جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۹۷ - ۰۴:۰۰
چگونه شکرگزار باشیم؟

حوزه/ ابوهاشم جعفری می‌گوید: فقر مالی به قدری به من فشار آورد که رفتم در گله و شکایت را نزد امام هادی(ع) باز کنم. اجازه گرفتم، محضر ایشان وارد شدم و نشستم. تا خواستم باب گلایه را باز کنم، حضرت پیش‌دستی کردند و روی دست من زدند. فرمودند: ...

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، در کتاب «ره توشه راهیان نور» ویژه محرم الحرام 1440، به ارائه مقالات در موضوعات گوناگون پرداخته که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقه مندان می گردد.

*‌ نقش شکرگزاری در زندگی

اشاره

قالَ اَمیرُالمُؤمِنینَ عَلِیُ بْنُ اَبیطالب7: «شُكرُالنِّعَمِ یَزیدُ فی‌الرِزْقِ».[1]

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
 

احسان تو را شمار نتوانم کرد
 

گر بر تن من زبان شود هر مویی
 

یک شکر تو از هزار نتوانم کرد[2]
 

 

اثر شکرگزاری، افزایش نعمت‌هاست. قرآن کریم می‌فرماید: gوَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌf؛[3] «اگر واقعاً سپاس‌گزاری کنید، نعمت شما را افزون خواهم کرد؛ و اگر ناسپاسی نمایید، قطعاً عذاب من سخت‏ خواهد بود». یکی از راه‌های مهم افزایش برکت، رحمت و عزّت در زندگی، سپاس‌گزاری و شکر نعمت‌های الهی است.

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «یکی از راه‌های خیر و برکت و فزونی نعمت، شکرگزاری نعمت‌ها است». برای کسانی که به دنبال رزق بابرکت هستند، یکی از راه‌ها «شکرگزاری» است.

 «شكر» در لغت به معنای «یادآوری و تصوّر نعمت و اظهار آن نعمت» است؛ و نقطۀ مقابل آن، «كفر» است که به معنای «فراموشی نعمت و پوشیده داشتن آن» است.[4] مفهوم شکر، همان اظهار نعمت منعم با اقرار و اعتراف به قلب و زبان است.[5] ما می‌خواهیم، بنده‌های شکور و سپاسگزاری باشیم، چطور شکر خدا را به جا آوریم؟ در كلام معصومان:، شكرگزاری دارای مراحلی شامل شكر قلبی، شكر زبانی و شكر عملی است.

مراحل شـکرگـزاری

 1. شـکر قـلبی

شـکر قـلبی به این معنا است كه تصویر و یاد نعمت، در ذهن و دل باشد. مرتبۀ قلبى شکر، فهم و شناخت نعمت است و این كه نعمت، محصول عطا و لطف و رحمت خداوند است‏.

در روایت می‌خوانیم که یکی از مهم‌ترین راه‌های شکر، معرفت و درک نعمت است. یکی از شخصیت‌های بزرگ می‌فرماید: «شُکرُ النعم، دَرک النعم؛ شُکرُ المنعم، دَرک المنعم».[6] یعنی اگر انسان نعمت را با همۀ وجودش درک کند، در واقع، شکر آن نعمت را به جا آورده و اگر درست خدا را بشناسد، شکر خدا را هم به جا آورده است. متأسفانه بسیاری از اوقات، هم از منعم غافل هستیم و هم از نعمت‌هایی که او مرحمت کرده است. در روایتی از امام صادق7 دربارۀ شکر قلبی آمده است: «مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ نِعْمَةً فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ عَلِمَ أَنَّ اَلْمُنْعِمَ عَلَیْهِ اَللَّهُ فَقَدْ أَدَّى شُكْرَهَا وَ إِنْ لَمْ یُحَرِّكْ لِسَانَهُ».[7] اینکه امام فرموده اگر کسی واقعاً به نعمت عارف شود؛ عرفان غیر از علم است: ما به چیزهایی که خدا به ما داده علم داریم، ولی معرفت به آن، چیز دیگری است. به تعبیر دیگری اکنون می‌دانیم تشنگی یک چیزی است. امّا ما گاهی همه وجودمان تشنه است؛ یعنی احساس تشنگی، که آن را "درک" می‌خوانیم. می‌دانیم قند یا شکر شیرین است؛ امّا یک وقت آن را روی زبانمان قرار می‌دهیم و لمس و حسّش می‌کنیم. عالم می‌گوید: من می‌دانم؛ عارف می‌گوید: من می‌یابم. یعنی در واقع شهود می‌کند و می‌بیند. بین علم و معرفت، فرق زیادی است.

از این رو، امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَنْ عَرَفَ النِّعْمَةَ» یعنی وجدان کند و ببیند خدا به او چه داده است. این نعمتی که خدا به ما مرحمت کرده، چه نعمت بزرگی است. اگر واقعاً از صمیم دل درک کنیم، آن وقت، شکرش را به جا آورده‌ایم، اگر چه با زبانمان هم چیزی نگفته باشیم.

امام در این حدیث می‌فرماید: «کسی که خدا به او نعمتی ببخشد و او قلباً آن را بشناسد (باور کند و بپذیرد که آن نعمت از جانب خداست)، هر آینه شکر آن را ادا کرده است». معنای این حدیث، این است که خدای متعال به بنده‌اش فرموده است: همین قدر که قبول داشته باشی که نعمت‌ها از جانب من به تو رسیده است، تو را جزو شاکران قبول می‌کنم.

