به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه» محمد اقبال لاهوری از چهرههای شناخته شده جهان اسلام و شبه قاره هند است، که رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنان خود از او به عنوان یکی از شخصیتهای برجسته تاریخ اسلام یاد کرده و میگویند: «اگر ما فقط اکتفا کنیم به اینکه بگوییم اقبال یک فیلسوف است و یک عالم است، حق او را ادا نکرده ایم زیرا ابعاد دیگر زندگی اقبال آنقدر درخشنده است که چنانچه بگوییم اقبال یک فیلسوف یا یک عالم یا یک شاعر است اقبال را کوچک کرده ایم. البته اقبال بی شک یک شاعر بزرگ است و از بزرگان شعر به حساب میآید. شعر اردوی اقبال را متخصصان زبان و ادبیات اردو میگویند بهترین شعر اردو است. شعرهای فارسی اقبال هم به نظر من از معجزات شعر است».
علامه دکتر محمد اقبال لاهوری یکی از اندیشمندان و متفکران نامدار اسلامی متعلق به قرن بیستم میلادی میباشد. افکار و اندیشههای وی در خصوص مسلمانان و کشورهای اسلامی که میتوان گفت به طور غیرمستقیم متأثر از سید جمالالدین بوده است، تأثیر بسزایی بر اندیشهها و تفکرات مسلمانان و جوامع اسلامی داشت.
اقبال در مدت اقامت سه ساله خود در اروپا و تحصیل در آنجا پیشرفت و توسعهی جوامع غربی را نظاره کرده بود و به جای آنکه مانند بسیاری از مسلمانان که به اروپا سفر میکنند، مجذوب فرهنگ و تمدن غرب شود، به شدت به دنبال راهحلی برای برون رفت جوامع مسلمان از وضعی که در آن زمان گرفتار آن بودند، برآمد. اقبال در این خصوص میگوید:
شعر اردوی اقبال را متخصصان زبان و ادبیات اردو میگویند بهترین شعر اردو است. شعرهای فارسی اقبال هم به نظر من از معجزات شعر است.
گرچه دارد شیوههای رنگرنگ _من بجز عبرت نگیرم از فرنگ
ای به تقلیدش اسیـر آزاد شـو_دامـن قــرآن بگـیر آزاد شو
(کلیات اشعار فارسی اقبال، 1366، ص311)
در دید اقبال لاهوری غرب با وجود همهی تکنولوژیهای خود نیازمند شرق بوده و نسخهی اقبال برای بشریت این است که غرب با شرق به تفاهم برسد و این تفاهم بر پایهی احترام متقابل شکل بگیرد اما در حال حاضر میبینیم که چنین نیست از دید او شرق بدون غرب هم میتواند روی پای خود بایستد اما غرب بدون شرق تو خالی است.
پیام اقبال پیام وحدت اسلامی بود
اقبال به شدت دنبال وحدت و همبستگی اسلامی بود، وحدتی که بیداری مسلمانان را به دنبال داشته باشد و عامل اتحاد را نیز اسلام میدانست. به عبارت دیگر وی به ملت اسلام اعتقاد داشت. ملتی که پیرو آموزههای حیاتی و جاوید اسلام بوده باشد.
علامه اقبال اتحاد برپایه ی ملت یا نژاد، زبان و یا ملاکهای غربی دیگر را قبول ندارد و تنها ملاک برای او اصل توحید و اعتقاد به خدا است.
توحید سرچشمه وحدت عملی و نظری
به نظر وی، وحدت اندیشه و عمل مسلمانان از توحید سرچشمه می گیرد. توحید نظری باعث توحید عملی می شود و در نتیجه، ملت را قدرت و عظمت عطا می کند. اگر مسلمانان توحید و کلمه ی «لا اله الا الله» را درست ادراک کنند، می توانند بر جهانیان سروری و امیری کنند.
