سه‌شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ |۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 5, 2024
حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه

حوزه/ گاهی طلبه‌ها از من می‌پرسند که برای تخصص در کلام آیا لازم است، فقه و اصول را به‌صورت قوی بخوانیم؟ من معتقدم که بله؛ چراکه علم اصول منطق فهم دین است و بخشی از دین، کلام است؛ اما آموختن علم فقه به این دلیل لازم است که ...

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، ویژه نامه «در مسیر نفر» با موضوع راه و روش تحصیل، تهذیب و پژوهش در حوزه های علمیه است که از سوی هفته نامه افق حوزه به چاپ رسیده و این خبرگزاری مطالب آن را در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقمندان می کند.

- علم کلام و کارکردهای آن در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه، رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران

 

* آموزش علم کلام در حوزه‌های علمیه را چگونه ارزیابی می‌کنید و چه بایسته‌هایی را برای آن در نظر دارید؟

با توجه به تعریفی که امروزه از علم کلام در اختیار داریم، علم کلام گستره وسیعی پیدا کرده است و شاید بسیاری از بحث‌هایی که مربوط به اسلام‌شناسی و حتی مباحثی که مربوط به علوم تجربی است، هم جزء علم کلام قرار بگیرد؛ چراکه وظیفه علم کلام، دفاع از عقاید دینی است و منشأ برخی از شبهاتی که بر عقاید دینی وارد شده است، ریشه در مباحث انسان‌شناسی، علوم انسانی و علوم تجربی و طبیعی دارد؛ بنابراین لازم است، طلاب مسایلی را که باعث به‌وجود آمدن چالش برای عقاید دینی شده‌اند، بداند و بشناسد.

 از باب مثال می‌توانیم نظریه تکامل انواع داروین را نام ببریم که در دانش ژنتیک با بحث جهش مطرح شده است و امروزه بحث‌های اپی‌ژنتیک مطرح است که بحث‌های دقیق‌تری از بحث‌های گذشته است. این علوم یک نوع تلقی از تکامل دارند که احساس می‌شود، با برخی از آموزه‌های دینی و قرآنی ما در تعارض هستند. متکلمی که قصد دارد به این تعارض‌ها پاسخ بدهد، باید معنای تکامل در زیست‌شناسی را بداند و نباید تلقی تکامل فلسفی یا قرآنی را در نظر بگیرد و بگوید: این‌جا چالشی وجود ندارد. باید تکامل زیست‌شناسی را به‌طور دقیق بشناسد. به همین دلیل وقتی به ارزیابی آموزش کلام در حوزه‌های علمیه می‌پردازیم، می‌بینیم که نحوه آموزش و پردازش مسایل کلامی تقریباً شبیه به قرن هفتم و هشتم است و گویا هنوز زمان خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی ؟قهما؟ است. به همین دلیل کتب کلامی حوزه، از توحید آغاز شده و به معاد ختم می‌شود و در دوره دیگر هم همین مباحث را به‌گونه‌ای دیگر می‌خوانیم که باز هم همان روال از توحید تا معاد تکرار می‌شود؛ در حالی که امروزه قلمرو علم کلام بسیار وسیع‌تر است و لازم است تا آموزش کلام از شکل حلزونی به شکل دیگری تغییر پیدا کند.

منظور از شکل حلزونی این است که در مطالعه کلام در حوزه‌ها، در هر مرحله یک محتوای ثابت را با عمق بیشتری مطالعه می‌کنند و این کافی نیست و باید تغییر کند؛ مثلاً وقتی می‌خواهند مسایل کلامی را تعمیق کنند، مسایل جدید را اضافه کنند؛ به‌عنوان مثال لازم است، در مباحث خدا‌شناسی که در دوره دوم به‌صورت عمیق‌تری نسبت به دوره اول ارائه می‌شود، در کنار آن شبهات کانت هم پاسخ داده شود. و یا ممکن است در دوره سوم آموزش علم کلام، شبهات کلام جدید مانند تجربه دینی یا پلورالیزم دینی (Pluralism) هم گفته بشود؛ البته بنده موافق نیستم که یک دوره کلام قدیم بخوانند و بعد یک دوره کلام جدید خوانده شود؛ بلکه باید کلام قدیم و جدید درهم آمیخته شود و لایه‌هایی از مسایل کلام جدید در کلام قدیم گفته بشود و برخی از مسایل مهم کلام جدید در لایه‌های ساده‌تری در دوره اول و دوم هم تدریس بشوند تا طلاب با پاسخ‌گویی به این شبهات آشنا باشند و در دوره‌های بعد، این مباحث در لایه‌های عمیق‌تری مطرح بشوند.