2. شـکر زبـانی

«شکر زبانی»، به معنای ستایش زبانى نعمت‌دهنده است. شكرگزار در این مرحله، به تمجید و ثناگویی و تسبیح و تهلیل «نعمت‌دهنده»‌ می‌پردازد و در حدّ فكر و توانش، او را ستایش می‌کند.

روایت زیبایی است که مرحوم شیخ عباس قمی آن را در مفاتیح الجنان آورده است. امیرالمؤمنین(ع) کسی را دیدند که دعایی بسیار طولانی می‌خواند؛ «ادعوا بصحیفة طویله». حضرت جملۀ بسیار زیبایی فرمودند:

آن خدایی که دعای طولانی را اجابت می‌کند، دعای کوتاه را هم اجابت می‌کند. من دعاها را در چهار کلمه برایت خلاصه می‌کنم: «اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، وَ أَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ کلِّ خَیرٍ، وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ کلِّ شَرٍّ، وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کلِّ ذَنْبٍ»؛ ستایش، خداى را بر هر نعمتى و هر خوبى را از خدا می‌خواهم و از هر بدى، به خدا پناه می‌برم و از هر گناهى، از خدا آمرزش می‌طلبم.[8]

امیرالمؤمنین(ع) همۀ دعاها را در چهار کلمه خلاصه کردند و چهار دعای جامع و بسیار کوتاه را با چهار «کُلّ» بیان فرمودند. «کُلّ»، نه یک نعمت و دو نعمت، بلکه همۀ نعمت‌ها؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی کلِّ نِعْمَة؛ حمد و ستایش بر همۀ نعمت‌ها»، در روایت داریم که یکی از عوامل استجابت دعا، قدرشناسی و حمد و ستایش خداست. یعنی اوّل بگویم: چقدر شما خوب هستی؛ چنین و چنان هستی؛ بعد درخواستی را که دارم، به شما بگویم. این روش، خیلی اثر دارد. دربارۀ درخواست از خدا، روایات بسیاری داریم که اوّل ستایش و حمد خدا باشد؛ این از عوامل مهم اجابت دعا است. در ادعیه هم این کاملاً محسوس و مشهود است. اول از همه، الحمدلله، گفته می‌شود؛ مثلاً در دعای افتتاح و دعای عرفه؛ و بعد از آن می‌گوید: این را هم به من مرحمت کنید. یعنی رحمت خدا را به جوش می‌آورد و به خوبی‌های او توجه پیدا می‌کند و بعد می‌گوید: این‌ها را هم به من بده!

بعد از حمد او برای همۀ نعمت‌ها، می‌فرماید: «وَ أَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ کلِّ خَیرٍ»؛ یعنی خدایا همۀ خوبی‌ها را می‌خواهم.

سپس «وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ کلِّ شَرٍّ»؛ یعنی نه از یکی دو شر، بلکه از همۀ بدی‌ها و شرّها، به خدا پناه می‌برم.

در آخر هم می‌فرماید: «وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کلِّ ذَنْبٍ»؛ و طلب مغفرت می‌کنم از هر گناهی.

مرحوم فیض کاشانی در غزل زیبایی می‌گوید:

ز هرچه غیر یار استغفرالله
 

 

ز بود مستعار استغفرالله
 

دمی کان بگذرد بی یاد رویش
 

 

از آن دم بی‌شمار استغفرالله[9]
 

 

از هر چه گفته‌ایم، استغفرالله؛ از هرچه کرده‌ایم، استغفرالله؛ یک استغفار کامل. «وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کلِّ ذَنْبٍ»، خدایا تا حالا هر خطایی، هر لغزشی، هر بدی‌ای، هر کاری کردم، از آن استغفار می‌جویم.

چه نعمت‌هایی که می‌دانیم و چه نمی‌دانیم. چه گناهانی که می‌دانیم و چه نمی‌دانیم. چه خیرهایی که می‌دانیم و نمی‌دانیم. این‌ها شکر زبانی است. البته شکر زبانی ذکرهای دیگر هم دارد، که در این باره، به بحث مفصّل‌تری نیاز است. از میان همۀ آن ذکرها، «الحمدلله» کامل است. چنان‌که امام صادق7 می‌فرماید: تمام شكر، گفتن همین جمله است: «الحمدلله رب العالمین».[10] شكر هر نعمتی هرچند بزرگ باشد، این است كه خداوند عزّ و جلّ را بر آن حمد و سپاس گویی.[11] ولی شکر واقعی و کامل، به درک نعمت مربوط است؛ یعنی اگر نعمت را واقعاً درک کنی و بشناسی، آن موقع شکر نعمت را انجام داده‌ای.

