به گزارش خبرگزاری «حوزه» از بیرجند، در هر برهه ای از زمان، روحانیون نقش بسیار زیادی در جامعه داشته اند، روحانیون همچنین در هشت سال دفاع مقدس با یکدست سلاح و با دست دیگر قرآن را نگه میداشتند؛ روحانی با سلاح فیزیکی سینه دشمن را نشانه میرفت و با سلاح معنوی روحیه فزایندهای را نصیب رزمندگان اسلام میکرد.
بر اساس آمار استخراجشده، قشر روحانیت، 3 برابر دیگر اقشار جامعه، شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده است، لذا بر آن شدیم تا با معرفی شهدای روحانی استان، تکلیف خود را در قبال آن ها انجام داده و اندکی به خود آییم که چه افرادی را از دست داده ایم.
زندگی نامه شهید احمد اشرفیپور
شهید احمد اشرفی پور فرزند عزیزالله در سال 1344 در شهر بیرجند دیده به جهان گشود، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه شهید سندروس و دوران راهنمایی را در مدرسه علامه فرزان بیرجند، و سپس برای ادامه تحصیل راهی مشهد شد.
از آنجا که فردی مومن، مذهبی و عاشق انقلاب و امام بود، پس از فراغت از تحصیل در دبیرستان، به بیرجند بازگشت و در حوزه علمیه بیرجند مشغول به فراگیری علوم دینی شد.در این ایام از اساتید علوم دینی چون حجت الاسلام فاضل و حاج سید علیرضا عبادی و مرحوم موهبتی کسب علم نمود.
با تشکیل بسیج به عضویت این نهاد درآمد و به عنوان یکی از اعضای فعال این نهاد مردمی برای اعتلای انقلاب اسلامی فعالیت خود را آغاز کرد، هنوز چند ماهی از شروع کلاس های علوم دینی نگذشته بود که روح متلاطم و سرشار از عشق او هوای جبهه نمود و برای اولین بار پس از عملیات "فتح المبین" به میدان های نبرد حق علیه باطل رهسپار شد و پس از مدتی نبرد جانانه با دشمن متجاوز به زادگاهش بازگشت.
از آنجایی که شور و عشق حضور در جبهه در دلش شعله ور بود برای دومین بار به شوش دانیال اعزام شد، مدت 45 روز با کمک دیگر هم رزمانش ضربات مهلکی را بر مزدوران بعثی وارد آورد و سپس برای دیدار خانواده اش به مرخصی آمد.
در ایام مرخصی نیز پیوسته در حال فعالیت انقلابی بود و دوستانش را برای رفتن به جبهه تشویق می کرد.
با اتمام مرخصی همراه کاروان سپاهیان عاشق امام به جبهه عزیمت و در عملیات غرور آفرین «والفجر» شرکت کرد، که پس از رزمی جانانه و مثال زدنی در مرحله سوم در تاریخ 24 فروردین ماه 1362 به وصال معبود نائل گشت.
پیکر پاک شهید پس از تشییع در بیرجند در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.
شهید اشرفی پور همواره سفارش می کرد برای امام خمینی(قدس سره) دعا کنید، جبهه را فراموش نکنید، به فرمان رهبر لبک بگویید و همچنین همیشه در پایان نامه هایش می نوشت «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.»
روایت پدر شهید از فرزند شهیدش:
احمد، بسیار پسر خوب و شیرین زبان و زرنگی بود که تمام دوستان و رفیقان او را دوست داشتند، فرزندم در شب علفه که یک شب به عید نوروز مانده به دنیا آمد، من چندین اسم بر روی کاغذ نوشتم و در وسط قرآن گذاشتم، از میان آن نام، نام احمد بیرون آمد و این چنین او را احمد نامیدم. رفتار و کردار او بسیار خوب و دوست داشتنی بود و خدا هم او را دوست داشت که او را به رحمت خود برد.