حاصل کلام این‌که ما باید آرام آرام به علوم اسلامی جدیدی دست پیدا کنیم و نباید متولی پاسخ به تمام مسایل کلامی فقط متکلمان باشند؛ مثلاً در کنار دانش کلام و فقه و... دانش انسان‌شناسی اسلامی هم داشته باشیم که عده‌ای متخصص این علم باشند و بحث‌های قرآنی و اسلامی و تعارضات را در آن حل کنند و متکلم باید فقط به اعتقادات و اصول دین و مسایل مرتبط با آن بپردازد.

در اصول دین به مسایلی مانند پلورالیزم دینی و تجربه دینی هم پرداخته بشود و یا بحثی به‌نام دین‌شناسی در علم کلام داشته باشیم که انتظارات بشر و بحث‌های مرتبط با آن مطرح بشود و اصل تعارض علم و دین هم در کلام حل بشود؛ اما مصادیق تعارض علم و دین هم وجود دارد که باید بخشی از مصادیق انسان‌شناسی، در دانش انسان‌شناسی اسلامی مطرح بشود و برخی از مصادیق تعارض در جایگاه دیگری.

مثلاً مرحوم کلینی نقل کرده‌اند و در صحیح مسلم و بخاری هم ذکر شده که ما بیماری واگیردار نداریم؛ اما از طرفی در روایات ذکر شده است که از بیمار جذامی بپرهیزید. و یا در طب جدید اثبات شده است که برخی از بیماری‌ها واگیردار است و نباید به این بیماران نزدیک شد؛ چراکه بیماری مسری است. این‌جا تعارضی پیش می‌آید و لازم است، ما رشته‌ای به‌نام طب اسلامی داشته باشیم تا افراط و تفریط‌هایی که در جامعه وجود دارد و دلیل آن، عدم وجود دانش طب اسلامی و متخصصانی که متمحض در این فن هستند، تعدیل شود؛ لذا عده‌ای افراط می‌کنند و می‌خواهند با همین روایات، انواع و اقسام سرطان‌ها را درمان کنند و عده دیگری می‌گویند ما هیچ آموزه دینی حتی در حد پیشگیری و بهداشت در اختیار نداریم و این افراط و تفریط‌ها به این دلیل است که چنین رشته‌ای شکل نگرفته است و در صورتی که چنین تعارضی پیش بیاید، متکلم به آن می‌پردازد.

 بنابراین شخصیتی مثل شهید مطهری (ره) که جور کم‌کاری‌های دیگران را می‌کشید، تعریف علم کلام را توسعه داد تا علم کلام، بار دیگر علوم را هم به دوش بکشد و متکلمان ما در مقام عمل ناچارند، بار دیگر علوم را به دوش بکشند؛ اما راه‌حل این است که ما رشته‌هایی مانند انسان‌شناسی اسلامی در حوزه داشته باشیم که چنین علمی هم جای کار بسیار زیادی دارد؛ کما این‌که در زمینه فقه می‌گوییم: باید فقه اقتصاد، فقه سیاست، فقه تربیت و... داشته باشیم. بسیاری از مسایلی مانند انسان‌شناسی و طب اسلامی که متکلمان به آن می‌پردازند، لازم است تا رشته‌های مستقلی داشته باشند و متکلم به آن‌ها نپردازد؛ البته متکلم به مبانی و اصولی مانند حل اصل تعارض علم و دین می‌پردازد؛ اما پرداختن به مصادیق علم و دین کار یک متکلم نیست.

* علم کلام را نباید علمی منفعل و مصرف‌کننده دانست

ما معتقدیم علم کلام از یک جهت یک دانش مصرف‌کننده و انفعالی است که وقتی شبهه‌ای مطرح شد، متکلم پاسخ می‌دهد؛ کما این‌که غزالی هم در کتاب «إلجام العوام عن علم الكلام» می‌گوید: متکلم مانند پاسبانی است که از شهر مراقبت و امنیت شهر را حفظ می‌کند؛ اما بنده معتقدم این، یکی از کارهای متکلم است و کار دیگر متکلم تبیین و اثبات مبانی است؛ چراکه ما در علوم انسانی اسلامی و اسلامی‌سازی علوم به مبانی کلام نیازمندیم و علم کلام را نباید علمی منفعل و مصرف‌کننده دانست؛ زیرا این علم، مبانی را تدوین می‌کند که می‌تواند بر علوم دیگر تأثیرگذار باشد.