همچنین در این زمینه روایت بسیار زیبایی از امام هادی(ع) وارد شده است که در مدخل "نعمت" در کتاب سفینة البحار آمده است. روایت از شخصی به نام ابوهاشم جعفری[12] نقل شده که از نوادگان جعفر طیّار، برادر امیرالمؤمنین7 است. وی چندین امام را درک کرده و شخصیت وارسته‌ای بوده است. می‌گوید: فقر شدیدی به من روی آورد: «أَصَابَتْنِی ضِیقَةٌ شَدِیدَةٌ». بعضی مواقع درها بسته است. اما عرض بنده این است که خیلی چیزها را خدا به من و شما مرحمت کرده است که به آن‌ها توجه نداریم؛ آن‌ها را هم ببینیم و قدر بدانیم. چه بسا که سواره از پیاده خبر نداشته باشد. از این‌ها خبر داریم و از صمیم دل می‌پذیریم. مثلاً کسی چهل سال دارد و امکان ازدواج برای او فراهم نشده است؛ یا کسی هفتاد ساله است و هنوز مسکن ندارد. به این‌ها توجه دارم؛ ولی می‌خواهم بگویم که به داده‌ها هم توجّه کنیم؛ چون این گلایه‌ها حلّ می‌شود و از بین می‌رود.

ابوهاشم جعفری می‌گوید: فقر مالی به قدری به من فشار آورد که رفتم در گله و شکایت را نزد امام هادی(ع)باز کنم. اجازه گرفتم، محضر ایشان وارد شدم و نشستم. تا خواستم باب گلایه را باز کنم، حضرت پیش‌دستی کردند و روی دست من زدند. فرمودند: «یَا أَبَاهَاشِمٍ! أَیُّ نِعَمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیْکَ تُرِیدُ أَنْ تُؤَدِّیَ شُکْرَهَا؟؛ اى اباهاشم! کدام یک از نعمت‌های خداوند را می‌خواهی سپاس بگویى؟»[13] پیش خودش می‌گوید ما آمده بودیم گله و شکایت کنیم؛ حضرت آن طرف ورق را برگرداند. فرمودند: اباهاشم! آمده‌ای کدام نعمت‌های خدا را برای من شرح بدهی؟

«فَوَجَمْتُ، فَلَمْ أَدْرِ مَا أَقُولُ لَهُ؛ می‌گوید: زبانم بند آمد و ندانستم چه بگویم»، آمده بودم گله و شکایت کنم. حضرت فرمود: آمدی شکر کدام نعمت را به جا آوری؟ می‌گوید: من خیلی سکوت کردم؛ بعد حضرت خودشان سخن را شروع کردند و سه نعمت مهمّ خدا را برای من برشمردند:

الف) نعمت ایمان

 حضرت فرمودند: اباهاشم! «رَزَقَک الْإِیمَانَ فَحَرَّمَ بِهِ بَدَنَک عَلَی النَّار؛ خداوند به تو ایمان را روزی داده و بدن تو را بر آتش حرام کرده است».[14] «ایمان»، یعنی اصول دینت درست است. خدا را قبول داری، پیامبر(ص)، اهل‌بیت: و مبدأ و معاد را قبول داری. در بسیاری از روایات، ایمان به معنای ولایت اهل‌بیت و امیرالمؤمنین(ع) به کار رفته است. امام باقر(ع) در تفسیر ایمان در آیۀ 5 سورۀ مائده که وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِین؛ «هر کس به ایمان کافر شود، عملش تباه گشته و در آخرت از زیان‌کاران خواهد بود» فرمود: «اَلْإِیمَانُ فِی بَطْنِ اَلْقُرْآنِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی‌طَالِبٍ(ع) فَمَنْ کَفَرَ بِوَلاَیَتِهِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ؛ مقصود از ایمان در بطن قرآن، علی بن ابی‌طالب(ع) است و هر کس به ولایت ایشان کفر بورزد، به تحقیق که عملش نابود است».[15] همچنین در منابع روایی شیعه و سنّی آمده است که پیامبر اکرم(ص) در روز جنگ احزاب (خندق) هنگامی که امیرالمؤمنین7 به نبرد عمرو بن عبدود رفت، فرمود: «برزَ[16]الإیمانُ کلُّه إلی الشِّرکِ کلِّه؛ امروز همۀ ایمان در برابر همۀ شرک آشکار شد».[17] آری؛ علی(ع) معیار است. «حَبَّبَ إِلَیْكُمُ اَلْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِكُمْ؛[18] خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل‌هایتان زینت بخشید». امام صادق(ع) فرمود: مقصود از ایمان در این آیۀ شریفه که در نزد مؤمنان محبوب شده است، وجود مبارک مولا امیرالمؤمنین، علی(ع)، است.[19] خدا به تو ایمان مرحمت کرده و با این ایمان، بدنت را بر آتش جهنم حرام کرده است. این بشارت و نعمت بزرگی است: «هر که از پل بگذرد، خندان بود» فقط دوستداران اهل‌بیت: چنین هستند. فقط کسانی از آتش جهنم عبور می‌کنند که محبّ اهل‌بیت باشند. پیامبر9 فرمود: «لَمْ یَجُزْ عَلَى اَلصِّرَاطِ إِلاَّ مَنْ مَعَهُ جَوَازٌ مِنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی‌طَالِبٍ(ع)؛ احدی از آن پل صراط عبور نمی‌کند، مگر این‌که سند ولایت علی بن ابی‌طالب را داشته باشد که بتواند از آن‌جا بگذرد».[20] خوب، این جواز عبور از جهنم را خدا به تو داده است؛ یعنی محال است آتش جهنم، عاشق و دوستدار حضرت علی(ع) را بسوزاند. برات آزادی را خدا به او مرحمت کرده است. خدا به برکت ایمان، چنین نعمتی را به ما عطا کرده است. پیامبر9 فرمود: «یَا عَلِیُّ حُبُّكَ إِیمَانٌ وَ بُغْضُكَ نِفَاقٌ وَ كُفْرٌ؛ یا علىّ!‌ دوستى با تو ایمان و كینه‌ورزى با تو نفاق و كفر است».[21] بنابراین، خدای بزرگ به ما لطف کرده، این نعمت بزرگ محبت و دوستی امیرالمؤمنین(ع) را به ما مرحمت کرده و بدنمان را بر آتش جهنم حرام کرده است؛ یعنی محال است در آتش جهنم برود؛ نعمت بزرگی که ما به آن توجه نداریم.