اقبال براساس همین نظریه ی توحید عملی می گویند: این وحدت افکار و الهامات نظری و التزامات عملی آن است که ملت ها را زنده نگه می دارد و در وجود آنها و به تبع آن، در ملت ها باعث انقلاب های بزرگ می شود. بنابراین، افکار و اندیشه هایی که باعث از بین رفتن وحدت یک ملت می شود را اندیشه های الحاد آمیز می داند. در شعری به زبان اردو می گوید: «یک ملت فقط در سایه ی وحدت اندیشه ها زنده می ماند و به همین دلیل، اندیشه ای که باعث از بین رفتن وحدت شود، کفر محض است»
اقبال به شدت دنبال وحدت و همبستگی اسلامی بود، وحدتی که بیداری مسلمانان را به دنبال داشته باشد و عامل اتحاد را نیز اسلام میدانست. به عبارت دیگر وی به ملت اسلام اعتقاد داشت. ملتی که پیرو آموزههای حیاتی و جاوید اسلام بوده باشد.
علامه اقبال اتحاد برپایه ی ملت یا نژاد، زبان و یا ملاکهای غربی دیگر را قبول ندارد و تنها ملاک برای او اصل توحید و اعتقاد به خدا است.
به نظر وی، وحدت اندیشه و عمل مسلمانان از توحید سرچشمه می گیرد. توحید نظری باعث توحید عملی می شود و در نتیجه، ملت را قدرت و عظمت عطا می کند. اگر مسلمانان توحید و کلمه ی «لا اله الا الله» را درست ادراک کنند، می توانند بر جهانیان سروری و امیری کنند.
وی معتقد است که در سایه ی توحید، مسلمان از غیر خدا بریده می شود و همه آنان خودی میشوند و منکر آن غیر خودی، ملت و امت، اندیشه و افکار، ظاهر و باطن و همه ی رنگ های متنوع مسلمانان در رنگ توحید یکرنگ می شود و در نهایت، زبان و قلب و جان شان به یک چیز مبدل می شود.
ملت ما را اساس دیگر است
این اساس اندر دل ما مضمر است
حاضریم و دل به غایت بسته ایم
پس ز بند این و آن وارسته ایم
رشته این قوم مثل انجم است
چون نگه هم از نگاه ما گم است
تیر خویش پیکان و یک کیشیم ما
یک نما، یک بین، یک اندیشیم ما
مدعای ما مال ما یک است
طرز و اندرز خیال ما یکی است
ما ز نعمت او اخوان شدیم
یک زبان و یک دل و جان شدیم
قلب ما از هند و روم و شام نیست
مرز و بوم ما به جز اسلام نیست
مسلم استی دل به اقلیمی مبند
گم مشو اندر جهان چون و چند
او قائل به مرزهای جغرافیایی نیست و معتقد است که این مرزبندیها، به تعصبات قومی، نژادی و محلی خطرناک ختم میشود. اقبال درپی آن است که از اقوام ایرانی، عرب، ترک وافغانی، «ملت گیتینورد» بسازد. مرز و بوم اصلی مسلمانان از نظر او اسلام است:
قلب ما از هند و روم و شام نیست
مرز و بوم ما به جز اسلام نیست
مسلم استی دل به اقلیمی مبند
گم شو اندر جهان چون و چند
علامه اقبال از تفرقه مسلمانان بیزار بود و میگفت:
منفعت ایک ہے اِس قوم کی ، نقصان بھی ایک
ایک ہی سب کا نبی ، دین بھی ، ایمان بھی ایک
حرمِ پاک بھی ، اللہ بھی ، قُرآن بھی ایک
کچھ بڑی بات تھی ہوتے جو مُسلمان بھی ایک؟
فرقہ بندی ہے کہیں ، اور کہیں ذاتیں ہیں !
کیا زمانے میں پنپنے کی یہی باتیں ہیں ؟
منافع و نقصان همه ما یکی است، حرم پاک، قرآن، الله، نبی، دین یکی است. چقدر خوب می شد اگر همه مسلمانان متحد می شدند.
اقبال و اشعار فارسی او از دیدگاه مقام معظم رهبری
«مردم ما که نخستین مخاطب جهانی اقبال بودند، متأسفانه خیلی دیر با اقبال آشنا شدند. وضعیت خاص کشور ما به ویژه سلطه سیاستهای منحوس استعمار همزمان با آخرین سالهای زندگی اقبال در کشور محبوب او، موجب شد که اقبال هرگز ایران را نبیند.