* ارزیابی شما از وضعیت آموزش علم کلام در حوزه‌های علمیه چیست؟

در حال حاضر آموزش کلام تک‌بعدی و مانند سبک دوره‌های گذشته اعمال می‌شود. ما امروزه بحث‌های نسبت دین با تصوف و عرفان، علم و عقل، اخلاق و مدرنیته را پیش رو داریم که لازم است، در آموزش کلام به آن‌ها بپردازیم و اگر بعدها دانشی به‌نام کلام یا فلسفه سیاسی به‌وجود آمد، مسایلی مانند دین و دموکراسی، دین و جامعه مدنی، دین و لیبرالیسم را در آن علم بحث می‌کنیم؛ اما الآن سؤال‌های مهم جامعه ما این است که چه نسبتی بین دین و دموکراسی یا لیبرالیسم و سوسیالیزم وجود دارد و کسی که دین‌پژوه است، لازم است تا به این سؤالات پاسخ بدهد. آن‌قدر که امروزه چنین سؤالاتی در جامعه مطرح است، بحث اثبات وجود خدا مطرح نیست. یا این‌که درس‌های کلامی ما چندان به مباحث حوزه مهدویت نمی‌پردازند و نتیجه این می‌شود که حدیث وصیت را که فقط در الغیبه (ص107 و 108) شیخ طوسی آمده است، مستمسک قرار می‌دهند و می‌گویند: احمد اسماعیلی که در بصره بوده، نایب امام است و بعد می‌گویند: احمد الحسن، همان احمد اسماعیلی است و بعد کم‌کم بگویند: مهدی خود اوست؛ در حالی که اگر در آموزش مسایل کلامی، روایات مهدویت به‌صورت تخصصی آموزش داده شود، از بسیاری از انحرافات پیشگیری خواهد کرد؛ در حالی که می‌بینیم، اثبات وجود خدا تا معاد که در آموزش عقاید خوانده می‌شود، به‌صورت قدری دقیق‌تر در تلخیص الهیات آیت‌الله سبحانی خوانده می‌شود و این سبک آموزش به‌ روز و پاسخ‌گو نیست.

* آموزش کلام به چه دانش‌های مکمل و مطالعات تکمیلی نیازمند است و منابع آن‌ها چیست؟

سه وظیفه اصلی متکلم عبارتند از: 1 - تبیین مسایل اعتقادی 2- اثبات مسایل اعتقادی 3- دفاع از مسایل اعتقادی.

مهم‌ترین علومی را که متکلم لازم است در تبیین مسایل اعتقادی فرا بگیرد، علوم قرآنی و حدیث است؛ چراکه وقتی می‌خواهیم خدا را تبیین کنیم، باید خدای قرآنی و روایی را تبیین و تفسیر کنیم. این‌جا علوم نقلی کارآمد هستند و شخص متکلم لازم است، علوم حدیث، تفسیر و قرآنی را بداند؛ حتی برخی مباحث که مثلاً آیا احادیث ما نقل به لفظ یا نقل به معناست و اگر نقل به معنا باشد، حجیت دارد یا خیر و یا خبر واحد در اصول عقاید حجیت دارد یا خیر و... را بداند. این‌ها بحث‌های مبنایی است که بخشی از آن‌ها در علم اصول و بخشی در علوم قرآنی و... وجود دارد؛ بنابراین به قواعد علم اصول و مسایل الفاظ کاملاً نیاز داریم.

در بخش اثباتی علم کلام دو علم منطق و فلسفه کارآمد هستند. ممکن است برخی از متکلمان بگویند: ما تبیین فیلسوفان نسبت به مبدأ و معاد را قبول نداریم؛ ولی به هر حال قدرت اثبات و استنباط فلسفه به شما کمک می‌کند تا توانایی اثباتی بالایی پیدا کنید.

