به گزارش خبرگزاری «حوزه» از بیرجند، در هر برهه ای از زمان روحانیون نقش بسیار زیادی در جامعه داشته اند، روحانیون همچنین در هشت سال دفاع مقدس با یکدست سلاح و با دست دیگر قرآن را نگه میداشتند؛ روحانی با سلاح فیزیکی سینه دشمن را نشانه میرفت و با سلاح معنوی روحیه فزایندهای را نصیب رزمندگان اسلام میکرد.
بر اساس آمار استخراجشده، قشر روحانیت، 3 برابر دیگر اقشار جامعه، شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده، لذا بر آن شدیم تا با معرفی شهدای روحانی استان، تکلیف خود را در قبال آن ها انجام داده و اندکی به خود آییم که چه افرادی را از دست داده ایم.
زندگی نامه شهید اسدالله احمدی:
شهید اسدالله احمدی در روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان 1344 در روستای شاهرخت شهرستان قاین با سیمایی نورانی چشم به جهان گشود، وی در خانواده ای نسبتا آگاه ولی مستضعف تربیت یافت و در سن 7 سالگی برای فراگیری علم و معرفت به مدرسه ابومسلم شاهرخت رفت.
علاقه ی او به درس و فراگیری علم به قدری زیاد بود که در تمام طول تحصیل، دانش آموزی نمونه و ممتاز بود و در اخلاق و علم برای همکلاسی هایش الگو و نمونه به شمار می رفت.
بعد از تحصیلات ابتدایی از آنجایی که علاقه شدید به اسلام و مسائل اسلامی داشت وارد حوزه علمیه روستای زهان شد و با اینکه در آن زمان رژیم صفاک پهلوی قدرت تحمل ستاره های درخشان علم و آگاهی را نداشت و تا حد امکان آنان را آزار و شکنجه و حتی به شهادت می رساند، گام های وی استوارتر و عزمش آهنین تر می شد و به راهی که قدم گذاشته بود مطمئن تر می شد.
دو سال در حوزه علمیه زهان به تحصیل پرداخت و سپس راهی مشهد مقدس شد و چهارسال نیز در حوزه علمیه مشهد به کسب دانش پرداخت.
در طی این چهار سال 5 بار به جبهه رفت، اولین بار پس از دیدن آموزش های نظامی در عملیات حصر آبان شرکت نمود، دومین بار در عملیات پیروز مندانه طریق القدس بستان شرکت نمود ولی در این عملیات از ناحیه ساق پا مجروح شد که به مدت شش ماه از این جراحت رنج برد ولی همه ی این دردها و مصائب در روح او هیچ تأثیری نداشت مگر اینکه او را بیش از پیش آبدیده و با تجربه تر می کرد.
در دو عملیات دیگری هم که شرکت کرد جراحاتی سطحی برداشت اما کسی خبردار نشد زیرا نمی خواست کسی بداند که در راه خدا چه بر سر او آمده است تا اجرش بیشتر شود.
این شهید ضمن اینکه در سنگر رزم با کفار متجاوز، سرباز نیرومندی بود، در سنگر تحصیل هم به قدری فعال بود که می توانست در مدت کوتاهی، عقب افتادگی از درسش را جبران کند.
علی رغم اینکه در جبهه ها حضور می یافت اما هیچگاه وظیفه اصلی اش که همان تبلیغ و ارشاد بود را فراموش نکرد و در این راه، در ماه های رمضان و محرم به روستاهای مختلفی اعزام می شد و مبلغی کوشا به شمار می رفت.
سرانجام برای پنجمین بار و اوج گرفتن نهایی در تاریخ 28/9/62 به جبهه اعزام و در عملیات والفجر4 شرکت نمود و تا قلب دشمن تاخت، و از آنجا که کاملا خالص شده و همه ی صفاتش الهی بود، خداوند اور را برای خود برگزید و در منطقه پنجوین عراق به شهادت رسید و پیکر پاکش در آتش فتنه صدامیان سوخت و روح پر فتوحش پرواز نمود و به ابرار پیوست.