خاطره پدر شهید:
یک روز در مغازه نشسته بودم که دیدم احمد ساعت 8 یا 9 صبح با حالت بسیار ناراحت و هراسان به مغازه آمد و نفس نفس می زد، به او گفتم که چه شده و چه اتفاقی افتاده، گفت: چیزی نیست، فقط می خواستم زودتر به اینجا برسم به خاطر همین می دویدم، حرفش را باور نکردم تا اینکه گفت «منافقین مرا تعقیب کردند و می خواستند مرا با چاقو مجروح کنند که فرار کرده و به سرعت به اینجا آمدم.»
خاطره خواهر شهید:
به یاد دارم ایشان به قرآن خیلی علاقه داشتند، روزی در خانه نشسته بودم و احمدآقا که از جبهه برگشته بودند، شروع کردم به خواندن سوره واقعه و برای ایشان از حفظ خواندم، احمدآقا به من گفتند که خواهرم تو از من بردی و جلو زدی، اما بعد از شهادت فهمیدم که احمد از من جلو زد و بازی را برد.برادرم استاد من بود و همیشه مرا نصیحت می کرد و به حفظ سوره های قرآن تشویقم می نمود و بر این مورد بسیار تأکید داشت.
روایت "غلام حسین قانونی " دوست شهید اشرفی پور
شهید اشرفی پور از ویژگی های بسیاری برخوردار بود، ایشان فردی بسیار باصفا، خوش برخورد و با ایمان چه در میان خانواده و چه در بین دوستان به شمار می رفت. وی در راهپیمایی های قبل انقلاب نقش به سزایی داشت و پس از پیروزی انقلاب به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و از افراد بسیار فعال حزب بود.
ایشان فردی آگاه به مسائل روز بود، مخصوصا در زمان بنی صدر در روشنگری مردم نقش به سزایی داشت و چون در آن روزها درگیری های خیابانی وجود داشت، ایشان در مقابل بازار بیرجند، توسط فردی ناشناس با چاقو مورد حمله قرار گرفت که با عنایت خداوند متعال جان سالم به در برد.
به حضرت امام بسیار عشق می ورزید و آرزویش این بود که به خدمت امام خمینی(ره) برسد و از نزدیک با ایشان ملاقات کند.
نامه شهید به خانواده
نامه اول: آری خواهرم! عاقبت انتظارم سرآمد و امروز در حالی که به اخبار عملیات محرم در مقر پادگان تیپ گوش می دادم، نامه ات رسید و آن را خواندم و از ارشادهایت شاد و از روحیه ات روحیه گرفتم.
خواهرم گفته بودی که آرزو داری تا به جبهه ها بیایی و تکامل بیابی، می خواهم بگویم تکامل انسانی در سایه مبارزه با هواهای نفسانی می باشد، اینجا حهاد اصغر است و ما باید جهاد اکبر را سعی در انجام آن داشته باشیم تا در جهاد اصغر پیروز شویم.
خواهرم در همان سنگر بمان و به مردم ستم دیده خدمت کن و این خدمت به راه حق باشد که انشاءلله هست...
به من نصیحت کرده بودی که مردانه بجنگم و پایدار و استوار باشم، چشم خواهرم... هنوز که به جبهه نرفته ام و در پادگان به سر می برم، چون خط شکن هستم، ولی عاقبت شب موعود به سرخواهد آمد و در یک شب به جبهه خواهیم رفت و ضربه ای مهلک را به نام حمله... بر دشمن خواهیم زد.
نامه دوم:
پدر و مادر عزیز و گرامی ام! امیدوارم در مرحله اول از تقصیرات من بگذرید از خطاهایم چشم پوشی کنید و برایم استغفار نمایید... خواهرم! اگر فردا چشمت به جسدم افتاد مبادا اشک بر چشمانت جاری شود و روحیه ات ضعیف شود، بلکه خواهرا تو بعد از من زینب وار عمل کن و بسیار خوشحال و سرحال باش.
هنوز در پادگان ششدار ایلام می باشم و به جبهه اعزام نشده ام، نمی دانم چه موقع می خواهم در مکانی قدم بگذارم که مهدی فاطمه و یازده معصوم دیگر در آنجا قدم می گذارند. جبهه ای که تمام ایران در برابر تمامی کفر می جنگند و فرماندهی آن امام زمان(عج) می باشد، فرماندهی که هر شب از سنگرها سر می کشد و با رزمندگان لایق سخن می گوید و طرح و برنامه می دهد، ولی من که لیاقت دیدار چنین فرماندهای را ندارم، همین چند شب پیش در چادرمان آمده بود و با یک رزمنده چند دقیقه ای سخن می گفت.