در بخش پاسخ به شبهات، گستره علوم زیاد است؛ مثلاً اگر شبهه‌ای راجع به زیست‌شناسی باشد، لازم است که به دانش زیست‌شناسی مراجعه کنیم. به‌خاطر دارم زمانی که کتاب کلام جدید را تحریر می‌کردم، در گفتاری از آن‌که راجع به قرآن و تئوری تحول یا تکامل است، زمان قابل توجهی را به مطالعه در باب مسایل زیست‌شناسی اختصاص دادم. البته رشته تحصیلی بنده در دبیرستان تجربی بود و با این مسایل آشنا بودم؛ ولی آن اطلاعات کافی نبود و با استاد زیست‌شناسی در اراک آشنا شدم و مدتی را در آزمایشگاه ایشان درباره مسایل ژنتیک و اصولی که داروین و نئوداروین‌ها دارند و نظریه جهش صحبت کردم و کتاب منشأ انواع داروین را کاملاً مطالعه کردم و سؤالاتی از اساتید می‌پرسیدم و بعداز چند سال، متوجه شدم که دانشی به‌نام اپی‌ژنتیک شکل گرفته و مدتی آن را مطالعه کردم. البته هدفم تخصص در آن مسایل نبود؛ بلکه هدف من فهم مسئله بود و لذا در فهم مسئله تعارض نحوه خلقت انسان با تئوری تکامل، به جمع‌بندی رسیدم که با نظر علامه طباطبایی (ره) و شاگردان ایشان متفاوت است و هم‌چنین با نظر آقایان سحابی، بازرگان و طیف آن‌ها هم متفاوت است و به نظریه سومی دست پیدا کردم که با هر دو دیدگاه تفاوت داشت و این تفاوت دیدگاه، ناشی از مطالعاتی بود که در این زمینه داشتم و از اساتید فن کمک گرفتم.

گاهی ممکن است، چالش در بحث لینگوئیستیک و فلسفه تحلیلی و زبان‌شناسی و امثال آن باشد که باید در آن حوزه هم مطالعه کنیم و یا بحثی را که استیون هاوکینگ مطرح کرد، با آشنایی با نظرات ایشان پاسخ داده می‌شود؛ همان‌طوری که می‌دانید، ایشان دو کتاب دارد: یکی «تاریخچه زمان» که در آن بیگ‌بنگ را قبول کرده و با وجود خدا قابل جمع می‌داند و در کتاب دیگرش به‌نام «طرح بزرگ» نظریه جهان‌های موازی را پذیرفته است و می‌گوید: جامعه موازی با وجود خدا قابل جمع نیست. ما اول باید ببینیم جامعه موازی چیست تا بعد ببینیم با وجود خدا تعارض دارد یا نه؟ و چه چیزی را زیر سؤال می‌برد تا بتوانیم به آن پاسخ بدهیم و بخشی از وقت متکلم صرف فهم شبهه می‌شود؛ پس این دسته از علوم در سه بخش وظایف متکلم قرار دارد.

اگر ما علم انسان‌شناسی اسلامی داشته باشیم، نیازی به این نیست که متکلم به این مباحث بپردازد و متکلم فقط در برهان لمی می‌گوید: کلام خدا حق است و حق با حق تعارضی نخواهد داشت و اگر تعارضی وجود دارد، مربوط به فهم ما از زبان قرآن و یا اشتباه عالمان است؛ اما اگر بخواهیم در بحث خلقت انسان صحبت کنیم، به نظریات انسان‌شناس اسلامی مراجعه می‌کنیم.

گاهی در فقه اشکالاتی که مطرح می‌شود، مربوط به فلسفه احکام است؛ مثلاً می‌گویند ارث زن و مرد یا بحث دیه چه تبیین اخلاقی دارد؟ این مسئله را متکلم توضیح می‌دهد. مرحوم مطهری در کتاب نظام زن در اسلام بعنوان یک متکلم مجبور شده است تا به این شبهات پاسخ بدهد؛ اما اگر تخصص یا رشته‌ای به‌نام حقوق زن در اسلام داشته باشیم، در آن تخصص به این مسایل پاسخ داده می‌شود.

و اگر بخواهید همه این مسایل را بر عهده متکلم بگذارید، شدنی نیست و شاید بتوان پاسخ سطحی به این سؤالات داد؛ اما لازم است که کار عمیقی صورت بگیرد و رشته‌هایی مانند حقوق زن در اسلام را ایجاد کنیم تا فلسفه احکام این مسایل پاسخ داده بشود و فقیه حقوقدان به‌راحتی می‌تواند، به فلسفه احکام مربوط به حوزه تخصصی خودش بپردازد؛ البته بنده معتقد نیستم که باید رشته فلسفه احکام را به‌صورت جداگانه داشته باشیم؛ بلکه لازم است، فقه ما تخصصی باشد و هر تخصصی به فلسفه احکام مربوط به خودش بپردازد.