ب) نعمت سلامتی

حضرت فرمودند: «وَ رَزَقَک الْعَافِیةَ فَأَعَانَک عَلَی الطَّاعَةِ؛ عافیت را روزی‌ات کرد تا بر طاعت یاری‌ات رساند»[22]؛ دومین نعمتی که خدای متعال به تو مرحمت کرده، عافیت و سلامتی است. این‌که بدنمان سالم است و با پای خودمان راه می‌رویم. به آسایشگاهی رفتم برای معلولین سخنرانی کنم؛ بعضی از کمر به پایین قطع نخاع بودند و عده‌ای را با تخت پای سخنرانی آوردند؛ کسانی که از گردن به پایین قطع نخاع بودند. یعنی این آقا در جوانی بر اثر حادثه یا بیماری و یا در جنگ، به چنین وضعی دچار شده بود.

یکی از چیزهایی که ما را به درک نعمت می‌رساند، نگاه به افرادی است که از خیلی نعمت‌ها محرومند. البته خدا در آخرت برای آن‌ها جبران می‌کند و به آن‌ها درجه می‌دهد. باید از مشاهدۀ مشکلات و گرفتاری آن‌ها و به نعمت‌هایی که خداوند به ما داده، بیشتر توجّه کنیم. به قول مرحوم سیداحمد شبیری زنجانی: «خدایا تو را شکر می‌کنم به عدد کورهای عالم، که به من چشم دادی». یعنی به آنچه داریم، حواسمان باشد. شکر به عدد کرهای عالم، که به من گوش دادی؛ به عدد لال‌های عالم، که به من زبان دادی. عزیزانی که زبانشان لال است، چطور نماز می‌خوانند؟ همین‌طور صمٌ بکم می‌ایستد؛ رکوع و سجده می‌رود بی‌آن‌که چیزی بگوید. قرآن را فقط نگاه می‌کند. آرزوی یک یا الله، آرزوی یک یا حسین، آرزوی یک یا زهرا، یا صاحب‌الزمان، یک «اللهم کن لولیک» را دارد. من نمی‌دانم واقعاً در دل کر و لال‌ها چه می‌گذرد؟ ولی واقعاً برای آن‌ها خیلی سخت است. یعنی این‌قدر آرزو دارد یک یاعلی بگوید؛ ولی نمی‌تواند بگوید. پس این نعمت زبان را که این همه ذکر می‌توانم با آن بگویم، شکر کنم، الحمد لله بگویم، صلوات بفرستم، قرآن بخوانم؛ این چه نعمت بزرگی است! این نعمت زبان (گویایی)، نعمت بسیار بزرگی است. بنابراین باید به هنگام مشاهدۀ انسانی كه از نعمتی محروم است، ولی ما آن محرومیت را نداریم، بگوییم: پروردگارا! من تمسخر نمی‌كنم و بر خود نمی‌بالم، بلكه تو را برای نعمتهای بزرگت نسبت به خود می‌ستایم.[23]

 امام هادی(ع) به ابوهاشم جعفری فرمودند: «رَزَقَک الْعَافِیة فَأَعَانَک عَلَی الطَّاعَة؛[24]خدا نعمت عافیت، سلامتی، آرامش، و امنیت را به تو مرحمت کرده؛ با این به تو کمک کرده برای طاعت و بندگی خودش». بنابراین، شکرگزار و قدردان باش!

ج) نعمت قناعت

سومین نعمتی که در کلام امام هادی(ع) به ابوهاشم جعفری آمده، نعمت قناعت است: «وَ رَزَقَک الْقُنُوعَ فَصَانَک عَنِ التَّبَذُّل؛[25] خدای مهربان نعمت قناعت، عزت‌مندی و آبرومندی را به تو عنایت کرده است». این هم نعمت واقعاً بزرگی است. گاهی اگر آدم عزّت نفس نداشته باشد، برای هر نیازی، دست گدایی دراز می‌کند. یا نزد این و آن آبرویش را می‌ریزد، یا دست نیاز دراز می‌کند، ولی خدا عزت نفسی به ما داده که گاهی حتی اگر مشکلات مهمی هم در کار باشد، حاضر نیستیم آبروی خود یا خانواده‌مان را ببریم. این نعمت عزت نفس، قناعت و مناعت طبع است. گاهی به مسجد می‌رویم و در کوچه و خیابان و سر چهارراه‌ها کسی را می‌بینیم که دست گدایی دراز کرده است؛ با آن‌که صحیح و سالم است. با دیدن او، ما خجالت می‌کشیم. نعمتی از او گرفته شده، نعمت قناعت است. به همین دلیل، او خودش را خوار و ذلیل کرده است؛ خودش را شکسته است. ذلیل‌ترین افراد، متکدیان هستند. بنابراین، همین عزت نفسی که خدا به ما مرحمت کرده و خودمان را با آن، حفظ می‌کنیم و آبروی خودمان و دیگران را نمی‌بریم، نعمت بزرگی است. خدا نعمت عزت نفس و قناعت را به تو داده و تو را از آبروریزی و له شدن جان و روحت حفظ کرده است. بعد از آن امام هادی7 فرمودند: من سه نعمت برایت شرح دادم: نعمت ایمان، نعمت عافیت و نعمت قناعت. حس کردم آمده‌ای از آن خدایی که این همه چیز به تو مرحمت کرده، شکایت کنی. من این نعمت‌ها را برایت شرح دادم که شکایت نکنی. بعد فرمودند: من امر کردم، هزار دینار هم پول به تو بدهند، برو آن پول‌ها را بگیر.

