال[10] به کار رفته است؛ و حق، به آب و باطل، به کف روی آب تشبیه شده است[11]؛ زیرا باطل آن چیزی است که ثبوت و واقعیتی ندارد و ضلال، انحراف و خروج از برنامۀ حق و راه صحیح است.[12]
فخر رازی دربارۀ حق میگوید:
واژۀ «حق»، اگر بر ذات چیزی اطلاق شود، بدین معناست که آن ذات به خودی خود، موجودی حقیقی است. مصداق حقیقی آن، خداوند است؛ چراکه زوال و عدم در وی راه ندارد. اگر واژۀ «حق» بر امور اعتقادی اطلاق شود، مراد آن است که آن اعتقاد، درست و مطابق با واقع است و اگر واژۀ «حق» بر قول و خبر اطلاق شود، منظور آن است که آن خبر، صادق و مطابق با واقع است.[13]
ضرورت تشخیص حق از باطل
همۀ انسانها طالب سعادتند و سعادت در گروه حقمحوری است. بنابراین، باید حق را از باطل بازشناخت وگرنه باطل به صورت حقنما جلوه میکند؛ زیرا جهان آمیزهای از حق و باطل است و باطل با فریب و نیرنگ، همواره خود را حق مطلق نشان میدهد. امام علی(ع) در این باره میفرماید:
اگر باطل با حق مخلوط نمىشد، بر طالبان حق پوشیده نمىماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص مىگشت، زبان دشمنان قطع مىگردید. امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را مى گیرند و به هم مىآمیزند، آنجاست كه شیطان بر دوستان خود چیره مى گردد و تنها آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند، نجات خواهند یافت.[14]
آنجا که امتزاج حق و باطل با زیرکی صورت گیرد، جذابیت کاذب و عاریتی باطل، قادر خواهد بود گروهی را به گرد خویش جمع کند؛ چنانکه امام سجاد(ع) فرمودند:
سى هزار نفر در کربلا بر ضد سیدالشهداء گرد آمدند كه همه خود را از این امت میپنداشتند و همه با ریختن خون او به خدا تقرب مى جستند. آن حضرت آنان را به یاد خدا مى انداخت، اما آنان پند نمى گرفتند تا آنكه او را از روى ستم و تجاوز و دشمنى به شهادت رساندند.[15]
چون میگفتند یزید خلیفۀ پیامبر(ص) است و حسین بن علی(ع) بر او خروج كرده، باید با او جنگید. باطل، حق را با شمشیرِ خودِ حق میزدند؛ پس باطل نیروی حق را به خدمت گرفته است. این همان نیروی حقّ است كه او از آن استفاده میكند.[16]
آری، اگر امتزاج حق و باطل با زیرکی صورت گیرد، زمینهای فراهم میشود كه عمر سعد در عصر تاسوعا وقتی میخواست شعار بدهد و مردم را تحریک كند، نمیگفت: «یا خَیْلَ اللّهِ ارْكَبی وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری؛ ای لشکر خدا! سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد!». وقتی باطل مقدس شود، راه بر این گونه حوادث باز میشود. یك عدهای منافق، توانستند با عوامفریبی و امتزاج حق و باطل، از تودهای مسلمان ولی جاهل و احمق، لشکری انبوه علیه فرزند پیامبر(ص) گرد آورند.[17]
همواره تحت پوشش حق و حقیقت است که باطل خودنمایی میکند. از این رو، خداوند از مخلوط کردن حق با باطل، نهی فرموده[18] و اهل کتاب را به دلیل مخلوط کردن حق با باطل، نکوهش کرده است.[19] به سبب مخلوط شدن حق با باطل است که مردم در شناخت حق و باطل، سرگردان میشوند: «آنان كسانىاند كه تلاششان در زندگى دنیا به بیراهه مى رود و خود مى پندارند كه كار نیک انجام مى دهند».[20] دربارۀ همین گروه گفته شده است:
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی |
|
|
|
کاین ره که تو میروی به ترکستان است[21] |
|
نخستین پرسش برای انسانی حقجو، چگونگی تشخیص حق از باطل است. شناخت هر چیز به قالب و شاقول نیاز دارد و حق نیز از این قاعده مستثنا نیست. پس شناخت حق، معیار میطلبد.