* برای تخصص در علم کلام چه کاری باید انجام داد و روی چه مسایل و موضوعاتی کار کرد؟

یک متکلم باید علومی را که عرض شد، فرا بگیرد. گاهی طلبه‌ها از من می‌پرسند که برای تخصص در کلام آیا لازم است، فقه و اصول را به‌صورت قوی بخوانیم؟ من معتقدم که بله؛ چراکه علم اصول منطق فهم دین است و بخشی از دین، کلام است؛ اما آموختن علم فقه به این دلیل لازم است که قدرت اجتهاد و فهم الحدیث آن‌ها بالا برود؛ لذا به طلاب عرض می‌کنم: در فقه به درس خارج بیع نروید؛ بلکه به درس خارجی بروید که کثیرالروایة است؛ مانند خارج خمس یا خارج دیات یا خارج صلاة که اولاً قدرت رجالی و علم الحدیث و فقه‌الحدیث شما بالا برود که وقتی خواستید به کتب روایات کلامی مراجعه کنید، بتوانید با خانواده حدیث آشنایی پیدا کنید و به‌راحتی موضوع را از احادیث جمع‌آوری کنید.

* ماهیت کلام جدید چیست و چه مسایلی دارد؟

این بحث مطرح است که آیا کلام جدید شامل مسایل کلامی یا شبهات کلامی است یا علم جدیدی است که ناسخ کلام قدیم است. من معتقدم که امروزه با دانش کلام جدیدی مواجه هستیم که نه ناسخ کلام جدید است و نه صرفاً مسایل کلامی جدید را داراست؛ بلکه روش و «ساختار جدید کلامی» را هم در خود دارد و ما نام آن را کلام نوین اسلامی قرار دادیم. منظور ما از «ساختار» قلمرو است و ما معتقدیم، بعداز خداشناسی باید به دین‌شناسی بپردازیم و بعداز آن از نبوت و امامت بحث کنیم و بعداز آن بحث اسلام‌شناسی و در نهایت بحث معاد مورد کنکاش واقع شود.(1)

* طلاب باید چه مطالعاتی در این زمینه داشته باشند؟

اولاً لازم است، کتب آموزش کلام تغییر کند و در باب کتب درسی کلام پیشنهادم این است که فرض کنید، حوزه به این نتیجه رسیده است که طلبه پایه یک یا دو یک دوره کلام بخواند یا طلبه تا دوره چهارم یک دور ه کلام بخواند و بعداز آن تا پایه هفتم یک دوره کلام دیگر بخواند و در پایه هشتم تا دهم یک دوره دیگر کلام را بخواند و هر سال کلام داشته باشد و در کل دوره‌های مقدماتی و سطح مجموعاً سه دوره کلام خوانده شود. برای هر دوره‌ای هم کتاب‌هایی نوشته شود و لازم نیست، یک کتاب خاص نوشته شود؛ بلکه می‌توان کتب متنوع از نویسندگان مختلف ارائه داد و ساختاری تعریف بشود. در برخی از متکلمان گرایش‌های نقلی بر گرایش‌های عقلی غلبه دارد و یا بالعکس، همه آن‌ها کتاب‌هایی را بنویسند و دست استاد یا مدیریت مدرسه باز باشد که از هر کدام خواست استفاده نماید.

به نظر من کتاب‌ها باید به‌گونه‌ای نوشته بشود که محتوا به مخاطب منتقل بشود و دانش مخاطب افزایش پیدا کرده و عمیق‌تر بشود. غرض دیگر کتاب درسی باید این باشد تا مخاطب با متون کلامی سنتی کلاسیک هم آشنا بشود و عبارات‌هایی از کشف‌المراد و آثار علامه و دیگران وجود داشته باشد و حتی اگر اشکالی از ابن‌تیمیه مطرح باشد، در آن کتاب بیاید و طلاب با متون سر و کار داشته باشند و طبیعتاً این اتفاق لازم نیست، در دوره اول وجود داشته باشد؛ بلکه طلبه‌های ما در ضمن استفاده از کتب جدید، با متون کهن و کلاسیک هم آشنا بشوند و عین عبارات خوانده و تدریس بشود تا وقتی استاد، کار پژوهشی را به طلاب ارائه می‌کند، بتوانند به همان کتب و منابع مراجعه کنند. به عبارت دیگر وقتی طلبه مباحث کلامی را می‌خواند با منابع کلامی و منابع حدیثی کلامی و منابع کلامی اهل‌سنت هم آشنا بشود و توانایی و ظرفیت باید در متن پیدا بشود و اگر بعدها سؤالاتی مطرح بشود، به آن کتاب‌ها ارجاع داده شده و گزارش کار هم خواسته شود.