اگر واقعاً کسی قدردان نعمات باشد، پول هم به دستش می‌رسد؛ یا خداوند در همان مالی که دارد، برکتی قرار می‌دهد که نیازهایش برآورده شود. پس یکی از مراحل شکرگزاری، شکرگزاری زبانی و قدرشناسی نعمات است.

3. شكر عملی

شکر «عملی»، شکر کامل و ثمرۀ دو نوع شکر قلبی و زبانی است. وقتی انسان، با دل، نعمت بودنِ نعمتی را فهمید و به زبان آن را اظهار کرد و شکر منعم را به جای آورد، حق آن است که در عمل نیز شکر خدا را آشکار کند. بنابراین، شاکر حقیقی باید نعمت‌های الهی را صرف رضا و مقصود مُنعِم کند و همواره باید آگاه باشد که از نعمت‌های خدا در چه مسیری استفاده کند تا مرتکب کفران نعمت نشود.

 امام صادق7 می‌فرماید: «شكر نعمت، همان دوری از محرمات است».[26] آری؛ شکر عملى یا رفتاری، آن است که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است و آن را در جای مناسب خودش صرف کنیم که اگر چنین نکنیم، کفران نعمت کرده‌ایم. شکر عملی مصادیق فراوانی دارد که برای نمونه، برخی از مصادیق آن،‌ با استناد به روایات، بیان می‌شود:

 1. سجدۀ شکر، نماز شکر، احسان و ولیمه دادن، برخی از مصادیق شکر عملی هستند.[27] نقل شده است که «وقتی برای پیامبر اکرم9 مسئله‌ای به‌ وجود می‌آمد که موجب خوشحالی یا حتّی موجب نگرانی آن حضرت می‌شد، به سجده می‌رفت و برای خدا سجدۀ شکر به جا می‌آورد».[28]

 2. عفو و گذشت در مقابل پیروزی بر دشمن، از دیگر مصادیق شکر عملی است؛ همان‌گونه که امام على(ع) می‌فرماید: «اِذا قَدَرْتَ عَلى عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ؛[29] هنگامى که بر دشمنانت پیروز شدى، عفو و بخشش را شُکرانۀ این پیروزى قرار بده».

3. انفاق کردن بخشی از اموال در راه خدا نیز از مصادیق شکر عملی است؛ امام على7 می‌فرماید: «اَحْسَنُ شُکْرِ النِّعَمِ اَلانعامُ بِها؛[30] بهترین شکر نعمت‌ها، بخشیدن آن است».

4. عبادت و نیایش در برابر پروردگار نیز طریق دیگرى براى شکرگزارى عملى است؛ چنان‌که در سخن امام علی7، برای عبادت به انگیزۀ شکر، تعبیر عبادت آزادگان و افضل اعمال آورده شده است.[31]

گستردگی نعمت‌های الهی

بسیاری از گلایه‌ها برای مسائل مادی است. ما فکر می‌کنیم اگر به پول و دارایی برسیم، همۀ مشکلاتمان حل می‌شود. ولی این‌گونه نیست؛ ممکن است بعضی از مشکلات با پول حلّ شود؛ امّا اگر مثلاً کسی در بیابان گیر کند و در آن کویر، خروارها طلا و دیگر جواهرات پرارزش نصیبش شود اما یک لیوان آب برای خوردن نداشته باشد، آن ثروت به چه درد می‌خورد! در آن‌جا، یک لیوان آب برایش از میلیاردها پول و طلا و سکه بالاتر است. زمانی در گذشته، خشکسالی بود و مثل امروز هم نمی‌توانستند از جای دیگر به آسانی گندم وارد کنند. در آن سال قحطی، زنی در شهر اصفهان چند کیلو طلا و سکه آورد و داد زد: یک جوانمرد پیدا شود همۀ این‌ها را از من بگیرد، یک نان به من بدهد که دارم از گرسنگی و ضعف می‌میرم. از اول تا آخر بازار هی می‌گفت: «نان، نان، نان!»، طلا هم در دستش بود. آخر بازار افتاد و مرد! خداوند چیزهایی مافوق طلا و سکه و پول به ما مرحمت کرده است که به آن‌ها توجه نداریم و قدرش را نمی‌دانیم و شکرگزار نیستیم. چه بسا در همان مشکلات مادی‌ای هم که دچارشان می‌شویم، هزاران نعمت خوابیده باشد که از آن‌ها بی‌خبریم. نوع افراد وقتی به یک مقدار پول و مقام می‌رسند، شلوغ‌کاری و گردن‌فرازی می‌کنند؛ دیگران را تحقیر می‌کنند و فخر می‌فروشند. اما همۀ نعمت‌های خدا در مسائل مادی خلاصه نمی‌شود. این سخن خیلی مهمی است که پیامبر اکرم9 فرمودند:

اگر کسی تمام نعمت‌های خدا را در خوراک و مادیّات ببیند، عملش کم و عذابش نزدیک است: «وَ مَنْ‏ لَمْ‏ یَرَ لِلَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ عَلَیْهِ‏ نِعْمَةً إِلَّا فِی‏ مَطْعَمٍ‏ أَوْ مَشْرَبٍ‏ أَوْ مَلْبَسٍ فَقَدْ قَصُرَ عَمَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ‏».[32]

یعنی اگر کسی نعمت را فقط در طعام و خوراک و پوشاک و مسائل مادی ببیند، به عذاب نزدیک است و عمل او نیز ناچیز است. خدا میلیاردها نعمت مافوق مسائل مادی به ما مرحمت کرده است؛ از جملۀ آن‌ها نعمت ولایت، امنیت و عافیت است. فقط باید آن‌ها را درک کنیم؛ و بعد بی‌اختیار به سجده می‌رویم، بی‌اختیار نماز می‌خوانیم و بی‌اختیار عاشق خدا می‌شویم.

نعمت ولایت

 شخصی خدمت امام صادق(ع) رسید و عرضه داشت: من فقیر و بی پول هستم. به قول امروزی‌ها قسط عقب‌افتاده دارم، و وضعم چنین و چنان است! حضرت فرمودند: «مَا أَعْرِفُک فَقِیراً؛ گمان نمی‌کنم شما فقیر باشید».[33] عرض کرد: آقا مثل این‌که شما متوجه نشدید؛ مشکل مالی دارم؛ و خدا می‌داند چقدر قرض دارم. در روایت داریم که مکرر برای حضرت شرح می‌داد، حضرت هم در مقابل، «یکذِّبُه» می‌گفت. خیلی عجیب است که امام معصوم حرف کسی را قبول نکند. آن فرد دائم پافشاری می‌کرد که «أنا فقیر»! ملاعبدالله کلام بسیار زیبایی دارد که می‌گوید مواظب باشیم مسائل و مشکلاتمان را به زبان نیاوریم. می‌گوید: خود را زیاد محروم معرفی کردن، محرومیت می‌آورد. اگر دائماً بگویید «من مریض هستم»، مریض هم نباشید، مریض می‌شوید. بگویید «فقیرم، گدایم»، فقیر می‌شوید. یعنی با فال بد زدن، تکرار و تلقین کردن، فقیر هم نباشید، فقیر می‌شوید. به تعبیر معصوم7: «الْبَلَاءُ مُوَکلٌ بِالْمَنْطِق».[34] اگر محروم هم نباشید ولی دائم بگویید محرومم، محرومتان می‌کنند یا محروم می‌شوید.

�C ما را یک عده از دولاب گرفته‌اند و می‌خواهند آن‌ها را تحویل دادگاه بدهند. رئیس پاسگاه گفت: اگر این دولابی‌ها آدم کشته‌اند، هیچ مشکلی ندارد؛ اگر غارت کرده‌اند، مشکلی ندارد؛ چاقو کشیده‌اند، شراب خورده‌اند، هر گناهی کرده‌اند، مشکلی ندارد؛ فقط روضه‌خوانی نکرده باشند. این را نمی‌توانم کاری کنم. آقای دولابی می‌گفت: این از هزارتا چاقو زدن برای ما بدتر بود. یعنی روضه‌خوانی از آدم‌کشی بدتر بود. می‌گفت: بقیۀ گناهان را می‌توانم وساطت کنم؛ ولی روضه نخوانده باشند؛ من از رضاخان می‌ترسم که مرا بزند و بیچاره‌ام کند.[36] چنین خفقانی بوده است. چرا ما قدر امنیت را نمی‌دانیم؟

شاید شب و روزی نباشد که نیروهای انتظامی ما در مرزها نگهبانی می‌دهند، کشته ندهند؛ شهید ندهند. آن‌ها این همه خدمت می‌کنند که در مملکت ما امنیت باشد؛ چرا ما قدر این را نمی‌دانیم؟ به هر حال، این نعمت امنیت و نعمت عافیت، نعمت بسیار بزرگی است.

این حدیث معروف را شاید همه حفظ باشند.: «نعْمَتَانِ‏ مَجْهُولَتَانِ‏ الْأَمْنُ وَ الْعَافِیَة؛[37] دو نعمت است كه ناشناخته است: امنیت و تندرستی». انسان زمانی ارزش چیزی را می‌شناسد و می‌داند که آن را از دست بدهد. بسیاری از مردم، قدر و ارزش خورشید را نمی‌شناسند، چون همواره در پیش چشمانشان است؛ از این رو، از آن غافل می‌شوند. زمانی متوجه ارزشمندی آن می‌شوند که آن را از دست بدهند و با تاریکی مطلق و سرمای شدید و یخبندان روبه‌رو شوند.