1. عقل
نخستین معیار برای بازشناسی حق از باطل، عقل است. خداوند انسان را موجودی متفکر آفریده و برای شناخت حق و حقیقت، عقل را به وی عطا کرده است و در سراسر قرآن همۀ انسانها را به تفکر، تعقل و تدبّر فراخوانده است. عقل در دین اسلام از جایگاه بسیار بلندى برخوردار است تا جایى كه اساساً اسلام را «دین عقل و فطرت» مىگویند. گواه روشن بر عقلگرایى آیین اسلام، وجود صدها آیه از قرآن كریم و صدها روایت از حضرات معصومین: دربارۀ عقل و نقش ها و كاربردهاى گوناگون آن در اصول و فروع دین اسلام است؛ زیرا گذشته از این كه روح آیات قرآن را استدلالها و براهین عقلى تشكیل مى دهد، مادۀ علم، عقل، فكر و مانند آن، نزدیك به هزار بار به صورت هاى مختلف در قرآن کریم آمده و بر آن تصریح شده است.[22] «اصل در معنای عقل، بستن و نگه داشتن است و این مناسب است با ادراکی که انسان دل به آن میبندد و چیزی که با آن ادراک میکند، عقل نامیده میشود و یکی از قوای انسانی است و به واسطۀ آن خیر و شر و حق و باطل از یکدیگر تشخیص داده میشود».[23]
عقل در اصطلاح، به عقل نظری و عقل عملی تقسیم میشود. عقل نظری، راهنمای اندیشۀ بشر است و عقل عملی راهبر انگیزۀ او. عقل نظری نیرویی است که با آن، هست و نیستها و باید و نبایدها درک میشوند و عقل عملی نیرویی است که بر اساس آن عمل میشود. امام صادق(ع) در تبیین عقل فرمودند: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اُكْتُسِبَ بِهِ اَلْجِنَان[24]؛ عقل آن است که خدای رحمان به آن، عبادت و بهشت جاویدان با آن، کسب میشود».
در روایات آمده، خداوند دو حجت بر بندگانش ارزانی داشته است که ملاک تشخیص حق از باطلند؛ چنانکه امام کاظم(ع) میفرمایند: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ: وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول[25]؛ بهدرستی که خداوند دو حجت بر بندگانش دارد، یکی حجت ظاهری و دیگری حجت باطنی؛ اما حجت ظاهری همان رسولان و انبیا و ائمه: هستند و اما حجت باطنی، همان عقل است». رسولان و انبیا و ائمه: به عنوان حجت ظاهری برای شکوفایی عقل انسانی مبعوث شدهاند و در طول تاریخ، قدرتهایی بودهاند که مانع رشد عقلی مردم میشدند، آنها پیدرپی میآمدند تا این موانع را برطرف کنند. شجرۀ خبیثۀ بنیامیه نیز با اقدامات ظالمانۀ خود همین کار را کردند و امام حسین(ع) با قیامش به مردم توجه داد که بنیامیه به حق عمل نمیکنند و کسی که به حق عمل نمیکند، به کمال عقل نمیرسد.
آن حضرت در کلامی گهربار فرمود: «لا یَكمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ[26]؛ عقل جز با پیروى از حق كامل نمیشود». بنابراین، انسانها باید به مدد حق که از سوی پروردگار است، به تکمیل عقل و خردورزی بپردازند.
آری، کربلا صحنۀ تقابل حقمداران عقلگرا بود. حرّ بن یزید ریاحی در روز عاشورا میان دو بینهایت خیر و شر قرار گرفت و در پرتو تدبیر و عقل سلیم، رحمانیت و نور را برگزید و سعید و شهید شد و از حوزۀ ولایت شیطانی به حوزۀ ولایت رحمانی راه یافت. از طرف دیگر، چگونه عمر بن سعد میان دو بینهایت، بینهایت شر، ظلمت و شیطنت را برگزید و شقی و ملعون شد. در قیام کربلا بودند کسانی که عقل، درایت، عشق و ولایت را به هم سرشتند؛ مانند اصحاب «یقظه» (بیداری، بینایی و پایداری)؛ کسانی همچون «زهیر بن قین»، که «قیام لله» کردند و ولایی شدند.