ویژگی های اخلاقی شهید از زبان برادر:
برادرم متواضع، فروتن و باتقوی بود، خوش برخورد، باگذشت و مهربان بود و عطوفت و مهربانی اش زمانی که می دید انقلاب و اسلام در خطر است به خشونت تبدیل می شد، و می گفت «نباید لحظه ای غافل شد که مبادا جنایت پیشه ها سخنی بگویند یا حرکتی انجام دهند که به عظمت انقلاب خدشه ای وارد شود.»
او در گفتار و کردار نمونه بود، خالصانه به انقلاب و امام عشق می ورزید و در انجام فعالیت های انقلابی و اسلامی کوشا بود که شهادتش هم الگویی است برای تمام کسانی که خواهان سعادت دنیوی و اخروی هستند.
موضع گیری های شهید در برابر گروهک های ضد انقلاب
شهید مرتبا می گفت «کوردلان، منافقان و دشمنان اسلام بدانند و نگویند که اینها می روند و کشته می شوند، بلکه من آگاهانه و عاشقانه شهادت را برگذیده ام و شهادت عشق و شهید عاشق است.»
همچنین به امام عشق و علاقه ی وافری داشت و می گفت «ای امام آرزو داشتم باری دیگر چهره ی ملکوتی شما را زیارت کنم.
خاطره ای از زبان دوست شهید:
یک روز در مزرعه، شهید با والدین خود مشغول درو کردن بود، که ناگهان خبر شهادت آیت الله بهشتی و جمعی از یارانش از بلندگوی مسجد روستا پخش شد و شهید شروع به گریه کردن کرد، ما مانع وی شدیم که شهید گفت «بی شک شهید بهشتی را نمی شناسی» که بعدا فهمیدم شهید بهشتی چه انسان وارسته و والا مقامی بوده اند.
پیام خانواده شهید:
از ملت غیور ایران می خواهیم که تا جایی که در توان دارند از انقلاب دفاع کنند، و نگذارند که این انقلاب از راه اصلی اش که همان راه امام است، منحرف شود، و قدر این انقلاب را که ثمره خون هزاران شهید است را بدانند.
وصیت نامه شهید:
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدى خمينى را نگهداريا مهدى (عج) ادركنى - يا مهدى(عج) ادركنى "و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها السموات و الارض اعدت للمتقين و بشتابيد به سوى آمرزش از طرف پروردگارتان و به سوى بهشتى كه عرضش عرض آسمانها و زمين است."
پس از شهادت به وحدانيت حضرت حق تعالى و رسالت حضرت از رسول (ص) و ولايت امير مؤمنان و فرزندان گرامش و شهادت به ولايت فقيه امام خمينى، وصيت نامهام را شروع مىنمايم.
اكنون يقين دارم كه مكتب اسلام مستحقترين مكتبى است كه سزاوار پيروى و اطاعت است تا انسانها را از درياهاى جهل و ظلمت به وادى نور و علم رهنمون سازد و انسانها را به نهايت مقصود يعنى الله ( خدا ) برساند. من اكنون سخنى با شما ملت شهيد پرور ايران دارم و سپس سخنانى با پدر و مادرم و...