مقام معظم رهبری در زمینۀ امنیت می‌فرمایند: «تا امان هست، کسی ملتفت نیست که امنیت هست. از خانه تا محل کسبت می‌خواهی بروی، ناامن باشد؛ تا مدرسه می‌روی، ناامن باشد؛ دانشگاه، ناامن باشد؛ از این شهر به آن شهر، ناامن باشد؛ الحمدلله امروز امنیت در کشور وجود دارد و این برای زحمات نیروهای نظامی ما و نیروهای امنیتی ما است؛ باید واقعاً از لیون آواره هستند؟ در فلسطین چه خبر است؟ نمی‌خواهم بگویم مملکت ما مشکل ندارد یا مشکلات را توجیه کنیم. ممکن است بر اثر سوء مدیریت یا تحریم‌ها یا بی‌رحمی بعضی از افراد، مشکلاتی در میان باشد، ولی این نعمت‌ها را هم واقعاً ببینیم. در کشورهایی که گرفتار جنگ هستند، فرزند آن‌ها بیرون می‌رود، نمی‌دانند برمی‌گردد یا نه؟ بچۀ ما یک ساعت از مدرسه دیر بیاید، چه حالی پیدا می‌کنیم؟ چرا این‌قدر ناشکری می‌کنیم؟

زمان رضاخان ناامنی و خفقان چنان بود که علمای ما حق عمامه گذاشتن نداشتند؛ فقط چند نفر از مجتهدان و مراجع می‌توانستند عمامه بگذارند. از سر علما عمامه برمی‌داشتند؛ چادر خانم‌ها را می‌کشیدند؛ حق نداشتند با چادر بیرون بیایند. وقتی حاج شیخ عبدالکریم حائری ـ که بزرگ حوزۀ علمیۀ قم و مرجع بزرگ آن زمان بود و حضرت امام و خیلی از مراجع پای درسش می‌رفتند ـ از دنیا رفت، در شهر قم و شهرهای مختلف، مراسم ختم برایش نگرفتند؛ چون ممنوع شده بود! یعنی نمی‌توانستند برای یک مرجع تقلید مجلس فاتحه بگیرند. روضه‌خوانی ممنوع بود؛ یعنی این روضه‌خوانی‌ای که الآن ما راحت و آشکار، در حسینیه و تکایا به مناسبت‌های مختلف، عزاداری برگزار می‌کنیم، ممنوع بود؛ حتی تاسوعا و عاشورا!

مرحوم آقای دولابی فرمودند: من نوجوان یا جوان بودم؛ در دولاب، در زیرزمین مجلسی گرفتیم؛ مخفیانه چند نفر هم گذاشتیم که پاسگاه و مأمورها نیایند؛ یک یاحسین و یاحسین کنیم و کمی بر سینه بزنیم. مأموری ما را پیدا کرد و لو رفت و آمدند ما را به کلانتری و پاسگاه بردند. آقای دولابی با اشک و ناله می‌گفت: وقتی ما را زندان کردند، پدر ما که ارباب دولاب بود، آمد. در پاسگاه ایشان را می‌شناختند و احترام می‌گذاشتند. گفت: بچه‌های ما را یک عده از دولاب گرفته‌اند و می‌خواهند آن‌ها را تحویل دادگاه بدهند. رئیس پاسگاه گفت: اگر این دولابی‌ها آدم کشته‌اند، هیچ مشکلی ندارد؛ اگر غارت کرده‌اند، مشکلی ندارد؛ چاقو کشیده‌اند، شراب خورده‌اند، هر گناهی کرده‌اند، مشکلی ندارد؛ فقط روضه‌خوانی نکرده باشند. این را نمی‌توانم کاری کنم. آقای دولابی می‌گفت: این از هزارتا چاقو زدن برای ما بدتر بود. یعنی روضه‌خوانی از آدم‌کشی بدتر بود. می‌گفت: بقیۀ گناهان را می‌توانم وساطت کنم؛ ولی روضه نخوانده باشند؛ من از رضاخان می‌ترسم که مرا بزند و بیچاره‌ام کند.[36] چنین خفقانی بوده است. چرا ما قدر امنیت را نمی‌دانیم؟

شاید شب و روزی نباشد که نیروهای انتظامی ما در مرزها نگهبانی می‌دهند، کشته ندهند؛ شهید ندهند. آن‌ها این همه خدمت می‌کنند که در مملکت ما امنیت باشد؛ چرا ما قدر این را نمی‌دانیم؟ به هر حال، این نعمت امنیت و نعمت عافیت، نعمت بسیار بزرگی است.

این حدیث معروف را شاید همه حفظ باشند.: «نعْمَتَانِ‏ مَجْهُولَتَانِ‏ الْأَمْنُ وَ الْعَافِیَة؛[37] دو نعمت است كه ناشناخته است: امنیت و تندرستی». انسان زمانی ارزش چیزی را می‌شناسد و می‌داند که آن را از دست بدهد. بسیاری از مردم، قدر و ارزش خورشید را نمی‌شناسند، چون همواره در پیش چشمانشان است؛ از این رو، از آن غافل می‌شوند. زمانی متوجه ارزشمندی آن می‌شوند که آن را از دست بدهند و با تاریکی مطلق و سرمای شدید و یخبندان روبه‌رو شوند.