2. قرآن کریم
یکی از بهترین معیارهای شناخت حق از باطل، «قرآن» است. هنگامی که شخصی اسلام را پذیرفت، به حقانیت قرآن معتقد خواهد بود، و باور خواهد داشت که هر چه قرآن کریم فرموده، حق و مطابق واقع است و باطل به قرآن کریم راه ندارد؛ چنانکه خود قرآن به این نکته تصریح کرده است: «از جلو رو و پشت سرش باطل به آن راه نمىیابد (در احكام و معارف و خبرهایش نسبت به گذشته و آینده، بطلانى رخ نمىدهد)، كه فرو فرستادهاى است از سوى [خداى] با حكمت و ستوده».[27] قرآن کریم سراسر حق است و معیار برطرف کردن اختلافهای میان مردم: «همانا ما این كتاب را بر تو به حق [هدفى والا و عقلانى] فرو فرستادیم تا در میان مردم به آنچه خدا به تو نمایانده است، داورى كنى و مدافع خائنان مباش». بر این اساس، هر آنچه مخالف قرآن کریم باشد، باطل خواهد بود.[28] امام حسین7 هنگامی که مسلم را به نمایندگی خود، به کوفه میفرستد، در نامهای که در پاسخ به حدود دوازده هزار نامۀ مردم کوفه مینویسد، معیارهای امام و حاکم حق را بیان میکند که یکی از آن معیارها عمل به قرآن است: «فَلَعَمْری مَا الإْمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْكِتابِ[29]؛ به جان خودم سوگند که پیشوای راستین و امام به حق، کسی است که به کتاب خدا عمل کند». بنابراین، برای حق و باطل بودن عمل یک شخص، باید اعمال او را با آموزههای قرآن سنجید؛ اگر مطابق آموزههای قرآن بود، حق است، وگرنه باطل خواهد بود.
این معیار، نه تنها در افکار و عقاید و مسائل جامعه کارایی دارد، بلکه در شناخت احادیث صحیح از غیرصحیح و احادیثی که تعارض دارند نیز معیار است.[30] در جامعۀ اسلامی هر اندیشه و روش عملی ـ در همۀ زمینههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ـ که با قرآن کریم مخالف باشد، باطل خواهد بود.
3. معصومان:
سومین معیار بازشناسی حق از باطل، معصومان: هستند؛ زیرا معصوم، گفتار و رفتارش مطابق با واقع و حق است. امام صادق(ع) فرمود: «به خدا سوگند، ما از روی هوای نفس سخن نمیگوییم و به آرای شخصی خود عمل نمیکنیم و سخنی را نمیگوییم جز آنکه خدای عزّوجلّ آن را گفته است».[31] همچنین در تفسیر آیۀ gاِهدِنَا الصِّرَاطالمُستَقِیمf، فرمود: «به خدا سوگند، ما صراط مستقیم هستیم».[32]
بر همین اساس، پیامبر گرامی اسلام9 میفرماید: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ[33]؛ علی(ع) معیار تشخیص حق از باطل است». همچنین خطاب به امیرالمؤمنین فرمودند: «المیزان میزانك؛ میزان تو میزان است»[34]؛ یعنی عقاید، اخلاق، افعال و اقوال مردم را با عقیده، خُلق، فعل و قول امام علی(ع) و اولاد گرانقدر او میسنجند. هر عقیده، خلق، فعل و قولی كه مطابق عقیده و خُلق و افعال و اقوال آنان بود، حق است؛ وگرنه، باطل. از این رو، امام حسین(ع) فرمودند: «من میزان طیب و خبیثم». اگر جامعهای بخواهد پاک را از ناپاک جدا كند، حتماً باید با سنّت و سیرت حضرت سیدالشهدا(ع) ارزیابی شود و مهمترین اثر آن حضرت(ع) همانا نهضت گسترده و تاریخساز كربلاست كه مجلای عقیدۀ صحیح، مظهر خُلق كامل و تبلور فعل درست و قول راست است.[35] امام حسین(ع) فرمود: «ما كسانى هستیم كه علم قرآن و بیان آنچه در آن است، نزد ماست؛ و آنچه نزد ماست، نزد هیچیک از آفریدگان خدا نیست؛ زیرا ما محرم راز خداییم».[36] پس همانگونه که قرآن، معیار تشخیص حق از باطل است، پیامبر9 و عترت ایشان(ع) معیار تشخیص حق از باطل هستند.