* مطالعات جدید کلامی در عرصه بین‌الملل را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

بنده اطلاعات زیادی ندارم و باید دوستانی که در این زمینه تحقیق میدانی انجام داده‌اند، پاسخ بدهند. در مراکز حوزوی ایران رشد و بالندگی خوبی صورت گرفته است. حوزه در بیست سال اخیر با بسیاری از مباحث کلامی جدید آشنایی نداشت و برخی از دانشگاهیان شبهاتی را مطرح می‌کردند که امروزه حوزه راجع به آن‌ها پخته شده و مباحث مختلفی آموزش داده می‌شود و تحقیق و پژوهش صورت می‌گیرد و بسیاری از کشورهای شیعی و اهل‌سنت همین کتب را ترجمه می‌کنند و حوزه عراق به حوزه قم چشم دوخته است و حوزه‌های اهل‌سنت مالزی یا اندونزی یا ترکیه هم به همین صورت است و می‌گویند ما منتظریم تا شما مطالبتان را ارائه کنید والحمدلله حوزه قم نیز رشد خوبی در مطالعات جدید کلامی داشته است و حتی مسایل قدیم را هم با سبک و روش جدید بازنگری کرده‌ است و مسایلی راجع به معتزله، اشاعره، امامیه و روش‌شناسی علم کلام در گرایش‌های مختلف کلامی شیعی و غیرشیعی انجام داده‌اند و کارهای ارزنده‌ای در کلام سنتی انجام شده و در حوزه بحث‌های ولایت مانند ولایت تکوینی و تشریعی انجام شده است و به برکت انقلاب اسلامی، حوزه علمیه قم در زمینه مسایل کلامی از فقه پیشی گرفته است و سرعت و میزان رشد علم کلام از فقه بیشتر بوده است و در حال حاضر قطب مباحث کلامی حوزه علمیه قم است.

* پیشنهاد حضرت‌عالی نسبت به سیر مطالعاتی مباحث کلامی چیست؟ چه توصیه‌هایی به علاقه‌مندان علم کلام دارید؟

من معتقدم که لازم است، همه طلاب این سه دوره آموزش کلام را در دوره سطح طی کنند و اگر امکان داشته باشد، در دوره دوم طلاب مقید باشند که مجموعه چهل دفتر حکمت مطهر از شهید مطهری را بخوانند و یا منظومه فکری حضرت امام یا منظومه فکری مقام معظم رهبری را مطالعه کنند تا ذهن نظام‌مندی پیدا کنند؛ اما ممکن است، عده‌ای کلام را به‌صورت تخصصی کار کنند و وقت بگذارند و کتاب‌ها را ببینند و تحقیق و پژوهش کنند. کسی که قصد انتخاب رشته دارد، لازم است چند ویژگی عام را مدنظر داشته باشد. اول این‌که سعی کند، اهل تحقیق و پژوهش باشد و سبک آموزش حوزه‌های ما که آموزش‌محور است، باید به آموزش پژوهش‌محور تبدیل بشود.

اگر طلبه‌ای در یک برنامه حدود شش یا هفت ساله نتواند به اجتهاد برسد، در مدت بیست سال هم نخواهد توانست و برای رسیدن به اجتهاد لازم است که طلبه به کار پژوهشی بپردازد و خودش مرتب به منابع مراجعه کند. استاد در جلسه درس خارج، نظر مرحوم کمپانی (ره) در واجب مشروط را بیان می‌کند و جلسه دیگر نظر شیخ را می‌گوید و بعد هر کدام از آن‌ها را در یک جلسه مطرح می‌کند؛ ولی اگر یک طلبه نیم‌روزی وقت بگذارد، می‌تواند کل بحث نظرات واجب مشروط را از منابع مختلف استخراج کند و بنویسد و خودش به یک جمع‌بندی برسد؛ اما طلبه در درس استاد شرکت می‌کند تا قدرت و روش اجتهاد را به‌دست بیاورد. در علم کلام هم شرایط به همین صورت است و نیاز است تا نظام آموزشی پژوهش‌محور باشد و طلبه در مباحث کلامی به کار پژوهشی بپردازد تا در مباحث کلامی سریع‌تر به درجه اجتهاد برسد و این، یک شرط عام است. ضمن این‌که در پژوهش نباید یک‌باره به سراغ مسایل نویی که دیگران کار نکرده‌اند، برود؛ بلکه در مسایل سنتی که دیگران کار کرده‌اند، وارد شود تا بتواند آرا و نظرات را جمع‌آوری کند و زمانی که به قدرت اجتهاد رسید، به سراغ مسایل نویی که سابقه پژوهش ندارند، برود تا توانمندی اجتهاد او معلوم بشود.