مقام معظم رهبری در زمینۀ امنیت می‌فرمایند: «تا امان هست، کسی ملتفت نیست که امنیت هست. از خانه تا محل کسبت می‌خواهی بروی، ناامن باشد؛ تا مدرسه می‌روی، ناامن باشد؛ دانشگاه، ناامن باشد؛ از این شهر به آن شهر، ناامن باشد؛ الحمدلله امروز امنیت در کشور وجود دارد و این برای زحمات نیروهای نظامی ما و نیروهای امنیتی ما است؛ باید واقعاً از این‌ها تشکر کرد و این‌ها را تقویت کرد».[38]

گفت: «تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی» تا وقتی که در امنیت هستیم، قدرش را نمی‌دانیم. وقتی ناامنی شود، بعد می‌فهمیم چه خبر است؟

آری؛ امنیت و تندرستی، دو نعمتی هستند که انسان قدرناشناس، شکر آن را به جا نمی‌آورد و نسبت به آن به دو طریق زبانی و عملی کفران می‌ورزد؛ چون برای تندرستی و عافیت، به زبان، شاکر و سپاسگزار خداوند نیست و در زندگی خود هم به درستی از این دو نعمت برای رشد و کمال بهره نمی‌گیرد. امام صادق7 از پیامبر‌9 نقل می‌کند که آن حضرت فرمود: «نِعْمَتَانِ مَکْفُورَتَانِ الْأَمْنُ وَ الْعَافِیَةُ؛[39] دو نعمت امنیت و عافیت است که شکرشان به جا آورده نمی‌شود».

 امیرالمؤمنین(ع) نیز در نهج البلاغه می‌فرماید: «یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّكْلِ، وَ لَا یَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ؛[40] فرزند مرده می‌خوابد و مال ربوده نمی‌تواند بخوابد» یعنی آدم مصیبت‌زده، شب خوابش می‌برد؛ امّا اگر بگویند: آقا امشب حمله می‌کنند به خودت، به ناموست، مالت را غارت می‌کنند و ناامن است، اصلاً چشمش روی هم نمی‌آید. بدنش هم سالم، همه چیز سالم، پول هم زیاد دارد؛ کسی هم فوت نکرده است، ولی ناامن است. همین که بگویند این محل، محل ناامنی است، آدم خوابش نمی‌برد. بنابراین ما باید قدر این امنیت‌ها را بدانیم! به داده‌ها نگاه کنید، تا برسیم به نداده‌ها؛ در همان نداده‌ها هم نعمت‌های بسیار نهفته است.

حجت‌الاسلام والمسلمین حبیب‌اللّه فرحزاد

 

* نخبۀ تبلیغی حوزۀ علمیۀ قم.

[1]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج٧١، ص٤٤.

[2]. ابوسعید ابوالخیر، رباعیات، رباعی 211.

[3]. ابراهیم، آیۀ 7.

[4]. حسین راغب اصفهانى، المفردات فی غریب الفاظ القرآن، ج2، ص487.

[5]. دهخدا، لغت‌نامه، ج9، واژه‌هاى «شكر» و «شكرگزارى».

[6]. از فرمایشات مرحوم دولابی.

[7]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۸، ص۲۵۲، ح107.

[8]. همان، ج‏91، ص242.

[9]. فیض کاشانی، دیوان اشعار، غزل شمارۀ 844.

[10]. شیخ کلینی، اصول کافی، ج2، ص95.

[11]. همان.

[12]. داود بن قاسم بن اسحاق بن عبدالله بن جعفر بن ابی‌طالب، معروف به جعفری؛ وی مردی مورد وثوق و جلیل القدر بوده و خدمت امام رضا7، امام جواد7، امام هادی7، امام عسکری7 و حضرت صاحب الأمرأ رسیده و از همۀ آنان روایت کرده است.

[13]. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص401.

[14]. همان.

[15]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج35، ص369، ح14.

[16]. برّز در کتاب‌های لغت (به عنوان نمونه کتاب قاموس) چنین معنی شده است: «ظهر بعد خفاء» (ظاهر شدن چیزی بعد از آن‌که مخفی بود).

[17]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج39، ص3؛ ابن ابى‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج19، ص61.

[18]. حجرات، آیۀ 7.

[19]. شیخ کلینی، اصول کافی، ج1، ص426.

[20]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج39، ص202.

[21]. همان، ص42.

[22]. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص401.

[23]. شیخ کلینی، اصول کافی، ج2، ص95.

[24]. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص401.

[25]. همان.

[26]. شیخ کلینی، اصول كافى، ج2، ص95.

[27]. سید علاءالدین محمد گلستانه، منهج الیقین (شرح نامۀ امام صادق علیه السلام به شیعیان)، ص54.

[28]. علامه حلّى، نهج الحقّ و کشف الصدق، ص432.

[29]. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج12، ص171.

[30]. تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص195.

[31]. ابن‌شعبۀ حرّانى، تحف العقول، ص246: «اِنَّ قَوْمَاً عَبَدوُهُ شُکْرَاً فَتِلْکَ عِبادَةُ الاحْرارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».

[32]. شیخ کلینی، اصول کافی، ج2، ص316، ح5.

[33]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج64، ص147.

[34]. شیخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج٤، ص379.

[35]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج64، ص147.

[36]. همان.

[37]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۸، ص۱۷۰.

[38]. بیانات در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت، تاریخ 03/06/1395.

http://farsi.khamenei.ir/newspart-index

[39]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۸، ص710.

[40]. ابن ابى‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج19، ص212.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۳
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۱
  • مارال IR ۰۹:۰۴ - ۱۴۰۳/۰۸/۱۵
    بسیار مفید بود ممنون
  • مهدی IR ۱۵:۰۲ - ۱۴۰۲/۰۱/۲۴
    سپاسگزارم
  • مرضیه IR ۰۹:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۵/۳۱
    بسیار عالی بود