4. شناخت حق در مقایسه با باطل
یکی از راههای شناخت هر چیزی آگاهی و اطلاع از ویژگیهای ضد آن چیز است. جملۀ حکیمانۀ «تعرف الأشیاء بأضدادها» (چیزها به ضد آن شناخته میشوند) به این نکته اشاره دارد. پس با شناخت ویژگیهای هر یک از حق و باطل، میتوان دیگری را شناخت. از این رو، قرآن کریم در کنار تبیین ویژگیهای حق، ویژگیهای باطل را نیز گوشزد میکند و آنگاه که آثار و فواید حق را بازمیگوید، زیان و خسرانی که باطل با خود به همراه دارد، یادآور میشود: «[اوست كه] از آسمان آبى [به صورت باران و برف و تگرگ] فرو فرستاد؛ پس رودخانههایى [هر یک] به اندازۀ گنجایش خود روان شدند و سیل كفى را بر روى خود برداشت و نیز از آنچه [در كورهها] جهت به دست آوردن زیور و زینت یا وسایل زندگى بر آن آتش مىافروزند [مانند خاک مخلوط معادن]، كفى است همانند كف سیل. خداوند این چنین حق و باطل را مثل مىزند [حقایق، آب و فلزاتند، و باطلها كفهاى آنها]؛ اما آن كف به كنارى رفته، نابود مىشود و اما آنچه مردم را سود مىبخشد [نظیر آبها و فلزات ذوبشده]، در زمین مىماند. خداوند مثالها را این چنین مىزند».[37]
ولید بنعتبه، حاکم مدینه، پس از مرگ معاویه طبق نامۀ یزید، امام حسین(ع) را به بیعت با آن جرثومۀ فساد و تباهی فراخواند. آن حضرت از بیعت خوداری کرد و پس از سخنانی که میان آن حضرت و ولید و مروان صورت میگیرد، حضرت در تأکید بر حق بودن خویش و باطل بودن یزید، با بیان ویژگیهای حق و باطل و مقایسۀ آن دو وارد میشود: «ای امیر! ماییم خاندان نبوت و معدن رسالت؛ خاندان ما محل رفت و آمد فرشتگان است. خدا اسلام را از خاندان ما شروع کرد و تا آخر نیز همگام با خاندان ما پیش خواهد برد. یزید، مردی فاسق، شربخوار و کشندۀ افراد بیگناه است و آشکارا مرتکب فسق میشود».[38]
بنابراین، انسان با بهرهگیری از روش شناخت دو شیء متقابل از طریق بیان ویژگیهای یکدیگر، میتواند به آسانی هر یک را بشناسد. در اینجا به برخی ویژگیهای حق ـ که در پرتو آن میتوان حق را از باطل بازشناخت ـ اشاره میکنیم.
الف) سودمندی
از ویژگیهایی که قرآن کریم برای حق بیان کرده، سودمندی و اصلاحگری آن است؛ زیرا حق، امری صالح است و افزون بر صالح بودن و دوری از فساد و تباهی، موجب اصلاحات نیز میشود. این در حالی است که باطل بر فساد و تباهی استوار است و هر چیزی را نیز به افساد و تباهی میکشاند.
خداوند در سورۀ عصر میفرماید: بسیاری از مردم گمان میكنند كه سود میبرند، در حالی كه از سرمایۀ وجودی خویش همواره زیان میدهند؛ زیرا فرصت عمر را با سرگرمی به پاسخگویی به نیازهای جزئی از دست میدهند و سود اصلی را فراموش میكنند؛ بنابراین، سرگرم شدن به هواهای نفسانی و پاسخگویی به آنچه سودمندی واقعی نیست، بلكه خسران و زیان واقعی است، به عنوان باطل قلمداد شده است.
ب) مطابقت با فطرت
فطرت آدمی به طور طبیعی به حق گرایش داشته، از باطل گریزان است؛ زیرا گرایش به كمال و نقصگریزی، طبیعی آدمی است و از آنجا كه حق، امری كمالی است، بدان گرایش طبیعی دارد. البته انسانهایی که فطرت و طبیعت سالم و خدادادی خویش را از دست میدهند، به سبب اینکه دچار بیماردلی و سنگدلی میشوند و ماهیت خود را دستخوش تغییر جدی میسازند، از درک حق و باطل ناتوان شده، کمال و نقص را نمیشناسند و حتی به سوی باطل گرایش مییابند و آن را با تمام وجود میجویند. پس حق همواره با فطرت و طبیعت سالم بشر مطابق است؛ از این رو، كودكان كه بر فطرت و طبیعت سالم الهی هستند، آن را میشناسند و میپذیرند.
ج) ماندگاری
حق ماندگار است و باطل، زایلشدنی. آیۀ 18سورۀ انبیا به این ویژگی حق و باطل اشاره دارد: «بلكه ما به سبب حق بر سر باطل مىكوبیم تا به مغز او مىرسد؛ پس به ناگاه باطل نابود شده است». باطل گرچه جولانی دارد، دوام و بقایی ندارد و سرانجام این حق است که پیروز میشود. به حسب ظاهر، امام حسین(ع) و لشکر باوفایش در مصاف نابرابر با اهل باطل در روز عاشورا شکست خوردند، اما پیروز میدان، در واقع، حسین(ع) بود که نامش جاودانه شد و بر تارک تاریخ برای همیشه خواهد درخشید. از این رو، پس از حادثۀ کربلا وقتی به امام سجاد7 گفتند: چه کسی پیروز شد؟ فرمود: اگر میخواهی بدانی چه کسی پیروز شد، هنگام نماز، اذان و اقامه بگو[39]؛ یعنی هدف از قیام حقطلبانۀ امام حسین(ع) حفظ اسلام بود که محقق شد و همه جا صدای توحید به گوش میرسد.