نکته مهم دوم، ارتباط با صاحب‌نظران ایران و دیگر کشورهاست. تعامل و ارتباط خیلی اهمیت دارد؛ مثلاً اگر استادی در زمینه امامت کار می‌کند، لازم است با شخصیت‌های مختلف شیعی و سنتی و حتی وهابی که در زمینه امامت کار کرده‌اند و یا با روشنفکرانی، نظیر آقای مدرسی که «مکتب در فرآیند تکامل» را نوشته‌اند یا مرحوم کربن یا آقای امیر معزی که در حوزه امامت کرسی کربن در سوربن در اختیار ایشان است یا حتی مکتب سوربن که معتقد به الوهیت امامت است و گرایش‌های پدیدارشناسی یا تاریخی به امامت دارند، آشنایی و ارتباط داشته باشید و نمی‌شود شما در زمینه امامت کار کنید و این جریانات متخلف نظیر مادلون و آثار او را نشناسید و با آن‌ها ارتباط برقرار نکنید.

بنابراین اگر شخص بخواهد نوآوری داشته باشد و تخصص پیدا کند، لازم است که این ارتباطات را برقرار کند و اولویت با اساتید داخلی است تا کم‌کم با اساتید خارجی ارتباط بر قرار کند؛ اما در زمینه کلام لازم است، قدرت تحلیلی شخص بالا باشد. در فقه می‌گویند: شخص باید حوصله تتبع اقوال و روایات را داشته باشد و در فلسفه لازم است، قدرت استدلالی و عقلانی مشخص بالا باشد و در کلام هم لازم است که در هر دو قوه قوی باشد. در مسایل کلام شما هم با استدلال عقلانی و هم تتبع آرا و عقاید و روایات سر و کار دارید. در بسیاری از موضوعات حتی در بحث‌هایی مانند خداشناسی خانواده، روایات علم الهی را به جزئیات جمع کرده و بعد اظهار نظر کنیم. شخص باید توان حدیث‌شناسی بالایی داشته باشد تا بتواند، از این روایات استفاده کند و صحت و سقم آن‌ها را به لحاظ سندی و دلالت بررسی کند؛ ولی به هر حال هر کسی قصد تخصص در هر رشته‌ای را دارد، لازم است همت بالایی داشته باشد و وقت صرف کند.

مطلب مهم سوم تدریس است که لازم است، شخص از ابتدا شروع به تدریس کند. تدریس توانمندی خوبی به شخص می‌دهد و برخی گره‌ها را باز می‌کند. قبل‌از تدریس، مباحثه و بعد خود تدریس، ذهن پرنشاطی به انسان می‌دهد تا بتواند به دستاوردهای جدیدی دست پیدا کند.

* سخن پایانی

من معتقدم ما در زمینه فقه تخصصی نیاز بیشتری داریم تا کلام؛ بنابراین باید یک تحقیق نیازسنجی صورت بگیرد تا بتواند برنامه‌ریزی کند. ما باید در هر حوزه‌ای از حوزه‌های علمیه شهرستان‌ها، حداقل یک متکلم داشته باشیم تا بتواند کتب کلامی را تدریس کند. اگر در حوزه‌ای ده مدرسه وجود دارد، لازم است ده نفر متکلم خوب داشته باشیم تا بتوانند کتب کلامی را به‌خوبی تدریس کنند. حوزه باید بررسی کند که چند مدرسه قابل توجه در ایران وجود دارد تا به همان میزان متکلمان را برای تدریس در آن‌ها تربیت کند؛ اما ایجاد توانایی در طلاب برای پاسخ به شبهات، برای همه طلاب لازم است.

یکی از مباحثی که لازم است متکلمان و بلکه همه طلاب فرا بگیرند، نحوه مواجهه با شبهات است. بیان این نحوه مواجهه نیاز به بحث مفصلی دارد و می‌توانیم از تجربیات هم استفاده کنیم؛ مثلاً ما مناظراتی بین عالمی که ملا و مجتهد حوزوی و صاحب‌نظر در مباحث کلامی است و یک انسان منحرف بی‌سواد داشته‌ایم که شخص بی‌سواد پیروز شده است؛ چراکه شخص عالم زود عصبانی می‌شده است و این‌طور القا می‌کرده است که تو قابل نیستی تا من با تو بحث کنم. اگر این‌طور است، پس چرا در مناظره شرکت کرده‌ای؟ بنابراین مخاطب او را پیروز میدان نیافته است؛ در حالی که اگر این عالمی که سطح بالایی دارد، خودش را تنزل می‌داد و با زبان او شکل مار می‌کشید، اوضاع فرق می‌کرد. در مناظرات خیلی جاها، اشکال نقضی گرفتن بهتر جواب می‌دهد تا این‌که وارد مناظرات و مباحث عقلی بشویم.