این شاعر بزرگ فارسیگوی که بیشترین شعرش را نه به زبان مادری که به فارسی گفته است، هرگز در فضای محبوب و مطلوب خود، ایران قرار نگرفت و به ایران نیامد بلکه همان سیاستهایی که اقبال عمری با آنها مبارزه میکرد، نگذاشتند که ایده اقبال و راه اقبال و درس اقبال، به گوش مردم ایران که آمادهترین برای شنیدن آن پیام بودند برسد و پاسخ این سؤال را که چرا اقبال به ایران نیامد را من دارم.
در کشور ما سیاستهایی حاکم بود که اقبال را به هیچ عنوان نمیتوانست تحمل کند، لذا از او به ایران دعوت نشد و زمینه برای آموزش در این کشور فراهم نگردید و کتابهای او سالهای متمادی در ایران انتشار نیافت.
در آن وقتی که اقبال در اوج افتخار و شهرت میزیست در گوشه و کنار شبه قاره و در دانشگاههای معروف دنیا از او به عنوان یک متفکر، یک فیلسوف، یک دانشمند، یک انسان شناس و یک جامعه شناس بزرگ یاد میکردند که البته هیچ یک از این عنوانها آن عنوانی نبود که خودش دوست میداشت بدان نامیده شود.
در کشور ما سیاستهایی حاکم بود که اقبال را به هیچ عنوان نمیتوانست تحمل کند، لذا از او به ایران دعوت نشد و زمینه برای آموزش در این کشور فراهم نگردید و کتابهای او سالهای متمادی در ایران انتشار نیافت.
اقبال محاوره فارسی را نمیدانست و در خانه خود با دوستان خود اردو و یا انگلیسی حرف میزد.
اقبال نگارش نثر فارسی را نمی دانست و نثر فارسی اقبال همین تعبیراتی است که در اول فصلهای «اسرار خودی» و «رموز بی خودی» نوشته که میبینید فهمیدن آن برای فارسی زبانها مشکل است.
اقبال در هیچ مدرسهای از مدارس دوران کودکی و جوانی فارسی را یاد نگرفته بود و در خانه پدری اردو حرف میزد و لذا فارسی را فقط به این جهت که احساس میکرد معارف و مضامین ذهنیاش در ظرف زبان اردو نمیگنجد انتخاب کرد و به فارسی انس گرفت».
اقبال متفکری بود که زاویهی دید و افق دید جهانی داشت و همهی مسلمانان را مساوی و برابر میدید و معتقد بود که مسلمانان باید یک کشور و یک ملت باشند. که در صورت تحقق این امر مسلمانان هیچ احتیاجی به غرب نخواهند داشت و خواهد توانست احیاگر و مجدد تمدن خود باشند. وی در این راستا معتقد بود که طهران (تهران) همانند شهر ژنو در اتریش ظرفیت آن را دارد که مرکز حقوق بشر و حل و فصل مناقشات و درگیریهای سیاسی باشد. اقبال در «ضرب کلیم» که یکی از مجموعههای شعری او به زبان اردوست میگوید:
طهران هو گر عالم مشرق کاجنیوا شاید کره ارض کی تقدیر بدل جائے
یعنی اگر تهران، مرکز حقوق بشر و سازمان بین المللی جهانی شرق گردد امید است که سرنوشت مردم مسلمان به طور اساسی تغییر کند و ملتهای مستضعف پیروز شده و از زیر سلطه قدرتمندان دارای حق«وتو» رهایی یابند.
علامه اقبال پیشبینی میکرد که مردی از ایران زمین قیام خواهد نمود و گویا با چشمان خود انقلاب اسلامی ایران را به رهبری امام خمینی(ره) میدید.
میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند _ دیدهام از روزن دیوار زندان شما
(کلیات اشعار فارسی اقبال، 1366، ص15)
سروده معروف در وصف حضرت زهرا(س)
زندگی نامه مختصر علامه اقبال لاهوری
علامه اقبال روز جمعه سوم ذى قعده سال 1294 هجرى قمرى مطابق با 9 نوامبر 1877 میلادى به هنگام اذان صبح در شهر سیالکوت در یک خانه کوچک و در اتاقی کوچکى که فقط نور کم رنگ شمعى آن را روشن میکرد، چشم به جهان گشود.