5. مشاهده
پنجمین معیار تشخیص حق از باطل، دیدن با چشم است. در جامعه سخنان بسیاری دربارۀ افراد گفته میشود، آیا انسان هرچه بشنود، باید باور کند و بگوید درست و حق است یا راهی برای باور کردن وجود دارد؟ امام علی(ع) در این باره میفرماید:
اى مردم! هر كس برادر خود را به استوارىِ دین و درستىِ راهْ شناخت، هرگز به گفتههاى مردم دربارۀ او گوش نسپارد. زنهار كه گاه، تیرانداز تیر میافكند و تیرهایش به خطا مىرود و سخنان بسیاری كه خلاف حقیقت است، گفتار باطل تباه است و خداوند شنوا و گواه؛ هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت، فاصله نیست. از آن حضرت دربارۀ معناى این سخن پرسیدند. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را میان گوش و چشم خود گذاشت و آنگاه فرمود: باطل این است كه بگویى: شنیدم؛ و حق آن است كه بگویى: دیدم.[40]
بسیاری از تهمتها و شایعات باطل و دروغی که در جامعه رواج مییابد، از آن روست که افراد هرچه را میشنوند، نقل میکنند. اگر معیار نقل را صرف شنیدن قرار ندهند، بلکه دیدن را معیار قرار دهند، بسیاری از تهمتها و شایعات از جامعه رخت برخواهد بست.
[1]. حسین راغب اصفهانی، المفردات فى غریب الفاظ القرآن، ص129، واژۀ «حق».
[2]. محمدبن محمد مرتضى زبیدى، تاج العروس، ج1، ص432.
[3]. ابنمنظور، لسان العرب، ج۳، ص۲۵۵ـ۲۵۶.
[4]. حسین راغب اصفهانی، المفردات فى غریب الفاظ القرآن، ص68.
[5]. سعید الخوزی الشرتونی، اقرب الموارد، ج1، ص88.
[6]. سید علیاکبر قرشی، قاموس قرآن، ج1، ص230.
[7]. قصص، آیۀ 63؛ زمر، آیۀ 71.
[8]. زمر، آیۀ 71.
[9]. بقره، آیۀ 42؛ انفال، آیۀ 8؛ اسراء، آیۀ 81؛ حج، آیۀ 62 و... .
[10]. یونس، آیۀ 32.
[11]. رعد، آیۀ 17.
[12]. حسن مصطفوی، التحقیق، ج۱، ص۳۵۸.
[13]. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰.
[14]. نهج البلاغه، خطبۀ 50.
[15]. ابنشهرآشوب، مناقب، ج4، ص86.
[16]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج3، ص409.
[17]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص298.
[18]. بقره، آیۀ 42.
[19]. آلعمران، آیۀ 71.
[20]. کهف، آیۀ 104.
[21]. سعدی، گلستان، ص138.
[22]. جعفر سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم كلام، ص15ـ17.
[23]. سیدمحمدحسین طباطبایى، المیزان، ج2، ص247.
[24]. شیخ کلینی، اصول کافی، ج1، ص11.
[25]. همان، ص16.
[26]. حسن بن محمد دیلمی، أعلام الدین، ص۲۹۸؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج75، ص127.
[27]. فصلت، آیۀ 42.
[28]. نساء، آیۀ 105.
[29]. ابننما حلّی، مثیرالاحزان، ص16؛ محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص73.
[30]. ر.ک: شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص113.
[31]. شیخ مفید، امالی، ص60.
[32]. عبدعلى عروسى حویزى، تفسیر نور الثقلین، ج1، ص36.
[33]. شیخ صدوق، الامالی، ص89؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج38، ص28.
[34]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج24، ص272.
[35]. عبدالله جوادی آملی، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص15.
[36]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص184.
[37]. رعد، آیۀ 17.
[38]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص325؛ محمدصادق نجمی، سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص33.
[39]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص177.
[40]. نهج البلاغه، خطبۀ141.
* پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
نظر شما