نکته دیگر این‌که ما در پاسخ به شبهات مطلب کم نداریم و شبهاتی که در فضای مجازی بر علیه قرآن منتشر می‌شود، با پاسخ‌های زیادی مواجه می‌گردد. ضعف ما عمدتاً در توزیع و ترویج است.

گاهی انسان می‌بیند طرف مقابل حرفی برای گفتن ندارد؛ اما حرفش را زیاد می‌گوید و پخش آن زیاد است؛ اما توزیع ما ضعیف است و انتظار است تا بنده به‌عنوان مبلغ فکر که شبهه‌ای را پاسخ گفته‌ام، خودم آن را توزیع کنم و لازم است، حوزه مجموعه‌ای در اختیار داشته باشد تا کار توزیع را در فضای مجازی و کانال‌های مختلف انجام دهد.

پی‌نوشت

1. حق مطلب آن است که اگر علم کلام را تبیین، اثبات و دفاع از اعتقادات دینی بدانیم، باید کلام جدید را دنباله کلام سنتی معرفی کرده و نسبت کلام قدیم و جدید را هم‌چون فیزیک قدیم و جدید تلقی نکنیم و کلام جدید را ناسخ کلام قدیم ندانیم؛ ولی اگر کلام جدید، همان اعتقاداتی است که در الهیات مدرن مسیحیت پروتستانتیزم مطرح است، (به‌گونه‌ای که خدای متشخص و معاد دینی را نفی می‌کند و وحی را با تجربه دینی شخصی و غیرمعصومانه مترادف می‌گیرد و به حقانیت مطلق تمام ادیان رو می‌آورد) در آن صورت کلام جدید، ناسخ کلام قدیم است؛ ولی چگونه ممکن است، چنین دانشی را کلام نامید که باید ماهیتش، دفاع از اعتقادات دینی باشد؟! آیا می‌توان نام سارقی را که امنیت مردم را به خطر می‌اندازد، پاسبان گذاشت و نام سربازی را که به یاری دشمن می‌شتابد و سرزمین ملت را در اختیار خصم قرار می‌دهد، پاسدار میهن نامید؟ بی‌شک نمی‌توان کسانی را که در انکار باورهای دینی و اعتقادی می‌کوشند و از شبهات دینی دفاع می‌کنند و در زمین مسیحیت پروتستان، بازی‌گرند، متکلم دانست؛ بلکه در نهایت - اگر لیاقت داشتند- می‌توان آن ها را فیلسوف دین نامید. جالب این‌که برخی با لباس فلسفی وارد صحنه مباحث کلامی می‌شوند و خود را متکلم می‌خوانند تا اعتقادات مردم را تغییر داده و تخریب کنند و گاهی وظیفه کلام را فلسفیدن می‌شمارند. به گفته برخی: «علم کلام یک وظیفه تازه هم پیدا می‌کند و بر سه وظیفه دفع شبهات، تبیین معارف و اثبات مبانی، وظیفه دیگری به‌نام دین‌شناسی افزوده می‌شود. دین‌شناسی، نگاهی است به دین از بیرون دین؛ به همین جهت، کلام جدید گاهی «فلسفه دین» نامیده می‌شود. این ادعا ناصواب است و باید توجه داشت که فلسفه دین، غیر از کلام اسلامی است؛ چراکه اولاً فلسفه دین دانشی عقلی است؛ ولی کلام، دانشی عقلی - نقلی است؛ ثانیاً کار فلسفه دین معقول‌سازی گزاره‌های اعتقادی است؛ در حالی که کلام به اثبات و دفاع از ماورای دینی می‌پردازد.

مهم‌ترین مسایل جدید کلامی را می‌توان این‌گونه برشمرد: تعریف دین، انتظارات بشر از دین، منشأ دین، معقولیت گزاره‌های دینی، کارکردهای دین، گوهر و صدف دین، زبان دین، کثرت‌گرایی دینی، عقل و دین، علم و دین، دین و اخلاق و دین و دنیا.

پس نتیجه سخن این شد که کلام جدید، ادامه کلام قدیم است و باید هر دو در ساختار و نظامی واحد با عنوان کلام نوین اسلامی مطرح گردند.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • محمود صانعی پور IR ۱۷:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۴/۱۳
    0 0
    با سلام در مراحل تحول و کارامدی احکام اسلام در اقتصاد ، سیاست وغیره ، باید دیتا ی قابل تبدیل از علم کلامی اسلام برای تنظیم سیستم های فراهم ساخت برای اینکه دیتاوداده های لازم ار متن ومحتوای کلامی احصاء میشود این موضوع در جمهوری اسلامی ایران مورد غفلت است به رساله های من مراجعه شود