اقبال چهار سال و چهار ماه داشت که پدرش شیخ نور محمد او را به مکتب مولانا غلام حسن سپرد و او آموزش قرآن را در مکتب و مسجد میآموخت، شبها درسهاى خود را در خانه کوچک و فقیرانه ایکه در اتاقهاى آن برقى وجود نداشت، در پرتو نور شمع میخواند و به خاطر میسپرد.
یک روز مولانا سید میر حسین به آموزشگاه رفت، وقتى اقبال کوچولو را مشغول درس خواندن دید، پیشانى گشاده و قیافه معصوم و موهاى خاکسترى این کودک او را سخت تحت تاثیر قرار داد و از استاد او خواست غیر از آموزشهاى دینى، آن کودک را با آموزش علوم جدید هم آشنا کند که با موافقت پدر اقبال استاد او را به آموختن ادبیات فارسى، اردو و عربى وادار نمود.
او در سال 1884 میلادى به پنجاب رفت و تحت تعلیم استادانى که اعتقاد و ایمان عمیقى داشتند و عاشق قرآن و حفظ آن بودند، آموزش زبان فارسى، عربى، ادبیات اردو، علم و حکمت را ادامه داد و در تهذیب نفس و فضائل اخلاقى داراى رتبه بلندى شد.
یک روز مولانا سید میر حسین به آموزشگاه رفت، وقتى اقبال کوچولو را مشغول درس خواندن دید، پیشانى گشاده و قیافه معصوم و موهاى خاکسترى این کودک او را سخت تحت تاثیر قرار داد و از استاد او خواست غیر از آموزشهاى دینى، آن کودک را با آموزش علوم جدید هم آشنا کند که با موافقت پدر اقبال استاد او را به آموختن ادبیات فارسى، اردو و عربى وادار نمود.
اقبال در سال 1905 به تشویق پرفسور سر توماس آرنلد به انگلستان مسافرت کرد و در دانشگاه کمبریج به فراگرفتن فلسفه مشغول شد و رساله دکتراى خود را به نام سیر فلسفه در ایران به زبان انگلیسى تهیه کرد.
در سال 1908 از دانشگاه مونیخ براى نوشتن آن رساله، درجه دکتراى فلسفه دریافت کرد و همان سال به کشور خود بازگشت.
محمد اقبال چندین سال رئیس دانشکده مطالعات شرقى و مدیر گروه آموزشى فلسفه در دانشگاه پنجاب بود، در عین حال به کار وکالت دادگسترى میپرداخت. اما محیط نابسامان زندگى، اختلافها و کشمکشها و همچنین علاقه به آزادى او را به شرکت در کارهاى سیاسى کشانید، در سال 1928 به عضویت مجلس قانونگذارى پنجاب انتخاب شد، و در سال 1932 در کنفرانسى که در لندن براى بنیان گذارى قانون اساسى شبه قاره هند و پاکستان ترتیب داده شده بود شرکت نمود.
او در نویسندگى و شاعرى استعداد فوق العادهاى داشت و آثار منظومش به زبانهاى فارسى و اردو، آثار جاویدان و کم نظیرى است. زیرا وى روى اعتماد به نفس و بازگشت به هویت اسلامى همه مسلمانان جهان تاکید فراوان داشت.
وی در بیست و یکم آوریل 1938، مطابق با ساعت پنج صبح پنجشنبه بیستم ماه صفر 1357 هجرى قمرى، در61 ساله گی دار فانی را وداع گفت.
گفتنی است که در روز تولد «علامه محمد اقبال لاهوری» در پاکستان تعطیل رسمی می باشد و مراسم های مختلفی در پاکستان برگزار می شود و سران سیاسی و نظامی این کشور بر سر مزار وی در مسجد پادشاهی لاهور حاضر شده و با نثار گل به مقام وی ادای احترام می کنند و مردم هم با برگزاری مراسم مختلف یاد ایشان را گرامی میدارند.
گزارش از: صابری