اى ملت غيوركه هر روز چندين لاله به خون تپيده و جوان خونين چهره را بر بازوان پر قدرت خود حمل مىنمائيد، مطمئن باشيد كه گلبرگ خون سرخ شهيدان روزى برخواهد شكفت و ميوه خواهد داد و همچون سيلابى خروشان تمامى خار خاشاكها، جباران، خون آشامان، آدمكشان و ظالمان را از سر راه بر خواهد داشت و انسانها را به مرحله نهائى و ابدى سعادت پيوند خواهد داد و مطمئن باشيد كه شما مستضعفين با نصرت خداوند خواهيد توانست با نثار جان و مال و فرزند پرچم خونين لا اله الا الله را بر فراز كاخ سپيد واشينگتن و كاخ كرملين ( مسكو ) و پرواز كليه كاخهاى عياشان و باده نوشان ضد بشر و بالاخره بر بلنداى تمامى كره خاکی به اهتزاز درآورده و به حاكميت اسلام و قرآن تحقق عينى بخشيد و بدانيد كه تا از ولايت فقيه و علماء عظام و روحانيون متعهد اطاعت مىكنند هيچگونه شكست و نوميدى شما را فرا نخواهد گرفت و الا اگر از اطاعتشان سرپيچى نمائيد چنانچه در زمان اولين رئيس جمهور كثيف ايران به ثبوت رسيد اسلام واقعى از بين نخواهد رفت كه اگر مردم در آن زمان از علماء پيروى مىكردند ديگر آن مفسدهها ايجاد نمىشد و خطاب من به آن دسته از هم ميهنانى كه به عللى كه شايد يک حب دنيا و نفس باشد به جبهه نيامدهاند اين است كه به جبهه تشريف بياورند و حضورا قدرت بزرگ خداوند را مشاهده كنند تا شايد به فكر سراى جاودان افتند و از شک و ريبها بيرون بيايند.
و اى امام عزيزم، من آرزو داشتم تا بار ديگر چهره ملكوتى تو را زيارت كنم ولى به فرمان خودت كه بايد همه ما در راه اسلام فدا گرديم و رمز پيروزى شهادت است، من شهادت را انتخاب كردم و از خدا مىخواهم و تو نيز بخواه تا خدا لطفى نمايد تا بتوانم تو را در جهان ديگر در كنار اولياء خدا ملاقات نمايم.
و شما اى پدر و مادرم، به خود بباليد كه فرزند و امانت الهى خود را در راه او اهدا نموديد و مادرم، از تو مىخواهم كه اگر خواستى برايم گريه كنى اولا به ياد سالار شهيدان حسين (ع) و ديگر شهداء اسلام گريه كن و ثانيا گريه تو در زمان و يا مكانى نباشد كه قلب دشمنان قسم خورده اسلام را شادمان كند كه اين باعث شكست انقلاب است و اميدوارم خداوند به تو صبر عنايت كند و به پدرم كه مرا در خط اسلام و مكتب انداختند اجر فراوان از درياى كرم خودش عنايت فرمايد.
و اما خودم متأسفم از اينكه يک جان بيش ندارم تا در راه خدا بدهم. اى كاش مىتوانستم چندين بار در راه خدا قطعه قطعه شوم و باز زنده شوم و باز در خون بغلتم چرا كه ما شيعه على ابن ابى طالب هستيم و او مىفرمايد : من دوست دارم كه روزى هزار بار با شمشيرقطعه قطعه شوم ولى در بستر مرگ طبيعى نميرم و به نظر من امروز شيعه على (ع) در بستر مرگ طبيعى مردن ننگ است و كوردلان بدانند و نگوئيد كه اينها مىروند و كشته مىشوند بلكه من عاشقانه و مشتاقانه شهادت را برگزيدم و شهادت عشق است و شهيد عاشق است و الله معبودش و معشوقش و شهيد با شهادتش به ملكوت پرواز مىكند و در كنار محبوب خود آرام مىگيرد و خدا را شكر مىكنم كه توانستم بالاخره براى خدا در خون بغلتم تا درخت اسلام آبيارى شود.
در پايان همه شما را به شهادت و مبارزه در راه خدا دعوت مىكنم. اين فوزى عظيم و شرافتى بزرگ است براى انسانهائى كه به دنبال رضايت خداوند مىگردند و از همه مىخواهم كه نماز و نماز جماعت خصوصا سبك نشماريد كه رمز پيروزى و سلاح دشمن شكن نماز و نماز جماعت است.
تذكرات :
1 - بعد از شهادت برادرانم سنگر جبهه و سنگر مرا در حوزه علميه پر كنند.
2 - محل دفن من شاهرخت باشد كنار ساير شهدا.
مىجنگيم، مىميريم، سازش نمىپذيريم. والسلام اسدالله احمدى - امضا20/4/61 - 19 رمضان 1402 هجرى قمرى مصادف با شهادت امير مؤمنان (ع)
انتهای پیام/ط