وصیت نامه شهید احمد اشرفی پور
بسم الله الرحمن الرحيم
( اى خدا ! مرا اين عزت بس كـه بنده تو باشم و اين فخرم بس كه پروردگارم تو باشى ، تو آنچنانى كه من دوست دارم . پس مرا آن سان كه مى خواهى بگردان )
در طول تاريخ و از اوايل خلقت بشر ، هميشه دو جريان متضاد با هم در نبرد بوده اند . اين جريان حق و باطل داستانى بس طولانى دارد ، داستان غم و درد و رنجهاى مردان حق ، براه حق و خوشگذرانيهاى مردان پليد و زشت .
سردار بزرگ حق و حقيقت، سيد مظلومان، حسين بن على(ع) است كه با قيامى كه در برابر يزيد ستمگر عصر خود كرد و جان و مال و فرزندان خود را براى اين راه داد و به مردم دنيا و بخصوص پيروان خود درس ايثار و مقاومت داد. حسين (ع) با اين قيام به مردم پيرو خود آموخت كه در برابر زور و زر دنياپرستان تسليم نشويد و بر عليه آنان بشوريد، زيرا خدا يار و ياور شماست .
اين جريان حق و اين چاشنى حساس گرچه چند صباحى در زير خاكستر ماند ولى عاقبت در اين زمان بدست نائب برحق امام زمان (عج) منفجر گشت و انقلابى بپا كرد و رژيم باطل را سرنگون ساخت و حق را جايگزين آن نمود. در اين وقت بود كه باطل به فكر مبارزه با حق برخاست و خواست تا با شيوه هاى متفاوت به اين انقلاب ضربه بزند ولى نتوانست و به اين فكر افتاد كه از آخرين حربه كه جنگ است استفاده نمايد، لذا بر آن شد، امام دفاع از حريم اسلام را واجب كفايى دانستند و از جوانان خواستند تا به ميدان نبرد روند . جوانان استقبال از مرگ كردند در اين بين من نامقدس هم بر آن شدم تا در سرزمين مقدسى كه امام زمان در آن به رزمندگان خوش آمد مي گويد قدم بگذارم . سرزمينى كه مرز بين مرگ و زندگى است و احتمال مي رود كه انسان برنگردد، لذا بر آن شدم تا وصيت نامه اى ناچيز بنويسم .
با نام خدا و با درود به رهبر كبير انقلاب و سلام بر شهيدان گلگون كفن خطاب به پدر و مادرم :
پدر و مادر عزيز و گراميم، اميدوارم در مرحله اول از تقصيرات من بگذريد از خطاهايم چشم پوشى كنيد و برايم استغفار نمائيد .
بعدپدر و مادر عزيزم اگر من شهيد شدم برايم زياد اندوهناك مباشيد و بر سر و سينه نزنيد و صبر پيشه كنيد كه خدا باصابرين است و صابرين اجرى عظيم دارند.
جسدم را هر جا دوست داشتيد دفن كنيد . بعدا من ده (10) روز روزه قضا دارم كه مقدار پولى به كسى دهيد تا برايم ادا نمايد .
خواهرم، اگر فردا چشمت به جسدم افتاد مبادا اشك بر چشمانت جارى شود و روحيه ات ضعيف شود، بلكه خواهر، تو بايد بعد از من زينب وار عمل كنى و بسيار خوشحال و سرحال باشى .
به اميد پيروزى حق عليه باطل
خداحافظ شما اشرفى پور
((ولاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون)) خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار
به جان مهدى الهى آمين
خدايا خدايا از عمر ما بكاه و بر عمر رهبر افزاى
به جان مهدى الهى آمين
خدايا خدايا رزمندگان ما را نصرت عطا بفرما به جان مهدى الهى آمين
انتهای پیام/ط
نظر شما